مجله کودک 436 صفحه 16

کد : 167294 | تاریخ : 30/10/1396

گوشش. ساعت، یعنی تلفن باز زنگ زد. پغورقاطی با دست کوبید توی سرش. لج تلفن درآمد؛ ول نکرد؛ حالا زنگ نزن، کی زنگ بزن: دیررینگ دیررینگ دیررینگ... پغورقاطی ساعت، یعنی تلفن را برداشت و پرت کرد آن طرف اتاق. تلفن ساکت شد. پغورقاطی که دیگر خوابش پریده بود، بلند شد و توی رختخواب نشست. آفتاب توی اتاق پهن شده بود. پغورقاطی رفت توی دستشویی. یک ساعت بعد پغورقاطی، صبحانه خورد و لباسش را پوشید و راهی اداره شد. به اداره که رسید، نگهبان گفت: «ساعت خواب! جناب پغورقاطی!» پغورقاطی گفت: «یعنی چی، مثل این که حالت بدهها!» پغورقاطی کارتش را زد و رفت طرف اتاقش. آبدارچی اداره، استکانهای خالی چای را جمع کرده بود و به آبدارخانه میبرد. آبدارچی چشمش که به پغورقاطی افتاد، گفت: «ساعت خواب!» پغورقاطی گفت: «یعنی چی؟ اصلاً به تو چه ربطی داره که من کی اومدم؟» آبدارچی پوزخندی زد و رفت. پغورقاطی رفت توی اتاق. همکار پغورقاطی تا او را دید، گفت: «بهبه جناب پغورقاطی ساعت خواب! حالام نمیاومدی!» پغورقاطی گفت: «ای بابا! معلومه شما چتون شده؟ امروز همه گیر دادن به من؟ من همون ساعتی که همیشه میآم، اومدم.»... (ادامه دارد) Õ نام موتور: فورمول 750 S Õ تعداد سیلندر: 2 Õ ظرفیت بنزین: 19 لیتر

[[page 16]]

انتهای پیام /*