مجله کودک 455 صفحه 33

کد : 168067 | تاریخ : 29/10/1396

اما مرد ناشناس گوشش به این حرفها بدهکار نبود. بالاخره مرد مسافر را از جا بلند کرد و گفت: حالا باید بدوی! مرد مسافر که چارهای جز اطاعت نداشت شروع به دویدن کرد. مرد ناشناس او را به سوی درخت سیبی که در آن نزدیکی بود کشاند. مقدار زیادی سیب گندیده در زیر درخت ریخته بود. مرد ناشناس به مرد مسافر گفت: تا میتوانی از این سیبها بخور! مرد مسافر که دیگر گریهاش گرفته بود گفت: این سیبها خراب هستند چطور آنها را بخورم؟ هنوز جملهاش را تمام نکرده بود که باز چوبدست مرد ناشناس بر بدنش کوبیده شد و او در حالی که بدترین ناسزاها و نفرینها را نثار مرد ناشناس میکرد، مقدار زیادی از آن سیبهای گندیده را خورد... با هم قسمتی از داستان مرد مسافر و مار سیاه را خواندیم. راستی! چرا مرد ناشناس مرد مسافر را کتک میزند؟ حتماً حکمتی در این کار است. برای دانستن موضوع بهتر است کتاب مثنوی مولوی که به زبان ساده توسط انتشارات طاهر چاپ و منتشر شده است را تهیه کنید و بخوانید. Õ نام کشتی: فرانسکو نولو Õ کشور سازنده: ایتالیا Õ نوع: ناوشکن Õ تعداد خدمه: 145 نفر Õ طول و عرض: 73 در 7 متر Õ سلاح اصلی: 5 توپ 76 میلیمتری

[[page 33]]

انتهای پیام /*