این کاروانیان سبزند
باز تکرار خاطرات فراق
فصلی از جنس درد خواهد ساخت
بال پروانگان نه تنها سوخت
جان و دلها از این فراق گداخت
*
کوچۀ دل گرفتگی ها، سبز
از شمیم بهار حسرت و آه
صدهزاران نگاه می سوزند
زان که پژمرد یک شکوه نگاه
*
یاد دارم که پیش از آن شب درد
دشت دل ها شکوفه زار نیاز
حاجتی بود بین خلق و خدا
پیرشان باز دیده دارد باز
*
لیک ناباورانه صد افسوس
دود شد غنچه های سبز امید
کاش آن شب ستاره می خوابید
کاش خورشید هم نمی تابید
*
چتر غمگین آسمان سیاه
ناگهان دست تیرگی بگشود
از میان هزار یار شفیق
دست غم گوهری یگانه ربود
پیکر اوست در حصار سکوت؟!
[[page 209]]
روز تودیع، روز همهمه بود
ما سراسر نوا و شیون وسوز
او حریری شبیه زمزمه بود
*
ماه و خورشید همصدا بودند
چه جوابی است نا شکیبا را؟
ذکر تنهایی و نبودن او
می زدود التیام دلها را
*
بی تو بودن اگرچه آسان نیست
لیک تقدیر ایزد یکتاست
یاد پاکت همیشه در دل ماست
مثل تنهایی خدا، تنهاست
*
باز آواز سبز می خوانیم
باز میثاق عشق می بندیم
باز نخل صبور می کاریم
فصل سبز کتاب لبخندیم
*
نخل هایی که کاشتی، اینک
همصدایند و همزبان، سبزند
اینک ای رهنمای لاله و سرو
باز این این کاروانیان سبزند
[[page 210]]