دکتر علیرضا خسروپناه

امام خمینی(س)، روشها و موانع در تجدید حیات اندیشۀ دینی

کد : 159838 | تاریخ : 14/06/1396

امام خمینی(س)، روشها و موانع در تجدید حیات اندیشۀ دینی

دکتر علیرضا خسروپناه

خلاصه مقاله

قال رسول الله – صلی الله علیه و آله:

«انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی، فانهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض»

من در میان شما دو چیز گرانقدر را که قرآن و اهل بیت من باشند می گذارم و این دو چیز هرگز از هم جدا نمی شوند. تا این که در روز قیامت در کنار حوض بر من وارد شوند.

اگر قرن بیستم را قرن احیاء اندیشه دینی بنامیم بیهوده نگفته ایم و می  توان به احیاگران بزرگی همچون سید جمال الدین اسدآبادی، اقبال لاهوری، شهید مدرس و  شهید مرتضی مطهری که بدون شک هر یک در مقطع تاریخی خود گامهای اساسی در احیاء تفکر دینی برداشتند اشاره کرد. اما بی تردید آن کسی که سبب شد تا در پایان قرن اخیر شاهد به ثمر نشستن درخت احیاء  اندیشه دینی باشیم حضرت امام خمینی(س) بود که با روشها و سبکهای متفاوت با سایر احیاگران در این راه حرکت نمود و به پیروزی رسید.

آنچه باعث شد که اندیشه آن حضرت تابناکتر از سایرین در  آسمان احیاء اندیشۀ دینی نمایان گردد، شناخت کامل ایشان از کتاب خدا و سنت پیامبر اکرم(ص) و ائمه هدی(ع) و کوشش فراوان در اجرای آنها در جامعه اسلامی بود.

تعلیم و تربیت شاگردانی ممتاز به روش و سنت امام باقر(ع) و امام صادق(ع)، احیاء فرهنگ شهادت طلبی برگرفته شده از مکتب عاشورای حسینی(ع) و اجرای عدالت و مساوات به سیرۀ امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(ع) باعث گردید که اندیشۀ آن حضرت نه تنها در ایران بلکه در سایر سرزمینهای اسلامی که حتی در تمام عالم جهانشمول گردد و از این روش برای مبارزه با استعمار و احیاء اندیشۀ ناب محمدی(ص) استفاده شود.

این مقاله از دو بخش کلی تشکیل شده است: بخش اول آن به شرح موانع موجود در راه احیاء اندیشه دینی اختصاص دارد که عبارت اند از:

1 – خودباختگی و یأس عمومی ملتها.

2 – تفرقه بین مسلمانان و ترویج ملی گرایی و ناسیونالیسم.

3 – تحجرگرایان، مقدس نماها و آخوندهای درباری.

4 – تجددطلبی و روشنفکران غرب زده و شرق زده و لیبرالها که امام خمینی(س) با هر کدام از توطئه های استعماری به گونه ای خاص مبارزه نمودند.

بخش دوم مقاله به شرح روشهایی که حضرت امام(س) در احیاء تفکر و اندیشه دینی به کار برده اند پرداخته است که به طور خلاصه عبارت اند از:

1 – احیاء اندیشه هایی که دچار انحراف از مسیر واقعی شده اند که به مهمترین آنها بعد سیاسی دین (مبارزه با سکولاریسم)، ولایت فقیه و جمهوری اسلامی پرداخته شده است.

2 – احیاء اندیشه هایی که با زمان و مکان پیش نرفته اند مثل دخالت زمان و مکان در اجتهاد و احیاء حج ابراهیمی و برائت از مشرکان زمان اشاره شده است.

3 – احیاء اندیشه هایی که از حالت تئوری به حالت عملی تبدیل نیافته اند. مثل امر به معروف و نهی از منکر، جهاد در راه خدا و دفاع از کیان مسلمین، مسلمانان به عنوان امت واحد و مبارزه با ظلم و ستم در سراسر جهان، نماز جمعه، رسالت مساجد، فرهنگ شهادت و ایثار شرح داده شده است.

مقدمه

اگر قرن اخیر را قرن احیاء تفکر دینی بنامیم بیهوده نگفته ایم. نفوذ گسترده استعمار غرب و شرق در ممالک اسلامی و هجوم فرهنگ منحرف آنها در این سرزمینها در حالی صورت گرفت که تنها سد محکم در مقابل منافع مادی و سیاسی آنها فرهنگ غنی و متکامل اسلام بود که برای آنها بزرگترین تهدید محسوب می شد.

اندیشمندان کشورهای استعماری بخوبی دریافته  بودند که زمانی خواهند توانست به منابع و ثروتهای کشورهای اسلامی دستیابی کنند که از این سد پولادین عبور کنند.

قرآن کریم «کتاب آسمانی» و سخنان گهربار پیامبر اعظم الشأن اسلام(ص) و اهل بیت گرامیش(ع) پیوسته مسلمانان را به مبارزه با ظلم و ستم دوری از تبعیض و نژادپرستی امر نموده و به وحدت و یکپارچگی فرا خوانده و می خوانند (و اعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرقوا). لذا استعمار با طرح مبانی انحرافی مسلمانان از جمله ناسیونالیسم، ملی گرایی، فرقه گرایی، سکولاریسم (جدایی دین از سیاست)، ارتجاع دینی و … همت گماشت تا بدینسان بتواند با کنار زدن اسلام راستین راه را برای غارت سرزمینهای اسلامی هموار نماید.

تبلیغات وسیع آنها در این زمینه چنان بود که بعد از سالها مسلمانان و حتی بعضی از علمای دینی و روشنفکران متدین به این نتیجه رسیده بودند که دین و مذهب نمی تواند جوابگوی مسائل دنیای بشر باشد آنچه از دین حاصل می شود مربوط به بعد اخروی زندگی فردی انسانها است. و اگر نبود احیاگران بزرگی همچون سید جمال الدین اسدآبادی، اقبال لاهوری، شهید مدرس، شهید مرتضی مطهری و … و بالاخره حضرت امام خمینی(س) تاکنون فاتحه اسلام و سرزمینهای اسلامی بکلی خوانده شده بود.

این بزرگواران با سعی و تلاش وصف ناپذیر خود مانع از پیشرفت تفکر غیر دینی شده و تلاش فراوانی برای جلوگیری از انحراف مسلمین و برگشت مجدد آنان به دوران عزت و افتخار صدر اسلام شدند. که شرح این تاریخچه در مجال این مقاله نمی گنجد.

اگر چه هر یک از آن بزرگواران قدمهای غیر قابل انکاری در احیاء اندیشۀ دینی برداشتند اما بدون شک آن کسی که باعث به ثمر نشستن درخت احیاء تفکر دینی گردید وجود والای حضرت آیت الله العظمی امام خمینی(س) بود.

امام امت(س) با روشها و سبکهایی متفاوت با احیاگران ماقبل خود در این مسیر گام نهاد. برداشت کامل و درست حضرت امام(س) از کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) و تمسک به این دو ثقل بزرگ و امانت الهی باعث شد که ایشان در این راه از دیگران متمایز گردد.

تعلیم و تربیت شاگردانی ممتاز به روش و سنت امام باقر و امام صادق – علیهماالسلام -، احیاء فرهنگ شهادت طلبی گرفته شده از مکتب عاشورای حسینی(ع)، همت گماشتن در مسیر برپایی عدالت و مساوات به گونه و سیرۀ حضرت علی(ع) باعث گردید که امروز اندیشه آن بزرگوار جهانشمول گردد و در سرتاسر نقاط عالم از این روش برای مبارزه با استعمار و سلطۀ غرب استفاده شود. لهذا در این مقاله سعی شده است که به شرح روشهایی که آن حضرت در احیاء تفکر و اندیشه دینی به کار برده اند بپردازیم.

آن روشها در این مقاله به سه بخش کلی تقسیم شده اند که عبارتند از:

1 – احیاء اندیشه هایی که دچار انحراف از مسیر واقعی شده اند، مثل حکومت دینی، بُعد سیاسی دین (مبارزه با سکولاریسم). ولایت فقیه و جمهوری اسلامی و…

2 – احیاء اندیشه هایی که با زمان و مکان پیش نرفته اند مثل دخالت زمان و مکان در اجتهاد و احیاء حج ابراهیمی و برائت از مشرکان زمان و…

3 – احیاء اندیشه هایی که ا ز حالت تئوری به حالت عملی تبدیل نیافته اند. مثل امر به معروف و نهی از منکر، جهاد در راه خدا و دفاع از کیان مسلمین، مسلمانان به عنوان امت واحد و مبارزه با ظلم و ستم در سراسر جهان، نماز جمعه، رسالت مساجد، فرهنگ شهادت و ایثار و … .

اما قبل از بحث در این زمینه بخش اول مقاله به موانع موجود در راه احیاء اندیشه دینی اختصاص دارد که البته می تواند برای هر احیاگری که قصد احیاء اندیشه دینی را داشته باشد موجود باشد که حضرت امام(س) با تدبیر این موانع را کنار زدند. امید است که خداوند متعالی توفیق فهم صحیح افکار حضرت امام خمینی(س) را به ما عطا نماید تا بتوانیم همواره پیرو و ادامه دهنده راه آن حضرت باشیم.

 

موانع ایجاد شده توسط استعمار در راه احیاءِ اندیشه دینی

1 – خودباختگی و یأس عمومی ملتها: یکی از مسائلی که استعمار در بدو تهاجم خود به کشورهای جهان سوم اعم از اسلامی و غیر اسلامی ایجاد می کند و پیوسته آن را ترویج می دهد. خودباختگی ملتها در زمینه های مختلف، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، نظامی و… است. بطوریکه توان و استعداد ملتها در زمینه های مختلف گرفته شده و مانع از هر گونه پیشرفت آنها می شود. در این مورد حضرت امام(س) می فرمایند:

«یکی از مصیبتهای بزرگی که برای ملت بار آوردند اینکه ملت را نسبت به خودشان هم بدبین کردند، به این معنا که ما اگر یک مریض پیدا بکنیم در تهران الان هم می گویند که اینجا نمی شود بروید به انگلستان، بروید به پاریس. این مطلبی است که از دست آنها برای ما پیدا شده است، یعنی ما خودمان را باختیم در مقابل آنها.» [1]

به همین خاطر حضرت امام(س) با این بیماری بشدت مبارزه نمود و سعی در بیداری ملت نسبت به این توطئه نمود و حتی به دولتمردان نیز پس از پیروزی انقلاب اسلامی این نکته را گوشزد می نمودند:

«آن خودباختگیها را که دولت سابق و دولتهای سابق داشتند و چشم گو بودند هر چه آنها می گویند قبول بکند آنها دیگر نباید باشد.» [2]

همچنین در وصیت نامه سیاسی – الهی خود به دولتها و دست اندرکاران دستور می فرمایند:

«از متخصصین خود قدردانی کنند و آنان را با کمکهای مادی و معنوی تشویق به کار نمایند و از ورود کالاهای مصرف ساز و خانه برانداز جلوگیری نمایند و به آنچه دارند بسازند تا خود همه چیز بسازند.» [3]

 

2 – ایجاد تفرقه بین مسلمانان و ترویج ملی گرایی و ناسیونالیسم: بعد از جنگهای صلیبی، غربیها برای جلوگیری از قدرت مجدد مسلمانان و گسترش اسلام در قلب اروپا بهترین چاره را تقسیم امپراتوری اسلام به کشورهای متعدد دیدند. استعمار نو نیز با همین روش و ترویج ناسیونالیسم و ملی گرایی و فرقه گرایی در بین کشورهای اسلامی آنها را بدین تلقینات پوچ و واهی واداشته و با ایجاد درگیریهای قومی – نژادی در بین مسلمین آنها را از توجه به حرکت خزنده در غارت و تاراج سرزمینهای اسلامی منحرف گردانید. حضرت امام(س) در این مورد می فرمایند:

«امریکا و شوروی برای تضعیف اسلام و دولتهای اسلامی مشغول فعالیت از قبیل تفرقه  افکنی و ایجاد تشنجات داخلی به دست عمال مزدور یا فریب خورده و برافروختن جنگ بین کشورهای اسلامی و مستضعف جهان هستند.» [4]

باز تذکر می دهند:

«این که من مکرر عرض می  کنم که این ملی گرایی اساس بدبختی مسلمین است، برای این است که این ملی گرایی، ملت ایران را در مقابل سایر ملتهای مسلمین قرار می دهد و ملت عراق را در مقابل دیگران و ملت کذا را در مقابل کذا. اینها نقشه هایی است که مستعمرین کشیده اند که مسلمین با هم مجتمع نباشند.» [5]

«گاهی با اسم تشیع و تسنن که بعضی شیاطین که به اسلام هم اعتقاد ندارند با این اسم می  خواهند تفرقه بیندازند و گاهی به اسم ترک و فارس…» [6]

حضرت امام(س) برای خنثی نمودن این توطئه آنها را به اسلام اصیل فرا خوانده و به وحدت و یکپارچگی دعوت می نماید:

«اگر دولتهای اسلامی به خود بیایند و گرایش کنند به اسلام و از عربیت برگردند به اسلامیت و از ترکیت برگردند به اسلامیت حل می شود مسائل… تا به اسلام رسول خدا(ص) برنگردیم نه می توانیم قضیۀ فلسطین را حل کنیم، نه افغانستان و نه سایر جاها را.» [7]

حضرت امام خمینی(س) صلاح مسلمانان را در وحدت مقابل جهانخواران و سلطه  جویان دانسته و نفاق و تفرقه را به همان نحو که قرآن کریم فرموده است موجب شکست و هلاکت می دانستند.

«مصالح عالیه اسلام و مسلمین مظلوم را فدای فرقه گرایی و ملی گرایی نکنند و برادران مسلم خود را هر چه بیشتر متوجه به توحید کلمه و ترک عصبیتهای جاهلی که جز به نفع جهانخواران و وابستگان آنان تمام نمی شود بنمایند.» [8]

سپس می فرمایند:

«هیچ نژادی بر دیگری و نه سفید بر سیاه و نه سیاه بر سفید. هیچ کدام بر دیگری فضیلت ندارند. فضیلت باتقوی است فضیلت با تعهد است، با تعهد به اسلام است. اینها تبلیغاتی بوده است که، تلقیناتی بوده است که از ابرقدرتها که می خواستند ما را بچاپند، شده است و مع  الاسف بعضی اشخاص مسلمان صحیح هم باورشان آمده است.» [9]

 

3 – تحجرگرایان، مقدس نماها و آخوندهای درباری: شاید مهمترین آفت درونی دیانت همین تحجر و مقدس نمایی و وجود آخوندهای درباری باشد. استعمارگران می دیدند که محور اکثر نهضتهای اسلامی و آزادیبخش در سرزمینهای اسلامی حداقل در این صد سال اخیر توسط علمای دین و روحانیون مبارز صورت گرفته است. لذا با ایجاد این طبقۀ منحرف از مبانی اسلام اصیل سعی در سرکوب نمودن حرکتهای اسلامی و انقلابی توسط همین مقدس نماها و آخوندهای درباری و تحجرگرایان بنمایند.

 (در اینجا باید اشاره کرد که اگر چه تحجر ناشی از عدم دخالت زمان و مکان در علوم دینی و بسنده کردن به روشهای کهنه به وجود می آید که در قسمت دوم مقاله بیشتر به آن پرداخته می شود اما با کمی دقت می توان براحتی دست پنهان استکبار جهانی را در ایجاد آن مشاهده کرد.)

امام خمینی(س) از پایگاه مقدس دین به مبارزه با این طبقه منحرف پرداخت. مبارزۀ امام با تحجرگرایی و مقدس مآبی حتی به سالهای پیش از نهضت 15 خرداد 42 برمی گردد. که چه بسیار بود سختیها، زخم زبانها و طعنها که امام از دست این طبقۀ ناآگاه به اسلام ناب محمدی(ص) کشیدند. اما امام با توکل به خداوند تبارک و تعالی و دوراندیشی و صبر و مقاومت و با استوار نمودن آنها در میان علما، طلاب روشنفکران متدین و ملت مانع از حرکت انحرافی آنها در حوزه و جامعۀ اسلامی شدند. در این رابطه به جملاتی از آن حضرت اشاره می نماییم:

«روحانیون وابسته و مقدس نما و تحجرگرا هم کم نبودند و نیستند. در حوز ه های علمیه هستند افرادی که علیه انقلاب و اسلام ناب محمدی فعالیت دارند. امروز عده ای با ژست تقدس مآبی چنان تیشه به ریشۀ دین و انقلاب و نظام می زنند که گویی وظیفه ای غیر از این ندارند. خطر تحجرگرایان و مقدس نمایان احمق در حوزه های علمیه کم نیست. طلاب عزیز لحظه ای از فکر این مارهای خوش خط و خال کوتاهی نکنند. اینها مروج اسلام آمریکایی اند و دشمن الله.» [10]

باز می فرمایند:

«امروز، جامعه مسلمین طوری شده که مقدسین ساختگی جلو نفوذ اسلام و مسلمین را می گیرند و به اسم اسلام به اسلام صدمه می زنند. ریشه این جماعت که در جامعه وجود دارد در حوزه های روحانیت است.» [11]

و درباره آخوندهای درباری هشدار می دهند که:

«اینها دین شما را از بین می برند. اینها را باید رسوا کرد تا اگر آبرو دارند در بین مردم رسوا شوند. اگر اینها در اجتماع ساقط نشوند، امام زمان را ساقط می کنند، اسلام را ساقط می کنند. باید جوانهای ما عمامه اینها را بردارند.» [12]

و با اشاره به وابستگی آنها می فرمایند:

«این بیخبران هستند که حکومت جائران و ظلم سران وابسته را توجیه و مظلومین را از استیفای حقوق حقۀ خویش منع و در مواقع لزوم به تفسیق و کفر مبارزان و آزادیخواهان در راه خدا حکم می دهند.» [13]

 

4 – تجددطلبی و روشنفکران غربزده و شرقزده و لیبرالها: یکی دیگر از اثرات هجوم افکار غرب در کشورهای اسلامی ایجاد «تجددطلبی دینی» و یا به عبارتی «مسخ مذهبی» بود که گامی بزرگ در جهت خواسته های جهانخواران غرب و شرق در زدودن روحیه مذهبی در بین مسلمانان و جامعه اسلامی به شمار می رود. این حرکت مرموزانه که توسط روشنفکران و لیبرالها چه مستقیماً علیه مذهب توسط افرادی همچون تقی زاده، کسروی و… و چه غیر مستقیم به عنوان دفاع از مذهب (حتی به صورت صادقانه) صورت گرفت که آثار و نتایج سویی در جامعۀ اسلامی بر جا گذاشت. ایجاد گروههای منحرفی همچون آرمان مستضعفان، منافقین و فرقان که حاصل تفکرات همین روشنفکران بظاهر متدین بود علاوه بر اثرات ضد ارزشی که در جامعه اسلامی بر جا گذاشتند منجر به شهادت جمع زیادی از یاران امام از جمله شهید مرتضی مطهری، شهید مفتح، شهید بهشتی و … گردیدند.

لیبرالیسم اگر چه بعد از حاکمیت مطلق کلیسا در برابر آزادی اندیشه «در زمان رنسانس»  به وجود آمد ولی دامنه آن محدود به ممالک غربی نگردید، بلکه به صورت جبهه ای در مقابل هر اندیشه دینی قرار گرفت. روشنفکران غربزده ما نیز به الهام از لیبرالیسم غربی بدون توجه به اینکه دین مبین اسلام خود مروج علم و اندیشه و مشوق توسعه و پیشرفت است (برخلاف مسیحیت قرون وسطی) به مقابله با اندیشۀ اسلامی برخاستند و همچون خالقان غربی خود به مبارزه منفی با ارزشها و مبانی اسلام پرداختند.

حضرت امام خمینی(س) با شناخت کامل از خاستگاه و مبدأ تفکرات آنان به مبارزه صریح با آنها پرداخت و چه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و چه بعد از آن بارها و بارها دست رد بر سینه آنها زدند. در اینجا به فرازهایی از سخنان آن حکیم فرزانه اشاره می نماییم:

«همین روشنفکران بعضی شان کتاب هم که می نویسند یا یک اسم غربی روی آن می  گذارند یا مطالب را وقتی ذکر می کنند استشهاد می کنند به قول یک نفر غربی. عیب این است که هم آنها غربزده هستند.» [14]

حضرت امام(س) در وصیت نامه سیاسی – الهی خود می نویسند:

«با کمال تأسف، نویسندگان باصطلاح روشنفکر که به سوی یکی از دو قطب گرایش دارند به جای آنکه در فکر استقلال و آزادی کشور و ملت خود باشند خودخواهی و فرصت طلبیها و انحصارجوییها به آنان مجال نمی دهد که لحظه ای تفکر نمایند و مصالح کشور و ملت خود را در نظر بگیرند…» [15]

سپس به مسلمانان جهان برای مبارزه با این توطئه سفارش می کنند:

«ای مسلمانان جهان… بر فرهنگ اسلامی تکیه زنید و با غرب و غربزدگی مبارزه نمایند و روی پای خودتان بایستید و بر روشنفکران غربزده و شرقزده بتازید.» [16]

باز می فرمایند:

«به حرفهای آنهایی که برخلاف مسیر اسلام هستند و خودشان را روشنفکر حساب می کنند و می خواهند ولایت فقیه را قبول نکنند گوش ندهید.» [17]

«امروز زمانی است که ملتها چراغ راه روشنفکرانشان شوند و آنان را از خودباختگی و زبونی در مقابل شرق و غرب نجات دهند که امروز روز حرکت ملتهاست.» [18]

و در جای دیگر هشدار می دهند که:

«تا من هستم نخواهم گذاشت حکومت به دست لیبرالها بیفتد.» [19]

اینک به بخش دوم مقاله که اختصاص دارد به روشهایی که حضرت امام خمینی(س) در احیاء اندیشۀ دینی همت گماشتند، می  پردازیم:

حضرت امام خمینی(س) هدایت جامعه به سوی اسلام ناب محمدی(ص) را در احیاء سه دسته اندیشه دینی یافتند که با تلاش و سعی خود و برنامه ریزی اصولی موفق به تجدید حیات آنها گردیدند که نتایج و آثار آن را در تمام جهان به خصوص جهان اسلام شاهد هستیم. این سه دسته عبارت اند از:

الف) احیاء اندیشه هایی که دچار انحراف از مسیر واقعی شده اند، که مهمترین آنها عبارت اند از: 1) بُعد سیاسی دین 2) حکومت اسلامی 3) ولایت فقیه 4) جمهوری اسلامی ب) احیاء اندیشه هایی که با زمان و مکان پیش نرفته اند، که مهمترین آنها عبارت اند: 1) دخالت زمان و مکان در اجتهاد. 2) احیاء حج ابراهیمی و برائت از مشرکان زمان.

ج) احیاء اندیشه هایی که از حالت تئوری به حالت عملی تبدیل نیافته اند که مهمترین آنها عبارت اند از: 1) امر به معروف و نهی از منکر. 2) مسلمین به عنوان امت واحد و مبارزه با ظلم و ستم در سراسر جهان. 3) جهاد فی سبیل الله و دفاع از کیان مسلمین. 4) شهادت و ایثار. 5) جایگاه واقعی مساجد 6) نماز جمعه.

اینک به شرح هر کدام از موارد فوق با استفاده از فرمایشات امام خمینی(س) می پردازیم.

 

الف) احیاء اندیشه هایی که دچار انحراف از مسیر واقعی شده اند

1 – الف) بُعد سیاسی دین: استعمارگران با طرح تز سکولاریزم (جدایی دین از سیاست) که در بین کشورهای اسلامی ترویج دادند سعی نمودند که پرچمداران واقعی دین را که جبهه مقابل نفوذ آنها به حساب می آمدند از صحنۀ اجتماع و حکومت کنار بزنند که البته تا حدود زیادی این در این کار موفق شدند و بخش عمده ای از اسلام را که مربوط به اجتماع و سیاست است کنار زدند و آن قسمتی از اسلام را که مربوط به مسائل فردی است و به منافع آنها در تاراج منابع و معادن و ثروتها لطمه ای نمی زند باقی گذاشتند. لذا حضرت امام(س) با دوراندیشی مقدمه تشکیل حکومت اسلامی را مبارزه با این تز استعماری دانستند و از ابتدای نهضت اسلامی خود شروع به رد تز جدایی دین از سیاست از منظر اسلام راستین و سنت رسول اکرم(ص) و ائمه هدی(ع) نمودند و تلاش فراوانی برای ورود مجدد دین در عرصۀ اجتماع و سیاست کردند که در اینجا به فرازهایی از سخنان ایشان اشاره می نماییم:

«جدایی دین از سیاست را… استعمارگران و عمال سیاسی آنها درست کرده اند، تا دین را از تصرف امور دنیا و تنظیم جامعه مسلمانان برکنار سازند و ضمناً علمای اسلام را از مردم و مبارزان راه آزادی جدا کنند در این صورت می توانند بر مردم مسلط شده و ثروتهای ما را غارت کنند.» [20]

سپس به زندگی پیامبر اکرم(ص) اشاره می نماید:

«پیغمبر اسلام(ص) تمام عمرش در امور سیاسی بود. تمام عمرش را صرف کرد در سیاست اسلامی و حکومت اسلامی تشکیل داد.» [21]

و بعد می فرمایند:

«دیانت اسلام یک دیانت عبادی تنها نیست و فقط وظیفه بین عبد و خدای تبارک و تعالی. وظیفه روحانی تنها نیست و همینطور یک مذهب و دیانت سیاسی تنها نیست، عبادی است و سیاسی، سیاستش در عبادات مدغم است و عبادتش در سیاسات مدغم است، یعنی همان جنبه عبادی یک جنبه سیاسی دارد.» [22]

سپس به احکام الهی اشاره می فرمایند:

«از یک دورۀ کتاب حدیث که حدود پنجاه کتاب است و همه احکام اسلام را دربردارد سه چهار کتاب مربوط به عبادات و وظایف انسان نسبت به پروردگار است، مقداری از احکام هم مربوط به اخلاقیات است، بقیه همه مربوط به اجتماعیات، اقتصادیات حقوق و سیاست و تدبیر جامعه است.» [23]

«بسیاری از احکام عبادی اسلام منشأ خدمات اجتماعی و سیاسی است. عبادتهای اسلام اصولاً توأم با سیاست و تدبیر جامعه است. مثلاً نماز جماعت و اجتماع حج و جمعه در عین معنویت و آثار اخلاقی و اعتقادی حایز آثاری سیاسی است.» [24]

2 – الف) حکومت اسلامی: امام خمینی(س) تنها راه به ثمر نشستن تلاش مجاهدان و مبارزه با ظلم و اجرای احکام اسلام و برقراری عدالت را تشکیل حکومت اسلامی می دانستند و با تربیت شاگردانی با این باور و تشویق علمای اعلام برای تشکیل حکومت اسلامی آن را جزء لاینفک اسلام راستین و سنت پیامبر اکرم(ص) می دانستند، بطوری که حکومت اسلامی را جزو ضروری ترین احکام اسلام و منکران آن را منکران جاودانگی دین اسلام به حساب می آوردند.

«سنت و رویۀ پیغمبر اکرم(ص) دلیل بر لزوم تشکیل حکومت است، زیرا اولاً خود تشکیل حکومت داد… ثانیاً برای پس از خود به فرمان خدا تعیین حاکم کرده است.» [25]

بعد با دلیل به اینکه اجرای احکام اسلام منحصر به زمان پیامبر اسلام(ص) نبود ضرورت تشکیل حکومت اسلامی را واجب می نمایند:

«به ضرورت شرع و عقل آنچه در دوره حیات رسول اکرم(ص) و زمان امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(ع) لازم بوده یعنی حکومت و دستگاه اجرا و اداره پس از ایشان و در زمان ما لازم است.» [26]

و سپس می فرمایند:

«هر که اظهار کند که تشکیل حکومت اسلامی ضرورت ندارد منکر ضرورت اجرای احکام شده و جامعیت احکام و جاودانگی دین مبین اسلام را انکار کرده است.» [27]

و بعد با ذکر اهداف حکومت می فرمایند:

«اگر ما به قدرت و حکومت برسیم ثروتهایی را که این مالکان به ناحق متصرف شده اند ضبط خواهیم کرد و بر اساس حق و انصاف میان محتاجان مجدداً توزیع خواهیم نمود.» [28]

«حکومت حق، برای نفع مستضعفان و جلوگیری از ظلم و جور و اقامه عدالت اجتماعی … از بزرگترین واجبات و اقامه آن از والاترین عبادت است.» [29]

3 – الف) ولایت فقیه: امام خمینی(س) با مطرح کردن ولایت فقیه به عنوان بدیهی ترین حکم اسلامی که نیازی به برهان ندارد الگوی حکومت اسلامی در زمان غیبت امام زمان(عج) را ترسیم نمودند.

حضرت امام(س) با استدلال به اینکه بنا، اجرای قانون اسلام است متصدیان آن نیز باید افرادی باشند که آگاهی کامل بر این قوانین داشته باشند. ایشان پس از استناد به روایتی از امام صادق(ع) چنین می نویسند:

«جای تردید نیست که امام(ع) فقها را برای حکومت و قضا تعیین فرموده است. بر عموم مسلمانان لازم است که از این فرمان امام(ع) اطاعت نمایند.» [30]

سپس می فرمایند:

«چون حکومت اسلام حکومت قانون است قانون شناسان و از آن بالاتر دین شناسان یعنی فقها باید متصدی آن باشند. ایشان هستند که بر تمام امور اجرایی و اداری و برنامه ریزی کشور مراقبت دارند. فقها در اجرای احکام الهی امین هستند.» [31]

«حکومت نشان دهندۀ جنبۀ عملی فقه در برخورد با تمامی معضلات اجتماعی و سیاسی نظامی و فرهنگی است.» [32]

با این شیوه نه تنها محوریت حکومت اسلامی به دست علمای اعلام و دانشمندان دینی قرار می گرفت بلکه توطئه اسلام منهای روحانیت را که چه در گذشته و چه در حال به وسیلۀ استعمار و نوکران آنها مطرح می شود بطور کلی منتفی می نماید.

«اگر گفتند: اسلام منهای روحانیت، بدانید با اسلام هم موافق نیستند، این را برای گول زدن می گویند. این را برای این که این دژ را بشکنند. دنبالش اسلام رفته است. دیگر محتاج به چیزی نیست اسلامی که گویندۀ اسلامی ندارد این اسلام نیست.» [33]

نکتۀ مهم دیگری که لازم است در اینجا بدان اشاره شود این است که حضرت امام(س) اختیارات حکومتی ولی فقیه را در بالاترین سطح قائل بودند؛ یعنی به «ولایت مطلقه فقیه»  اعتقاد داشتند. لذا حتی در بازنگری قانون اساسی در سال 67 دستور فرمودند که کلمه ولایت فقیه در قانون اساسی به «ولایت مطلقه فقیه» تغییر یابد. در اینجا به جمله ای از کتاب ولایت فقیه ایشان اشاره می نمایم.

«این توهم که اختیارات حکومتی رسول اکرم(ص) بیشتر از حضرت امیر(ع) بود یا اختیارات حضرت امیر(ع) بیش از فقیه است باطل و غلط است.» [34]

و

«مخالفت با ولایت فقیه تکذیب ائمه و اسلام است.» [35]

4 – الف) جمهوری اسلامی: مطرح شدن جمهوری اسلامی از سوی رهبر کبیر انقلاب به دو سبک حکومتی در جهان (استبدادی – جمهوری) خط بطلان کشید و حتی در اوایل انقلاب در برابر گروهی دست نشانده که سعی می کردند کلمۀ اسلامی را از جمهوری حذف کنند تا بدینوسیله انقلاب اسلامی به سمت یکی از بلوکهای غرب و شرق کشیده شود شدیداً مخالفت فرمودند.

«شکل حکومت ما جمهوری اسلامی است. جمهوری به معنای اینکه متکی بر آراء اکثریت است برای اینکه متکی به قانون اسلام است و دیگر حکومتها اینطور نیستند که تکیه بر قانون اسلام داشته باشد.» [36]

و در جای دیگر می فرمایند:

«حکومت جمهوری اسلامی است و اساسش بر آزادی و استقلال کشور و عدل و تعدیل تمام دستگاههای دولتی است.» [37]

 

ب – احیاء اندیشه هایی که با زمان و مکان پیش نرفته اند

1 – ب) دخالت زمان و مکان در اجتهاد: دوری چندین قرنۀ اسلام عزیز از صحنه زندگی اجتماعی و مسائل مربوط به حکومت از جمله اقتصاد و سیاست سبب گردیده بود که فقه نتواند در تمام میدانهای مربوطه پای به پای پیشرفتهای جهانی حرکت کند و نظرات خود را ابراز نماید و از آنجایی که فقه در واقع تئوری واقعی و کامل ادارۀ انسان باید باشد لازم بود متناسب با این رویدادهای جدید در جهان واکنش مناسب نشان دهد. توجه حضرت امام(س) به این مسئله و اعتقاد به ارائه اجتهادی متناسب با مقتضیات زمان و مکان و فقهی متناسب با مشکلات و معضلات روز موجود در جهان جلوۀ احیاگری او را بیش از پیش برجسته نموده به عنوان شاهد به نمونه هایی از سخنان ایشان اشاره می نمایم.

«زمان و مکان دو عنصر تعیین کننده در اجتهادند. مسئله ای که در قدیم دارای حکمی بوده است به ظاهر، همان مسئله در روابط حاکم بر سیاست و اجتماع و اقتصاد یک نظام حکم جدیدی پیدا کند.» [38]

امام در بیانات خود به اعضای مجمع تشخیص مصلحت می فرمایند:

«یکی از مسائل بسیار مهم در دنیای پرآشوب کنونی نقش زمانی و مکانی در اجتهاد و نوع تصمیم گیری است. حکومت فلسفه عملی برخورد با شرک و کفر و معضلات داخلی و خارجی را تعیین می کند و این بحثهای طلبگی مدارس که در چارچوب تئوریها است نه تنها قابل حل نیست که ما را به بن بستهایی می کشاند که منجر به نقض ظاهری قانون اساسی می گردد.» [39]

باز می فرمایند:

«روحانیت تا در همه مسائل و مشکلات حضور فعال نداشته باشد نمی تواند درک کند که اجتهاد مصطلح برای ادارۀ جامعه کافی نیست. حوزه ها و روحانیت باید نبض تفکر و نیاز آیندۀ جامعه را همیشه در دست خود داشته باشند و همواره چند قدم جلوتر از حوادث، مهیای عکس العمل مناسب باشند.» [40]

2 – ب) احیاء حج ابراهیمی و برائت از مشرکین زمان: برائت از مشرکین زمان، امریکا و صهیونیسم جنایتکار، روح حج بود که توسط امام خمینی(س) در دو دهۀ اخیر در کالبد خفته آن دمیده شد. استفاده از دو عنصر زمان و مکان چنانکه در بالا بدان اشاره شد سبب گردید که حج ابراهیمی همچون دوران صدر اسلام لرزه بر اندام مستکبرین زمان بیندازد. در نظر امام احیاء حج، احیاء مسلمانان و مجد اسلام است که در اینجا به فرازهایی از سخنان آن بزرگوار اشاره می نماییم:

«اعلان برائت مرحله اول مبارزه و ادامۀ آن مراحل دیگر وظیفه ماست و در هر عصر و زمانی جلوه ها و شیوه ها و برنامه های مناسب خود را می طلبد.» [41]

«امروز فریاد برائت ما از مشرکان و کافران، فریاد از ستم ستمگران و فریاد امتی است که جانشان از تجاوزات شرق و غرب و در رأس آنان آمریکا و اذناب آن به لب رسیده است و خانه و وطن و سرمایه اش به غارت رفته است.» [42]

«اعلان برائت از مشرکان از ارکان توحیدی و واجبات سیاسی حج است.» [43]

«مسلمین باید در حج وقتی که می روند یک حج زنده و یک حجی که محکوم کننده این شوروی جنایتکار و آن امریکای جنایتکار باشد انجام دهند. یک همچو حجی مقبول است.» [44]

 

ج – احیاء اندیشه هایی که از حالت تئوری به حالت عملی تبدیل نیافته بودند

قسمت آخر مقاله اختصاص دارد به اندیشه هایی که به دلیل نبودن زمینه های لازم در جامعه اسلامی به دست فراموشی سپرده شده بودند و از حالت نظری (فقط در رساله های عملیه یا کتب احادیث) به حالت عملی و اجرایی در جامعه تبدیل نیافته بودند که دم از مسیحایی امام خمینی(س) در اواخر قرن بیستم به آنها حیاتی تازه بخشید و با اجرای آنها طراوت تازه ای در جامعه اسلامی ایجاد گردید. اکنون به مهمترین اینها اشاره می نمایم.

1 - ج) امر به معروف و نهی از منکر: اگر در نهضت امام خمینی(س) دقت نماییم بخوبی درمی یابیم که از ابتدای آن تا به حال برگرفته از بزرگترین نهضت عالم یعنی نهضت عاشورایی امام حسین(ع) است. امام حسین(ع) در نامه ای که به برادرشان می نویسند هدف از قیام خود را امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح امت جدشان رسول الله(ص) ذکر می  فرمایند. حضرت امام(س) در کتاب تحریرالوسیله درباره امر به معروف و نهی از منکر چنین می نویسند:

«این دو از بالاترین فرایض و اشرف آن است و به وسیله این دو واجبات برپا داشته می شوند. وجوب این دو از ضروریات دین است و هر کس آن را با التزام به لوازم آن انکار کند کافر است.»  2 – ج) مسلمین به عنوان امت واحد و مبارزه با ظلم و ستم در سراسر جهان: یکی از عواملی که سبب شده است که اندیشه های حیاتبخش حضرت امام(س) در سرتاسر جهان به ویژه جهان اسلام طنین انداز گردد ناشی از اعتقاد ایشان به «امت واحد اسلام» و دادرسی از کلیه مظلومین و مستضعفین عالم بود.

اگر امروز فریاد اسلام گرایی در فلسطین، لبنان، پاکستان، الجزایر، بوسنی و … بلند است و اگر امروز سیاهپوستان امریکا با طنین الله اکبر در مقابل کاخ ظلم و ستم تجمع می کنند همه و همه ناشی از اندیشۀ تابناک حضرت امام(س) در اتحاد مسلمانان و دردمندی ایشان نسبت به همه دردمندان عالم می باشد. به فرازهایی از بیانات آن حضرت اشاره می کنیم:

«جمهوری اسلامی با تمام وجود برای احیاء هویت اسلامی مسلمانان در سراسر جهان سرمایه گذاری می کند… ما باید در ارتباط با مردم جهان و رسیدگی به مشکلات و مسائل مسلمانان و حمایت از مبارزان و گرسنگان و محرومان با تمام وجود تلاش نماییم.» [45]

«جمهوری اسلامی می خواهد مطلبی را که قرآن و خدا و رسول فرموده است در همه کشورها پیاده کند و ایران مقدمۀ آن است. می خواهد به همۀ کشورها بفهماند که اسلام بنایش در برابری و برادری و وحدت است و همۀ مسلمین ید واحد هستند در برابر دیگران، ما می خواهیم به همۀ ملتها بفهمانیم که اسلام دین وحدت است.» [46]

«امروز اسلام عزیز در مقابل کفر و منطق در برابر زور واقع شده است و نهضت ما اسلامی است قبل از آنکه ایرانی باشد. نهضت مستضعفین سراسر جهان است قبل از آنکه به منطقه ای خاص متعلق باشد.» [47]

«هان ای مسلمانان جهان و مستضعفان تحت سلطه ستمگران به پا خیزید و دست اتحاد به هم دهید و از اسلام و مقدرات خود دفاع کنید و از هیاهوی قدرتمندان نهراسید که این قرن به خواست خداوند قادر قرن غلبه مستضعفان بر مستکبران و حق بر باطل است.» [48]

3 – ج) جهاد در راه خدا و دفاع از کیان مسلمین: عزت مسلمانان در گرو جهاد در راه خدا رقم می خورد، در سایۀ جهاد است که شکوه و صلابت اسلام به نمایش گذاشته می شود و پوزه ابرقدرتها و مستکبرین به خاک ذلت مالیده می شود. حضرت امام(س) همواره در گفتار و عمل در احیاء این امر مهم همت گماشتند. به سخنانی از ایشان در این رابطه اشاره می نماییم:

«رسول اکرم از اولی که آن رسالت به او محول شد تا آن وقتی که در بستر مرگ خوابیده بود با شهادت بین این بستر و آن بعثت تمام فعالیت بوده است، جنگ بوده، دفاع بوده و کسی که زندگی امیرالمؤمنین(ع) را مشاهده کند نیز همینطور بوده. جهاد در راه خدا و جهاد در راه احکام خدا بوده است و سایر ائمه علیهم السلام.» [49]

باز می فرمایند:

«هیچ ارزشی و ملاکی مهمتر از تقوا و جهاد در راه خدا نیست.» [50]

4 – ج) شهادت و ایثار: شهادت والاترین خواسته انبیا و اولیا در طول تاریخ است. شهادت طلبی دست ردی بر خواهشهای سراب گونه دنیا است که رشتۀ عبودیت و بندگی مخلصان و مجاهدان در راه حق را به زیباترین تصویر ترسیم می کند. فرهنگ شهادتی را که امام احیاگر آن در قرن اخیر بود، تحقق «یا لیتنا کنا معکم فنفوز فوزاً عظیماًً» ی هزاران عاشق لسوخته ای است که قرنها از حنجرۀ عشقشان طنین انداز بود. شهادتی را که امام در فرهنگ عاشورایی خود به مشتاقانش آموخت درس مقاومتی بود که مهر بطلان سازش را در برابر صاحبان زر و زور و مستکبرین جهانخوار در برگهای تاریخ تا ابد ثبت نمود.

به فرازهایی از سخنان گهربار آن حضرت اشاره می نماییم.

«خون شهیدان، انقلاب و اسلام را بیمه کرده است. خون شهیدان برای ابد درس مقاومت به جهانیان داده است.» [51]

«اذناب امریکا باید بدانند که شهادت در راه خدا مسئله ای نیست که بشود با «پیروزی» یا «شکست» در صحنه  های نبرد مقایسه شود. مقام شهادت خود اوج بندگی و سیر و سلوک در عالم معنویت است.» [52]

«همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و سوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود. خوشا به حال آنانکه با شهادت رفتند. خوشا به حال آنانکه به دامن خود پروراندند.» [53]

«خداوندا، این دفتر و کتاب شهادت را همچنان به روی مشتاقان باز و ما را هم از وصول به آن محروم مکن. خداوندا، کشور و ملت ما هنوز در آغاز راه مبارزه اند و نیازمند به مشعل شهادت، تو خود این چراغ پر فروغ را حافظ و نگهبان باش.» [54]

5 – ج) جایگاه واقعی مساجد: یکی دیگر از آثار حضرت امام(س) رساندن مساجد به جایگاه واقعی شان در صدر اسلام و زمان خلافت حضرت امیر(ع) بود. ایشان می فرمایند:

«مسجد در صدر اسلام مرکز جنبش حرکتهای اسلامی بود و از مسجد تبلیغات اسلامی شروع می شده است و از مسجد قوای اسلامی برای سرکوبی کفار و وارد کردن در بیرق اسلام بوده است. همیشه در صدر اسلام مسجد مرکز حرکات و جنبشها بوده است.» [55]

سپس می فرمایند:

«من تکلیفم را باید ادا کنم، به شما بگویم، به شما (دانشگاهیها) شما دانشجوها، همه تان مساجد را پر کنید. سنگر است اینجا. سنگرها را باید پر کرد.» [56]

6 – ج) نماز جمعه: امام خمینی(س) در طول نهضت اسلامی خود بارها بر روی نمودهای قدرت اجتماعی اسلام از جمله نماز جماعت، جمعه و حج تاکید نمودند.

ایشان در این رابطه می فرمایند:

«نماز جمعه که نمایش از قدرت سیاسی و اجتماعی اسلام است باید هر چه شکوهمند و پر محتواتر اقامه شود.» [57]

«نماز جمعه باشکوهمندی که دارد برای نهضت کوتاه عمر ما یک پشتوانه محکم و در پیشبرد انقلاب اسلامی عامل مؤثر و بزرگی است.» [58]

به پایان مقاله رسیدیم در حالیکه در غم هشتمین سالگرد ارتحال مرشد و مرادمان نشسته ایم. غم جانسوزی که همچون آتشی تا قیامت بر دل عاشقان و رهروان او نهاده شد که هرگز خاموش نگردد.

به عنوان حسن ختم فرازی از سخنان آن حضرت را به بسیجیان و رهروان راستین ولایت تقدیم می نماییم.

«قدرتها و ابرقدرتها و نوکران آنان مطمئن باشند که اگر خمینی یکه و تنها هم بماند به راه خود که راه مبارزه با کفر و ظلم و شرک و بت پرستی است ادامه می دهد و به یاری خدا در کنار بسیجیان جهان اسلام این پابرهنه  های مغضوب دیکتاتورها خواب راحت را از دیدگان جهانخواران و سرسپردگانی که به ستم و ظلم خویشتن اصرار می نمایند سلب خواهد کرد.»

 

 پی‌نوشتها:

 

منبع: مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی و احیاء تفکر دینی، ج 2، ص 145.

 

[1] - ر.ک: صحیفه امام، ج 6، ص 421-422.

[2] - ر.ک: صحیفه امام، ج 8، ص 99-100.

[3] - وصیت نامه سیاسی – الهی امام.

[4] - ر.ک: صحیفه امام، ج 18، ص 143-144.

[5] - همان، ج 13، ص 86-87.

[6] - همان ، ج 14، ص 296-297.

[7] - همان، ج 13، ص 83-84.

[8] - همان ، ج 20، ص 86-87.

[9] - همان ، ج 13، ص 86-87.

[10] - همان، 21، ص 277-279.

[11] - ولایت فقیه، امام خمینی، ص 73.

[12] - همان مدرک، ص 202.

[13] - بیانات امام به حجاج بیت الله الحرام، در سال 66.

[14] - ر.ک: صحیفه امام، ج 9، ص 459-460.

[15] - وصیت نامه سیاسی – الهی امام بند «ی».

[16] - ر.ک: صحیفه امام، ج 13، ص 207-208.

[17] - ر.ک: صحیفه امام، ج 9، ص 390-391.

[18] - همان، ج 13، ص 207-208.

[19] - همان، ج 21، ص 273-274.

[20] - ولایت فقیه، ص 19.

[21] - ر.ک: صحیفه امام، ج 15، ص 11.

[22] - ر.ک: صحیفه امام، ج 4، ص 447.

[23] - ولایت فقیه، ص 8.

[24] - همان مدرک، ص 156.

[25] - همان مدرک، ص 25.

[26] - همان مدرک، ص 26.

[27] - ولایت فقیه، ص 27.

[28] - ر.ک: صحیفه امام، ج 3، ص 370.

[29] - وصیت نامه سیاسی – الهی امام.

[30] - ولایت فقیه، ص 106.

[31] - همان مدرک، ص 80.

[32] - ر.ک: صحیفه امام، ج 21، ص 289.

[33] - ر.ک: صحیفه امام، ج 21، ص 289.

[34] - ولایت فقیه، ص 55.

[35] - ر.ک: صحیفه امام، ج 10، ص 307.

[36] - ر.ک: صحیفه امام، ج 5، ص 181.

[37] - ر.ک: صحیفه امام، ج 4، ص 354.

[38] - ر.ک: صحیفه امام، ج 21، ص 288-290.

[39] - ر.ک: صحیفه امام، ج 21، ص 217-218.

[40] - ر.ک: صحیفه امام، ج 21، ص 291-293.

[41] - فریاد برائت، مرداد 1366.

[42] - همان مدرک.

[43] - همان مدرک.

[44] - از بیانات امام در تاریخ 26 / 5 / 62.

[45] - از بیانات امام 29 / 4 / 67.

[46] - ر.ک: صحیفه امام، ج 12، ص 511-512.

[47] - همان، ج 11، ص 109-110.

[48] - همان، ج 15، ص 170-172.

[49] - ر.ک: صحیفه امام، ج 14، ص 518-519.

[50] - همان، ج 3، ص 478.

[51] - از بیانات امام 29 / 4 / 67.

[52] - همان مدرک.

[53] - فریاد برائت، مرداد 1366.

[54] - از بیانات امام 29 / 4 / 67.

[55] - ر.ک: صحیفه امام، ج 7، ص 65.

[56] - ر.ک: صحیفه امام، ج 12، ص 392-393.

[57] - ر.ک: صحیفه امام، ج 9، ص 492.

[58] - ر.ک: صحیفه امام، ج 9، ص 492.

انتهای پیام /*