بابا بزرگ از یک جای دور، یک جای خوب، لای جنگلها آمده بود. یک جایی که شمال بود. خیلی شمال سبز بود. کنار دریای شمال بود. همهاش میگفت: دلم برای باغم تنگ شده!
مامان هم میگفت: بابا به امید خدا حالتان که خوب شد؛ میروید. باید درمانتان تمام بشود.
بابا بزرگ گفت: وای از دست این دکترها!
تورج گفت: پنبهها دکتر ندارند؟ اگر دندانهایشان بزرگ بشود چی؟
گفتم: میروند پیش غولِ ساقه لوبیا تا به آنها کلی سبزی و ساقهی لوبیا بدهد.
تورج گفت: وای چقدر مزه دارد! توی ابرهای خنک شنا میکنند وای!
مامان گفت: پنبهها هم مریض میشوند.
گفتم: بله مامان از دست همسایهها از دست علفها و از دست میلههای این قفس!
Õ نام کشتی: پیسی
Õ کشور سازنده: امریکا
Õ نوع: ناو اسکورت
Õ تعداد خدمه: 100 نفر
Õ طول و عرض: 56 در 10 متر
Õ سلاح اصلی: یک توپ 76 میلیمتری- سه توپ 40 میلیمتری
[[page 17]]
انتهای پیام /*