ای شعر

کد : 165424 | تاریخ : 30/08/1396

ای شعر

 

 حسین علی الحاج حسن

برق چشمان تو

آرامش سحرگاه است

خاطره، حضور و گرماست

نجوای من، آه.

وطنم را اشغال کردند

هویتم را گسستند

خاکم را لگدکوب کردند.

آه، ای شعر، 

درنگ کن!

هراسان نیستم

که تولد او

تاریخ را فتح می کند

و نامها را می گسلد

پدرم از قبر خود برخاست

در قیامت دنیا، نه رستاخیز

زخمها را دید

با مردگان همراه شد

و پرسید: 

چه کسی شرف را زیر پا گذاشت؟

چه کسی

کودکان را سر برید؟


[[page 136]]چه کسی

لبخند را دزدید؟

پدرم گریست

خمینی کوچید.

 

[[page 137]]

انتهای پیام /*