مجله کودک 475 صفحه 5

کد : 168215 | تاریخ : 29/10/1396

گفتم: «چطور عیدی ندارید؟» گفتند: من از پولی که مخصوص خودم باشد و پول شخصی خودم، به شما عیدی میدهم. حالا پول شخصی ندارم. بنابراین، نمیتوانم عیدی بدهم. اما ما نمیتوانستیم از عیدی صرفنظر کنیم. سرانجام قرار بر این شد که خواهر بزرگم به امام پول قرض بدهند تا ایشان عیدی ما را بپردازند و بعد اگر پولی پیدا کردند، قرض او را بدهند. امام گفتند: شاید پولی پیدا نکردم. اگر پیدا نکردم، قرضتان میماند. ما هم گفتیم: «انشاءالله پیدا میکنید.» بعد، خواهر بزرگم پول خودش را به آقا قرض داد. امام عیدی ما را دادند و چندی بعد هم قرضشان را ادا کردند. این برخورد امام باعث شده بود که ایشان از نظر خانوادگی، زندگی بسیار آرامی داشته باشند و امام با عمل و سکوتشان بیشتر از سخنشان به ما میآموختند. علاقه او به موتور و خودرو چنان بود که متأسفانه تحصیلات خود را نیمه تمام گذاشت. چندی بعد توانست خودروی مونتاژشدهای برای خود بسازد و در مسابقات رالی سرعت ژاپن در سال 1936 شرکت کند.

[[page 5]]

انتهای پیام /*