مجله خردسال 417 صفحه 21

کد : 166634 | تاریخ : 27/10/1396

صدای او را شنید. جلو آمد و گفت:«چی؟ دم من کنده شده؟» نگاهی به دم کرد و گفت:«کنده نشده؟ پس دمی که من زیر علفها دیدم حتما دم بوده!» و فریاد زد:«وای وای! دم کنده شده!» صدای او را شنید و گفت:«چی؟ دم من کنده شده؟» نگاهی به دم کرد و گفت:«کنده نشده؟ پس حتما ....» هنوز حرفش را تمام نکرده بود که و و و گفتند:«صبر کن! بیخودی شلوغ نکن! دم را کجا دیدی؟» گفت:«آن طرف زیر علفها.» و و و به دنبال رفتند تا دم را ببینند. ناگهان از جا جست و فریاد زد:«وای! دم راه افتاد!» بعد از زیر علفها بیرون آمد و گفت:« ! آ» قدر سر و صدا کردی نگذاشتی بخوابم حالا تو را یک لقمه چپ میکنم!» در حالی که میدوید فریاد میزد:«دم بود، دم بود!» و و و غش غش میخندیدند. ، فرار میکرد و به دنبالش میرفت!

[[page 21]]

انتهای پیام /*