مجله کودک 456 صفحه 34

کد : 168112 | تاریخ : 29/10/1396

نمکی جواب میداد: «بستم؛ تمام درها را بستم.» آن وقت مادرش برای اینکه مطمئن شود دوباره میپرسید: «تمام درها را نمکی؟» نمکی هم جواب میداد: «بله! تمام درها را.» اما نمکی نمیداست چرا باید درها را ببندد. هر وقت هم از مادرش میپرسید، مادرش جوابهای جورواجور میداد. یک بار میگفت: «غول بیشاخ و دم میآید.» یک بار دیگر میگفت: «عجیبان و غریبان میآیند.» بار دیگر هم میگفت: «گربهی تن کلاغی میآید.» خلاصه، نمکی هیچ جوابی از مادرش نمیگرفت. یک روز نمکی تصمیم گرفت تا یکی از درها را نبندد. میخواست ببیند عجیبان و غریبان یا گربه تن کلاغی دیگر چیست و کیست؟ همان روز وقتی که غروب شد، نمکی و مادرش توی اتاق نشسته بودند که صدای نعرهای شنیدند. صدا آن قدر بلند بود که تمام در و دیوار خانه نام کشتی: گرومکی Õ کشور سازنده: روسیه Õ نوع: ناوشکن Õ تعداد خدمه: 160 نفر Õ طول و عرض: 98 در 9 متر Õ سلاح اصلی: سه توپ 102- 10 اژدرافکن 457 میلیمتری

[[page 34]]

انتهای پیام /*