مجله خردسال 371 صفحه 6

کد : 166563 | تاریخ : 27/10/1396

آقای سیبیل گفت:" اما من نمیتوانم همیشه توی باغچه بمانم و مراقب دانهها باشم." همسایه گفت:" من یک فکر خوب دارم!" بعد همسایه و آقای سیبیل با کمک هم یک مترسک درست کردند. بلوز و شلوار آقای سیبیل را هم به تن مترسک کردند. برای مترسک سیبیل هم گذاشتند! آقای سیبیل، باغچه را دوباره بیل شد و دانه کاشت. مترسک را هم وسط باغچه گذاشت. از آن به بعد، هیچ پرندهای به سراغ باغچه نرفات. آقای سیبیل هم خیلی مهربان شد. برای همین، جلوی خانهاش برای پرندهها دانه ریخت تا آنها گرسنه نمانند. حالا هر کس کار خودش را خوب میدانست. مترسک مراقب باغچه بود. آقای سیبیل مراقب پرندهها بود و پرندهها مراقب بودند که پاهایشان را توی باغچهی آقای سیبیل نگذارند!

[[page 6]]

انتهای پیام /*