مجله کودک 431 صفحه 33

کد : 167113 | تاریخ : 30/10/1396

بشنو از نی حسن تهرانی بهرام شاه در سرزمین خود، مالک همه چیز بود: باد، باران، سایة درختها، دَم آهنگری، صدای خوش پرندگان و... اگر روزی قناریی ازکنار خانهای میگذشت و میخوند، اگر درختی در آن خانه سایه داشت، و اگر باران و باد بر آن خانه میبارید و میوزید، صاحب خانه باید مالیات همة آنها را به بهرام شاه میپرداخت. سربازان بهرام شاه همه جا بودند؛ هر جا باد بود، باران، سایة درختی، صدای خوش پرندهای، دهقانی یا صنعتگری. سربازان بهرام شاه، شمشیر در دست، ارابههای بیشماری را از سکههای مردم پر میکردند. در شهرها و دهکدهها نان رؤیایی شده بود و در همان زمان، قصرهای بهرام شاه بیشتر و بیشتر میشدند و سربازانش بیرحمتر و شمشیرهایشان عاشق خون. اگر کسی در سایهای آسوده بود و سکهای نداشت، خونش سایه را سرخ میکرد. بهرام شاه، دنیا را پر از سکههایی میدید که میباید به خزانة او آورده شوند. حتی وقتی شاعری از شاعران دربار، خورشید را به سکهای تشبیه کرد، مأمور شد تا سکة خورشید را به خزانة شاه تحویل دهد. آن گاه که Õ طول بال: 13 متر و 80 سانتیمتر Õ اسلحه: 2 اسلحه 20 میلیمتری کانن ـ سه مسلسل 7/12میلیمتری ـ 3000 کیلوگرم بمب

[[page 33]]

انتهای پیام /*