سیّد علیرضا سیّد کباری

اهتمام قرآن به عنصر زمان

قرآن کریم با نقل رسالت پیامبران پیشین و نسخ شریعت آنان، و بعثت نبی اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ و نزول دفعی و تدریجی قرآن، احکام ناسخ و منسوخ و تکامل اجتماعی و ظهور دولت کریمه ای که وعده داده است به عنصر زمان و تقاضاهای مثبت آن اشاره فرمود. مقتضیاتی که با توجه نمودن به آن اصول ثابت حفظ گردیده، دین اسلام ماندگار شده و به عنوان دین جهانی معرفی گردید؛ دینی که در گسترۀ زمان و مکان، پرچم خویش را افراشته نگاه داشته است.

کد : 166057 | تاریخ : 08/03/1397

اهتمام قرآن به عنصر زمان

سیّد علیرضا سیّد کباری

بسم الله الرحمن الرحیم

مقدمه

انسان از دیدگاه قرآن، موجود مکلّف و مسؤولی است که استعداد ترقّی و تکامل دارد. استعداد عقلانی بشر او را می سازد تا پله پله مدارج کمال را طی کرده و به قله رفیع آن نایل آید. این کمال در هر دو جنبۀ فردی و اجتماعی او وجود دارد. عصر متکامل و انسان کاملی که قرآن وعده داده است، عصر ظهور حضرت خاتم الاوصیاء ـ عج الله تعالی فرجه الشریف ـ است.

ما در این مقالۀ کوتاه برآنیم تا سر فصلهای اصول قرآنی را که به عنصر زمان اشاره نموده اند، بنمایانیم. این اصول عبارتند از:

1 ـ سنّت ارسال رسل

2 ـ تنزیل وحی

3 ـ ناسخ و منسوخ

4 ـ تکامل اجتماعی و ظهور دولت کریمه

که سه اصل نخست، موجب تقویت اصل چهارم و باعث ظهور دولت کریمه حضرت مهدی ـ عج الله تعالی فرجه الشریف ـ است.

1 ـ انسان در قرآن

قرآن کریم با ذکر جریان طبیعی خلقت انسان، موجودیت جسمانی او را یادآور می شود و برای وی دو نوع حیات تلقی می کند:

 (1 ـ 1) حیات طبیعی

 (2 ـ 1) حیات طیبه

انسان در حیات طبیعی همانند تمامی موجودات، آلوده به مادّه و شهوات دنیوی است و از آنجا که در او قوۀ کمال نهاده شده است، اگر در این مرحله بایستد و حرکت نکند، به مرحله ای پست تر از حیوانات تنزل پیدا می کند:

«اِنَّ شَرَّ الدَوابِ عَندَاللهِ الصُّمُّ البُکُم الَّذینَ لا یَعقِلُون»[1]

«بدترین جانوران نزد خداوند کسانی هستند که از شنیدن حرف حق کر و لالند و اصلاً تعقّل نمی کنند.» این قوۀ کمال هم، چیزی جز عقل انسانی نیست. لذا اشخاصی که تعقل خویش را به کار نبرند، از جانوران بی عقل هم پست تر خواهند بود و آنان کسانی هستند که در طی زمان ایستاده اند، و حالت سکون اختیار کرده اند. در مقابل این حیات، حیات طیبه قرار دارد که انسان با به کارگیری عقل به آن دست می یابد. و این حیات طیبه در گرو ایمان آوردن به خداوند متعال و عمل صالح است:

«مَن عَمِلَ صالِحاً مِن ذَکَرٍ اَو اُنثی وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَلَنُحیینَّهُ حَیوةً طَیَّبةً»[2]

«هر کس از مرد و زن کار نیکی به شرط ایمان به خدا به جای آورد، ما او را در زندگانی خوش و با سعادت و زنده می گردانیم ... ».

 

2 ـ سنّت ارسال رسل

ارسال رسل، سنّتی است که از سوی حق تعالی به اجرا در آمده تا انسان کمال جو، پس از یافتن حقیقت و واجب تعالی، برنامه های تکاملی او را به اجرا گذاشته و حیات طیبه را درک کند. پیامبران الهی با آوردن شرایع، انسان را به سعادت حقیقی و حیات طیبه هدایت می کنند. لیکن خود این شرایع با اصل ثابت و منشأ واحدی که دارند در طی زمان و حیات بشری با شریعتهای جدید نسخ و تحوّل پذیرفته اند. لذا شریعت نوح با ابراهیم با موسی و عیسی - علی نبینا و آله و علیهم افضل صلوات المصلین - در عین یگانگی متفاوت بوده و با وجود اصل واحد، ناسخ و منسوخی داشته است. همان گونه که حیات و وفات یک پیامبر و تولد و بعثت پیامبر دیگر بر طبق جریان ناموس طبیعت انجام پذیرفته و تکامل انسان را در پس داشته است، شرایع آنان نیز بر همین مبنا موجب تکامل فردی و اجتماعی بوده است.

ذکر ارسال رسل و انزال کتب در قرآن، درست در جهت تکامل فردی و اجتماعی بیان گردیده و این تکامل و کمال پذیری در عنصر زمان صورت می پذیرد. و اگر ما در تاریخ حیات بشری با سقوط جوامع خوشگذران و سودجو و مادّی روبه رو هستیم، با تطهیر جامعه و تکامل حیات بشری از سوی دست غیب، مواجهیم. بدین ترتیب، همانگونه که بعثت حضرت موسی ـ علیه السلام ـ موجب تکامل اجتماعی است، غرق شدن فرعون نیز در همان جهت است و در عنصر زمان این حیات پالایش یافته و استعدادهای بشری را در مسیر حق قرار می دهد. چنانکه با بعثت رسول اعظم الهی ـ صلّی الله علیه و آله ـ و اعلان پایان سنت ارسال پیامبران، به شکوفایی عقول بشری و استعدادهای انسانی اشاره می کند که توانسته است به دو جنبه عمده دست یابد:

 (1 ـ 2) در طی زمانی که بر حیات بشری گذشته به مرحله ای از رشد عقلانی دست یافته که می تواند آخرین پیام وحی در تکامل بشر را دریافت کند و ناسخی، قوانین شریعت را منسوخ نسازد.

 (2 ـ 2) به مرحله ای از بلوغ فکری نایل آمده که می تواند، شریعت الهی را حفظ نموده و مانع از تحریف آن گردد.

 

3 ـ تنزیل وحی

از جمله اصول قرآنی که در آن به عنصر زمان توجه شده، تنزیل وحی است. چنانکه معتقدیم، قرآن کریم دو گونه فرود آمده است: (الف) دفعی؛ (ب) تدریجی.

آیاتی نظیر «شَهُر رَمَضانَ الَّذی اُنزِلَ فِیهِ القُرآنُ»[3] به «نزول دفعی» توجه می دهد. و در حقیقت، «انزال» فرود آوردن چیزی را یکجا و دفعتاً می گویند و «تنزیل» فرود آوردن تدریجی است. چنانکه می فرماید:

«وَ قُرآناً فَرَقناهُ لِتَقرَأهُ عَلَی النّاسُ عَلی مُکثٍ و نَزَّلناهُ تَنزیلاً»[4]

«و قرآنی را جزء جزء بر تو فرستادیم که تو نیز بر امّت به تدریج قرائت کنی، این قرآن کتابی از تنزیلات بزرگ ماست».

که به نزول تدریجی قرآن در طی بیست و سه سال دعوت نبوی ـ صلّی الله علیه و آله ـ اشاره می فرماید و تاریخ نیز گواه این تنزیل است. بدین ترتیب فرود آمدن قرآن به دو صورت دفعی و تدریجی بوده است. لیکن این نزول تدریجی، چیز عارضی است و چنانکه در اوّل سوره هود می فرماید:

«کِتابٌ اُحکِمَت آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَت مِن لَدُن حَکیمٍ خَبیرٍ»

کتابی است که آیاتش محکم و سپس جداجدا (تفصیل داده شده) از پیش حکیمی آگاه می باشد».

بدین معنی که قرآن در مرحله نخست از یکدیگر جدا و متمیز نبوده و در مرحله بعد حالت جداجدا و تفصیل داده شده، پیدا کرده است.

علاّمه طباطبایی قدس سرّه با توجه دادن به آیات 53 از سوره اعراف و 39 از سوره یونس می فرمایند:

«تفصیل امری است، غیر از اصل کتاب، بلکه عارض بر آن است و کسانی که تفصیل کتاب را تکذیب کردند از این جهت بوده که مرجع آن تفصیل را فراموش کرده اند».

و متذکر می شوند که: «اصل کتاب همان تاویل این تفصیل است».

و با اشاره به آیه نخست از سوره زخرف می فرمایند: این آیه دلالت دارد بر اینکه یک کتاب مبینی هست که خواندنی و عربی بودن بر آن عارض شده و این لباس لفظ و عربیت از آن جهت بر اندام آن حقیقت پوشیده شده که مردم بتوانند آنرا بفهمند و تعقّل نمایند.

و این اصل در سوره بروج، لوح محفوظ خوانده شده است، آنجا که می فرماید:

«بَل هُوَ قُرآنٌ مَجیدٌ، فی لوحٍ مََحفُوظٍ»

و از آن جهت لوح محفوظ نامیده شده که از تغییر و تبدیل محفوظ است و بدیهی است قرآنی که تدریجاً نازل شده، چون مشتمل بر ناسخ و منسوخ است از تغییر و تبدیل محفوظ نیست. بلکه همین تدریجی بودن آن یک نحو تغییر است. پس کتاب مبین که اصل قرآن و مرجع این تفصیل می باشد، حقیقتی است غیر از این امر نازل شده، و این به منزله لباس آن حقیقت است.

از اینجا روشن می شود که «شَهرُُ رَمَضانَ الَّذی اُنزِلَ القُرآنُ» و «اِنّا اَنزَلناهُ فی لَیلَةٍ القَدرِ» و «اِنّا اَنز لناهُ فی لَیلَةٍ مُبارَکَةٍ» این است که، حقیقت قرآن در ماه رمضان دفعتاً بر قلب پیامبر نازل شد و تفصیل آن در طی بیست و سه سال دعوت، فرود آمد.

بدین ترتیب نزول تدریجی قرآن با عنصر زمان سنخیتی پیدا کرده تا مردم، با علم، به قرآن عمل نمایند و با نزول تدریجی بتوانند در آیاتش تعقّل نموده و آن را حفظ کنند.

4 ـ ناسخ و منسوخ

از دیگر مواردی که عنصر زمان در آن خودنمایی می کند، ناسخ و منسوخ در قرآن است و چنانکه در سوره بقره می خوانیم:

«ما نَنَسَخ مِن آیَةٍ اَو نُنسِها نَأتِ بِخَیرٍ مِنها اَو مِثلِها. اَلَم تَعلَم اَنَّ اللهَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ»[5]

«هر چه از آیات قرآن را نسخ کنیم یا حکم آن را متروک سازیم، بهتر از آن یا مانند آن بیاوریم، آیا مردم نمی دانند که خداوند بر هر چیزی قادر است؟»

و روشن است که منظور از «نسخ»، از اثر انداختن آن است نه از بین بردن آن. لذا اگر بعضی از آیات قرآن از نظر حکم شرعی و تکلیفی نسخ شده اند، از نظر اعجاز و فصاحت و بلاغت به جای خود باقی هستند.

موضوعی که در مسأله ناسخ و منسوخ است، این نکته است که ناسخ، کمالات منسوخ را دارد و هر چند به حسب ظاهر با منسوخ مخالف است ولی در جهت مصلحت، هر دو مشترکند. حکم عفو کفّار در ابتدای اسلام و حکم جهاد پس از قدرت سیاسی، هر دو دارای مصلحتی است که عزّت مسلمانان را در نظر داشته است. تغییر قبله از بیت المقدس به کعبه نیز از چنین مصلحتی برخوردار است. و این مصالح در طی زمان تغییر یافته و موجب نسخ حکمی و پیدایی حکمی دیگر گردیده است. از جمله نتایج مطلوبی که تغییر قبله، عاید مسلمانان ساخت موارد زیر است:

 (1 ـ 4) مسلمانان از سرزنش یهود که به طرف قبلۀ آنها نماز می گزاردند، آسوده گشتند.

 (2 ـ 4) یهودیان از کتابهای خود دریافته بودند که قبلۀ پیامبر موعود، کعبه است؛ پس قبله بر حقانیت دین پیامبر آگاه شدند.

 (3 ـ 4) با تغییر قبله و پیروی از این حکم، نعمت بر مسلمانان تمام شد و دینشان تکمیل گردید و چنانکه مفسّران گفته اند، این آیه بشارت فتح مکه را در پی داشت که از لوث بتها پاک خواهد شد.

 (4 ـ 4) از نظر اجتماعی، عموم مردم در تمام زمانها و مکانها به یک نقطۀ واحد توجه پیدا می کنند و وحدت فکری و اتحاد اجتماعی آنها را به بهترین وجهی مجسم

می گردد.[6]

 

5 ـ تکامل اجتهادی و ظهور دولت کریمه

«تکامل»، حرکت صعودی را گویند. حرکت رو به تعالی، حال آنکه «پیشرفت» واژه ای است که در مورد حرکتهای افقی هم به کار می رود. از نظر اسلام، جامعۀ ایده ال و متکاملی مطرح است که با قیام حضرت مهدی (عج) و ظهور دولت کریمۀ او، وجود عینی خواهد یافت. این تکامل اجتماعی، حالت تدریجی دارد؛ و در اثر تقابل اهل حق با اهل باطل و غلبه اهل حق، زمینه های پیدایی این جامعۀ متعالی فراهم می گردد. این تصور باطلی است که جامعه اسلامی سکوت و سکون اختیار کرده و به صورت دفعی در انتظار دولت کریمه و ظهور مهدی امّت باشد. باید در جهت او گام زد تا به او رسید.

انسان باید با تسلّط بر خشم و شهوت و حاکمیت خرد و اطاعت و عبودیّت، تکامل فردی و اجتماعی را فراهم سازد و کسانی در این تکامل اجتماعی به هدف غایی و سعادت ابدی و کمال مطلوب دست خواهند یافت که در ردیف اهل حق، اهل ایمان و دارای عمل صالح باشند و با اهل باطل به مبارزه برخیزند.

بدین ترتیب، جامعۀ متکامل در بطن زمان، توسط موحّدان و مؤمنان، کسانی که دارای اعمال صالح باشند، پدید آمده، رشد کرده، بالیده و زمینه های ظهور دولت کریمه را فراهم می سازد.

خداوند متعال نیز تنها وعدۀ خویش را متوجه کسانی می سازد که شرایط فوق را احراز کرده و به نقطه ای از تعالی و رشد رسیده باشد که قدرت تحمل این خیر کثیر را داشته باشند:

«وَعَدَاللهِ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیَستَخلِفَنَّهُم فی الاَرضِ کَمَا استَخلَف الَّذینَ مِن قَبلِهِم وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُم دِینَهُمُ الَّذی اِرتَضی لَهُم و لَیُبَدِّلَنَّهُِم من بَعدِ خَوفِهِم أَمناً یَعبُدُونَنی لا یُشرِکُونَ بی شَیئاً»[7]

«خدا به کسانی که به او ایمان آورده و کارهای شایسته نمایند، وعده فرمود که در زمین خلافتشان دهد، چنانکه اُمَم صالح و پیامبران سلف، جانشین پیشینیان خود شدند و علاوه بر خلافت، دین پسندیدۀ آنان را بر همه ادیان چیره سازد و به همۀ مؤمنان، پس از خوف، ایمنی کامل دهد که مرا به یگانگی بی هیچ شائبۀ شرک و ریا پرستش کنند».

حکیم الهی حضرت علاّمه طباطبایی تحت عنوان «دین حق سرانجام پیروز است» مسیر کمال فردی و تکامل اجتماعی را اینگونه بیان می دارد:

«نوع انسان به موجب فطرتی که خداوند در نهادش قرار داده، خواستار سعادت حقیقی خود می باشد، و سعادت واقعی انسان در این است که زندگی جسم و جانش، هر دو تأمین شود و دنیا و آخرتش هر دو منظور گردد ... و اسلام و دین توحید نیز در پی همین مطلب است.

امّا اینکه می بینیم گاهی انسان از راه سعادت واقعی منحرف شده، به بیراهه می رود، از آن جهت نیست که ندای فطرت را نشنیده گرفته و گوش به فرمان آن نداده است، بلکه این انحراف مولود اشتباه در تطبیق است. و باید دانست که دستگاه آفرینش، به هدف و مقصود نهایی ای که در پیش دارد، دیر یا زود خواهد رسید».[8]

بدین ترتیب، تمام انسانها در تمام زمانها و مکانها به پیروی از فطرت خویش، رو به کمال مطلوب حرکت می کنند و هدف غایی و مقصود نهایی این حرکت، دولت کریمۀ حضرت امام مهدی (عج) است.

برای اینکه جامعه بشری و امّت اسلامی از فطرت الهی خویش منحرف نشود، پیامبر اکرم (ص) در طول حیات خویش علاوه بر رسالت، منصب ولایت و هدایت امّت اسلامی را دارا بود و پس از خود، امیرالمؤمنین علی ـ علیه السلام ـ و یازده فرزندش را از طرف خدا برای مقام ولایت تعیین فرمود و آنان علاوه بر تفسیر شریعت، مقررات متغیر اسلامی را معین می ساختند تا امّت اسلامی را در مسیر کمال قرار دهند تا جامعه به مرحله ای از تعالی برسد که ظهور مهدی امّت را شاهد باشند.

در عصر غیبت این منصب به فقیهان پروا پیشۀ دین شناس سپرده شد تا جامعه را به هدف غایی هدایت نمایند.

 

استنتاج

از مباحث گذشته به این نتیجه می رسیم که اسلام دو نوع مقرّرات «ثابت و متغییر» دارد.

1 ـ اصول ثابت اسلامی؛ احکام غیر قابل تغییری که به وحی آسمانی، به عنوان دین فطری غیر قابل نسخ بر رسول اکرم (ص) نازل شده اند و برای همیشه، واجب الاجرا معرفی گردیده اند.

2 ـ اصول متغیر؛ برخی دیگر از اصول اسلامی که بنابر مقتضیّات زمان و مکان، تحول می پذیرد. این تغییر به دست ولی امر مسلمین صورت می گیرد. بدین معنی که اصول متغیر، تابع اصلی از اصول ثابت به نام «اصل ولایت» هستند، و ولی امر مسلمین می توانند بنابر مقتضیّات زمان، احتیاجات مردم را پاسخ گوید، بی آنکه اصول ثابت دستخوش نسخ و ابطال گردد.

بدین روی، اگر در ادوار گذشتۀ حیات بشری، آنگاه که بشر به بلوغ عقلی نرسیده بود، شریعت الهی با ارسال رسل و انزال کتب تغییر می یافت و یکی دیگر را نسخ می کرد، پس از رسالت خاتم الانبیاء ـ صلّی الله علیه و آله ـ و رشد عقلانی بشر جهت دریافت آخرین پیام وحی و توانایی فکری در حفظ دین از تحریف نسخ شرایع با شریعت رسول اعظم الهی ـ صلّی الله علیه و آله ـ پایان یافت و اصول ثابت دین اسلام در تمامی دورانهای پس از وی تداوم پذیرفت؛ و جهت پاسخگویی دین به مسائل متغیر و مقتضیات زمان، اصل ولایت را وضع کرد تا ولی امر مسلمین به تشخیص خویش برای تقاضاهای مثبت زمانی که جامعه اسلامی را رو به تعالی می برد، قانون جعل نماید و امّت اسلامی را در مسیر هدایت و رشد قرار دهد.

بدین ترتیب قرآن کریم با نقل رسالت پیامبران پیشین و نسخ شریعت آنان، و بعثت نبی اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ و نزول دفعی و تدریجی قرآن، احکام ناسخ و منسوخ و تکامل اجتماعی و ظهور دولت کریمه ای که وعده داده است به عنصر زمان و تقاضاهای مثبت آن اشاره فرمود. مقتضیاتی که با توجه نمودن به آن اصول ثابت حفظ گردیده، دین اسلام ماندگار شده و به عنوان دین جهانی معرفی گردید؛ دینی که در گسترۀ زمان و مکان، پرچم خویش را افراشته نگاه داشته است.

 

منبع: مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی(س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد»، ج 2، ص 313.

پاورقی:

[1] ـ انفال (8) آیه 22.

[2] ـ نحل (16) آیه 97.

[3] ـ بقره (2) آیه 184.

[4] ـ سری، 106.

[5] ـ بقره (2) آیه 106.

[6] ـ ر.ک: محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 1، ذیل آیات 142 - 151 بقره.

[7] ـ نور ـ 24، آیه 55.

[8] ـ محمدحسین طباطبایی، همان، سوره آل عمران، ذیل آیهٔ 200.

انتهای پیام /*