اسبهای بی رکاب

کد : 165436 | تاریخ : 30/08/1396

اسبهای بی رکاب

 

 سعید بیابانکی

پرده برمی دارد امشب، آفتاب از نیزه ها

می دمد یک آسمان خورشید ناب از نیزه ها

می شناسی این همه خورشید خون آلوده را

آه، ای خورشید زخمی رخ متاب از نیزه ها

کهکشان است این بیابان، چون که امشب می دمد

ماهتاب از  خیمه ها و  آفتاب  از نیزه ها

ریگ ریگش هم گواهی می دهد روز حساب

کاین بیابان خورده زخم بی حساب از نیزه ها

یالهایی سرخ و تنهایی به خون غلتیده است 

یادگار اسبهای بی رکاب از نیزه ها


[[page 117]]آرزوی آب هم اینجا عطش نوشیدن است

خواهد آمد العطشها را  جواب  از  نیزه ها

باز هم جاری است امشب رود رود از سینه ها

بس که  می آید  صدای آب  آب  از  نیزه ها

گرچه اینجا موج موج تشنگیها جاری است

می تراود چشمه چشمه شعر ناب از نیزه ها

 

[[page 118]]

انتهای پیام /*