سخنرانی آقای مهندس جعفری

کد : 167109 | تاریخ : 30/10/1396

سخنرانی آقای مهندس جعفری

بسم الله الرحمن الرحیم

انا لله و انا الیه راجعون

‏بار دیگر ایام گذشت و به نقطه غم رسیدیم، والله بدنم می لرزد وقتی می خواهم از این نقطه بگویم. نقطه می گویم، چون نقطه قابلی ندارد درمقابل بیکران حجم ها، نقطه می گویم، چون ما نقطه کوچکیم درمقابل آن روح عظیم. والله ما هیچیم درمقابل آن دریای بیکرانی که ما می خواهیم داد سخن بگوییم. ما که باشیم که بیاییم مقایسه اش کنیم و درباره اش کلامی، شعری و حرفی بزنیم. ما که هیچ، استادان کلام آنها که علم کلام خوانده اند و سخنورند نیز به عقیده من هیچ اند. آخر چه بگویم از ین غمکده، آخر چه بگویم از این دلی که گرفته، آخر چه بگویم از این زمانه که سالهایش می گذرد و ما در تنهایی و به دور از او هستیم و البته امسال سال دیگری با واقعه ای غم انگیزتر نیز همراه بود. او رفت، دل بسته بودم که لااقل نوری از او در میانمان هست، احمدی از او هست، احمدی از آن محمد(ص) هست. اما او هم ما را تنها گذاشت، شاید هم ما تنهایش گذاشتیم، شاید هم ما لیاقت نداشتیم او را حفظ کنیم و ثمره های معنوی فراوان از آن وجود نازنین بگیریم. او رفت و چه غمگین رفت و چقدر دل ما پر غم شد. ‏
‎[[page 86]]‎‏آنچه که می گویم فقط الفاظی جهت ادای وظیفه نیستند، بلکه از اعماق دل و روانم بیرون می آیند. امسال فرمودند تا این حقیر و این قطره ناقابل درباره آن اقیانوس بیکران علی گونه، درباره آن دریای بیکران و نهضت عاشوراییش صحبت کنم. ‏

‏باید درباره مقایسه نهضت او و نهضت امام حسین(ع) صحبت کنم. از کجا شروع کنم؟ بیایم از تجاوز رژیم بعث عراق به خونین شهر و خاک مقدس ایران اسلامی شروع کنیم و وصلش به کربلای حسین(ع) نماییم. بیایم از سال 42 و 41 شروع کنیم و وصلش کنیم به کربلا، بیایم از ستمهای رژیم منفور شاه مدفون بگوییم و آنگاه آن را مقایسه کنیم با یزید و معاویه، بیایم از درد این زمانه و غیبت کبرای امام زمان(عج) بگوییم، بیاییم از این تبعیضها بگوییم، بیاییم از خون دلی که امام می خورد بگوییم. ای امام مرا ببخش. ای روح مقدس که هم اکنون در اینجا حضور داری مرا ببخش. هر چند مقایسه من ناقص خواهد بود، تو دریایی، من قطره هم نیستم، ما قطره هم نیستیم. همه مردم ایران یک طرف و تو یک طرف بودی. باید هزار و سیصد و اندی سال بگذرد. باید مردم مدینه، مکه، کوفه و شهرهای دیگر، همه جا در تمامی دایره هستی بگریند، زیر ستم خُرد و لِه بشوند،خُرد بشوند، تا خدا عنایت کند. حسین زمانه بیاید، حسین بیاید که آنچنان قدرتمند شمشیر را در دست می گیرد، آنچنان ذوالفقار علی(ع) را در دست می گیرد و بر فرق طاغوتیان می کوبد که هنوز که هنوز است، از برق ضربت شمشیر علی گونه او آسمان دلهای مؤمنین روشن می باشد. ‏

‏معاویه هر چه خواست کرد ولی بسیار مکّار بود. پس از بیست سال می خواهد برود، چه کند؟ پسرش را دوست دارد، نه، نه، فقط دوست داشتنی تنها در کار نیست. انسان وقتی اسیر شیطان شد هیچ چیزی را نمی بیند جز مادیّات، دایره فکر و اندیشه اش آنچنان کوتاه می شود که فقط و فقط به شهوات و زیاده خواهی ها فکر می کند. قدرت تخیّل صحیح و رفتن به سوی نور و معنویت را از دست می دهد. حال یک انسانی که سلولهای مغزش، خونش، رگ و پوست و استخوانش مملو از شراب شده است. کسی که فعل حرام انجام می داده، مسلماً دیگر نمی تواند به سرزمین معنویت برگردد. راه ‏
‎[[page 87]]‎‏بازگشتی ندارد. کسی که جلوی حیدر کرار علی(ع) می ایستد دیگر چطور می تواند جلوی نفس خودش بایستد و درنتیجه با خودش مبارزه کند و خود را اصلاح نماید؟! پس باید آخرین نیشها را این کژدم، این عقرب مکّار بزند. باید آخرین ضربات را به پیکر مقدس دین خدا وارد کند. چگونه وارد می کند؟، یک زنازاده، یک شرابخوار، یک بوزینه باز، یک سگباز، یک انسان فاسد که متأسفانه در این زمانه فعلی امثال آنها را در هستی زیاد می بینیم و بعضی از آنها حتی روی یزید را سفید کرده اند. بله، در آن دوران، یزید به عنوان آن روباه مکار نقش آفرین دردناکترین و غم انگیزترین تراژدی هستی می گردد. ‏

‏معاویه سنت شکنی می کند و می گوید پسرش باید حاکم باشد، همه باید در زیر سلطه او قرار بگیرند و اینچنین می شود که یزید بر سر کار می آید، معاویه خیلی مکّار بود، خیلی سعی کرد برای پسرش به هر طریق که می تواند از فرزند علی(ع) بیعت بگیرد. امام حسین(ع) نه می گوید، باید نه بگوید چون در وجود مقدسش درمقابل ظلم و ظالم و دنیای فاسد یزید کلمه نه نهفته است. یزید می آید، این نابخرد چه سریع، چه عجول، پیک را می فرستد که از حسین بن علی(ع) برای من یزید بیعت بگیرید. مردک! تو که هستی که بخواهی از حسین، آن وجود مقدسی که از ازل بوده است دست دوستی و بیعت بگیری و انتظار داشته باشی تا دست محبّت و همدلی در دست تو بگذارد؟ و حسین بن علی(ع) درمقابل درخواست نابخردانه پسر شیطان نه می گوید. من سیر تاریخی نمی گویم، چون در کتابها مفصل نوشته اند و ان شاءالله همگی خوانده‏‏ ‏‏اید و می دانید، می خواهم گوشه ای هرچند ناچیز و اندک از آن احساس واقعی و آن پیوند حقیقی را که بین ابرمرد خداشناس و خدای ترس قرن بیستم و فرزند علی بن ابیطالب(ع) وجود داشت برایتان بیان کنم که چگونه به هم گره خورده اند، چگونه پسر علی درمقابل یزید نه  گفت و این ابرمرد بت‏‏ ‏‏شکن قرن حاضر نیز درمقابل یزیدهای زمانه نه می گوید. حسین بن علی(ع) نه می گوید و حرکت می کند از مدینه به مکه می آید. آن مصائب، آن مشکلات، آن حج ناتمام، عمره کردنها و بعد سفر به ‏
‎[[page 88]]‎‏اعماق تاریخ را برای تطهیر انسان و تضمین پایداری انسانیت شروع می نماید. یک سفر معمولی که نبود، نخواست که دو هزار کبلومتر راه بپیماید و بگوید خوب تمام شد و به سلامت به کوفه رسیدیم و دیگر همه چیز پایان یافته است. امتحان خداوند از مردم زمانه شروع می شود، مردم نامه ها به پسر پیامبرشان نوشتند با بهترین الفاظ و روشن ترین جملات. حسین بن علی(ع) به کوفه دعوت می شود، اما چه مشکل است امتحان خداوند و چه مردم سست عنصر و بی ایمان فراموشکارند و در دریای غفلت و بی خبری روزگار غوطه‏‏ ‏‏ورند. حالا مردم به آنچه که نوشته اند پشت پا می زنند. حسین بن علی محتاج آری و نه مردم نبود، حرکت کرد تا اسلام و کلمه حق برای همیشه زنده و جاویدان در دل تاریخ باقی بماند. می خواست بگوید خون اسلام از حالا تا بیکران تاریخ در رگهای کالبد زمانه اینچنین جوشان و ستیزه‏‏ ‏‏ جو جریان خواهد داشت. و غیر از این حرکت و جوشش دین خدا و اسلام محمد، اسلامی ظاهری خواهد بود و حرکت کرد و آمد و آنچنان که می دانید شهید شد. و روح مقدس همه یاران رو به ملکوت اعلا پرواز کردند و رفتند. ظاهراً، کالبد مقدس حسین(ع) از صحنه سیاسی روزگار کنار می رود اما فوران خونش باقی می ماند. این جریان مداوم خون و این پیام برجسته که انسان را دعوت به آزادگی و رها شدن از بند استکبار جهانی و خود و خویش و نفسانیات می نماید در فضا پیچید. قرنها می گذرد، مردمان دعا می کردند که خداوندا! حسین را برایمان بار دیگر بفرست، مردمان درگیر ظلمها و ستمهای ستمگران روزگار بودند. مردم از دست حاکمان زمانه شان ناله ها می کردند، شام غریبان حسین را برپا می داشتند و همیشه بر لب داشتند که: امشب به صحرا بی کفن جسم شهیدان است، برای فقدان حسین گریه می کردند، اشک می ریختند. در روز عاشورا و تاسوعا بر سر و سینه می زدند. هر کسی، هر قومی، در هر نقطه ای از جهان که حسین را باور داشتند به گونه ای اظهار و ابراز احساسات و همدردی می کردند. اما نتیجه ها در هیچ جا متمرکز نشد و در هیچ نقطه ای منسجم نگردید تا اینکه دست زمانه قرعه به نام مردم حسین دوست ایران زد. ‏


‎[[page 89]]‎‏فرشته وحی در این جا فرود آمد و او را آورد. ظاهراً او را نمی شناختیمش، قبل از سالهای 1341 اکثریت مردمان می گفتند او هم مثل دیگران است. می گفتیم او هم مرجعی است چون دیگر مراجع تقلید. شروع کرد، کسانی گفتند تندرو است، کسانی گفتند لابد مقام می خواهد، لابد می خواهد مرجعیت اعظم را داشته باشد اما مثل همیشه تصورات باطل و خام بودند. مگر امام حسین(ع) وقتی خواست حرکت کند نفرمود که من قیام نکردم برای مقام، مگر نفرمودند که من مفسد نیستم، من مقام نمی خواهم، من دنیا نمی خواهم، فقط و فقط قیام می کنم برای برپایی امر به معروف و نهی از منکر و برای اصلاح امور امت جدم. در آن موقع هم کسانی جمع شدند و گفتاری خام بیان داشتند. افراد ضعیف گفتند او مقام می خواهد، او ظاهراً کاخ سبز می خواهد، اما حسین بن علی(ع) گوش نکرد. او حرکت کرد صدای گامهای استوار آن رادمرد را بعد از هزار و سیصد و اندی سال قیامت قامت راست قامت دوران آن محبوب دلها شنید و جواب ‏هل من ناصر ینصرنی‏ او را بروشنی و با قاطعیت پاسخ گفت و چنین کرد، جلوی همه نامردان و نامردمان تاریخ ایستاد، حتی جلوی کسانی که در ظاهر روحانی بودند ولی در باطن با رژیم طاغوت یکی بودند و حقوق بگیر، ایستاد. ‏

‏افرادی که روحانی بودند ولی مصلحت‏‏ ‏‏گران بودند. اشخاصی که روحانی بودند و فقط و فقط اسلام را در بیان قرآن، آن هم قرآن خاموش، و گفتن چند حدیث و اصلاح ظاهری امور می دانستند. شجاعانه ایستاد. بله، جلوی همه اینها سرسختانه ایستاد. وقتی امام حسین فرمود من نه می گویم و بیعت نمی کنم، در نقطه نقطه جهان اگر جا و پناهگاهی برایم نباشد، باز من نه می گویم عین همان صحنه بار دیگر تکرار می شود، الله اکبر، تاریخ تکرار می شود. روح مقدس امام حسین(ع)، نوری مقدس از امام حسین(ع)، صفات بارز امام حسین(ع)، در این ابرمرد مقدس جلوه‏‏ ‏‏گر می شود و به مرور آن گوهر پربها که او را با هیچ کس نمی توان مقایسه نمود تجلّی و نورافشانی می نماید و چون انوار پر تلألواش را به این ملت مظلوم که زیر یوغ استثمار و استعمار و طاغوتیان بود نشان داد. زمان مناسب حرکت ملت فرارسید و ملّت به رهبری حسین ‏
‎[[page 90]]‎‏زمانه قیام نمود. خبیثان شیطان صفت گفتند وجود شما در ایران خطرناک است، اگر شما اینجا باشید و از کربلایی که بوی قیام و نهضت می دهد، بخواهید صحبت کنید، وضع جور دیگری خواهد شد. این عاشورایی که تو می گویی ظاهراً، با عاشورای دیگر آقایان که آن را مصدر می نمایند خیلی خیلی فرق دارد. وقتی شما از عاشورا می گویید، عاشورای شما بوی خون می دهد، عاشورای شما بوی پیام فرماندۀ بزرگ و انقلابی نهضت کربلا را می دهد. عاشورای شما زنده کنندۀ کالبدهای بی رمق و مرده است، عاشورای شما، حتی کودکان را می شوراند و آنها را مصمم می گرداند که جلوی سربازان تا به دندان مسلح ما بایستند!. ‏

‏عاشورایی که شما برای این ملت ظاهراً خفته تصویر می نمایید نه فقط فیضیه را حرکت می دهد، بلکه کل ایران را به جنب و جوش و وجد درمی‏‏ ‏‏آورد. ‏

‏پس مناسب است که از ایران بروید، شما باید تبعید گردید تا دیگر کسی صدای شما را نشنود و پیام شما را نگیرد، ولی آنها که به ظاهر تاریخ خوانده بودند و سرگذشت حسین(ع) را گذرا شنیده بودند، توجه نداشتند که وقتی از حسین می خواهند بیعت بگیرند و او نه تاریخی خود را می گوید، برایش دیگر مهم نیست که در کجا باشد و در کدامین منطقه فرود آید. برایش اهمیت ندارد که در کجا بماند، بلکه آنچه مهم است، این مطلب است که دین خدا را حفظ کند و در این حفظ دین می داند که باید علی اصغرش را نیز به قربانگاه عشق ببرد، و در آنجا قربانی به پای معشوق خویش نثار کند، می داند که قافله سالاری کاروان تاراج شده اش را در عصر عاشورا باید به دست زینب کبری آن ابرزن همیشۀ تاریخ بسپارد تا او رسالت نهضت و پیام قیامش را بدرستی دهان به دهان، سینه به سینه و به دل مردمان جاری نماید، برای همین است که آن خفّاشان عاشقِ شب و سیاهی، آن نوکرانِ آمریکا، وقتی پیام ابرمرد قرن حاضر را می شنوند می گویند، او خطرناک است، می گویند این روحانی با دیگر روحانیون فرق های بسیار دارد و باید از ایران دور شود تا بدین وسیله پیامش و محبتش از دلهای مردمان زدوده گردد. اما تاریخ گواه خوبی است که همیشه دشمنان اسلام از نظر فکر و اندیشه و ‏
‎[[page 91]]‎‏تحلیل و سیاست و کیاست خوار و ذلیل اند هرچند به ظاهر تحصیل کرده اند، اما در باطن از نادان ترین افراد روزگار محسوب می شوند، به مرور ایادی استکبار جهانی دیدند که این مرجع بی نظیر چه آتشی بپا کرده است، بلکه آتش از دیدگاه آنها، ولی برای امّت به جان آمده از دست ستمگران و ظالمان بهشتی برپا نمود. ‏

‏برای آن کوته فکران خارستانی و برای امت خداجو گلستانی به ارمغان آورد. بر آنان زندگی را آنچنان زهر نمود که حتیٰٰ یک لحظه تاب ماندن نداشتند، اما برای ملت، دوران پیروزی و سرافرازی را جلوه‏‏ ‏‏گر نمود، لحظات پیروزی آنچنان شیرین بود که برای همیشه این گوارایی ماندگار ماند و در تاریخ انسانیت ثبت گردید. ‏

‏این پیروزی آنقدر شیرین بود که حتی فرزندان کوچک ملت، با بستن نارنجک و بمب بر خود به جنگ دشمنان اسلام شتافتند و در چنین حالتی می گفتند که ما کربلا را می بینیم، ما آنجا را درک می کنیم، اینکه دیگر مغلطه نیست، اینکه دیگر سفسطه نیست، اینها را دیدیم، دیدیم که چگونه این عزیزان زیر تانکها رفتند. اگر باید از نظر مختصات جغرافیایی یک سرزمینی را در نظر بگیریم و یک جایی باشد و بگوییم این مقدار مساحت، این تعداد نفرات و با این تعداد شهدا برابری با کربلای حسین(ع) می کند تا بدین گونه خاطرات آن سلحشوریها و جانبازیها و شهادتها را زنده کنیم باید به جرئت بگویم که در جای جای ایران اسلامی صحرای کربلا به تصویر کشیده شد و این صحنه ها برای ابد چون واقعۀ کربلای حسین بن علی(ع) جاودانه شدند. ‏

‏در این سرزمین قدم به قدم کربلا درست شد و نقطه به نقطه یاران امام حسین(ع) آمدند و شهید شدند. از جای جای این مرز و بوم «زینب» های زمانه آمدند و انقلابِ شاگرد و مقتدای حسین(ع) را به پیش بردند و آن یار دیرینه حسین(ع) با دلی مطمئن آمد، آنقدر مطمئن که دانست و می دانست و به ما فهماند که تا ابد دیگر تشیع و حق جویی باقی خواهد ماند. ‏

‏ای امام عزیز! شما با الگو گرفتن از قیام و نهضت و حرکت پسر علی(ع)، آتش عشق خداجویی و حق‏‏ ‏‏طلبی را در این نهضت زنده نمودید و دیدیم که چگونه این ‏
‎[[page 92]]‎‏سرزمین را کربلا کردی و چگونه انقلاب را پیروز گردانیدی و بعد به حکم خداوند به سوی او بازگشتی و ملت هم اکنون با دلی آکنده از اندوه در سوگ فراق شما نشسته است. من فکر می کنم شما نیز در آن وادی پاک برای ما گریه می کنید و نظاره‏‏ ‏‏گر ما هستید و می دانید که ما یتیم شده‏‏ ‏‏ایم. آنقدر این غم برای ما سنگین است که به هیچ وجه نمی‏‏ ‏‏توانیم آن را تحمل کنیم و نمی توانیم باور کنیم که شما از پیش ما چنین آسان رفته‏‏ ‏‏اید. اعتقاد راسخ داریم که ما قدر وجود شما را ندانستیم. آخر به هر جا می نگریم  تو را می بینیم، رخ یار را که تو باشی، می بینیم. مگر ما چقدر تاب تحمل داریم که در نبود وجود مقدس شما، آن عزیزت نیز از پیش ما به این زودی زود به ملکوت اعلا پرواز کند؟‏

‏به خاطر داریم که وقتی او در کنار شما بود یک دنیا عشق به شما بود، او در وجود شما حل می شد، یک دنیا عاطفه بود. یک دنیا ایثار نسبت به اسلام بود. خدایا ما که می دانیم آن عزیزمان آن احمد محمّد، روح مقدسش هم اکنون در کنار امام عزیزمان است، خدایا، یک فرجی حاصل بکن، راهی به ما نشان بده، این افتخار را به ما نیز عنایت فرما، این راه را به ما نیز نشان بده که ما هم حتیٰ برای لحظاتی که شده به وصال و دیدار آنها برسیم. ان شاءالله‏

‏اجازه بفرمایید حسن ختام صحبتهایم این بیت و بعد دعا باشد. ‏

سر بر آر ای خصم کافر کیش، حیدر مرده است معنی انا فتحنا سرّ اکبر مرده است

‏پروردگارا! تو را به روح مقدس امام حسین(ع) قسم می دهیم که به ما آن فرصت و آن سعادت را نصیب گردان تا ما هم با امام راحل عزیزمان محشور شویم. ‏

‏خداوندا! آن سعادتی را نصیبمان بگردان که ما همانطور که از ابتدای انقلاب تأکید کرده‏‏ ‏‏ایم و در شعارها گفته‏‏ ‏‏ایم که همه سربازهای خمینی کبیر هستیم تا آخرین لحظات زنده بودنمان همچنان استوار و متین سرباز واقعی راه و اهداف مقدس حسین گونه اش باشیم. ‏

‏خداوندا! به خانواده معظم و گرامی و عزیز ابرمرد بی نظیر زمانه آنچنان قدرت ‏
‎[[page 93]]‎‏تحمل در فراق او را عنایت فرما تا آنها نیز همواره رسالت آن رهبر عظیم الشأن(قدس سره) را قدم به قدم و کلام به کلام پیاده کنند. ‏

‏خداوندا! به مادر عزیز ملتِ اسلام، به آن مادری که رنجهای فراوانی را در قبل و بعد از پیروزی انقلاب متحمل گشته است و عزیزان بزرگی را تقدیم پیشگاه خداوند نموده است آنچنان صبری عطا فرما که همواره استوار و ثابت قدم و زینب‏‏ ‏‏گونه در پیشبرد اهداف مقدس اسلام رهنمون ملت شریف اسلام باشند. ‏

‏خداوندا! این بانوی گرامی و همچنین خاندان محترم و عزیزشان و همچنین نوۀ عزیز امام؛ حضرت حجت‏‏ ‏‏الاسلام و المسلمین آقای سید حسن خمینی را برای این ملت حفظ بفرما، که وقتی به ایشان نگاه می کنیم، گویا حضرت امام راحل(قدس سره) را در ایام جوانیشان می بینیم. خداوندا! ایشان را برای این ملت حفظ بفرما. ‏

‏خداوندا! به رهبر عظیم الشأن انقلاب که شاگرد و یار وفادار همیشگی امام راحل (قدس سره) بوده اند طول عمری با عزّت عطا بفرما. خداوندا ایشان باعث فخر اسلام هستند و چشم همۀ مسلمانان هستی به ایشان دوخته شده است و دلهای همۀ مستضعفین برای ایشان می تپد، خداوندا! این رهبر عظیم الشأن، ولی امر مسلمین حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای را برای ملت اسلام از گزند تمام خطرات و حوادث محفوظ بدار. ان شاءالله ‏

و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته

‎ ‎

‎[[page 94]]‎

انتهای پیام /*