مجله کودک 454 صفحه 20

کد : 168010 | تاریخ : 29/10/1396

گم میکرد، زودی میرفت سراغ تورج. یک بار هم که با هم رفتیم سفر؛ توی کیف تورج را میگشت. تورج هم گریه میکرد. مامان بزرگ یا به دنبال شانهاش بود یا فیش بانکیاش یا پولش. آخر هم اینها را یا ته کیفش پیدا میکرد یا توی روسریاش که گره زده بود یا توی جورابش! مامان بزرگ همیشه میگفت: من که هوش و حواس درست و حسابی ندارم یادم میرود! یک چیز را میگذاشت روی مبل دو دقیقه بعد دنبالش میگشت و زمین و زمان را زیر و رو میکرد. اصلاً هم یادش نبود که کجا گذاشته. خاله میگفت: به احتمال قوی اینها افتاده بوده روی نقطهی کور چشم مامان بزرگ. گفتم: خاله نقطهی کور دیگر چیست؟ خاله گفت: یعنی اینکه آدم بعضی وقتها چیزها را نگاه میکند؛ اما نمیبیند. آن نقطهی کور یا سیاه میافتد روی آن چیزی که آدم دنبالش میگردد. هر وقت هم مامان بزرگ چیزی گم میکرد و از کیف تورج هم ناامید میشد؛ میرفت یک نخ پیدا میکرد و آن را گره میزد. گاهی هم میرفت نخهای کنار فرش را گره میزد. او میگفت: دارم پای شیطان را گره میزنم. لعنت بر شیطان! من مطمئنم که خودش برداشته است. الان خودش چیزی را که برداشته سر جایش میگذارد. اما گاهی آن چیز پیدا میشه، گاهی هم نمیشه... (ادامه دارد) Õ نام کشتی: داونز Õ کشور سازنده: آمریکا Õ نوع: ناو محافظ Õ تعداد خدمه: 320 نفر Õ طول و عرض: 126 در 14 متر Õ سلاح اصلی: یک توپ 127 و هشت موشک اسپارو- موشک فالانکس

[[page 20]]

انتهای پیام /*