
مثل قرقی
امیرمحمد لاجورد
بابابزرگ 60 سال پیش
بابابزرگ: «ای بابا، این تلویزیون بازم که برفکی
شد. حالا چه جوری بفهمم اخبار از چه قراره؟»
این بود که بابابزرگ تصمیم گرفت به پشتبام برود
و آنتن را بچرخاند. هر کاری کردم که صرف نظر
کند نشد. وقتی کاری را بخواهد بکند، میکند.
-: «الان مثل قرقی میرم و درستش میکنم.»
نیلوفر: «پس اجازه بدید من هم باهاتون بیام.»
بابابزرگ: «تو کجا میخوای بیای دختر؟...
تا چشم به هم بزنی مثل
قرقی رفتم و برگشتم.»
نیلوفر: «خودم دلم
میخواد بیام.»
راستش اصلا دلم
نمی-خواست بروم
چون تکالیفم مانده
بود و میخواستم...
آنها را انجام
دهم. بابابزرک
میگوید مثل قرقی
میرود و به یک
چشم بر هم زدن
برمی-گردد اما من
که میدانم تا به
پشتبام برسیم...
حداقل یک ساعتی طول میکشد.
یک ربع از شروع سفرمان از همکف
ساختمان به پشتبام گذشته بود
که موفق شدیم به طبقه اول برسیم.
بابابزرگ: «آخ آخ، قرصمف وقت قرصه
تو همینجا وایسا تا من بپرم و برم و
قرصم رو بخورم و زودی بیام. جایی
نریها، همین الان برمیگردم.»
سنگ آذرین «کیمبرلیت» که اولین بار در منطقه «کیمبرلی» آفریقای جنوبی به همراه قطعه درشتی از الماس کشف شد.
[[page 36]]
انتهای پیام /*