پیوند قلبها در ارتباط امام و امت زمینه ساز تعالی تمدن اسلامی

کد : 159816 | تاریخ : 13/06/1396

پیوند قلبها در ارتباط امام و امت زمینه ساز تعالی تمدن اسلامی*

همه می دانیم در زمانی که امام به کشور بازگشتند، (بنا به نوشتۀ مطبوعات آن روز) حدود شش میلیون جمعیت از امام استقبال کرد. سابقه هم ندارد که یک انسانی در ابتدای نهضت و انقلابش این حد از محبوبیت را داشته باشد و بعلاوه این محبوبیت رو به فزونی هم برود. افراد نادری هستند که بتوانند آن محبوبیت ابتدایی را حفظ و نگهداری کنند، در حالی که در مورد امام این شش میلیون جمعیت در تشییع جنازه به ده میلیون تبدیل شد.

حالا این چه علتی دارد که انسانی به اینجا می رسد که این قدر، محبوب انسانها واقع شود و این محبوبیت به حدی برسد که در رحلتش و در فقدانش افرادی جانشان را از دست بدهند؛ و چه علتی دارد که یک انسانی از دنیا برود و به واسطۀ این عشق و علاقه و محبتی که مردمش به او دارند جانشان را از دست بدهند، از مواردی است که باید دربارۀ ابعاد شخصیتی حضرت امام بحث شود. در واقع مسأله این است که منشأ محبوبیت امام، در بین جوامع اسلامی و غیراسلامی چیست؟

 منشأ محبوبیت امام

قرآن این مسأله را بیان می کند: «اِنَّ الَّذینَ ٰامَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحٰاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمٰنُ وُدّا».

قرآن کریم در این آیۀ مبارک به دو علت اشاره می کند: یکی ایمان و دیگری عمل صالح. قرآن می گوید کسانی که دارای ایمان و عمل صالح باشند، خدا اثر ایمان و عمل صالح را، وُدّ، محبت و دوستی قرار می دهد. ما می خواهیم از این دو جنبه دربارۀ امام ذکری کنیم و امام را بشناسیم.

 معاصر بودن، مانع شناخت امام

هم عصر بودن ما با امام، مانع این شد که ما بتوانیم امام را آنگونه که هست بشناسیم. حضرت علی(ع) در بستر شهادت؛ خطاب به عدّه ای از صحابه که برای عیادت وی آمدند؛ فرمود:

 «اَنا بِاْلاَمْسِ صٰاحِبُکُمُ وَ اَنا بِالْیَوْمِ عِبْرَتٌ لَکُم وَ غَداً مُفٰارِقُکُم»؛ یعنی دیروز در میان شما بودم، امروز برای شما عبرت هستم و فردا هم از میان شما می روم. غَفَراللهُ لی وَ لَکُمْ؛ خدا من و شما را مورد آمرزش قرار بدهد. تا می رسد به این جا «غَداً تَرَوْنَ اَیّامی»؛ فردا، شما روزگار علی را می شناسید «وَ غَداً تَعْرِفُونَنی»؛ و فردا مرا می شناسید «بعد خلو مکانی»،بعد از آن که از میان شما رفتم «یَکْشِفُ لَکُمُ السِّرّی»؛ و بعد از من، اسرار علی برای شما روشن می شود. یعنی شما امروز علی را نشناختید.

دربارۀ امام عزیزمان و امام راحلمان، نیز می توان گفت که باید آینده بیاید و امام را بشناسد و اینکه امام کی بود. معمولاً اشخاص عالم، دانا، دانشمند و صاحبان فضیلت، در عصر حیات خودشان شناخته نمی شوند. بعد از حیاتشان شناخته می شوند. اگر علی را با آن مقامات عالی، با آن فضایل معنوی و با اینکه یک انسان کاملی بوده است می شناختند؛ مگر امکان داشت که گاهی شبها سرش را در میان گودال ببرد و فریاد بزند و اسرار دلش را با چاه در میان بگذارد؛ بعد روزگاری بگذرد و افرادی بخواهند علی را از اندیشه های آن رادمرد جهان انسانیت بشناسند.

 موانع فکری سیاسی زمانه در مقابل اندیشه های امام

امام اندیشه های فراوانی داشت؛ اما تنها در این اواخر عمرش بود که توانست یک قدری آنها را ابراز کند. امام در سال 67 در پیام به روحانیت فرمود: خون دلی که پدر پیرتان از متحجرین خورد، از دستگاههای ظالم نخورد. یعنی وضع زمانۀ امام این طور بود که امکان بروز اندیشه اش نبود. در آنجا دارد که روزگار امام این طور بود که فرزند خردسالش از کوزۀ آبی نوشید، گفتند: کوزه را آب بکشید. مرحوم حاج آقا مصطفی و من در مدرسۀ فیضیه داشتیم قدم می زدیم؛ وارد مدرسۀ دارالشفاء شدیم؛ (مرحوم حاج آقا مصطفی و من هنوز معمّم نبودیم) یادم هست حاج آقا مصطفی تشنه اش شد؛ به یک حجرۀ مدرسه دارالشفاء رفت که آب بخورد؛ (آن وقت معمول بود که از کوزه آب می خوردند) کوزۀ آب را برداشت و نوشید؛ صاحب حجره در اتاق را باز کرد؛ تا نگاهش به ایشان افتاد، گفت الان کوزه را آب می کشم. تو پسر حاج آقا روح الله هستی و بابات اهل فلسفه است! کنایه از اینکه تو نجس هستی! امام در عصری زندگی می کرد که چنین حوزه هایی وجود داشت. حوزه ای که افکارش این بود که فلسفه خواندن حرام است؛ سیاست که هیچ حتی فلسفه حرام بود و اگر کسی فلسفه می خواند نجس شمرده می شد. امام آمد و در این محیط، یک حکومت این چنینی تشکیل داد.

آن روزی که امام نهضت را شروع کرد، به قدری روایات جعلی درست کردند؛ روایات ضعیف درست کردند؛ یا اگر روایات صحیح بود معنایش را نفهمیدند. گفتند: هر پرچمی که قبل از امام زمان(عج) برافراشته شود این پرچم باید سرنگون شود. برداشت جامعۀ مقدس آن روز از ولایت، این بود. مگر کسی جرأت می کرد که بگوید اسلام سیاست دارد؟ یا اسلام حکومت دارد؟ امام در همان زمان طلبگی اش، اعتراضش به یک عده روحانیون این بود که چرا ساکت هستید و چرا در مقابل رضاخان قلدر قیام نمی کنید؟ در آن عصر، مگر کسی جرأت می کرد کتاب کشف الاسرار امام را بخواند که آن تعبیر را نسبت به رضاخان دارد؟ این امام بود که در همان موقع، فکرش تشکیل حکومت اسلامی بود.

اما وقتی می خواست نهضت را شروع کند به بعضی از علما فرمود: یادتان باشد که آتاترک در ترکیه قیام کرد، عدّه ای از بزرگان و علما را به دریا انداخت شما اگر بخواهید حکومت اسلامی تشکیل بدهید، باید خون بدهید، زجر بکشید و استقامت بکنید.

تأثیر عامل ایمان در گرایش مردم به امام

از نظر قرآن یک علت دوستی مردم، ایمان است. ایمان به چی؟ این موضوع را از قول شهید مطهری به شما بگویم؛ شهید مطهری برای دیدن امام به پاریس رفته بود. وقتی که برگشت از ایشان سئوال کردند که چه دیدی؟ گفت: چهار «امن» دیدم.

اول «اَمَنَ بِسَبیلِهِ» امام ایمان به راهش دارد؛

دوم «اَمَنَ بِهَدَفِهِ» ایمان به هدفش دارد؛

سوم «اَمَنَ بِقِوْمِهِ» ایمان به ملتش دارد. یعنی یک رابطۀ تنگاتنگی بین امام و امت بوده است. و هر دو همدیگر را خوب می شناختند. امام یک جامعه شناس قوی بود؛ یعنی امت و ملتش را واقعاً شناخته بود. امت هم، امام را خوب شناخته بود؛ یعنی واقعاً یک رابطۀ قوی بین امام و این ملت بود. گاهی امام خطاب به مردم می فرمود: شما می دانید که من نسبت به شما عشق می ورزم و شما هم مرا می شناسید. آنقدر به مردم، به رأی مردم، به فکر مردم اعتقاد داشت که شما می بینید انتخابات که می شد امام می فرمود: میزان رأی ملت است، ملّت قیِّم نمی خواهند؛ مردم خودشان راه را پیدا کرده اند. می فرمود: شما بر من منّت دارید. گاهی به مسئولین می فرمود که اینها «ولی نعمت» ما هستند؛ اینها ما را آزاد کردند. من یادم هست که گاهی در حسینیۀ جماران مسئولین نظام جمهوری اسلامی می آمدند برای ملاقات، امام می فرمود: این مردم بودند که شما را از زندان نجات دادند والا شما و ما باید حالا حالاها در زندان باشیم. بها به ملت می داد. عشق به مردم داشت، آن هم، چه طبقه ای؟ طبقۀ محروم گاهی از آنها تعبیر به محرومین می کرد و گاهی تعبیر به مستضعفین. وقتی می خواست اسلام ناب را معرفی کند می فرمود: اسلام پابرهنگان، اسلام محرومان، اسلام مستضعفان، اسلام زجرکشیده ها. اسلام آمریکایی را که می خواست معرفی کند می فرمود: اسلام مرفهین بی درد.

امام تکیه گاهش مردم بود نه خودش. تا می خواست بگوید من، می گفت عنایت خدا بود و شما مردم؛ من کاری نکردم. من کی هستم؟

چهارم «اَمَنَ بِرَبِّهِ»؛ ایمان به پروردگارش داشت. ایمان به خدا داشت. مرحوم شهید مطهری می گفت: امام رو کرد به من و فرمود فلانی، این ما نیستیم که این کارها را می کنیم؛ این خداست، ما توجه نداریم. می گفت یک دست غیبی پشت این نهضت است. او دارد ما را هدایت می کند. در جایی امام فرمود: من، تصمیم رفتن به فرانسه را نداشتم؛ این هدایت الهی بود، این هدایت خدا بود که من به آنجا بروم. اگر انسان در یکی یکی این جملات قدری دقت بکند و اگر توجه پیدا کند، می رسد به اینجا که مسأله الهی است. بعضی چیزها دست انسان نیست، اصلاً همه اش خداست.

امام که از فرانسه برگشت به یکی از دوستان گفت که می دانی من چرا باید سیزده، چهارده سال تبعید بشوم؟ یک آن از خدا غفلت کردم و آن، زمانی بود که به امام گفته بودند قدری آرام بگیرید، ممکن است شما را دستگیر کنند؛ امام فرموده بود دیگر قابل نیستند مرا دستگیر کنند. مردم پشتیبان هستند. امام وقتی برگشت به یکی از دوستان گفت یادت هست آن جمله را گفتم، این چوب آن یک جمله است. امام اینقدر دقیق بود که یک آن از خدا غفلت نکند. امام هیچ گاه غفلت از خدا نکرد. پس عامل اوّل عامل ایمان است.

 تأثیر عامل عمل صالح در گرایش مردم به امام

مهمترین و بالاترین عمل صالح امام، تشکیل حکومت اسلامی بود. بعضی نماز را عمل صالح می دانند؛ بعضی دیگر روزه را، دعا را یا زیارت را. امام همۀ اینها را داشت؛ اما امام یک کاری کرد و یک عملی را انجام داد که بالاترین عمل بود و آن همین تأسیس حکومت اسلامی است و بر روی آن به حدی تأکید کرد که حفظ آن را از اوجب واجبات دانست. یعنی حفظ این نظام از نماز واجبتر است، نگهداری این نظام از حج واجبتر است.

 چند خاطره از حضرت امام

˜ مرحوم شهید محلاتی رحمةالله علیه نمایندۀ امام در سپاه بود و چقدر عاشق و مخلص امام! یادم هست نصف شبی بود، مرحوم شهید محلاتی تلفن زد با حالت گریه. آن روز نیروهای ما در نزدیکیهای خرمشهر در محاصره قرار گرفته بودند. مرحوم شهید محلاتی هق هق گریه می کرد و می گفت: یک پیام به امام بدهید؛ به امام بگویید که دعا کنند. گفتم امام خوابیده است گفت امکان ندارد، باید امام را بیدار کنید ما در معرض خطریم. بالاخره مرحوم احمد آقا رفت بالای سر امام. امام بیدار بود. امام معمولاً دو ساعت به اذان صبح بیدار می شدند. به ایشان گفته شد که شهید محلاتی پشت تلفن هست و گریه می کند و می گوید آقا دعا کنید. خوب، امام کارش را انجام داد و دعا کرد. دعای امام هم مستجاب شد در اینگونه مواقع، امام خودش را نمی باخت. ایشان از این حوادث زیاد دیده بود.

˜ مرحوم محلاتی یک روز که از جبهه برگشته بود، به امام فرمود که یکی از رزمندگان سپاه از من خواسته پیغامش را به شما برسانم. او یک اسکناس ده تومانی به من داد و گفت به امام بگو، تمام سرمایۀ من در دنیا همین اسکناس ده تومانی است. به امام بگویید می خواهم شهید بشوم و هیچ علاقه ای به دنیا نداشته باشم. این ده تومان را بدهید به امام تا خرج جبهه بشود. امام نگاهی کرد! چه انسانهایی تربیت شده است! می گوید تمام ثروتش ده تومان است و حالا که می خواهد شهید بشود، نمی خواهد حتی این ده تومان را داشته باشد. امام در مرحلۀ عرفان عملی افراد را به اینجا رسانده است.

˜ امام قبل از ارتحالشان، توی بیمارستان که خوابیده بودند، «سه روز آخر را» فرموده بودند که چراغها را خاموش کنید؛ هیچ کس هم توی اتاقم نیاید حتی علی فرزند احمد آقا که امام خیلی با او انس داشت. خودش بود و خدایش فقط موقع غذا یا دارو، آنها را می بردند خدمت امام.

مرحوم حاج احمد آقا می گفت؛ امام می‎فرمود: استادم مرحوم شاه آبادی می گفت در موقع سکرات موت، شیطان کاری می کند که تمام چیزهایی که مورد علاقۀ انسان هست، جلوی چشمش مجسم شود.

امام که توجه به این مسأله داشت؛ می گوید علی هم نیاید که من توجهم به او جلب بشود و بگذار با هیچ کس غیر از خدا انس نداشته باشم. دربارۀ علی(ع) آن مرد مسیحی (جرج جرداق) می گوید «مٰاتَ عَلیٌّ وَ الصَّلاٰةُ فی الشَّفَتَیْه»؛ علی(ع) از دنیا رفت در حالیکه نماز بین لبهایش بود. «والله» قسم، امام در آن روز آخر عمرش توی رختخواب که بود و نمی توانست بلند بشود، حدود 150 رکعت نماز با حالت خوابیده، خواند. آقای دکتر رنجبر به من گفت: امام را که بی هوش کردیم وقتی که می خواست به هوش بیاید من دیدم که امام لبهایش دارد تکان می خورد. خواستم ببینم که چه می گوید. گوشم را گذاشتم روی دهان مبارک امام دیدم می گوید: «لا اله الا الله» به هوش آمدنش با «لا اله الا الله» است؛با الله اکبر است. در موقع مرگش هم این چنین است.

˜ در یکی از ملاقاتهایی که با حضرت امام می شد، یک پیرمرد نجف آبادی آمده بود تا با امام ملاقات کند. این پیرمرد که سه شهید داده بود دلش می خواست دست امام را ببوسد. با یک صورت بشاش و خندان آمد و به ما گفت: نکند یک وقت مرا به امام معرفی کنید که من پدر شهید هستم. من نمی خواهم امام اذیت بشود. وقتی که وارد شد یکی از دوستان ما که خبر نداشت رو به امام کرد و گفت: آقا ایشان پدر سه شهید است! تا این را گفت، آن پیرمرد، رو کرد به این دوست ما و گفت: چرا مرا معرفی کردی؟ به چه مناسبت گفتی که من پدر سه شهید هستم؟ مگر من شهید داده بودم که بیایم امام را اذیت کنم؟ مگر من سه شهید داده بودم که... چهرۀ امام توی هم رفت پیرمرد رو کرد به امام و گفت: حالا به شما بگویم سه تا پسرم را خودم دفن کردم و تنها یک پسر برایم مانده است. بین من و مادرش اختلاف است؛ من می گویم که آن یک پسر هم برود و اسلحۀ برادرانش را بردارد؛ اما این مادرش مخالفت می کند پس شما امر کنید به مادر، که بگذارد آن چهارمی هم برود. امام یک نگاهی به پیرمرد کرد! فرمود پیرمرد برای شما سه شهید بس است بگذار آن یک پسر برای مادرش باشد.

خوب، اینها چه کسانی هستند؟ اینها چه راهی را طی کرده اند؟ کی این جوانها را این طوری متحول کرده است؟ آیا غیر از امام بوده؟ عمل صالح امام این است. این بود که این انسان این جور محبتش در دلها جای گرفت و شما گمان نکنید که فقط، مسلمانها به امام علاقه مند بودند کسانیکه مسلمان هم نبودند به امام عشق می ورزیدند.

˜ در چهلم امام دو تا کشیش پرفسور از فرانسه آمده بودند داخل حسینیه جماران به من گفتند اجازه بدهید که ما طبق مذهب خودمان مجلس عزایی در اینجا داشته باشیم گفتم بفرمایید. طبق مذهب خودشان شروع کردند به عزاداری کردن. بعد رو کردند به من و گفتند یک تقاضا داریم و آن این است که به تعبیر آنها این مسجد را بگذارید که به همین کیفیت اینجا باشد تا دنیا بیاید و ببیند که امام در کجا سخنرانی می کرد و لرزه بر اندام شرق و غرب می انداخت؟ و در کجا زندگی می کرد؟ این مسجد (حسینیه) به همین کیفیت باشد.

˜ یک روز یکی از کشیشهای مسیحی نیکاراگوئه آمده بود به دیدن امام و امام را ملاقات کرده بود. بعداً تعریف می کرد که ما در محاصرۀ اقتصادی بودیم و از ما شکر نمی خریدند. وقتی پیش امام آمدم گفتم: در تحت ستم هستیم. امام گفتند: ما از کسانی که با ستمگران مبارزه کنند، پشتیبانی می کنیم، چنان این جملۀ امام به من قوت قلب داد. بعد از آن رفتم پیش پاپ. یادم افتاد برای دیدار با امام از کوچه های پرپیچ و خم جماران رفتم. دیدم توی یک خانۀ محقر و کوچک امام یک لباس ساده ای به تنش هست؛ قوت قلب گرفتم. رفتم در کاخ تودر توی پاپ به پاپ رسیدم به عنوان یک کشیش به من گفت: اگر می خواهی کمک مالی از واتیکان بگیری، حق نداری در سیاست دخالت کنی، حق نداری علیه آمریکا سخن بگویی! می گوید رو کردم به پاپ گفتم قاعدتاً شما رهبر من هستید ولی من به شما می گویم که رهبر من از این به بعد «امام خمینی» است. بعد می گوید به او گفتم که ای پاپ اگر عیسای مسیح، امروز بیاید رفتارش، رفتار رهبر ایران است و تو رهبر من نیستی. می بینید که او به امام علاقه پیدا کرده آن هم در این حد.

˜ مرحوم آیت الله العظمی اراکی سفری رفته بود به مشهد، از مشهد که برگشتند امام به من فرمودند از طرف من، از ایشان دیدن کنید. من رفتم خدمت مرحوم آیت الله العظمی اراکی. ایشان به من فرمود سلام مرا به امام برسانید و بگویید یادتان هست آن وقتی که در اراک بودیم، انتهای آرزویمان، این بود که بتوانیم یک دستۀ عزاداری در روز عاشورا راه بیندازیم، حالا می بینید کار به کجا کشیده است؛ این همه آوازۀ اسلام بلند شده است. شما جوانها یادتان نیست؛ مگر کسی جرأت می کرد نام امام حسین را ببرد؟! مگر از ترس رضاخان قلدر کسی می توانست مجلس عزا به پا کند نیمه های شب، می رفتند در خانه ها را می زدند، حدود اذان صبح، چهار - پنج نفری جمع می‎ شدند و عزاداری می کردند بی انصاف ولایتیها، که داد ولایت می زنید؛ یادتان رفته، چه وضعی داشتید. این عزت را کی به شما داد؟ نمک نشناسها که یک عده هنوز حاضر نیستید در منبرها اسم امام و انقلاب را ببرید. «والله» قسم سه روز قبل، کسی به من گفت مجلس روضه ای در خانۀ همسایه ام بود؛ روز رحلت امام بود. منبری حتی حاضر نشد بگوید امروز، روز فوت امام است. این عزت را کی به شما داد؟ یادتان رفته است زمان پهلوی چادرها را از سر زنهایمان کشیدند و یک مجلس روضه ای هم نبود.

˜ قرار بود حضرت آیت الله العظمی اراکی به دیدن امام بیاید. امام معمولاً توی اتاق که بود، پیراهن و یک جلیقه تنش بود. موقعی که مسئولین می آمدند، قبا تنش می کرد. مرحوم آقای اراکی وقتی می خواست بیاید؛ من یادم می آید امام فوراً رفتند عمامه را سر گذاشتند، قبا را به تن کردند، عبا را به دوش گرفتند و به استقبال آقای اراکی رفتند.

مرحوم آقای اراکی دم در اتاق که رسید، و نگاهش به امام افتاد گفت: «السلام علیک یابن رسول الله» یک پیرمردی که 7 سال از امام بزرگتر بود و به ایشان شیخ الفقهاء می گفتند؛ همین طور که رسید؛ یادم هست انگشت گرفت به طرف امام، گفت: «السلام علیک یابن رسول الله» و سه مرتبه این جمله را تکرار کرد و بعد این طور گفت: «انت مجدد المذهب»؛ تو مذهب را احیا کردی.

هنوز نمی دانیم امام برای ما چه کرده است «غَداً تَعْرِفُونَنی»؛ امیرالمؤمنین فرمود: بعداً مرا می شناسید. دنیا باید بعداً امام را بشناسد.

 

منبع: کنفرانس تمدن اسلامی در اندیشه سیاسی امام خمینی، ص 19.



* آیت الله محمدرضا توسلی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و از اعضای دفتر حضرت امام خمینی(س). 

انتهای پیام /*