این کاروانیان سبزند

کد : 165793 | تاریخ : 19/09/1396

‏این کاروانیان سبزند‏

‏ ‏

باز تکرار خاطرات فراق

فصلی از جنس درد خواهد ساخت

بال پروانگان نه تنها سوخت

جان و دلها از این فراق گداخت

*

کوچۀ دل گرفتگی ها، سبز

از شمیم بهار حسرت و آه

صدهزاران نگاه می سوزند

زان که پژمرد یک شکوه نگاه 

*

یاد دارم که پیش از آن شب درد

دشت دل ها شکوفه زار نیاز

حاجتی بود بین خلق و خدا

پیرشان باز دیده دارد باز

*

لیک ناباورانه صد افسوس

دود شد غنچه های سبز امید

کاش آن شب ستاره می خوابید

کاش خورشید هم نمی تابید

*

چتر غمگین آسمان سیاه

ناگهان دست تیرگی بگشود

از میان هزار یار شفیق

دست غم گوهری یگانه ربود

پیکر اوست در حصار سکوت؟!

 


[[page 209]]

 

روز تودیع، روز همهمه بود

ما سراسر نوا و شیون وسوز

او حریری شبیه زمزمه بود

*

ماه و خورشید همصدا بودند

چه جوابی است نا شکیبا را؟

ذکر تنهایی و نبودن او 

می زدود التیام دلها را

*

بی تو بودن اگرچه آسان نیست

لیک تقدیر ایزد یکتاست

یاد پاکت همیشه در دل ماست

مثل تنهایی خدا، تنهاست

*

باز آواز سبز می خوانیم

باز میثاق عشق می بندیم

باز نخل صبور می کاریم

فصل سبز کتاب لبخندیم

*

نخل هایی که کاشتی، اینک 

همصدایند و همزبان، سبزند

اینک ای رهنمای لاله و سرو

باز این این کاروانیان سبزند

 

‏ ‏

‏ ‏

‎ ‎

‎[[page 210]]‎

انتهای پیام /*