موسم چشم

کد : 165432 | تاریخ : 30/08/1396

موسم چشم

 

 عبدالجبار کاکایی

به آن چشم بیدار در خون نشسته

مرید نگاه توام چشم بسته

 نصیب من است از بیابان و چشمه

 لبی سخت تشنه، تنی سخت خسته

گذشتند دلبستگان نگاهت

پرستو وش از بامها دسته دسته

 تو آیینه ای، آتشی، آفتابی

 شکوفا و شفاف و از خویش رسته

نگاه مرا برده تا بی نهایت

در آن چشم، آیینه ای نقش بسته

 شکوفا شد از موسم چشمهایت

  بهاری که در شاخه هایم نشسته

 

[[page 125]]

انتهای پیام /*