میزگرد تبیین نقش سیاسی شهید آیت الله مصطفی خمینی(ره) در نهضت اسلامی

کد : 164194 | تاریخ : 24/07/1396

میزگرد تبیین نقش سیاسی شهید آیت الله مصطفی خمینی(ره) در نهضت اسلامی

به مناسبت بیستمین سالگرد شهادت آیت الله حاج سیّد مصطفی خمینی(ره)،  جمعی از دوستان و یاران ایشان گرد هم آمدند تا در فرصتی محدود با اشاره به  گوشه هایی از حیات سیاسی آن شهید یاد و خاطرۀ آن بزرگوار را زنده کنند.

شرکت کنندگان در این گفتگو عبارتند از: حضرات حجج اسلام آقایان: علی  اصغر مروارید، محمّدجواد حجّتی کرمانی، سیّد علی اکبر محتشمی، سیّد محمود  دعایی و عبدالمجید معادیخواه.

آن چه در پی می آید، حاصل این گفتگوست:

  لطفاً دربارۀ سابقۀ آشنایی خودتان با شهید آیت الله حاج آقا مصطفی  خمینی(ره) توضیح دهید.

¤ آقای مروارید: اولین بار در سال 1324 خدمت حاج آقا مصطفی(ره) رسیدم.  من در اوایل تحصیل بودم که ایشان با امام(س) به مشهد تشریف آورد و در مدرسۀ   «خیرات خان» ایشان را زیارت کردم. ایشان با استاد ما زیاد مأنوس بود، ولی چون  حجرۀ من به آنها نزدیک بود، زیاد خدمت آنها می رفتم. آن وقتها، ایشان تنها یک  نوجوان پانزده، شانزده ساله بود، ولی در میان طلبه های مشهد خوش درخشید. در  بحثهای ادبی طلبه ها شرکت می کرد، با نشاط و شادابی خاصی با صدای رسا،  اظهارنظر می نمود و از همان ابتدا، خود را در مقابل دانش کسی نمی باخت. پس از  آن، تا چند سالی ایشان را ندیدم تا این که در حدود سال 1330 به تهران آمدم. در  تهران چند جلسه خدمت ایشان رسیدم. در همدان هم همان سالی که امام(س) به  آنجا تشریف برده بودند، خدمتشان رسیدم. در آنجا، من شبها پس از نماز آیت الله  خوانساری(ره) منبر می رفتم (همان سالی که آیت الله خوانساری(ره) فوت کردند)  روزها هم معمولاً با ایشان بودم.

پس از آن که در حدود سال 1332 به قم آمدم بیشتر با ایشان مأنوس شدم. آن  موقع منبرهایم عرفانی و قرآنی بود؛ چون مقدار زیادی از قرآن را حفظ بودم. در  ماجرای قضیۀ پانزدهم خرداد سال 1342 و مطرح شدن مسألۀ «انجمن های ایالتی و  ولایتی» من زیاد به خانۀ امام(س) آمد و شد داشتم و با حاج آقا مصطفی(ره) در تماس  بودم.

آقای حجّتی کرمانی: من در سال 1330 یا 1331 به قم آمدم و در مدرسه  فیضیه، حجرۀ کرمانیها ساکن شدم. بیش از پنج، شش ماه از ورودم نمی گذشت که با  شهیدان باهنر و ایران منش به حوزۀ درس فقه امام راه یافتم. آن موقع، درس ایشان  در مسجد «محمدیّه» نزدیک حرم برگزار می شد. در همان روزهای اول، حاج آقا  مصطفی(ره) را در درس ایشان زیارت کردم. آن موقع، با چند تن از دوستانش کنار هم  می نشستند؛ از جمله آقای مجد محلاّتی، مرحوم [ شهید] سیّد محمد رضا سعیدی،  آقای خزعلی، آقای خلخالی و آقای محسن نوری (که با هم ابتدا رفیق بزم بودند و  بعدها رفیق رزم. ابتدا درس امام(س) خلوت بود، ولی به تدریج که بر تعداد  شاگردانشان افزوده شد، مجلس درسشان به مسجد سلماسی منتقل گردید. عصرها  وقتی ایشان درس اصول می گفتند، به قدری جمعیت در آن حاضر می شد که پس از  حوزۀ درس آیت الله بروجردی(ره)، مقام اول را داشت. طلبه هایی که دیر به درس  می رسیدند، در مسجد جایی برایشان نبود و باید روی پلّه های مسجد می نشستند.  حاج آقا مصطفی(ره) برای این که در کنار دوستانش باشد، همیشه نزدیک در مسجد  می نشست. با پیش آمدن نهضت امام خمینی(س)، ما بیشتر با ایشان مأنوس شدیم.  حتی گاهی ایشان ما را در منزل خود مهمان می کرد و پیغامهای  امام(س) را برای علمای اصفهان، یزد و کرمان به من می داد تا وقتی به شهرمان  می روم، به آنها بدهم. پیامهای ایشان را به آیت الله خادمی(ره)، شهید صدوقی و  آیت الله صادقی می رساندم.

آقای دعایی: من طلبۀ نوجوانی بودم که در سایۀ اشارات و راهنماییهای بزرگان  حوزه و استادانمان، با روحیه ای مبارزاتی وارد قم شدم. آن موقع مصادف بود با  ایامی که امام(س) در زندان بودند. پیش از همه، با کانون مبارزات یعنی بیت حضرت  امام(س) آشنا شدم. در بیرونی منزل ایشان، حاج آقا مصطفی(ره) را زیارت کردم. در  اولین برخورد، وقتی متوجه شد که من یک طلبۀ شهرستانی هستم که به قم آمده  ام،  با برخوردی بسیار صمیمانه و متواضعانه، دست مرا به گرمی فشرد و با نگاه  محبت آمیز خود، قلب مرا به سوی خود کشید. پس از تبعید حضرت امام(س) و بعد  از آن، تبعید حاج آقا مصطفی(ره) به ترکیه و سپس تبعیدشان به عراق، من هم به  نجف رفتم و در آنجا، مستقیماً در صحبت و صحابتِ ایشان قرار گرفتم.

 

 از جهات عبادی و عرفانی حاج آقا مصطفی(ره) چه می دانید؟

¤ آقای مروارید: مسافرتهای متعددی با حاج آقا مصطفی(ره) داشتم. در بین  برخی از طلبه ها، معمول است که می گویند: کسانی که استعداد خوبی برای درس  خواندن ندارند، زیاد سراغ مفاتیح الجنان می روند، اما در این مسافرتها و  معاشرتها، من می دیدم با وجود آن که ایشان از استعداد فوق العاده ای برخوردار  بود، زیاد با مفاتیح الجنان انس داشت. با وجود این، هرگز اهل تکبّر و خود بینی  نبود.

بارها اتفاق می افتاد که جلسات ما تا نیمه شب ادامه می یافت، اما باز هم  می دیدم که ساعت دو یا سه نیمه شب برخاسته و مشغول خواندن نافله است. یادم  هست به خواندن دعای معروف ماه رجب (یا من ارجوه لکلّ خیر) مقیّد بود و  می گفت مستحب است در فقرۀ آخر این دعا، یک دست به محاسن بگیرند و  انگشت دست راست را به چپ و راست ببرند تا مثل حیوانی که در مقابل صاحبش  تذلّل می کند، باشند. اهل گعده و مزاح بود و به مشهد که می آمد، بارها با او به اتفاق  دوستان به وکیل آباد می رفتیم، اما من خود شاهد بودم که بارها با آقای نظام  قمشه ای در مسجد گوهرشاد، دعای کمیل می خواندند. با آن همه استعداد، در  عبادت هم فوق العاده بود.

یکی از دوستان می گفت: شبی با حاج آقا مصطفی(ره) بودیم. نیمه شب برخاست  و تهجّدش را به جا آورد و من می دیدم که در مقابل آینه ایستاده بود و حدیث نفس  می کرد؛ به خودش می گفت: «مصطفی! حساب در کار است، مواظب باش گناه  نکنی.»

 

 از مستحباتی که ایشان به طور مداوم بدان اهتمام داشت، کدامها را  می دانید؟

¤ آقای دعایی: ایشان دایم الذکر بود و هیچ وقت زیارت عاشورایش ترک  نشد، آن هم با صد لعن و سلام.

 

 چه ویژگیهای روحی و شخصیتی خاصی در ایشان می دیدید؟

¤ آقای حجتی کرمانی: با نگاه اول، هر کس در ظاهر حاج آقا مصطفی(ره)  حالت تواضع، خوش خُلقی و در عین حال، اگر موقعیتش پیش می آمد تهوّر و  جسارت را می دید. گاهی وقتی برخی از دوستان مرا با ایشان می دیدند، می گفتند:   «چه آدم خونگرمی است! چقدر باشخصیت است!» وقتی با ایشان می نشستیم و  صحبت می کردیم، صمیمیتی در رفتارش حس می کردیم و سرزندگی خاصی که در  وجودش موج می زد. کمالات خود را از پدر به ارث برده بود. استقامتی داشت که  گویی سالهاست برای استقبال از حوادث و پیشامدهای زندگی آماده و منتظر است  تا به آنها لبخند بزند.

 

 از خصوصیات اخلاقی ایشان چه به یاد دارید؟

¤ آقای مروارید: یکی از خصوصیات اخلاقی ایشان این بود که با وجود  موقعیت ممتازی که داشت، بسیار متواضع بود. در درگیریهایی که داشت، بارها  شاهد بودم که هیچ وقت با ضعیفتر از خود طرف نمی شد، حتی اگر حرف زشت و  رکیکی هم به او می زدند، گذشت می کرد، ولی وای از وقتی که با قویتر از خود روبرو  می شد!

 

 از خاطرات مربوط به سفرهای ایشان چیزی به یاد دارید؟

¤ آقای مروارید: در سفری از قم به تهران، شب در بین راه به قهوه خانه ای  می رسند. وارد می شوند، می بینند قهوه چی خواب است. او را صدا می زنند. حاج  آقا مصطفی(ره) به او می گوید: «عرق داری؟ » (آن موقع عرق و شراب در قهوه خانه ها  مرسوم بود.) قهوه چی وقتی نگاه می کند، می بیند یک سید روحانی از او چنین  درخواستی می کند. متعجب می شود و می گوید: «آقا اختیار دارید.» دوباره  می پرسد: «عرق دارید یا نه؟ » قهوه چی نمی داند چه بگوید. باز هم می گوید: «آقا  اختیار دارید.» حاج آقا مصطفی(ره) به او می گوید: «منظورم این است که اگر عرق  داری، کُتت را بپوش تا سرما نخوری.»

 

 فعالیت سیاسی – مبارزاتی حاج آقا مصطفی(ره) در سفرشان به سوریه و  لبنان چه بود؟

¤ آقای محتشمی: بین جناح شهید محمد منتظری با آقای غرضی و بین این  دو با لبنانیها یا بین جلال الدین فارسی با تشکیلات امام موسی صدر و دیگران  اختلافاتی بود. افراد و شخصیتهای زیادی آمده بودند تا وحدتی بین این نیروها  ایجاد کنند، اما نتوانسته بودند. حاج آقا مصطفی(ره) در این سفر، نقش بسیار مؤثری  ایفا کرد. در اواسط شهریور ماه همان سال بود که ایشان به نجف بازگشت و  فعالیتهای عادی خود را شروع کرد. حالش هم بسیار خوب بود و هیچ مشکل  خاصی نداشت تا این که آن شب چنین اتفاقی افتاد.

 

 از سفرهای سیاسی حاج آقا مصطفی(ره) چه می دانید؟

¤ آقای دعایی: حاج آقا مصطفی(ره) یک سفر به سوریه و لبنان داشت. این  سفر منشأ یک سلسله ارتباطات سازنده و مفید بین مبارزان لبنانی و سوری شد.  مشی بسیار ساده و بی تکلّف ایشان موجب می شد تا در آنجا، هر کس، در هر  سطحی که باشد، جرأت کند به او نزدیک شود و از گرمی محبت ایشان بهره مند  گردد.

 

 از سفرهای زیارتی – سیاحتی حاج آقا مصطفی(ره) بگویید.

¤ آقای دعایی: در ایام زیارتی حضرت ابا عبدالله (علیه السلام)، عده ای از نجف به  کربلا می روند. طبق روایتی که از جابر بن عبدالله(ره) نقل شده، کاروانها تشکیل  می شود تا پیاده به کربلا بیایند. این یک کار زیارتی سیاحتی بود. قدری وسایل مورد  نیاز با خود بر می داشتند، با هم حرکت می کردند، در جاهایی توقف می نمودند و به  استراحت می پرداختند و در مسیر با هم مباحثات و گفتگوهایی داشتند. مرحوم  حاج آقا مصطفی(ره) از برجستگان یکی از این کاروانها بود. آن موقع، آقای حلیمی از  کسانی بود که درمدرسه آیت الله بروجردی کاروان راه می انداخت و مرحوم حاج  آقا مصطفی(ره) محور آن کاروان بود. عشایر بین مسیر، اصرار داشتند که از زوّار این  کاروانها پذیرایی کنند؛ چون معتقد بودند که پذیرایی از زوّار پیادۀ حضرت امام  حسین(علیه السلام) حسنات بسیار دارد. در جاهای متعدد، می ایستادند و از آنها دعوت  می کردند. آنها هم اصرار داشتند که به موقع به کربلا برسند. روز نوزدهم ماه صفر  همۀ کاروانها سعی می کنند تا مغرب خود را به کربلا برسانند.

در یک سفر، نزدیک غروب شب بیستم صفر، نزدیک کربلا، یکی از این عشایر،  جلوی کاروان آمده بود و اصرار می کرد که بفرمایید تا از شما پذیرایی کنیم. آقای  حلیمی به او گفت: ما نیم ساعت پیش پذیرایی شدیم و می خواهیم امشب به  زیارت برسیم. اما حاج آقا مصطفی(ره) که اصرار آن عشایری را می دید، گفت: «این  بندۀ خدا امیدی دارد و التماس می کند. دنبال او می رویم تا خوشحالش کنیم.  خوشحالی این ها اجر دارد». آقای حلیمی برافروخته شده بود و می گفت: «آقا  مصطفی(ره)، ما می خواهیم اربعین به آنجا برسیم.» حاج آقا مصطفی(ره) هم با  خونسردی خاصی می گفت: «حالا اربعین نشد، واحد اربعین می رسیم، اثنین اربعین  می رسیم.»

 

 نقش حاج آقا مصطفی(ره) در پیشبرد نهضت و پیروزی آن تا چه حد بود؟

¤ آقای حجّتی کرمانی: عمر او کفاف نداد تا مراحل پیشرفت نهضت و  پیروزی آن را ببیند، گرچه شهادتش زندگی ساز و در انقلاب، تحرّک آفرین بود. او در  تمام مراحل، یار و همراه امام(س) بود. تصور من این است که وقتی امام(س) تحمّل و  استواری فرزند خود را در مشکلات نهضت می دیدند، روحیه می گرفتند. وقتی  امام(س) می دیدند که پسرشان را به زندان می برند یا تبعید می کنند، ولی آن گونه از  حیثیت اسلام دفاع می نماید، شاد می شدند. بنابراین، مطمئن بودند که پشتوانۀ  محکمی حتی در خانۀ خود دارند. با توجه به چنین احساسی که امام(س) نسبت به  حاج آقا مصطفی(ره) داشتند، وقتی می بینیم ایشان درمرگ او چنان استقامتی به  خرج می دهند، آن موقع است که ما به عظمت روحیشان پی می بریم. در فوت  ایشان فقط فرمودند: «مرگ او یکی از الطاف خفیۀ الهی بود.» یکی از دلایلی که  موجب شد شهادت حاج آقا مصطفی(ره) سرآغاز تجدید حیات انقلاب شود،  برخورد حضرت امام(س) با این شهادت بود. حاج آقا مصطفی(ره) که سراسر  زندگیش یاری امام(س) بود، مرگش در بنای انقلاب نقش اساسی داشت و این کار  خدا بود که انقلاب با شهادت فرزند رهبرش پایه گذاری شود.

 

 رژیم طاغوت تا چه حد حاج آقا مصطفی(ره) را در مبارزات صاحب نقش  و مؤثر می دانست؟

¤ آقای محتشمی: با گماردن یک عده محافظ از سوی حاج آقا مصطفی(ره)  برای حفاظت امام(س)، به تدریج، نظر رژیم تغییر کرد. از طرف دیگر، احساس کرده  بود که کارگردان همۀ این حرکتها حاج آقا مصطفی(ره) است. تصورش این بود که  محرّک امام(س) هم ایشان است و اگر حاج آقا مصطفی(ره) نباشد، امام(س) دست و  پایش بسته می شود و با توجه به کهولت سن، نمی تواند کاری بکند، حال و هوای  قبلی را هم دیگر نخواهد داشت. بر این اساس، از طرف دستگاههای امنیتی و  جاسوسی، حاج آقا مصطفی(ره) هدف قرار گرفت.

 

حاج آقا مصطفی(ره) در ایجاد کانونی متشکل برای مبارزۀ سیاسی در  نجف چه نقشی داشتند؟

¤ آقای دعایی: در کنار فعالیت عمدۀ ایشان که موجب تثبیت موقعیت علمی  امام(س) شد، تعمّد داشت که مبارزه و نهضت هم ادامه یابد، اما به صورتی به اینکار  دست می زد که عواطف و احساسات نجفیهایی که درک نمی کردند، برانگیخته  نشود. ایشان شخصاً سعی می کرد با کانونهای مبارزاتی فعّال تماس داشته باشد. این  کانونها در خارج از کشور بیشتر تشکّلهای اسلامی و دانشجویی بود که نقش تعیین  کننده ای در مبارزات داشتند. این ها به دلیل رشد فکریشان، با رژیم شاه مخالف  بودند و ارتباط با آنها می توانست حسّاس و کارساز باشد. مهمتر از همه، ایجاد این  ارتباط به طور مستمر، می توانست رزمندگان و مبارزان را با کانون مطمئنی در نجف  در تماس قرار دهد و آن کانون، «بیت امام» بود. مرحوم حاج آقا مصطفی(ره) سعی  می کرد با شجاعت و تهوّری که داشت به آنها نزدیک شود و با آنها رابطۀ سالمی  برقرار کند، بدون این که از اتهامی بهراسد.

 

 نقش حاج آقا مصطفی(ره) در تثبیت وجهۀ علمی امام(س) در نجف چگونه  بود؟

¤ آقای دعایی: به دنبال تبعید امام(س) به خارج از کشور، در داخل، هسته های  مبارزاتی به صورت کانونهای گرمی برای فعالیت درآمدند و به اقداماتی دست زدند  که اعدام انقلابی «حسن علی منصور» از جملۀ این اقدامات بود. شهید بخارایی در  جلسۀ علنی دادگاه خود اعلام کرد که «وقتی شما مرجع تقلید مرا از کشورم تبعید  می کنید، من هم شما را از این جهان تبعید می کنم.» این واکنشها رژیم را وحشت زده  کرده بود و تصمیم گرفته بودند که به نحوی آرامش را به کشور بازگردانند. از این رو،  در شورای عالی ملّی تصمیم گرفته بودند امام(س) را به نجف تبعید نمایند و چنین  وانمود کنند که چون نجف حوزۀ علمیه است، خود ایشان به نجف رفته است. در  آنجا، به درس و بحث خود خواهد پرداخت و اگر هم بخواهد کاری بکند، به دلیل  بعد مسافت موفقیتی نخواهد داشت. گذشته از آن، محیط نجف به گونه ای است که  افکار علمی ایشان را بر نمی تابد و ایشان نمی تواند اندیشه ها و آرمان های خود را در  آنجا تبلیغ کند.

با ورود امام(س) به نجف، اطرافیان مراجع حساسیت بسیار بدی نسبت به  حضور امام(س) نشان دادند و سعی کردند پیرایه هایی را به امام(س) ببندند که کاملاً  در جهت اهداف رژیم طاغوت بود. حضرت امام(س) هم با درک این مطلب، با این  حساسیتها برخورد کردند؛ از داشتن بیت و حریم و اطرافی اجتناب نمودند و حتی  در اوایل، از دادن شهریه امتناع ورزیدند. حاج آقا مصطفی(ره) در چنین شرایطی،  نقش جالبی ایفا کرد. ایشان در مجالس علمی علما شرکت و با سؤالات و اشکالهای  خود، محیط درس و اذهان استادان و طلبه ها را به خود متمایل می کرد و این سؤال  برای همۀ آنها پیش می آمدکه این کیست که در مباحث این چنین با تبحّر و قوّت  وارد می شود. نمود علمی حاج آقا مصطفی(ره) موجب جلب افکار به سمت  امام(س) شد. حتی از ایشان می پرسیدند: شما برای چه در درس آقای شاهرودی  شرکت می کنید؟ آیت الله شاهرودی(ره) از معمّرین نجف بود و پای درس او هم  بیشتر افراد مسن برای کسب فیض و خالی نماندن حوزه حاضر می شدند. درس  ایشان بیش از آن که نکات جدید علمی داشته باشد، جنبۀ تشریفاتی داشت. حاج  آقا مصطفی(ره) با شوخ طبعی خاص خود، گفته بود: «گاهی لابلای سرفه های آقای  شاهرودی، یک بحث جالب و نو پیدا می شود.»

پس از این که حاج آقا مصطفی(ره) با این کار خود، افکار را متوجه این کانون نهفته  کرد، به امام(س) اصرار کرد که درسی را شروع کند. امام(س) چون در معقول بیشتر  تبحّر داشتند، اگر اصول را شروع می کردند، بیشتر جلوه داشتند، ولی برای این که  چنین توهّمی پیش نیاید که ایشان خواسته اند چیزی را عرضه کنند که مورد توجه  واقع شوند، درس فقه را شروع کردند. یکی از مستشکلان زبده در درس ایشان   «مرحوم حاج آقا مصطفی(ره) » بود که زیاد بحث و جدل می کرد و با کار خود، از یک  طرف، نفسِ «اشکال کردن» را رونق داد و از طرف دیگر، اثبات کرد استادی که  بتواند به اشکالات متعدد مستشکلان خود پاسخ دهد، از بهرۀ علمی وافری  برخوردار است. کسانی که از طرح اشکال جلوگیری می کنند، از درگیر شدن و  ناتوانی در بحث، ترس دارند. امّا حضرت امام(س) از طرح اشکال ترسی نداشتند و  مصرّ بودند که این شیوه ادامه پیدا کند. چهره های شاخص درس ایشان هم کسانی  بودند که توان درگیری در بحث را داشتند و پیشاپیش همۀ این ها «حاج آقا  مصطفی(ره)» بود. گاهی برخورد امام(س) با ایشان نشان می داد که امام(س) به دانش  فقهی فرزندشان اعتقاد دارند؛ مثلاً، گاهی به ایشان می فرمود: «مصطفی(ره)، از تو  بعید است این حرف را بزنی، تو نباید این اشکال را بگیری، باید بفهمی من چه  می گویم.» در این زمینه، حاج آقا مصطفی(ره) را هم سنگ با خود می دانستند.

 

 اهمیت حضور حاج آقا مصطفی(ره) در کنار امام(س) را در یکی از مقاطع  مبارزاتی ایشان بیان کنید.

¤ آقای محتشمی: از سال 1975 م (1354 ش) که با میانجیگری امریکا و  شوروی (سابق)، صدام حسین و شاه مخلوع در الجزایر با یکدیگر دیدار کردند و  روابط این دو با هم حسنه شد، کار برای نیروهای مبارز در خارج از کشور، بخصوص  عراق، بسیار مشکل شد. یکی از تبعات این مسأله متوقف شدن برنامه های رادیو  بغداد بود که علیه رژیم شاه پخش می شد. از طرف دیگر، در بین کاروانهای زیارتی  ایرانیان که به عراق می آمدند، عوامل ساواک هم بودند که برخی مأموریتها را در  عراق انجام می دادند. به این دلیل، جبهۀ نیروهای مخالف نهضت تقویت می شد و  آخوندهای درباری به این وسیله تقویت می گشتند. اما این حسن رابطه، منافعی نیز  برای انقلاب دربر داشت و آن این بود که زوّاری که به عراق می آمدند، می توانستند  با امام(س) ارتباط برقرار کنند. مهمترین پل ارتباطی این عده با امام «حاج آقا  مصطفی(ره)» بود؛ ایشان امید همۀ کسانی بود که به عراق می آمدند، ولی دسترسی  به امام(س) برایشان مشکل بود؛ زیرا امام(س) زیر ذره بین نیروهای امنیتی عراق و ایران بودند و نمی توانستند به راحتی با آنها تماس بگیرند.

 

 نمونه ای از ابتکارات سیاسی حاج آقا مصطفی(ره) را بیان کنید.

¤ آقای دعایی: به خاطرم هست که ایشان به دنبال اوج گیری مخالفت رژیم  عراق با رژیم شاه، به من گفت: «مسؤولان عراقی به من پیشنهاد کرده اند که اگر  خواسته باشید پیامی را از طریق امواج رادیویی به ایران بفرستید، ما این امکان را در  اختیار شما قرار می دهیم.» ایشان می گفت: «من در اصل استفاده از این امکان  تردیدی ندارم که کار خوبی است، ولی شما بروید مطالعه کنید و ببینید خودتان  آمادگی دارید که از این امکان استفاده کنید.» من به ایشان و درستی تصمیمش  اعتقاد داشتم، ولی نمی دانستم امام(س) با چنین کاری موافقند یا نه. گفتم: «دلم  می خواهد در این زمینه، نظر آقا را هم بدانم.» حاج آقا مصطفی(ره) گفت: «مانعی  ندارد که با ایشان صحبت کنیم، ولی ما دوست داریم حجّت بر ایشان تمام باشد.  البته این کار برای یک مرجع تبعاتی خواهد داشت که از رادیوی یک کشور بیگانه  علیه رژیم دیگر و به نفع مبارزان صحبت کند؛ چون ممکن است عده ای ما را متهم  کنند یا به ما نسبت هایی بدهند که به این دلیل، من ترجیح می دهم پدرم از این  تصمیم گیری بی اطلاع باشد. طبیعتاً وقتی کار شروع شد، اگر ایشان موافق بودند  ادامه می دهیم، اگر هم موافق نبودند، کار را متوقف می کنیم.» به نظرم رسید حرف  خوبی است. برای قریب مدت دو ماه برنامه آماده کردیم، اما با یک پدیدۀ متناقض  در نجف مواجه شدیم.

عناصر متحجّری بودند که به شدت در مقابل این کار موضع گرفتند و علیه آن  حرف زدند. عدۀ دیگری هم بودند که ریاکارانه به ما نزدیک شدند، به امید این که  این کار آتیه ای دارد و برای آیندۀ خود تصوراتی کرده بودند. وابستگان به برخی از  بیوت جزء این دسته بودند که یکی از آنها آمده بود و به حاج آقا مصطفی(ره)  می گفت: «وقتی صدای شما را از رادیو شنیدم، رادیو را برداشتم و بوسیدم.» حاج  آقا مصطفی(ره) هم به او گفت: «این حرف را می خواستی در آن بیتی هم که هستی،  بگویی.»

قریب یک ماه از این قضیه گذشت. به طور طبیعی، برنامه ها منعکس شده بود تا  این که دو سه نفر از فضلای آن موقع امام(س) را در مسیر تشرّف به حرم دیده و به  ایشان گفته بودند: «دوستان شما دارند به عنوان بلندگوی بعثی ها، علیه شاه صحبت  می کنند. این به ضرر شماست و موجب تضعیفتان می شود.» امام(س) از حاج آقا  مصطفی(ره) سؤال کرده بودند که قضیه چیست؟ ایشان هم ماجرا را گفته بود. امام  گفته بودند: من باید برنامه ها را ببینم. حاج آقا مصطفی(ره) به من گفت: «نوشته هایی  را که برای برنامه های یک ماهۀ گذشته تهیه کرده بودی، بیاور خدمت امام.» من هم  مجموع آنها را خدمت امام(س) آوردم. برای سه ماه برنامه ضبط کرده بودم. امام(س)  آنها را مطالعه کردند. بعد از دو روز مرا خواستند و فرمودند: «من شما را دعا می کنم.  من این نوشته ها را خواندم. سعی کنید مبالغه نکنید، گزافه نگویید و نسبت ناروا  ندهید.» من کنجکاو شدم که ببینم ایشان نسبت به کدام مطلب حساسیت دارند.  فرمودند: «شما یک جایی گفته اید: ما با اصلاحات ارضی مخالف نیستیم و این  تهمتی است که رژیم به فلانی نسبت می دهد که چون فلانی خودش زمین دارد و  ملاّک است و منافعش از دست رفته، با این طرح مخالفت می کند، در صورتی که این  طور نیست. ما از مرحوم ابوی یک قطعه زمین به ارث برده ایم که آقای اخوی  اداره اش می کند و این طور نیست که ما زمین نداشته باشیم که شما می گویید من  اصلاً زمین ندارم. این خلاف است، شما راست بگویید؛ آن زمینی بود که ایشان آن  را به اخویش واگذار کرد تا در مصارف خیریه استفاده شود، نه به صورت شخصی.»  بعداً شنیدم که امام(س) رادیوی کوچکی تهیه کرده بودند و برنامه های ما را گوش  می کردند و نظارت دقیقی هم داشتند، گاهی هم تذکراتی می دادند و غالباً دعای  خیر و نظر لطفشان شامل حال ما بود. این از کار دقیق و حساب شدۀ حاج آقا  مصطفی(ره) حکایت می کرد که بدون هراس، خود را به چنین ورطه هایی می افکند و  بدون این که تحت تأثیر عناصر ناآگاه نجف قرار گیرد، رسالت مبارزاتی خود را انجام  می داد.

پس از مدتی بعثی ها سعی می کردند کار ما را در رادیو عراق از محور خاصی  هدایت کنند؛ مدتی می خواستند با بختیار همکاری کنیم، بعد هم می گفتند: با یکی  از فراریان به نام «پناهیان» همکاری کنید. وضعیتی به وجود آمده بود که بین ما به  عنوان دوستان و یاران امام(س) و تشکل «نهضت روحانیت مبارز خارج از کشور» و  هسته هایی که بعثی ها به وجود آورده بودند، برخوردهایی خشن و جدّی به وجود  آمد. آنها می گفتند: شما باید تحت عنوان «نهضت آزادیبخش ایران در عراق» با آن  گروهها همکاری کنید، ولی ما می گفتیم: نه، ما فقط به عنوان «نهضت روحانیت  مبارز خارج از کشور» سخن می گوییم و در آن مجموعه جای نمی گیریم. نتیجه این  شد که پس از سه ماه، برنامه را متوقف کردیم. حاج آقا مصطفی(ره) که خود از  تشویق کنندگان ما در این زمینه و پیشنهاد دهندۀ اصلی بود، وقتی دید که می خواهد  از این حرکت مبارزاتی سوء استفاده بشود و خدای ناکرده، دیگران از آن بهره برداری  کنند، دستور داد این کار را تعطیل کنیم.

 

 اهتمام حاج آقا مصطفی(ره) در حفاظت از جان امام(س) تا چه حد بود؟

 ¤آقای محتشمی: رژیم ایران با امکاناتی که پس از ارتباط با دولت عراق به  دست آورده بود، تلاش می کرد تا امام(س) را از بین ببرد. آن روزها شایعۀ ترور ایشان  توسط گروهی که از ایران به عراق رفته بودند، قوّت داشت. از ایران هم گزارشهای  متعددی می رسید مبنی بر این که رژیم در صدد است به امام(س) آسیب برساند. به  دلیل همین مسأله بود که خود عراقیها هم آمده بودند و پیشنهاد می کردند که یک  گروه حفاظتی برای امام(س) بگذارند؛ یک عده نیروهای مسلّح با لباسهای معمولی  اطراف خانۀ امام(س) و مسیری را که ایشان از آن عبور می کرد، زیرنظر داشتند.  امام(س) می گفتند: «این ها برای حفاظت من نیامده اند، بلکه آمده اند ببینند چه  کسانی می آیند و می روند.»

بیش از همه، حاج آقا مصطفی(ره) دغدغۀ خاطر داشت و شدیداً بر جان امام(س)  نگران بود. پیش از این، حاج آقا مصطفی(ره) تأکید داشت که حتماً عده ای از برادران  روحانی و شاگردان امام(س) در اطراف ایشان باشند؛ عده ای بروند آموزش نظامی  ببینند، در عراق یا در لبنان یا هر کجا که ممکن باشد و به حفاظت از امام(س)  بپردازند. البته عده ای از دوستان رفتند و در نجف دوره هایی گذراندند، حتی برخی  از آنها توانستند سلاح هم به دست بیاورند. من خودم از کسانی بودم که این آموزشها  را در لبنان دیدم. از سال 1355، امام(س) به طور کامل توسط دوستانشان محافظت  می شدند. قریب ده نفر از برادران روحانی در حرم، مدرسۀ آیت الله بروجردی و  مسجد شیخ انصاری مواظب ایشان بودند.

 

 حاج آقا مصطفی(ره) در ارتباط با عناصر مشکوک ولی مخالف رژیم  چگونه برخورد می کرد؟

¤ آقای دعایی: حاج آقا مصطفی(ره) سعی می کرد برای حفظ کیان پدر  بزرگوارش، از ارتباطهای رسمی و سازمان یافته ای که دیگران داشتند، اجتناب کند.  تیمور بختیار عنصری بود که عراق برایش سرمایه گذاری و از او دعوت نموده بود به  آنجا برود. تصمیم گرفته بودند تشکلهای مبارزاتی را علیه رژیم بسیج کنند و او را به  عنوان رهبر آنها قرار دهند. یکی از کارهایی که بختیار پس از آمدنش به عراق دنبال  انجام آن بود، ملاقات با امام(س) بود؛ می خواست به هر قیمتی با ایشان ملاقات کند  و از حیثیت و آبروی ایشان برای ادامۀ مبارزات خویش بهره بگیرد. مرحوم حاج آقا  مصطفی(ره) به این مطلب واقف بود و می دانست که افتادن در دام چنین کسی،  موجب رفتن آبروی روحانیت و امام(س) است، لذا به شدت مخالف ملاقات او با  امام(س) بود. حتی کار به جایی رسید که بعثی ها ریختند و حاج آقا مصطفی(ره) را  دستگیر کردند و بردند. در سازمان امنیت به ایشان گفته بودند که شما باید با بختیار  همکاری کنید و به زور ایشان را به جلسه ای برده بودند تا با بختیار دیدار کند. اما  ایشان به بختیار گفته بود: «ما نمی توانیم این جلسه را به صورت رسمی اعلام کنیم؛  چون شما شخصیتی هستید با پیشینه ای روشن که پیشینه شما به ما اجازه نمی دهد  با شما هم سنگر باشیم. شما به راه خودتان بروید، هیچ مزاحمتی هم برایتان نیست،  ولی ما نمی توانیم حرکت شما را تأیید کنیم؛ نه من و نه پدرم». آنها هم مأیوس شده  بودند.

یک روز بختیار به نجف آمده بود و اصرار داشت با همۀ علما دیدار کند. به منزل  امام(س) آمد، اما امام(س) فرمودند: «جای شما اینجا نیست، من شما را نمی پذیرم.»  او هم عصبانی شده و گفته بود: «درِ منزل علما به روی غیر مسلمانها باز است؛  یهودیها و مسیحی ها می توانند به خانۀ آنها بیایند، چرا من که مسلمان هستم و دارم  علیه شاه مبارزه می کنم، حق نداشته باشم بیایم دست شما را ببوسم؟» البته به منزل  علمای دیگر رفته بود، وجوهاتی را هم داده بود، ولی امام(س) او را نپذیرفتند.

یک بار شنیدم که بختیار خدمت امام(س) رسیده است. من به عنوان گلایه به  امام(س) عرض کردم: حاج آقا مصطفی(ره) را دستگیر کردند، ولی تسلیم نشد؛ در قم  هم برخی از اعضای نهضت آزادی از شما درخواست ملاقات خصوصی کرده  بودند ولی شما نپذیرفته بودید و فقط در جلسۀ علنی با آنها صحبت کردید. پس  چطور شد که با بختیار ملاقات نمودید؟ ایشان گفتند: «بختیار یک سفر آمده بود  اینجا ولی من او را راه ندادم؛ گله کرده بود که یهودیها و مسیحی ها می توانند منزلتان  بیایند، چرا من نمی توانم بیایم؟ و از این حرفها زده بود. من هم به او گفتم: نه  مصلحت من است که با تو صحبت کنم و نه صحبت من برای تو مفید است. یک  روز استاندار کربلا زنگ زد که می خواهد بیاید اینجا. خوب، من شیوه ام این است که  مسٶولان محلی را که گاهی می خواهند ملاقات کنند، می پذیرم (آن موقع مالکی  استاندار کربلا و نجف هم تابع آنجا بود) مالکی آمد. چند نفر همراه او بودند   (معمولاً هر کدام از مقامات با چند نفر همراه می آمدند) او هم آمد، نشست و گفتند:  آقای تیمسار بختیار است. من از قبل نمی دانستم که بختیار با او می آید. در مقابل  یک عمل انجام شده قرار گرفتم. گفت: من مقلّد شما هستم، توبه کرده ام، مسلمان  هستم، می خواهیم کمیتۀ اسلامی راه بیندازیم و... من هم گوش کردم و پاسخی  ندادم. به هر حال حرفهایش را زد و بلند شد، رفت. من به این شیوه ایشان را  پذیرفتم.»

 

 نقش حاج آقا مصطفی(ره) در تعیین ملاقاتهای افراد با امام(س) چگونه بود؟

¤ آقای دعایی: در برخوردهایی که حاج آقا مصطفی(ره) داشت، مانع نزدیک  شدن عناصر فرصت طلب به امام(س) می شد تا مبادا، از شخصیت امام(س) سوء  استفاده شود. کسانی بودند که ارتباط مشکوکی با بعضی محافل داشتند و اگر  می آمدند و با امام(س) ملاقات می کردند و چه بسا، نامه یا حکمی می گرفتند، ممکن  بود در ایران مدعی ارتباط با امام(س) شوند و جریان نهضت را منحرف کنند. حاج  آقا مصطفی(ره) با هوشیاری کامل این عناصر را شناسایی می کرد و با اطلاعات  خوبی که از داخل کشور می گرفت، نسبت به آنها آگاهی پیدا می کرد و اجازه نمی داد  بیت امام(س) آلوده شود.

روزی آقازادۀ یکی از مراجع، که پس از فوت پدرش ارتباطی با ساواک پیدا کرده  بود، خواست به محضر امام(س) برسد. حاج آقا مصطفی(ره) با برافروختگی و  عصبانیت شدیدی با او برخورد نمود و او را از منزل بیرون کرد. حتی به حاج آقا  مصطفی(ره) گفتند: «تو آبروی پدرت را می بری، آبروی خودت را هم بردی و با این  کار به رژیم منحوس خدمتی کردی که حتی یک ساواکی نکرده است.» اما او توجهی  به این حرفها نمی کرد.

 

 ویژگی خاص مبارزاتی حاج آقا مصطفی(ره) چه بود؟

¤ آقای دعایی: یکی از ویژگیهای مبارزاتی حاج آقا مصطفی(ره) این بود که  ادعایی نداشت، دنبال شهرت خودش نبود که بخواهد وانمود کند حتماً من محور  هستم و کانون اصلی مبارزات روحانیت در خارج از کشورم. با تواضع و هم  سونگری به دیگران نگاهی می کرد، به هر کس هرگونه استعدادی داشت، بها می داد  و به قدر توانش به او شخصیت می داد، سعی می کرد با فروتنی و بزرگواری خاصی  از شایستگی دیگران تعریف کند و آنها را تشویق نماید. در مبارزه، گاهی هم ممکن  بود بعضیها ناپختگی کنند و خطاهایی در کار داشته باشند، اما ایشان از کسانی بود  که این شکست را به رخ افراد نمی کشید تا دلسردی و یأس ایجاد شود، سعی می کرد  به نوعی، توجیه منطقی برای آنها بیابد تا مانع از کسالت روحی افراد در مبارزۀ  خارج از کشور شود.

 

 آیا دلایلی وجود دارد که بتوان گفت حاج آقا مصطفی(ره) را به شهادت  رسانده اند؟

¤ آقای محتشمی: مسأله ای که چند ماه پیش از شهادت حاج آقا مصطفی(ره)  اتفاق افتاد، این نظر را تقویت کرد: ایشان می گفت: «شب برای عیادت آیت الله سید  نعمت الله جزایری(ره) (که از علمای نجف و پسر آقای جزایری و اهل عرفان بود و  حاج آقا مصطفی(ره) نسبت به ایشان بسیار علاقه داشت) به منزلشان رفته بودم. پسر  ایشان آمد و گفت: دو نفر آمده اند، می گویند با شما کار دارند. من به آنها گفتم: بگو،  بیایند بالا. یکی از آنها مسن و دیگری یک جوان بود. آن که مسن بود، شروع به  صحبت کرد و قدری از اخبار ایران را بیان نمود. بعد گفت: حاج آقا، ما برای یک  مسأله ای به اینجا آمده ایم و شدیداً نگران و ناراحت هستیم؛ می خواهیم خبری را به  شما بگوییم. گفتم: خبر چیست؟ گفت: ما دو تا عضو یک گروه هستیم که از ایران  برای ترور شما به اینجا آمده ایم. ما دو تا وقتی وضع را دیدیم، به خودمان لرزیدیم و  متنبّه شدیم، از کارمان پشیمان شدیم. حالا هم آمده ایم به شما خبر بدهیم که  مواظب خودتان باشید؛ چون معلوم نیست بقیۀ افراد گروه مثل ما باشند. بعد  خداحافظی کردند و رفتند.»

خود حاج آقا مصطفی(ره) این ماجرا را نقل می کرد، امّا اعتقاد به صحّت این خبر  نداشت و معتقد بود که آنها می خواسته اند ایحاد رعب و وحشت کنند تا رابطۀ او با  امام(س) کمتر شود، با ایرانیانی که به عراق می آمدند کمتر رفت و آمد داشته باشد،  وقفه ای در کار مبارزه پیش بیاید، به همه مشکوک شود و همه را با نگاه شک و تردید  بنگرد، ایشان بر چنین عقیده ای بود تا این که در سال 1356 سفری به سوریه و لبنان  رفت.

 

 هنگام شهادت حاج آقا مصطفی(ره) شما کجا تشریف داشتید؟

¤ آقای حجّتی کرمانی: من در کرمان بودم که از خبر شهادت ایشان اطلاع پیدا  کردم. آن زمان تازه چند ماهی بود که من از زندان آزاد شده بودم و احتیاط می کردم  که به صورت علنی، در مبارزات وارد نشوم. دوستان جلسه ای تشکیل دادند که  چطور مجلس ختم برای ایشان برگزار کنیم. من هم در جلسۀ آنان بودم و در مجلس  ختمی که گرفتند، شرکت کردم. در آن مجلس، آقای موحّدی کرمانی (برادر بزرگ  آقای موحّدی کرمانی) به منبر رفت. این مجلس اثر خوبی در بیدار شدن افکار  انقلابی مردم، به خصوص جوانان، داشت. البته مجلس به صورت معمولی برگزار  شد، اما مثل سایر مراسمهایی که در جاهای دیگر برای ایشان برگزار شد، به تدریج  اوج گرفت.

 

 لطفاً ماجرای شهادت ایشان را تعریف کنید.

¤ آقای محتشمی: شب اول آبان ماه خانم حاج آقا مصطفی(ره) بیمار بود. آقای  دعایی چون از همه به حاج آقا مصطفی(ره) نزدیکتر بود، پزشک مطمئنی برای  معالجۀ خانم ایشان به منزلشان می بَرَد. ایشان را معاینه می کند و می رود. حاج آقا  مصطفی(ره) به آقای دعایی و خانواده اش گفته بود که آن شب دو نفر مهمان دارد.  آقای دعایی به خانه می رود. حاج آقا مصطفی(ره) به خدمتکار منزل می گوید:  بخوابید، من خودم در را باز می کنم. آن دو نفر، که معلوم نشد چه کسانی بوده اند،  می آیند و با ایشان ملاقات می کنند و می روند. حاج آقا مصطفی(ره) هم نگفته بود که  آنها چه کسانی هستند. غیر از خانواده اش و چند تن از دوستان، کس دیگری هم از  این ملاقات خبری نداشته است. حاج آقا مصطفی(ره) شب ها پیش از تهجّد یا پس از  آن به طور معمول، قدری مطالعه می کرد. صبح که خدمتکار منزل آب جوش برای  ایشان می آوَرَد تا میل کند، هر چه در می زند، جوابی نمی شنود. وارد که می شود،  می بیند ایشان سرش را روی کتاب گذاشته، جواب نمی دهد. هر قدر صدا می زند،  می بیند بی فایده است. وحشت می کند، به پایین می رود و خانم ایشان را خبر  می کند و می گوید: «مثل این که حاج آقا حالشان خوب نیست.» وقتی بالا می آیند،  می بینند هنوز بدنش گرم است. به کوچه می آیند و اتفاقاً چون نزدیک طلوع آفتاب  بوده، آقای دعایی را مشاهده می کنند و به او خبر می دهند. ایشان هم بلافاصله  حاج آقا مصطفی(ره) را به بیمارستان منتقل می کند.

همان روز عده ای از دانشجویان و پزشکان مسلمان ایرانی از آمریکا و اروپا به  عراق آمده بودند. قضیه حاج آقا مصطفی(ره) را که می شنوند، برای دیدن پیکرش به  بیمارستان می روند. می گویند: ایشان قطعاً سکته نکرده است، نه سکتۀ قلبی و نه  سکتۀ مغزی؛ چون به طور طبیعی، وقتی کسی سکتۀ قلبی می کند، ابتدا دردی در  سینه احساس می نماید و خود را به این طرف و آن طرف می کشاند تا چاره ای پیدا  کند، اما ایشان در یک گوشه در حال نشسته، سرش روی کتاب افتاده بوده که از دنیا  رفته است. سکتۀ مغزی هم نبوده؛ چون با توجه به این که نشسته بوده و سرش پایین  بوده است، اگر سکتۀ مغزی می بود، خون به سمت سرش سرازیر می شد، چشمها،  بینی و دهانش پر از خون می گردید. علاوه بر آن لکه های خاصی روی بدن ایشان  دیده می شود و روی سینه و پشت کمرش کبود رنگ شده که قطعاً دلالت بر   «مسمومیت» ایشان می کند. باید کالبدشکافی شود. اما حضرت امام(س) با  کالبدشکافی مخالفت کردند.

 

 مراسم تشییع جنازه و ختم ایشان چگونه برگزار شد؟

¤ آقای محتشمی: پیکر پاک ایشان را به کربلا آوردند، در خیمه گاه، کنار شط  فرات غسل دادند و کفن کردند، در حرم حضرت اباعبدالله(علیه السلام) و سپس در حرم  حضرت ابی الفضل(علیه السلام) زیارت دادند و به نجف بردند. در طول این مسیر، من  همراه ایشان بودم. تا آن موقع، هیچ کس فکر نمی کرد که حاج آقا مصطفی(ره) و  امام(س) این قدر در بین مردم نجف محبوبیت داشته باشند. روز پس از شهادت،  ایشان را تشییع کردند. تمام خیابانها و بازار نجف تعطیل شد. اهالی نجف پرچمها و  پیامهای تسلیت زیادی به در و دیوار زدند و این ضایعه را به حضرت ولیّ  عصر(عج)، امام(س)، علما و طلاب تسلیت گفتند. درسها هم تعطیل شد. می گفتند  که امام(س) جنازۀ ایشان را از مسجد بهبهانی تا ابتدای بازار بزرگ نجف تشییع کرده و  بعد به منزل بازگشته اند. یعنی، همان مسیری را که طبق معمول، ایشان برای تشییع  جنازۀ شخصیتها طی می کردند. آیت الله خوئی در صحن حضرت علی(علیه السلام) بر  ایشان نمازگزاردند و به پیشنهاد مرحوم آقا شیخ نصرالله خلخالی، ایشان را در ایوان  طلای حضرت امیر(علیه السلام) در مقبرۀ آیت الله شیخ محمد حسین غروی کمپانی(ره) به  موازات مقبرۀ مرحوم مقدّس اردبیلی دفن کردند. حضرت امام(س) سه شب مجلس  فاتحه برگزار کردند. دیگر مراجع، از جمله آیت الله خوئی هم مجالسی برگزار کردند.  در اواخر همان هفتۀ اول، امام(س) پیغام دادند و از آقایان علما تشکر کردند و  خواستند درسها شروع شود و دیگر کسی برای حاج آقا مصطفی(ره) مجلس فاتحه  نگیرد و گفتند خودشان هم به درس می آیند.

روز یکشنبه نهم ذیقعده، اول آبان سال 1356 حاج آقا مصطفی(ره) به شهادت  رسید. پس از هفتم ایشان هم امام(س) به مسجد آمدند و درس را شروع کردند. به  دنبال ایشان، بقیۀ درسها هم شروع شد. این حادثه موج عظیمی در داخل و خارج  کشور ایجاد کرد. در کشورهایی که مسلمانان در آنجا حضور فعال داشتند، مثل هند،  پاکستان، امریکا و برخی دیگر از کشورهای اروپایی محافل بزرگی برگزار شد.  گزارش این مجالس مرتب به نجف می رسید. از همه مهمتر، در ایران بود که این  حادثه موج عظیمی ایجاد کرد، جلساتی برگزار شد و فضای خاصی به وجود آمد که  نیروهای انقلابی توانستند به پشتوانۀ این شهادت، حرکتی را آغاز کنند که چندی  نگذشت، در کمتر از یک سال و نیم، انقلاب به پیروزی رسید.

 

 حضرت عالی بازتاب شهادت حاج آقا مصطفی(ره) را در میان مردم  چگونه ارزیابی می کنید؟

¤ آقای معادیخواه: به نظر من، بررسی بازتاب شهادت حاح آقا مصطفی(ره)  یکی از بایسته های پژوهش در انقلاب اسلامی و پیروزی آن است. شهادت ایشان از  همان قِسم مرگهایی بود که در دعاها مطرح است و از خداوند آن را درخواست  می کنیم. به تعبیر روشنفکر پسندانه، فوت حاج آقا مصطفی(ره) در شرایط تاریخی  خاصی اتفاق افتاد که اختیار آن خارج از عهدۀ انسان است. کسی نمی تواند شرایط  تاریخی را مطابق میل خود فراهم کند، به خصوص به دلیل جنبه های معنوی که این  شهادت داشت. یکی از زیارتهایی که ایشان به آن زیاد اهتمام داشت، زیارت اربعین  امام حسین(علیه السلام) بود که سعی می کرد در کربلا حضور پیدا کند. شاید همین مسأله  باشد که موجب شد اربعین شهادت ایشان، در انقلاب اسلامی، اربعین ساز گردد و  انقلاب اسلامی با همین اربعینها به پیروزی برسد.

از نظر شرایط تاریخی، آزادیهایی که در اواخر عمر رژیم طاغوت به مردم داده  می شد، مقدمۀ «فضای باز سیاسی» بود که رژیم برحسب تصور خام خود، آن را  قابل مهار کردن می دانست. ارتداد مجاهدین خلق و ایجاد شکاف بین آنها و  اختلافاتی که در نتیجۀ این مسأله به وجود آمد، درگیریهایی که در بین روحانیت به  دلیل طرح برخی مسایل ولایتی و مانند آن رخ داد و مسألۀ دکتر شریعتی کاملاً در  حیطۀ تسلط رژیم بود، اما آن چه در محاسباتش نمی گنجید، بازتاب شهادت حاج  آقا مصطفی(ره) در بین مردم بود. حتی اگر کسی بگوید که امریکا هم بر ایجاد فضای  باز سیاسی در ایران محاسباتی انجام داده بود، باز هم تصور من این است که در  محاسبات خود، هیچ جایی برای این مسأله باز نکرده بود. عواطف سرکوب شدۀ  ملّت ایران به دلیل تبعید امام(س) فرصت بروز نیافته بود. تا آن موقع حتی کسی  جرأت نداشت به طور علنی، در جلسات نام خمینی(س) را هم بر زبان بیاورد،  بخصوص به دلیل توطئه ای که به نظر می رسید در استفاده از فضای باز سیاسی  طرح ریزی شده، جریانهای روشنفکر مآب ابتکار عمل را در دست داشتند و مایل  نبودند که نیروهای مذهبی میاندار باشند. شبهای شعری که در آن موقع برگزار  می شد، یکی از دلایل این مدعاست.

هنگام وقوع این اتفاق، حتی روزنامه ها هم از درج خبرش اِباء نکردند و از ابراز  احساسات پیرمردها و گروههای مسن جامعه، چندان احساس نگرانی نمی کردند.  به دنبال این مسأله، اولین جلسات با شک و تردید برگزار شد، ولی با ورود مراجع به  میدان، جرأت مردم بیشتر شد. تلگرافهای روحانیان مبارز و درج اعلامیه هایی از  سوی آنان در این زمینه، موجب ایجاد شور و حال بیشتر در میان مردم گردید.

 

 به نظر شما، شهادت حاج آقا مصطفی(ره) چه تأثیری در مردم داشت؟

¤ آقای مروارید: امام(س) در رابطه با حاج آقا مصطفی(ره) بسیار عجیب عمل  کرده و جمع بین اضداد نموده بودند. امام(س) که با منبرهایشان شور عجیبی در  شنونده ایجاد می کردند و شک و تردید را از دل او می بردند، در مسألۀ شهادت حاج  آقا مصطفی(ره) (با آن همه کمالاتی که داشت، آن هم در چنان موقعیت حساسی)  چنان برخورد کردند که سکوتشان بیش از شور منبرهایشان در ما اثر گذاشت. به قدر  یک کوه استقامت و وقار از خود نشان دادند و فرمودند: «مرگ مصطفی یکی از  الطاف خفیۀ الهی بود.» من بارها دیده بودم که امام(س) پای منبر روضه خوانها  عجیب گریه می کردند، ولی در شهادت فرزندشان حتی قطره ای هم اشک نریختند.  

 شهادت حاج آقا مصطفی(ره) چه تأثیری در پیشبرد انقلاب داشت؟

¤ آقای حجّتی کرمانی: علت اصلی این واقعیت که فوت حاج آقا مصطفی(ره)  چطور توانست منشأ تجدید حیات نهضت شود و به انقلاب منجر گردد، این بود که  در بین روحانیت این سنّت همیشه وجود داشته است که هنگام فوت یکی از  مراجع، همه به اتفاق در مجالس عزای او شرکت می کنند. آن چه رژیم طاغوت را  غافلگیر کرد، این بود که امام خمینی(س) قریب پانزده سال بود که در خارج از کشور  بودند و حتی بردن نامشان در منبرها ممنوع بود و کتابها و رسالۀ ایشان جمع آوری  شده بود و چنین جوّ اختناقی ایجاد گردیده بود، اما با وجود این، در قضیۀ فوت  حاج آقا مصطفی(ره) تمام شهرها برای ایشان مجلس فاتحه گرفتند و بالاتر از همۀ  آنها، مراجع تقلید بزرگ در قم مجالسی برای ایشان ترتیب دادند، با آن که خودشان  با امام(س) اختلاف نظر داشتند یا حتی برخی از آنها با دستگاه حکومت روابطی  مسالمت آمیز داشتند. این مسأله به هیچ وجه، برای حکومت قابل تصور نبود. از  سوی دیگر، با اخباری که از عراق می رسید که چگونه برای حاج آقا مصطفی(ره) در  خارج از کشور مجالس ختم برگزار شده، رژیم دچار بهت و حیرت شده بود که  چطور ممکن است کسی این قدر در بین مردم محبوبیت داشته باشد. این مسأله  موجب زنده شدن نام امام(س) در بین مردم گردید. این ماجرا یک دورۀ چهل روزه را  طی کرد و به بلوغ خود رسید. مجالس فاتحه ای که برگزار می شد، علاوه بر  بزرگداشت مقام حاج آقا مصطفی(ره)، یک دورۀ پانزده ساله از مبارزه، تبعید و زندان  را تداعی می کرد؛ خاطرۀ 15 خرداد 1342 را به یاد می آورد. این ذهنیتها در مراسم  چهلم حاج آقا مصطفی(ره) به اوج خود رسید.

در ماجرای چهلم حاج آقا مصطفی(ره) من در قم بودم. در جلسه ای که آقایان  خلخالی، ربّانی املشی، مروارید، و معادیخواه هم در آن شرکت داشتند، تصمیم  گرفتیم که در مراسم چهلم حاج آقا مصطفی(ره) در قم، من، آقای خلخالی و آقای  ربّانی املشی(ره) صحبت کنیم. در این جریانات، مرحوم آیت الله ربّانی شیرازی نقش  بسیار فعّالی را ایفا می کرد و کار هدایت و رهبری تمام این فعالیتها را به عهده  داشت. شب را در منزل پدر ایشان (آقای ربّانی شیرازی) گذراندم و صبح به اتفاق او  به مسجد اعظم رفتم. جمعیت فراوانی به آنجا آمده بودند، حتی از شهرستانها و هر  لحظه هم در حال ازدیاد بودند. دو شبستان بزرگ مسجد مالامال از جمعیت بود.  ساواک تعداد شرکت کنندگان در این مجلس را بیست هزار نفر گزارش کرده بود. پس  از این که آقای خلخالی صحبتهایی کردند، من به منبر رفتم. یادم هست از جمله  مطالبی که گفتم و موجب برکات زیادی گردید اشاره به پیام حضرت امام(س) در این  باره بود که اختلافات را کنار بگذارند و همه با هم باشند. یکی از بحثهای داغ آن  روزها مسألۀ دکتر شریعتی و اختلافی بود که بین طرفداران او و حوزویان ایجاد شده  بود که حتی در چند مورد، موجب برخورد فیزیکی هم گردیده بود. نکته ای که به  نظرم می رسد در این باره بیان کردم، این بود که همه را به شرکت در مبارزه ای  مشترک و اجتناب از چنین اختلافاتی دعوت کردم.

 

 دربارۀ جلساتی که پس از شهادت حاج آقا مصطفی(ره) در راستای مبارزه تشکیل می شد، توضیح دهید.

¤ آقای معادیخواه: مهمترین مجلسی که در تهران برگزار شد، مجلس هفتم  ایشان بود که همۀ جناحهای سیاسی در آن شرکت داشتند. مجلس بسیار باعظمتی  بود که در مسجد ارک برگزار شد. در گزارشهای ساواک، تعداد شرکت کنندگان در این  مجلس سه هزار نفر گزارش شده بود، که البته قطعاً جمعیت پیش از این تعداد بوده  است.

در همان فضای سیاسی، آقای موسوی خوئینی ها از زندان آزاد شده بود. با  جمعی از دوستان از جمله مقام معظّم رهبری، آیت الله مشکینی، مرحوم ربّانی  شیرازی، مرحوم ربّانی املشی، آقای حجّتی کرمانی، آقای مروارید و برخی دیگر  خدمت ایشان رسیدیم. در آن جلسه بحثهای گوناگونی مطرح بود؛ از جمله مسألۀ  شهادت حاج آقا مصطفی(ره). شبیه همین جلسه در سطح کشور، مجالس متعددی  برپا گردید که سخن اصلی در همۀ آنها، شهادت حاج آقا مصطفی(ره) بود. هر کدام از  این ها به نوبۀ خود، موجی ایجاد کرد و رژیم سعی نمود به نحوی این موجها را از سر  بگذارند. به این دلیل، همۀ انقلابیون هم کلام شدند و تصمیم گرفتند موجی ایجاد  کنند تا بنیان رژیم را برکَند. این موج در چهلم شهادت حاج آقا مصطفی(ره) ایجاد  شد؛ به همۀ شهرستانها اطلاع داده شد که مراسمی برگزار شود و از سخنرانان این  مجالس نوارهایی ضبط و در سطح کشور پخش شود تا تب و تاب مردم را دو چندان  کند.

من خودم شاهد بودم که چه فعالیتهایی برای برخی از این مجالس صورت  می گرفت. به عنوان مثال، مرحوم ربّانی شیرازی، آقای داریوش فروهر را، که علاقۀ  خاصی نسبت به حاج آقا مصطفی(ره) داشت، تحریک کرده بود که فعالیتهایی انجام  دهد. مرحوم ربّانی املشی هم در این جریانات نقش داشت. در اسنادی که من  خودم از ساواک ملاحظه کردم، گزارشگران ساواک خبر داده بودند که قرار است کار  عظیمی انجام شود و از قول مردم نوشته بودند که تا چند وقت دیگر، کار رژیم  تمام است. یکی از گزارشگران آنها از قم اطلاع داده بود که بنا نیست چهلم حاج آقا  مصطفی(ره) مثل جلسه های دیگر باشد، بناست مجلس عجیبی باشد.

آن روزها مسألۀ ایجاد شکاف در بین سازمان مجاهدین خلق مطرح بود.  جوسازی شده بود و می گفتند علت این که آنها از سازمان جدا شده اند آن است که  نمی خواهند مبارزه کنند و مخالف مبارزه هستند. لذا، تصمیم گرفته شد افرادی که یا  مطلّع از این مسایل و یا خود، از زندانیان آزاد شده بودند، در مجلس ختم حاج آقا  مصطفی(ره) سخنرانی نمایند و برای مردم روشن کنند که بریدن آنها از سازمان مزبور  به معنای بریدن از مبارزه با رژیم نیست، بلکه این یک شکاف عقیدتی است که بین  آنها ایجاد شده است.

یکی دیگر از بازتابهای چهلم حاج آقا مصطفی(ره) این بود که موجب شد رژیم  خطای فاحشی مرتکب شود؛ یکی از روزنامه های کشور اهانتی به حضرت امام(س)  کرد که خود سرآغاز حرکتی عظیم از قم شد. در پی آن، چهلم شهدای این فاجعه و  چهلم آنها خط سیری بود که در جریان آن، انقلاب به پیروزی رسید.

خداوند روح مطهر آن شهید والامقام، والد ارجمند و برادر گرامیش (رضوان الله  علیهم اجمعین) را روضه ای از ریاض «جنة اللقاء» مرحمت فرموده و با ارواح تابناک  انبیاء، اولیاء، صدیقین، صالحین و شهدا محشور فرماید چرا که: «و من یطع الله  و الرسول فاولئک مع الذین انعم الله علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهداء و  الصالحین و حسن اولئک رفیقاً» (نساء / 69)

*  *  *

 منبع: یادها و یادمانها از آیت الله سید مصطفی خمینی(ره)، جلد 2، ص 437.

انتهای پیام /*