مجله کودک 442 صفحه 37

کد : 167579 | تاریخ : 29/10/1396

-: «آقا پسر دست نزن. نیم ساعت دیگه همه را برای شام صدا می­کنن.» -: «خواستم ببینم توش جوجه...» -: «جوجه­ها را آخر از همه کباب می-کنن. برو بشین پیش بقیه.» -: «این­ها هم بد نیست­ها. چقدر اشتهاآوره. ولی باید مقاومت کرد. من که می­خوام به تلافی عروسی قبلی فقط فقط جوجه کباب میل کنم.» عجبا: «بعضی وقت­ها چقدر تصمیم­گیری در زندگی مشکل است. آدم بر سر دو راهی می­ماند. یا بهتر بگویم بر سر سه راهی. مشکی، نارنجی یا سفید؟ وقت شام کدام رنگش را باید انتخاب کرد؟ پویا: «اون یکی بهتره.» سامان: «به نظر من...» امیر: «اما به نظر من هر دوش باید خوشمزه باشه. ولی من که تصمیمم رو گرفتم. از این­ها نمی­خورم هیچ، حتی با شامم نوشابه هم نمی­خوام بخورم.» سامان: «چی کار می­کنی؟ چرا هی اندازه می­گیری. خب یکیش رو وردار دیگه.» امیر: «دنبال بزرگترین موز می-گردم. خودم که نمی­خوام بخورم. برای یک نفر دیگه می­خوام. نقشه­هایی دارم.» امیر: «آقای محترم آشپزخانه­تان کجاست؟» -: «چیزی می­خوای بگو تا برات بیارم.» امیر: «خیر، با جناب سرآشپز کار دارم.» -: «آقا پسر چی می­خوای؟ این­جا که جای مهمان­ها نیست. لطفا بفرمایید، بفرمایید توی سالن.» امیر: «با جناب آقای سرآشپز کار دارم.» -: «کارت را به من بگو.» -: «عرض خصوصی با ایشان داشتم.» در مسیر زندگی باید از پیچ و خم­های بسیاری گذشت. تا به مقصد برسی باید از مراحل زیادی بگذری. خیلی­ها هستند که هی سؤال از تو می­پرسند... هرچند پنگوئن بال پرواز ندارد، اما هنگام شنا، به خوبی از بال های خود برای شناکردن استفاده می کند. او با سرعت زیاد، صید را شکار می کند.

[[page 37]]

انتهای پیام /*