مجله خردسال 417 صفحه 4

کد : 166617 | تاریخ : 27/10/1396

چتر لاله جعفری فیل یک چتر داشت. چترش را خیلی دوست داشت. باران که میآمد، با چترش زیر باران میدوید و هر کس را که زیر باران مانده بود و چتر نداشت، زیر چترش جا میداد. یک روز، وقتی که فیل خواب بود، باد آمد و چترش را برد پیش پلنگ. پلنگ چتر را دید و گفت:«چه چتر قشنگی! چتر من میشوی؟» چتر گفت:«اگر چتر تو بشوم، وقتی باران بیاید، مرا کجا میبری؟» پلنگ گفت:«تو را به شکار میبرم! هر کس را دیدم شکار میکنم. آنوقت تو را روی سرم میگیرم و مینشینم شکارم را میخورم!» چتر گفت:«نه نه چتر پلنگ نمیشوم.» و دنبال باد دوید و گفت:«من را هم ببر!» باد چتر را پیش خرس برد. خرس تا چتر را دید گفت:«به به چه چتر قشنگی! چتر من میشوی؟» چتر گفت:«اگر چتر تو بشوم، وقتی باران میبارد، مرا کجا میبری؟» خرس گفت:«تو را پیش زنبورها میبرم، عسلهایشان را بر میدارم، تو را روی سرم

[[page 4]]

انتهای پیام /*