مجله کودک 458 صفحه 17

کد : 168183 | تاریخ : 29/10/1396

بابا بزرگ از یک جای دور، یک جای خوب، لای جنگلها آمده بود. یک جایی که شمال بود. خیلی شمال سبز بود. کنار دریای شمال بود. همهاش میگفت: دلم برای باغم تنگ شده! مامان هم میگفت: بابا به امید خدا حالتان که خوب شد؛ میروید. باید درمانتان تمام بشود. بابا بزرگ گفت: وای از دست این دکترها! تورج گفت: پنبهها دکتر ندارند؟ اگر دندانهایشان بزرگ بشود چی؟ گفتم: میروند پیش غولِ ساقه لوبیا تا به آنها کلی سبزی و ساقهی لوبیا بدهد. تورج گفت: وای چقدر مزه دارد! توی ابرهای خنک شنا میکنند وای! مامان گفت: پنبهها هم مریض میشوند. گفتم: بله مامان از دست همسایهها از دست علفها و از دست میلههای این قفس! Õ نام کشتی: پیسی Õ کشور سازنده: امریکا Õ نوع: ناو اسکورت Õ تعداد خدمه: 100 نفر Õ طول و عرض: 56 در 10 متر Õ سلاح اصلی: یک توپ 76 میلیمتری- سه توپ 40 میلیمتری

[[page 17]]

انتهای پیام /*