مجله نوجوان 185 صفحه 12

کد : 166761 | تاریخ : 27/10/1396

سيد علي قادري امام ، دهخدا و عبيدزاكاني قزوينيها به كدخدا «دخو» مي گفتند و آنقدر از ساده لوحي «دخو» حكايتها گفته بودند كه در فرهنگ لغات براي «دخو» دو معنا ذكر كرده اند : «كدخدا» و «كودن» . روح الله حكايت سربريدن گاو را در خمره و سپس شكستن خمره را براي در آوردن سر گاو در وصف تيزهوشي دخو چند بار شنيده بود و بعدها ضرب المثل آن را به كار مي برد ، لذا تبعيد دخوي مستعار به اروپا شايد برايش حساسيت برانگيزد بود . بالاخره دهخدا از طريق خاك عثماني به ايران بازگشت و از تهران و كرمان نمايندة مجلس شد و سپس از سياست ، دست شست و دست به كار نوشتن يك دائرة المعارف شد . دانشجويان بسياري برايش فيش برداري كردند و در طي ساليان دراز يك دائره المعارف بزرگ كه گاه تا صد جلد ، صحافي مي شود گرد آورد كه البته اين كتاب بيشتر فرهنگ لغات است تا دائرة المعارف وهم اكنون نيز مؤسسه اي با نام «دهخدا» محقق و كارمند دارد . رئيس فعلي اين مؤسسه مي گويد : « علت دوام نام دهخدا اخلاص او به خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله بود .ـ بعدها آقا روح الله علاوه بر آنكه يك دوره فرهنگ دهخدا تهيه كرد . يك بار نيز به ديدار اين مرد رفت تا از نزديك با او آشنا شود . دهخدا نيز او را حسابي تحويل گرفته بود و از زير و بم هاي مشروطه برايش حكايتها داشت و گفته بود كه «چرند و پرند» از كار هاي جدي عمر اوست كه اگر جدي نبود ، رنج تبعيد بر او تحميل نمي شد . با اين حال آقا روح الله كه گاه خود بياني طنزگونه داشت ، هرگز به سبك و سياق «چرند و پرند» نزديك نشده است . در عوض طنز هاي عبيد زاكاني را بيشتر مي پسنديد و جالب انكه او را ازجمله حكماي ايران قلمداد كرده است و از كتاب «موش» اين حكيم كه بعضي روحانيون آن را از جمله كتاب هاي غيرمفيد و حتي مضر قلمداد كرده اند . به عنون كتابي ارزنده و آموزنده نام برده است . به نظر مي آيد وقتي روح الله به قم رفت ، شخصيت دهخدا برايش يكي از شخصيت هاي قابل مطالعه شد . زيرا او «علامه» نام گرفت و روح الله مي خواست

[[page 12]]

انتهای پیام /*