مجله کودک 134 صفحه 11

کد : 166906 | تاریخ : 31/02/1383

در ظرف در خانه لستر افتاد ولی نمی توانست آن موضوع را به کسی بگوید: زیرا ممکن بود بعضی از بچه ها به لستر بخندند و فقیر بودن چیزی بود که کسی به آن بخندد. رابرت ادامه داد: و خانم برنسال اجازه نخواهد داد تو کتابی را بی اجازه به خانه ببری. اما این جمله را آن قدر شل گفت که تقریبا خودش هم توی دلش خنده اش گرفت. لستر کنار کشید. رابرت توانست نفسی تازه کند. لستر کیفش را زمین گذاشت و زیپ آن را باز کرد. یک دفترچه یادداشت یک دفترچه ریاضی چند مداد کوتاه شده یک کتاب مصور و یک کتاب کودکان درباره «قورباغه و توئد» که از کتابخانه کلاس به امانت گرفته بود همه راز او را فاش کرد. رابرت کتاب را برداشت و آن را نگاه کرد. هیچ خط خطی نبود. بعد به کیف لستر نگاه کرد و پرسید: ماژیک ها کجاست؟ لستر گفت: کدام ماژیک ها؟ رابرت گفت: همان که با آنها کتاب ها را خط خطی می کردی. لستر دوباره عصبانی شد و گفت: من که بهت گفتم هیچ کتابی را خط خطی نکردم. پس اینجا چه کار می کنی؟ من فقط یک کتاب به امانت برداشتم. همین. پس چرا اسمت را پیش خانم برنسال ننوشتی؟ لستر با دلخوری گفت: خوب درسته آن وقت همه می فهمیدند که من کتاب های بچه گانه می خوانم. جدا منظورت این بود؟ تو کتاب ها را خط خطی نکرده بودی؟ لستر با اخم بیشتری گفت: «همین بود که گفتم. من آن کار را نکردم». رابرت به جلد کتاب «قورباغه و توئد با هم دوست هستند» نگاه کرد. یاد روزی افتاد که توانسته بود برای اوین بار فصل اول این کتاب را به تنهایی بخواند. او باور کرد که لستر راست می گفت. رابرت گفت: «من می توانم اجازه بدهم کتاب را ببری. بدون این که امت را توی دفتر خانم برنسال یادداشت کنی». لستر به رابرت زل زد و گفت» «تو می توانی؟» مطمئن باش من می توانم آن را به اسم خودم یادداشت کنم. پس کتاب را به لستر برگرداند که آن را توی کیفش بگذارد. لستر 1959 میلادی سال طراحی و ساخت خودروی کوچک جهان. «مینی ماینر» بود. مینی ماینر توسط «آلک ایسگونیز» با هدف تولید خودرویی کوچک که موتوری قدرتمند در جلو داشته باشد طراحی شد.

[[page 11]]

انتهای پیام /*