عماد بزی

مبادی و اصول احیای دین بر مبنای اندیشۀ امام خمینی(س)

کد : 159861 | تاریخ : 14/06/1396

مبادی و اصول احیای دین بر مبنای اندیشۀ امام خمینی(س)

عماد بزی – استرالیا

ترجمه: محمد رامین خوش لسان*

موضوع احیای دین در نزد ادیان، به ویژه اسلام (به خاطر محتوای جامع پیام آن)، از اهمیت زیادی برخوردار است.

با دور شدن تدریجی جامعه از دوره ای که وحی الهی در آن نازل شده بود، مفاهیم و فعالیتهای بدیعی، عمدتاً از طریق رهبران آن روز، به جامعه مسلمانان راه یافت که هدف بیشتر آنها، دگرگون ساختن پیام اولیه و نگرش ناب اسلام بود. لازم به گفتن نیست که قدرتها از طریق جمعی از روحانیون درباری که با جان و دل اینگونه بدعتها را تأیید می کردند، در پی کسب مشروعیت برای چنین افکار و رفتارهایی بودند.

خطرناکترین و مهمترین این مفاهیم و نگرشهای جدید، آنهایی بود که حوزه های مربوط به طبیعت، اقتدار سیاسی و عدالت اجتماعی را در بر می گرفت و در پی آن بود تا اهداف زیربنایی جهان بینی اسلامی را (نظیر مباحث تقدیر و جبر، و نقش اسلام در جهان) دگرگون سازد.

یکی دیگر از عواملی که موجب ورود افکار و اندیشه های جدید به حوزه اسلام شد، آشنایی مسلمانان با ملتهای دیگر بود. به این معنا که مسلمانان در اثر تماس با ملل دیگر که در پی تسخیر چندین امپراتوری رخ داد، با فرهنگ و میراث علمی آنان آشنا شدند – که برخی از آنها (مانند یونانیان) سهم عمده ای در سیر اندیشه انسانی ایفا کرده اند – و از علوم و جریانات ذهنی فرهنگهای دیگر بهره جستند، اما اینکه میزان تأثیرپذیری از این اشکال علمی جدید در چارچوب مفاهیم اسلامی، تا چه حد بوده است، جای بحث دارد.

شاید نزاع اصلی بر سر تفوق و نقش منطق در جهت فهم متون مقدس باشد. این حالت سر در گمی، به تشکیل مذاهب مختلف مخالف یکدیگر انجامید و در تحریف اندیشه اسلامی ناب مؤثر واقع شد. اگر به این عامل، نقش بازدارندۀ سلسله های رقیب را که به نام اسلام حکومت می کردند نیز بیفزاییم، به عمق ضعف و تفرقه جهان اسلام بیشتر پی خواهیم برد.

این وضعیت در اوایل قرن نوزدهم با استیلای تدریجی بیگانگان (غرب) بر جهان اسلام به نقطه بحرانی خود رسید. زیرا مسلمانان ناچار شدند، علاوه بر شرمندگی ناشی از اشغال سرزمینشان توسط کافران، غارت منابع اقتصادی بی پایان و وابستگی سیاسی را نیز تحمل کنند.

از نتایج هولناک این تهاجم که به تقسیم شدن جهان اسلام در طول مرزهای ملی انجامید، تقویت تمایلات فرقه ای و ملی گرایی میان مسلمانان بود که به قمیت از دست رفتن روحیه برادری اسلامی و وحدت تمام شد.

در ضمن الهام گرفتن دست کم سه نسل از نخبگان جوانان مسلمان از آموزش و جهان بینی غربی، به این نتیجه منجر شد که نخبگان فرهنگی پنداشتند، اسلام با دورۀ معاصر سنخیت ندارد و مانع اصلی بر سر راه استقلال، توسعه و پیشرفت جامعه است و فقط می تواند در جهت امور اخلاقی و معنوی اثر مثبت داشته باشد. بنابراین بیشتر این نخبگان، کلید توسعه و حتی نجات جامعه را در اتخاذ علوم، ارزشها و فلسفۀ انسانی غربی دیدند.

بسیاری از بخشهای حوزه های علمیه اسلامی اصیل نیز از اینگونه بدنامیها که توسط استعمارگران گسترش یافته بود، صدمه دید. البته استعمار در مراحل بعدی پا را فراتر نهاد و شعار جدایی اسلام از سیاست و امور حکومتی را مطرح ساخت و به آن دسته از علمای دینی که در امور سیاسی دخالت می کردند، با دیدۀ مخالفت نگریست، زیرا به تصور آنها اینگونه فعالیتها، خلوص ایمان و شأن علمای دینی را از بین می برد.

بدیهی است علمای صادق اسلام، که دارای نفوذ کلام بودند و از توطئه های استعمارگران و جنبه های مختلف آن آگاهی کامل داشتند، وظیفۀ خود را در برابر این مشکلات، بیدارسازی جهان اسلام، تشویق و ترغیب مسلمانان به بازگرداندن شأن و استقلال از دست رفته و تصرف جایگاه به حق خویش در میان ملل دیگر، به عنوان سفیران پیام خداوند به جهانیان، می دانستند.

سید جمال الدین اسدآبادی، پیشتاز این گروه از افراد و پیشرو احیای اسلام و پدر مبارزه با امپریالیسم در شرق بود. جنبش او سه هدف عمده دربرداشت که عبارت بود از: بازنگری برخی مفاهیم کلیدی اندیشۀ اسلامی که پیش از آن به خاطر تعبیرهای غلط موجب ابهام، رکود و ناراحتی شده بود؛ مقاومت در برابر نیروهای استعماری، به ویژه بریتانیا – شیطان بزرگ آن زمان – و فراخوان اتحاد اسلامی.

بعدها بسیاری از مصلحان و رهبران جنبشهای احیاگری اسلامی، از الگویی که اسدآبادی بنا نهاد و جریان های فکری که به راه انداخت، بسیار بهره مند شدند. از جمله این افراد می توان از شیخ محمد عبده – شاگرد اسدآبادی – که معتقد بود در پی فعالیت سیاسی، گذراندن یک دورۀ مفصل تعلیماتی لازم است، و محمد اقبال، که هدف اصلی اش بازسازی اندیشۀ اسلامی بود، می توان نام برد.

این احیاگران و نیز دیگرانی که از آنها در اینجا نامی برده نشده است، هر کدام به خاطر عوامل زیادی توفیق نسبی یافتند که بحث دربارۀ آنها از حوصله این مقاله خارج است. لکن به همین مقدار بسنده می کنیم که چون پیام اسلام از جامعیت لازم برخوردار است  و همه جوانب زندگانی انسان را در بر می گیرد و نیز از آنجا که اسلام، کلیتی پویاست که بین اجزای آن رابطه تأثیر و تأثر متقابل وجود دارد، هر حرکت احیاگری که خواهان ماندگاری و توفیق در رسیدن به اهداف خود باشد، می باید برنامه ای کامل و نگرشی در خور جامعیت پیام ناب ارائه دهد.

عظیم ترین و موفق ترین احیاگر مسلمان دوره معاصر بی شک امام خمینی(س) است، که با اعلان دوره ای جدید، مسیر تاریخ را تغییر داد و با فرستادن نیروهای جدید به میدان انقلاب، تغییرات عمیقی پدید آورد که عمق آن را نسلهای آینده بهتر درک خواهند کرد.

از اینرو، محققان و دانشمندان اسلامی باید جنبش احیاگری این عالِم الهی را که اکنون حیات جهان اسلام مدیون تلاشهای اوست، به دقت بررسی کنند تا مسلمانان امروز و نسلهای آینده بیشترین بهره را از آن ببرند.

این جنبش، برخی اصول و ویژگیهای خاص داشته است که همگی به خاطر طبیعت جامع آن به یکدیگر وابسته اند. این اصول عبارتند از: جدا نبودن دین از سیاست، گسترش بعد عرفانی اسلام، حاکمیت اصل نه شرقی و نه غربی، و فراخوان اتحاد اسلامی.

 

1) جدا نبودن دین از سیاست

یکی از ویژگیهای خاص جنبش احیاگری امام خمینی(س)، ارتباط دین و سیاست است. از آنجا که اسلام، دین خدا و راهی است که او برای انسانها برگزیده است، در خصوص همه جنبه های زندگانی، اعم از مادی یا معنوی (از قبیل مسائل اخلاقی، اقتصادی و حکومتی)، دستوراتی صادر کرده است. امام خمینی(س) در مباحث خویش بر این نکته تأکید می کند که شخص پیامبر (ص) با تأسیس چنین حکومتی، بر توزیع عدالت، مدیریت کرد و ریاست امور نظامی را بر عهده گرفت. ضمن اینکه ضرورت استقرار چنین حکومتی به دوره پیامبر محدود نمی شود، زیرا اسلام به هر زمان و مکانی قابل تعمیم است و این باور مشترک همۀ مسلمانان است. به علاوه، پیامبر ریاست جامعه مسلمانان را بعد از خویش به امام علی(ع) سپرد تا همان راه ادامه یابد و ایشان نیز به امامان بعد از خود سپرد. در زمان غیبت نیز، این وظیفه بر عهدۀ علمایی است که به متون مقدس آگاهند و قادرند احکام اسلامی را با تحقیق و تفحص در قرآن و سنت استنباط کنند. این عده با تقوا و عدالت و آگاهی از مسائل دنیای امروز، مکلفند حکومت اسلامی را بنا نهند. این چیزی است که در جهان، از آن به نام ولایت فقیه یاد می شود و باید آن را بزرگترین کمک امام خمینی(س) به جنبش اسلامی و اندیشه سیاسی معاصر دانست. متفکران مسلمان و رهبران جنبشهای اسلامی متعدد، در آینده از الگویی که امام خمینی(س) تبیین  کرد و حکومتی اسلامی که بنا نهاد، تقلید خواهند کرد و سود خواهند برد.

استقرار حکومت اسلامی که امام خمینی(س) از آن به عنوان تحقق رویاهای پیامبران تلقی می کرد، حادثه ای تاریخی با ابعادی عظیم بود. این حادثه با تقاضای عمده توده های مسلمانان سراسر جهان، در به اجرا در آمدن  احکام اسلامی در تمامی شئون زندگی، موجب تغییر شکل اجتماعی و سیاسی خاورمیانه، جنوب آسیا و بسیاری از دیگر نقاط جهان ایجاد امیدی تازه در دل مستضعفان سراسر عالم، تسریع حرکتهای عدالتخواهانه در امریکای لاتین و افریقا به رهبری کشیشان مسیحی، احیای الهیات آزادیبخش، تحقق همه جانبه احکام اسلامی و تجلی حقیقی این اعمال شد. همچنین نماز، صدقات، امر به معروف و نهی از منکر، و حج معنایی نو یافت و آیه شریفه قران مجید «الذین مکناهم فی الارض اقاموا الصلاة» به معنای واقعی ظاهر شد.

در ضمن ولایت فقیه بین دو مذهب بزرگ اسلام، در خصوص قدرت سیاسی، سازگاری ایجاد کرد و در نتیجه به روند ایجاد وحدت اسلامی سرعت بخشید. به این ترتیب ولایت فقیه همه مسلمانان را در یک سکو قرار داد و آنان را به دخالت در تعیین سرنوشت سیاسی خود و زندگی کردن بر مبنای احکام و دستورات الهی علاقه مند ساخت. آیه شریفه «قل انما اعظکم بواحدة ان تقوموا... مثنی و فرادی»، معرف کل حرکت و در واقع زندگانی امام خمینی(س) است. دانستن این نکته که امام در نخستین بیانیه سیاسی خود، در اوایل دهه 1940، هدف خویش را با این آیه شریفه آغاز کرد، بسیار آموزنده است. قیام برای خدا، عبادت شریفی است که امام در موارد متعدد در توصیف مأموریت پیامبران و امامان پس از ایشان، از آن استفاده کرده است. جالب اینکه این همان ویژگی است که ایشان به حرکت مردم ایران که به انقلاب اسلامی انجامید، نسبت داده شده است.

اسلام دارای ابعاد عرفانی و معنوی وسیعی است که هر فرد می تواند به تناسب توانایی و انگیزه ای که دارد از آن سود برده، آن را ارتقا دهد. به اعتقاد امام، برخورداری از این دو بعد برای علمای دین و روشنفکران (به ویژه علمای دین)، که مسؤولیت رهبری جامعه و هدایت تلاشهای مردم به سوی اهداف الهی را بر عهده دارند، خیلی مهم است. ایشان همواره با تأکید بر تهذیب معنوی در کنار تحصیل علم، تهذیب معنوی را بر تحصیل علم، مقدم می دانست و در سخنرانیها و اظهاراتش، از افرادی یاد می کرد که به رغم پشت سر گذاشتن مدارج متعدد در علوم دینی، تنها به علت نداشتن خلوص نیت و درک حقیقی از توحید، ضربات سهمگینی بر پیکر اسلام وارد کرده اند. دیدگاه ایشان بیانگر این آیه شریفه قرآن مجید دربارۀ علما و تقوای آنان است: «انما یخشی الله من عباده العلماء» این آیه به علمایی اشاره می کند که از مرحله علم عقلی یا فقهی، فراتر رفته و به درجه یقین رسیده اند. امام نیز در یکی از سخنان خود، این مطلب را با زیبایی تمام بیان کرده است: تا زمانی که شخص «با قلم عقل بر صفحه دل به بیان لا اله الا الله نپردازد»، مؤمن حقیقی نخواهد بود.

بعضی از سخنان امام بیانگر رنجش و ناراحتی ایشان از علمایی است که جنبش وی را به مسخره می گرفتند و دربارۀ مشروعیت حکومت اسلامی شبهه ایجاد می کردند: «مارهایی، که در حوزه های دینی هستند، چنان پلیدند که «رشته های قلب پدر پیر شما را پاره می کنند».

امام همچنین از روشنفکرانی که فقط به علایق حیوانی می پرداختند و علم حقیقی و خلوص لازم را نداشتند و به حاکمان مستبد و حامیان خارجی آنها خدمت می کردند و در نتیجه بر پیکر اسلام ضربه می زدند، شکایت می کرد.

امام خمینی(س) موجی از روحانیت را در جهان اسلام آغاز کرد که می توان آن را اساس و ستون ایثارگریهای ملت ایران و جوانان مسلمان سراسر جهان دانست. این حالت روحانی که با مطالعۀ متعهدانه قرآن و علاقه وافر به دعا و بسیاری از تمرینهای معنوی دیگر آغاز شد و شدت یافت، مسلمانان را هر چه بیشتر به عالم غیبت متصل کرد و به تلاش در راه اسلام و ایثار در راه خداوند، چهره ای خوشایندتر بخشید. این پدیدۀ جدید که میان مسلمانان، به ویژه جوانان، رقابتی سالم در جهت رسیدن به اهداف اسلام پدید آورد (تا جایی که آنها به راحتی جان خود را نیز ایثار می کردند)، جهانیان را به شگفتی واداشت.

سعادتمندی مسلمانان بیشتر از آن روست که آثار متعدد عرفانی و اخلاقی به جا مانده از امام، چراغ راه و راهنمای جویندگان حقیقت و افرادی است که افتخار پیمودن راه عرفانی را دارند. در همه آثار امام، از «جهاد اکبر» گرفته تا اثر جامع و دقیق «چهل حدیث» و اثر بسیار تخصصی «مصباح الهدایه» که تنها برای متخصصان این رشته قابل استفاده است، روحی احساس می شود که همه «طریقت»ها را پیموده و به اوج توحید دست یافته و مشتاق «گرفتن دست مردم» و «رساندن» آنها به وادی آرامش است.

بیانات و خطبه های سیاسی امام، از این جهت که سرشار از موضوعات و تصورات عرفانی و روحانی است و بر اعماق وجود فرد تأثیر می گذارد و در مردم شور فعالیت سیاسی و ایثار به وجود می آورد، پدیده ای بی نظیر و یگانه در تاریخ اندیشه سیاسی معاصر است.

نویسنده این مقاله معتقد است، با عنایت به چالشهای بزرگ و حوادث پر آشوبی که در روند جمهوری اسلامی پیش آمده است، هیچ رهبری چه دینی و چه غیر دینی، و نیز بدون توجه به میزان برخورداری او از علم و درایت، توانایی رویارویی با چنین چالشهایی را نخواهد داشت، مگر آنکه همچون امام عمیقاً در عالم خالص و ناب عرفان غرق باشد.

این «پیر» جماران بود که توانست شاه را شکست دهد و در برابر ابرقدرتها بایستد و در موارد متعدد آنها را حقیر کند و در برابر آثار فلج کننده جنگ تحمیلی و فتنه خونین سازمان منافقان، بردباری نشان دهد و سرانجام پس از هشت سال مخالفت آشکار با آتش بس، آن را به خاطر حفظ مصالح اسلام بپذیرد. وی نمونه بارز عاشقی بود که «مست» از شراب شوق الهی است.

 

2) اصل نه شرقی نه غربی

علت شکست بسیاری از احیاگران و جنبشهای آزادیبخش در جهان اسلام، اصیل نبودن آنهاست. به این معنا که این جنبشها یا مفاهیم و راهبردهای خویش را از منابع غیر اسلامی اقتباس می کردند یا برخی افکار اسلامی را با ایدئولوژیهای بیگانه که با مقتضیات زمان متناسب بود، درهم می آمیختند. با توجه به اینکه در دهه های نخست قرن بیستم، به ویژه در جهان عرب، شرط لازم جهت دستیابی به استقلال و توسعه، جدایی کامل از سنت و پذیرش جهان بینی انسان مدارانه بود، نوعی «سوسیالیسم اسلامی» در دهه های پنجاه و شصت عمومیت یافت. در آن زمان سوسیالیسم به عنوان راه کاری مناسب برای حل مشکلات جهان اسلام بسیار جالب و عملی به نظر می رسید و برخی فعالان سیاسی مسلمان که درک عمیقی از جهان بینی اسلامی نداشتند و بیعت آنان با رسالت اسلام شبهه انگیز بود، خواستار اخذ مفاهیم و ایده آلهای سوسیالیستی و متحول کردن دکترین های اسلامی با کمک گرفتن از آنها شدند، گویی دین، مقوله ای ساکن و منفعل است. برخی از آنها که عمیقتر می اندیشیدند و حس کمتری در برابر این ایده آلها و آرمانهای سوسیالیستی داشتند، خواهان آن بودند تا با ایجاد پیوند با مجموعۀ اندیشه ها، به نوعی مشروعیت دست یابند و وجهۀ مناسبی برای خود کسب کنند. البته تلاشهای آنان چندان هم بی حاصل نبود و زیانی که از جانب آنها متوجه اسلام شد، بیش از سودی بود که رساندند، زیرا موجب تحریف اصول اسلام ناب شدند و بسیاری از جوانان را به بیراهه راندند.

امروز همان داستان با الهام از دموکراسی، که اکنون در سطح جهان بسیار پر جاذبه به نظر می رسد، تکرار شده است و بسیاری از فعالان سیاسی مسلمان که به مصیبت برادران قبلی خویش گرفتار آمده اند، در نشان دادن مردمی بودن اسلام و اثبات گرایی طبیعت آن، به تلاطم افتاده اند.

با وجودی که هیچ شکی در آزادمنشی اسلام و احترام و اهمیت این دین به آرای عمومی وجود ندارد، لکن اسلام بر جهان بینی و نظام ارزشی کاملاً متفاوتی بنا شده است و تلاش برای یافتن شباهت میان اسلام و دمکراسی، نخستین گام در جهت انحراف کامل از اسلام و در نتیجه منتهی شدن به شکست است.

امام خمینی(س) همواره بر اصل «نه شرقی و نه غربی» و یگانه بودن جهان بینی اسلام و شیوه مبارزۀ آن تأکید می کرد و به همین خاطر، درست در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی ناچار شد قدم پیش بگذارد و موضع گروهی از افراد سیاسی تحصیل کردۀ غرب را که گرایشهای آزادیخواهانه داشتند و معتقد بودند حکومت اسلامی باید جمهوری دمکراتیک اسلامی خوانده شود، فرو نشاند. ایشان با بینش کامل و قاطعیتی که مخصوص ایشان بود، در برابر این امر ایستاد، زیرا کسب مشروعیت از منبع غیر اسلامی را به معنای گشوده شدن در به روی طیف نامحدودی از انحرافها، سیاستها و اقدامهای غلط می دانست.

امام اگر چه به شدت مقابل ایدئولوژی کمونیستی شرق و ایدئولوژی غرب ایستاد، لکن همواره امریکا را که در أس فرهنگ غرب قرار داد، دشمن و منظور اصلی مبارزات خود قلمداد کرد و از این رو به او لقب «شیطان بزرگ» داد. با اندکی توجه می توان دریافت که ارزیابی امام دربارۀ میزان خطرآفرینی این دو ایدئولوژی کاملاً صحت دارد و گواه راستین این مدعا، فرو ریختن ایدئولوژی کمونیستی در برابر بعضی چالشهای تحمیل شده از سوی فرهنگ غربی، حرکت اسلامی و اصول معیوب موجود در خود این ایدئولوژی است.

خطر فرهنگ غربی برای فرهنگهای غیر غربی ناشی از چند ویژگی جذاب این فرهنگ است که عبارتند از: دمکراسی و حقوق بشر، آزادی و شیوۀ زندگی امریکا، و وفور اقتصادی. گرچه فرهنگهای غیر غربی در رویارویی با چالشهای بزرگ ناشی از این ویژگیها، به میراث و ارزشهای بومی خود پناه می برند، اما نکته مهم این است که اگر این ارزشها و این میراث بر مبنای اصل «توحید» بنا نشده باشد، فرهنگ بنا شده بر آن نیز دیر یا زود سقوط می کند (نظیر همان چیزی که اکنون در چین به وقوع پیوست و نتایج کامل آن در یکی دو دهۀ آینده آشکار خواهد شد).

انتخاب نام «شیطان بزرگ» برای امریکا ناشی از فهم دقیق و عمیق امام از قرآن مجید و سیاست جهان معاصر است. زیرا امریکا نیز همانند شیطان، برای تحت تأثیر قرار دادن مسلمانان، آشکارا به ارائۀ یک نظام فکری کاملاً متضاد با نظام مکتبی اسلام نمی پردازد، بلکه به شکل غیر مستقیم و از طریق ایجاد تصویر و تقاضا، آنها را به پیروی از احساسات، هوا و هوس و خود محوری وامی دارد. از اینرو تا زمانی که مسلمانان از هوسهای خویش پیروی می کنند، روابط نامشروع دارند، و به ثروت و رفاه  می اندیشند، به نماز و روزه اهمیتی نمی دهند، زیرا در چنین شرایطی، فرد اراده و شرافت خویش را از دست می دهد و به راحتی در خدمت منافع و طرحهای استبدادی قرار می گیرد. و لذا نماز و روزه و سایر واجبات اسلامی نیز از معنا و محتوای واقعی خود دور می شوند.

در این مفهوم است که امریکا، ذات شیطان بزرگ را می یابد و نقش او را ایفا می کند. بنابراین، به اعتقاد امام مقابله با امریکا باید درهمه شئون و ابعاد سیاسی، اقتصادی و به ویژه فرهنگی و معنوی صورت گیرد. فرهنگ ناب و نظام ارزش معنوی اسلام موجب می شود همه اشکالی که مخالف این نظام هستند، در نظام شیطانی بگنجند. خداوند می فرماید: «این نظام بر مؤمنانی که از فرهنگ اصیل اسلامی برخوردارند، هرگز اثر نخواهد داشت.»

 

3) فراخوان اتحاد اسلامی

وحدت اسلامی آرزوی تمامی احیاگران مسلمان مخلص است، لکن به علت شرایط تاریخی اعم از سیاسی و اندیشه ای، جهان اسلام خرد شده است. از آنجا که اخیراً نیروهای امپریالیستی می کوشند آنچه در گذشته موجب پراکندگی مسلمانان شده بود، بزرگتر جلوه دهند، این امر مشکلات جدیدی را ایجاد کرده است.

می توان ادعا کرد، در دوره های اخیر، هیچیک از احیاگران مسلمان به اندازه امام خمینی(س) به ایجاد وحدت اسلامی، اشتیاق و اعتقاد نداشته است.

روشهایی که امام به منظور دستیابی به وحدت اتخاذ کرد، عبارت است از: آگاهی دادن به مسلمانان دربارۀ اینکه اختلافات میان آنها سطحی و جزیی است و قرآن مجید برای همه مقدس و خاتم بودن حضرت محمد(ص) بر همگان آشکار است، ایراد سخنرانی دربارۀ اهمیت رسیدن به وحدت و در واقع بازیافتن شرافت از دست رفته و شکست دادن استعمارگران و کسب استقلال واقعی (اهمیت این روش با توجه به محبوبیت جهانی ایشان و تعداد کثیر مخاطبانشان در سراسر جهان، بیشتر درک می شود) ؛ ایجاد جوی برادرانه به منظور بحث و تبادل نظر میان علمای مسلمان شیعی و سنی (به همین علت از بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، هنگام برگزاری همایشهای اسلامی، جنب و جوش زیادی در میان مسلمانان سراسر جهان اسلام و بسیاری از کشورهایی که در آنها مسلمانان در اقلیت هستند، مشاهده می شود، زیرا تأکید عمده در اغلب آنها، بر ایجاد وحدت اسلامی و برادری و تلاش در جهت یافتن شأن و افتخار از دست رفته است) ؛ آشنا ساختن مسلمانان به معنای حقیقی و اولیه اشکال مختلف عبادت های اسلامی، به ویژه نماز جمعه و حج (زیرا این دو عبادت اسلامی، عرصه گفتگو و بحث میان مسلمانان جهان دربارۀ مشکلات و مسائلی است که به آن دچارند). اعلامیه سالانه امام در ایام حج – این بزرگترین اجتماع مسلمانان جهان – خلاصه ای از وضعیت جاری حرکت اسلامی و بیانیه ای سیاسی بود که از طریق آن مسؤولیتها و وظایف روشن می شد. راهپیمایی برائت از مشرکان، که تا همین اواخر در مکه برگزار می شد و تعداد زایران جهان شرکت کننده در آن پیوسته افزایش می یافت، نمادی از وحدت مسلمانان و اختیار راهی نو و مستقل در عرصۀ فعالیتهای سیاسی در سطح جهان بود) ؛ استحکام بخشیدن به وحدت اسلامی از طریق متمرکز ساختن مسلمانان جهان حول محور موضوعات مهمی که در جهان اسلام مطرح است (نظیر مسأله فلسطین، افعانستان و لبنان).

قویترین انگیزه برای وحدت اسلامی در جهان اسلام در دوران معاصر، حضور مسلمانان در عرصه های سیاسی و جبهه های جنگ است (نظیر قضیه سلمان رشدی، که طی آن جهان شاهد تبلور حقیقی معنای امت بود).

گرچه در سالهای اخیر وهابیان تا حدودی در ایجاد تفرقه و ابهام در اذهان مسلمانان مؤثر بوده اند، اما  خوشبختانه اصول اولیه اسلام بدون خدشه باقی مانده است و بسیاری از علمای آگاه در جهان اسلام، آماده و طالب ادامه دادن این راه هستند.

در پایان ذکر این نکته ضروری است که امام ابتدا در کالبد مردم ایران و سپس در کالبد جهان اسلام حیاتی دوباره دمید.

 

منبع: مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی و احیاء تفکر دینی، ج 2، ص 437.


* - این مقاله در همایش «امام خمینی و احیاء تفکر دینی» که در خرداد 1376 برگزار گردید، ارائه شد و از طریق مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام خمینی(س) در اختیار فصلنامه پژوهش قرار گرفت که بدین وسیله از مسؤولین و دست اندرکاران محترم آن مرکز قدردانی می شود.

انتهای پیام /*