نکاتی چند درباره کتاب مناهج الوصول الی علم الاصول
از تألیفات فقهی حضرت امام خمینی(س)
□ دکتر مخلص جده
مقدمه:
هر فقیه و عالمی آثاری دارد که نمایانگر نبوغ علمی اوست و او را از دیگر علما و فقهای هم طراز خود برتر میگرداند. تحقق این آثار در فقیه را اعلمیت مینامند.
اعلمیت عبارت است از نهایت تلاش و کوشش فقیه در نظریات فقهی و اصولی، بطوریکه قدرت فوقالعادهای در استنباط احکام شرعی از ادلّۀ اجتهادی مانند کتاب (قرآن)، سنت، اجماع و عقل و یا از ادلّۀ فقاهتی (اصول عملی) احکام مثل استصحاب برائت، احتیاط و تخییر نزد امامیه و منابع حکم شرعی نزد اهل سنت، پیدا میکند. فقیه از توسل به این منابع، موارد اختلاف نظرهای فقها را همانند قیاس درمییابد و کلیه این مصادر و ابواب حکم شرعی را بررسی میکند و دیدگاهش را پیرامون آن ابراز میدارد. که ما آنرا علم اصول فقه مینامیم. علم اصول از قواعدی که نتیجۀ آنها در طریق استنباط حکم شرعی واقعی قرار میگیرد بحث میکند. هنگامی که مجتهد از ادلّۀ اجتهادی نمیتواند حکم واقعی را بدست آورد و مردّد میماند از قوانینی که نتیجۀ آنها در طریق کشف حکم ظاهری واقع میشود استفاده میکند.
کلیۀ تلاشهایی را که فقیه در این زمینه مبذول میدارد درجۀ اعلمیت و شایستگی وی را در برابر دیگر فقها اثبات مینماید. حضرت امام خمینی(رض) در این زمینه ید طولایی داشتند. ایشان علاوه بر فعالیت تدریس در حوزۀ علمیۀ قم و نجف که آراء اصولی خود را مورد بررسی قرار میدادند و نظریات شریفشان را اظهار میداشتند دارای آثار جاودانی هستند که قلم شریفشان در علم اصول آنرا به رشتۀ تحریر درآورده است. ما قبلاً نظریات اصولیشان را در شرح بر کتاب کفایة الاصول آخوند محقق(قدس) عرضه داشتیم و بررسی و چاپ آنرا اخیراً مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام خمینی(رض) در شهر مقدس قم بعهده گرفته است. و هم اکنون کتاب ایشان بنام «مناهج الوصول الی علم الاصول» را عرضه میداریم.
کتابی را که هم اکنون عرضه میداریم نه شرح است نه حاشیهای بر کتابی مشخص در علم اصول، بلکه از هویت علمی مستقلی برخوردار است و مؤلف آن حضرت امام خمینی(رض) آنرا در علم اصول بعنوان اسلوب و شیوۀ درسی کامل و شاملی وضع و تألیف نمودهاند و نشانگر تسلط عالی حضرت امام(رض) بر این علم میباشد. حضرت امام(رض) تألیف آنرا در 24 شوال 1373 هـ ق در سن 53 سالگی به اتمام رسانیدهاند.
شرح بر کفایه در سال 1368 هـ ق خاتمه یافته که با خط شریفشان در متن دستنویس ثبت گردیده، و همانطور که قبلاً گفتیم اخیراً تحت عنوان «انوار الهدایة فی التعلیقة علی الکفایة» بررسی و چاپ گردیده است و سن شریفشان در آن زمان 48 سال بوده است. یعنی کتاب «مناهج الوصول الی علم الاصول» 5 سال بعد از کتاب اولشان «انوار الهدایة» تکمیل شده است.
اگر ما در این دو کتاب غور و دقت نماییم پیشرفت و تحوّل چشمگیری در زمینۀ علم اصول در کتاب دوّم مشاهده مینماییم، زیرا کتاب اوّل تنها شرح و تفسیری بر کتاب «کفایة الاصول» محقق خراسانی(قدس) میباشد، امّا کتاب دوّم کتاب درسی جامع و کاملی است که حضرت امام(رض) مهمترین نظریات اصولی خود را در آن مطرح نمودهاند بطوریکه شیوۀ جامعی برای تدریس این علم ارائه میدهد.
موضوعهای مورد بحث حضرت امام(رض) در جلد اوّل کتاب:
جلد اوّل مشتمل بر موضوعهای اصولی زیر میباشد:
مقدمۀ مؤلف(حضرت امام(رض)) که تقریباً 200 صفحه میباشد و حضرت امام(رض) موضوعهای بینهایت مهم را در آن بحث نمودهاند که از جمله آنها:
1ـ موضوع علم و تعریف علم اصول
2ـ واضع و کیفیت وضع
3ـ اقسام وضع
4ـ نمونههای اقسام وضع
5ـ مجاز
6ـ الفاظ برای خود معانی وضع گردیدهاند نه معانی اراده شده
7ـ مرکبات و چگونگی آن
8ـ نشانههای حقیقت و مجاز
9ـ حالات لفظ و تعارض آنها
10ـ حقیقت شرعیه
11ـ صحیح و اعمّ
12ـ اشتراک
13ـ کاربری (استفاده) لفظ در بیش از یک معنی
14ـ مشتق و چگونگی آن
حضرت امام(رض) این مطالب و امور چهاردهگانه را در مقدمه کتاب «مناهج الاصول فی علم الاصول» بطور علمی و دقیق بحث نمودهاند که دلالت بر تعمّق فوق العاده ایشان در این علم و احاطۀ کاملشان بر تمام نکات و ظرایف و زوایای علم اصول مینماید. در این مقدمه اکثر آرای پذیرفته شده در علم اصول را با دقت و به شیوهای علمی مورد بررسی و تحقیق اساسی قرار دادهاند. این تحقیق و بررسی، صرفاً لفظی نمیباشد بلکه نظریات شریف خود را در مورد این علم اظهار نموده و نظر ویژهای در مورد آن ابراز فرمودهاند.
در مورد موضوع اوّل که عبارت است از موضوع علم و تعریف علم اصول حضرت امام(رض) میفرمایند هر علمی عبارت است از چند مطلب مرتبط با هم که دارای غرض واجد و فایدۀ واحدی است. وحدت علم همانند وجودش اعتباری است نه حقیقی زیرا حصول وحدت حقیقی با وجود قضایای متعدد امکانپذیر نیست.
مرکب از دو چیز یا چیزها، موجودی[1] غیر از اجزاء نمیباشد مگر اینکه گفته شود ترکیب حقیقی حاصل از کم و زیاد کردن اجزاء، تصویری غیر از صورت اجزاء به دست دهد. منشاء کلیۀ علوم چه عقلی باشد یا غیرعقلی، از نقص به کمال بوده است و هر علمی در آغاز پیدایش چیزی بجز قضایای معدودی نبوده و شاید از تعداد انگشتان تجاوز نمیکرد. و یکی بعد از دیگری مطالبی بر آن افزودهاند طبق این منطق شیخ ابوعلی[2] از معلم فلاسفه[3] نقل نموده، آنچه که ما از گذشتگان خود به ارث بردهایم قواعد اندکی بیش نبوده است همین وضعیت را دیگر علوم نیز برخوردار بودهاند و تصور نمیکنم که هر علمی در آغاز پیدایش خود برخوردار از وضع کنونی بوده باشد به عنوان مثال به حال و گذشتۀ علوم ریاضی، طب، تشریح و به فقه و اصول از زمان صدوقین[4] و شیخین[5] تا به زمان ما توجّه نماید.[6]
ما در این متن تعریف دقیقی از علم بطور عام میبینیم و حضرت امام(رض) اظهار مینمایند که اصل کلیۀ علوم از چند قضیه مرتبط با یکدیگر بوده بطوریکه دارای غرض و هدف واحدی بوده و وجودش، وجود اعتباری است نه حقیقی.
زبان کتاب
حضرت امام(رض) عبارتهای کتاب را به زبان عربی رسا و بلیغ آوردهاند که وجه تمایز آن اسلوب علمی استوار و نمایانگر احاطۀ وسیع ایشان به این زبان است. سپس به دیگر علوم جدید اشاره مینمایند و میفرمایند: به وضعیت کنونی و گذشتۀ علوم ریاضی، طب و تشریح بنگرید.[7]
بعد از آن حضرت امام وارد تعریف اصول فقه میگردند و میفرمایند:
تعاریفی برای علم اصول ارائه شده که خالی از اشکال نیست، زیرا این تعریفها جامع و مانع نمیباشند. یکی از این تعریفها چنین است: علم اصول فقه عبارتست از علم به قواعدی که برای بدست آوردن احکام شرعی تهیه و آماده شده است.[8]
با این تعریف، ظنّ و اصول عملی[9] خارج میشوند و این تعریف که از شیخ اعظم[10] است موجب دخول بسیاری از قواعد فقهی در این تعریف میگردد. محقق خراسانی[11] رحمةالله علیه به تعریف دیگری عدول فرموده و میگوید: اصول فقه صنعتی است که بوسیلۀ آن قواعدی شناخته میشوند که ممکن است در راه استنباط احکام قرار گیرند یا در مقام عمل کردن، سرانجام به آنها متمسک شوند. این تعریف دربرگیرندۀ ظنّ و اصول عملی است. تعبیر صنعت در اصول فقه بدین جهت است که علم اصول نسبت به علم فقه تقدم رتبی دارد بدین معنی اگر کسی علم اصول را فرا نگیرد نمیتواند بخوبی از علم فقه بهرهمند گردد، همانطور که علم منطق از مبادی و اصول فلسفه است. حضرت امام(رض) هر دو تعریف را مورد مناقشه قرار میدهند. و میفرمایند: این تعریف بدترین تعریف ارائه شده بین علما میباشد. بدین ترتیب که: علم عبارتست از مسائل مطرح شده در آن که در این صورت دلایل اثبات آنها مبادی تصدیقی خواهد بود و یا علم عبارتست از مجموع مسائل و مبادی که برخی اجزای علوم را سه چیز میدانند[12] اگر فقط مبادی را جزء علم بحساب آوریم کسی تاکنون چنین سخنی نگفته نمیشود بدان پایبند شد زیرا در تعریف علم گفته شد که قضایای متعدد مرتبط به هم به منظور هدف واحدی را علم گویند[13] بنابراین، تعریف ارائه شده از محقق خراسانی از یک طرف دربرگیرنده مبادی میباشد و از طرف دیگر بسیاری از قواعد کلی فقهی مانند قاعدۀ مایضمن، ضرر، حرج و غرر داخل این تعریف می شوند. این اشکالها زمانی برطرف میشود که از صنعت در تعریف علم اصول، تقدم برتبی موردنظر باشد که ما هم همان را محتمل می دانیم[14] حضرت امام(رض) سپس تعاریف دیگر را نیز مورد مناقشه قرار میدهند و می فرمایند «این اشکال و دیگر اشکالها بر تعریف شیخ علّامه ما نیز وارد است[15] برخی از علمای دوران ما (رحمةالله)[16] علم اصول را تعریف نموده بر اینکه علم اصول عبارتست از کبریٰهایی که اگر با صغریٰ هایی ترکیب شوند از آنها حکم فرعی کلی استنتاج میشود همان اشکالهای قبلی بر این تعریف نیز وارد شده و در اوایل استصحاب [17] به این ایرادها پاسخی داده شده که بسیار دور از ذهن جلوه میکند و به همان منبع مراجعه کنید[18] حضرت امام(رض) در عنوان دیگر میفرمایند: «هر مبحث و مسأله ای که در علم اصول عنوان شده و ویژگی کبریٰ و اصول بودن را نداشته باشد جزء مسائل علم اصول نیست، پس مباحث اوضاع لغوی، تشخیص مفاهیم جملات و مباحث الفاظ مدلولهای مفردات و مرکبات و تشخیص ظهورات، جزء مسائل علم اصول نیستند و از مبادی و علم ادبیات شمرده می شوند. اصولی بدین علت به آنها میپردازد که آنها در علم فقه کاربرد زیادی دارند اصولی به مباحث فقهی نیز نمیپردازد بلکه هدف او استنباط احکام فقهی میباشد. بنابراین، این مباحث کلی باید از علم اصول منقحّ گردد...»[19]
بعد از این مباحث به تعریف علم اصول میپردازند و میفرمایند:
«بعد از اینکه به این مسائل آگاهی پیدا شد هم اکنون علم اصول را به شرح زیر تعریف مینمائیم: علم اصول آن قواعد (آلی) است که ممکن است برای استنتاج احکام الهی یا وظیفۀ عملی – کُبریٰ - قرار گیرد. منظور از (آلی) اینست که آن قواعد وسیله و مقدمه است و هدف نیست بلکه برای رسیدن به هدف دیگری به او توجّه میشود، در اینصورت قواعد فقهی از این تعریف مستثنی میشود زیرا خود این قواعد هدف میباشند مانند قاعدۀ ضمان و عکس آن (در صورت ثبوت) با آنکه از جزئیات قاعدۀ ید بحساب میآید و خود یک حکم کلی الهی است معالوصف از آن حکم کلّی استنباط نمیشود.
قاعدۀ ضرر، حرج و غرر، مقیدات احکام میباشند بنابراین آلی نیستند بلکه خود مستقل میباشند بنابراین قواعد فقهی از آلی بودن خارج است و شامل تعریف بالا نمیگردد.
برخی از اصول عملیه مانند برائت که از حدیث رفع[20] استفاده میشود نیز از تعریف بالا خارج میشود زیرا خود همانند اصل حلیّت و طهارت یک حکم شرعی ظاهری و مستقلی است. [21]
منبع: حضور، ش 11، ص 223.
پینوشتها
[1]- در اینجا عبارت [آخر] از سوی محقق اضافه گردیده، در حالیکه توجیهی برای این اضافه به نظرم نمیرسد، بلکه عبارت اصلی همانطور که ثابت نمودیم بدون این اضافه صحیح و بلیغ است.
[2]- ابو علی: شیخ الرئیس ابن سینا (370 هـ ق- 448 هـ ق ) میباشد.
[3]- معلم فیلسوفان: ارسطو (384 قبل از میلاد - 322 ق م) میباشد.
[4] - صدوقین: شیخ صدوق ابن بابویه قمی (قده) (381 هـ) و پدرشان علی بن حسین قمی میباشد.
[5]- شیخین: شیخ مفید (236 هـ – 413 هـ) و شیخ طوسی (385 هـ ـ460 هـ) و شیخ طوسی (385 ه 460 ه(رضوان الله تعالی علیهما.
[6]- به «مناهج الوصول الی علم الاصول» امام خمینی (رض) جلد 1 ص 37 مراجعه کنید.
[7]- به منبع سابق ص 36 مراجعه کنید.
[8]- این تعریف در کتابهای اصولی: قوانین الاصول، الفصول الفردیه، هدایة المسترشدین آمده است.
[9]- به این عبارت در کفایة جلد اول ص 9- مراجعه نمایید.
[10]- شیخ اعظم، شیخ مرتضی انصاری (قدس سره) (1214 هـ - 281 هـ) از فقهای حوزه علمیه نجف اشرف.
[11]- محقق خراسانی: آخوند محمدکاظم خراسانی صاحب کتاب کفایة الاصول (1255 هـ ق - 1329 هـ ق) از فقهای حوزه علمیه نجف اشرف.
[12]- به حاشیه ملّا عبدالله ص 150 - 151 نگاه کنید.
[13]- به کتاب کفایة الاصول ص 1 - 5 نگاه کنید.
[14]- به کتاب مناهج الوصول امام خمینی(رض) ج 1 ص 47 نگاه کنید.
[15] - استاد علّامه آیتا... عبدالکریم الحائری (قدس سره) استاد امام خمینی(رض) در سال 1276 هـ ق متولد و در سال 1355 هـ ق رحلت نمود مؤسس حوزۀ علمیۀ قم میباشد.
[16] - علمای عظام عصر مثل آیتا... نائینی (1277 هـ ق - 1355 هـ ق) از علمای حوزه علمیه نجف اشرف و بانی علم اصول حدیث و استاد آیتا... خویی و آیتا... سبزواری رضوان الله علیهما می باشند.
[17]- به فوائدالاصول ص 1- 10 نگاه کنید.
[18]- به مناهج الاصول ج1 ص 49 نگاه کنید.
[19]- به منبع سابق ص 51 نگاه کنید.
[20]- به الخصال 417/9 باب نهم، الوسائل 11/290/1 باب 56 از ابواب جهاد (جهاد نفس) که حدیث «الرفع» در آن آمده، نگاه کنید.
[21]- به مناهج الاصول ج 1 ص 54 نگاه کنید.