مجله خردسال 370 صفحه 6

کد : 166535 | تاریخ : 27/10/1388

سرخ و آبدار. سنجاب از درخت بالا رفت و گفت:" تو سیبها را توی آب میانداختی؟" درخت گفت:" بله. آن قدر میوه دارم که شاخههایم از سنگینی آنها خم شده است. هیچ کس نیست که سیبهایم را بچیند. برای همین هم سیبهایم را توی آب رود می انداختم تا شاید کسی آنها را پیدا کند." خرگوش با خوشحالی گفت:" ما پیدایشان کردیم!" فردای آن روز دو رو بر درخت پر از حیواناتی بود که برای خوردن سیب آمده بودند. درخت خوشحال بود و میخندید. مثل آنهایی که سیب میخوردند و میخندیدند.

[[page 6]]

انتهای پیام /*