روزی که چند ماه از سرکوب 15 خرداد میگذشت و جوّ خفقانی که شاه درست کرده بود و قدرتی که شاه برای خودش به صورت ظاهر، درست کرده بود، آن روز امام جوری حرف زدند که مردم کوچه و بازار هم خوب بفهمند معنای این کاپیتولاسیون چیست؟ امام یک مثَل بسیار خوبی زدند که این مثل معروف است، فرمودند: «معنایش این است که اگر یک ایرانی، سگ امریکایی را زیر بگیرد، باید او را محاکمه کنیم و در دادگاه محکومش کنیم، اما اگر یک سگ امریکایی شاه ایران را مورد تهاجم قرار بدهد و زیر بگیرد نمی توانیم او را در دادگاه محاکمه کنیم.»
اینکه امام سگ امریکایی را با شاه ایران، در مقابل هم قرار دادند و این جور نشان دادند که این قانون، شأن شاه را از سگ امریکایی در ایران، پایینتر میآورد؛ این تعبیر در آن روز چقدر مهم بود برای اینکه همه مردم بفهمند که چه اتفاقی دارد میافتد.
من یادم هست که در همین رابطه، رفته بودیم خدمت بعضی از مراجع، آنها از این حرف امام میترسیدند؛ آن روز امامی که تازه از زندان آزاد شده و آمده بودند و حوزه دوباره گرم شده بود، این خطر را احساس کردند و اینجور برخورد کردند. خطاب به افسرها و ارتش فرمودند که این قانون شما را ذلیل می کند، بدبخت می کند. آمریکاییها (گروهبانهای آمریکایی) بر شما حاکم میشوند! امام وقتی که این مبارزه پیگیر را شروع کردند، یک روز فرمودند: «من سراسر ایران را علیه این جریان، تجهیز میکنم» و شروع کردند به نامهنویسی و پیام دادن برای علما و بیدار کردن علما که خطر آمریکا جدّی است و واقعاً هم جدی بود؛ یعنی خطر آمریکا شروع شده بود. امریکا همه را جا داشت قبضه میکرد، این کاپیتولاسیون هم برای تأمین آنها بود و مقدمه آمدنشان بود. آنها میدانستند چه بکنند، فوری امام را شب دزدیدند و ایشان را بیرون کردند، فرستادند ترکیه؛ به جایی در «بورسا» آن طرف ترکیه که اصلاً صدای ما و صدای امام به هم نرسد، و بعد هم آقازاده ایشان، حاج مصطفی که بیت امام را در غیاب ایشان زنده نگه داشته بود، ایشان را هم فرستادند که اصلاً بیت امام را خاموش کنند.
برگرفته از کتاب امام خمینی (س) به روایت آیت الله هاشمی رفسنجانی