مجله کودک 136 صفحه 13

کد : 166999 | تاریخ : 30/10/1396

دیدار با بچه ها با امام به طور خصوصی باشد یعنی ما چند نفر بودیم که به منزل امام دعوت شده بودیم. باورم نمی شد که بتوانم رهبر عزیزم را از نزدیک ببینم و بر دستش بوسه بزنم. اما این اتفاق افتاد. به سادگی دیدار با یک پدر بزرگ مهربان. این که می گویم پدر بزرگ به خاطر این است که امام با تمام رهبران جهان تفاوت داشت. امام در خانه ای زندگی می کرد که شبیه ساده ترین خانه های شهرها و روستاهای کشورمان است. هیچ آداب و ترتیبی هم در میان نبود. البته این از ویژگی های حکومت اسلامی است و جای تعجبی ندارد. اما ما که در سال های قبل از انقلاب به دنیا آمده ایم. با دیدن زندگی اشرافی شاه و اطرافیشان فکر می کردیم رهبر یک مملکت حتما باید کاخ افسانه ای داشته باشد. البته من در تلویزیون حسینیه جماران را دیده بودم. اما فکر نمی کردم خانه امام هم به همان سادگی باشد. راستش وقتی وارد حیاط شدیم اصلا باور نکردم اتاق و ایوان ساده روبرو همان اتاق امام باشد. فکر کردم بزودی از راه های پیچ در پیچ و عجیب و غریب وارد یک خانه بزرگ و با شکوه خواهیم شد. اما وقتی که دستگیره در چرخید و امام با همه عظمت و مهربانی اش وارد ایوان شد دیگر باور کردم که در قلب کشور ایران ایستاده ام. امام آمد و به بچه ها سلام کرد. قبل از آن که بچه ها فرصت این کار را پیدا کنند. و این کار امام مرا به یاد پیامبر (ص) انداخت که می گویند همیشه در سلام کردن به دیگران پیشی می گرفت حتی به بچه ها. و بعد ما بودیم و دامان امام که از اشک های کودکانه ما خیس شده بود. و دست نوازش امام که هنوز هم آن را بر سرم احساس می کنم. آن روز من تمام نوجوانی ام را بر دامان پر مهر امام گریه کردم. اما برای ادامه راهی که آغاز کرده بودم نیرویی گرفتم که با گذشت بیش از بیست سال هنوز هم باقی است. هنوز هم وقتی فکر می کنم امام نامه ام را خوانده بود و برای جایزه مرا به خانه اش دعوت کرده بود از خوشحالی در پوست نمی گنجم. حالا هم که امام در میان ما نیست امیدوارم تلاش من و همکارانم در مجله دوست روح عزیزش را از ما راضی نگاه دارد. ادواردو به دوستان ایرانی خود بارها گفته بو که برای دست برداشتن از اسلام به شدت زیر فشار خانواده اش قرار گرفته است و حتی او را به زور در یک درمانگاه روانی خصوصی که ویژه ثروتمندان است در نزدیکی مرز سویس بستری کرده بودند! در این درمانگاه روانپزشکان یهودی تلاش می کردند تا به نوعی علاقه و ایمان ادواردو به اسلام را از ذهن او پاک کنند.

[[page 13]]

انتهای پیام /*