توضیحات کارشناس:
پروردگار حکیم و رحیم، اهل ایمان را از غیبت که از گناهان بزرگ و خُلقیات بسیار زشت به شمار میرود؛ بازداشته و با توجه دادن مؤمنین به ملکوت اعمال و یادآوری رسوایی صورت تجسم آن در آخرت، در سوره حجرات میفرماید:
« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لاَ تَجَسَّسُوا وَ لاَ یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ ﴿12﴾ »
معالأسف شیوع و ابتلاء به آن بسیار سهل است و سریع؛ و آثار و تبعاتش بسی مهلک؛ پس اگر سهل شمرده شود؛ مراقبت نگردد و چاره کار نشود، به تدریج خانه ایمان آدمی را به گونهای ویران میسازد که رهایی از سنگینی آوار و جبران مافات و بازسازی آن، اگر غیرممکن نباشد، بسی دشوار باشد و محتاج سالها تلاش و مجاهدت با نفس.
غیبت کردن، همانند هر معصیت دیگر، دارای دو بعد و جهت است: یکی، گناه بودن و مجازات اخروی و به اصطلاح بعد تکلیفی آن است؛ و جهت دیگر، تاثیری است که در این نشئه و به محض ارتکاب، بر روح و روان آدمی دارد، و از آن به اثر وضعی یاد میشود.
اسلام با تعالیم نجات بخش خود، انسان را به هر دو جهت عمل آدمی توجه داده و برای رهایی و در امان بودن او از هر دو اثر گناه، برنامه ارائه داده است.
آن چه که به مناسبت پرسش مطرح شده به عرض میرسد، راجع به بعد تکلیفی و پیرامون راه حل شرعی نجات از مجازات اخروی غیبت است؛ و راه رهایی از اثر وضعی گناه به ویژه پاک نمودن نفس از اثر هلاک کنندهای که غیبت در آن بر جای میگذارد، را در کتب اخلاقی از جمله کتاب ارزشمند "چهل حدیث" حضرت امام س که دوای امراض و آلام روح آدمی است، باید جستجو نمود.
به هر حال؛ جای هیچ تردیدی نیست که اسلام، راه نجات انسان ازعواقب اخروی معاصی را در پشیمانی از گناه و ترک آن میداند.
از همین رو حق تعالی در سوره مبارکه تحریم، بدان امر نموده و میفرماید:
« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَی اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً عَسَی رَبُّکُمْ أَنْ یُکَفِّرَ عَنْکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَ یُدْخِلَکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ یَوْمَ لاَ یُخْزِی اللَّهُ النَّبِیَّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ یَسْعَی بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمَانِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَ اغْفِرْ لَنَا إِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿8﴾ »
به همین دلیل، حضرت امام خمینی س در کتاب تحریرالوسیلة و در ضمن بیان شرط سوم از شروط وجوب امر به معروف و نهی از منکر، توبه از گناه را یک واجب فوری؛ و ترک آن را یک گناه مستقل دانستهاند.
در خصوص گناه غیبت نیز، امام امت س مباحث مبسوطی را در آثار فقهی و اخلاقی خویش ارائه نموده و بیش از یک صد صفحه از جلد اول کتاب "المکاسب المحرمة" ایشان به بررسی فقهی ابعاد آن اختصاص یافته است.
یکی از فروع غیبت که فقهاء عظام به آن پرداختهاند، همین بحثی است که مورد سؤال قرار گرفته است، یعنی مسألۀ لزوم و عدم لزوم استحلال و استرضاء از غیبت شونده؛ یعنی این که، آیا در تحقّق توبه از گناه غیبت، حلالیّت خواستن از کسی که غیبت او شده و گذشت او از گناه غیبت کننده واجب و لازم است، یا خیر؟
در میان فتاوایی که در باره غیبت، از امام س در اختیار است، پاسخ به این پرسش در استفتاءات ذیل بدین شرح آمده است:
« س 15- اگر کسی غیبت کرد و نتوانست رضایت طرف را- که مورد غیبت واقع شده- بخواهد آیا چیزی بر او واجب است یا توبه کفایت میکند؟
ج - توبه کفایت میکند.
س 16- اگر کسی غیبتی از شخصی کرده، همچنین تهمتی زده یا شنیده، در این مورد باید رضایت فرد غیبت شده و شخص تهمت زده شده را جلب کرد یا خیر؟
ج - لازم نیست ولی باید توبه کنند.
س 21- اگر فردی غیبت فرد دیگر را نموده آیا باید برای توبه کردن از طرف مقابل طلب رضایت نماید یا اینکه تنها استغفار کافی است؟ در صورت مانع بودن شرم و حیا چه باید کرد؟
ج - استغفار کافی است.»
(استفتاءات، جلد2، ص617)
بنا بر این، بر کسی که خدای نخواسته، مرتکب غیبت شده است، واجب نیست از شخصی که غیبت او را کرده است، حلالیّت خواسته و رضایت وی را بدست آورد؛ بلکه صرف پشیمانی و توبه از گناه و ترک غیبت، کافی است؛ و چنانچه حلالیّت بخواهد، امّا او حلال نکند و یا این که وی به هر طریقی، از این که غیبت او را کردهاند، آگاه شده و بگوید: من حلال نمیکنم، تکلیفی غیر از توبه بر عهده غیبتکننده نبوده و با این حال، اگر توبه کند، توبه وی محقّق شده است و کفایت میکند.
زیرا در نظر امام س، استحلال و اقدام به طلب حلالیّت که عملی است مقدور غیبتکننده، شرط توبه کردن او از گناه غیبت نیست؛ چه رسد به عفو و بخشش توسط شخص غیبت شده که فینفسه در اختیار خود او است؛ و جز تقاضا و کوشش در متقاعد کردن وی، چیزی در حیطه قدرت غیبت کننده نیست؛ که آن نیز، گاه مفاسد عظیمی را به بار میآورد.
لازم به ذکر است که واجب نبودن طلب رضایت، نافی اهمیّت و ارزش اخلاقی آن نیست؛ مضافا این که به جهت وجود قول به لزوم، از نظر فقهی مطابق با احتیاط نیز میباشد.
به همین جهت است که حضرت امام س در کتاب "چهل حدیث" ص 311؛ لزوم و اهمیت اخلاقی طلب رضایت در صورت امکان و عدم فساد را گوشزد نموده و میفرمایند:
« پس بر هر مُسلِم غیور دینداری لازم است ... و اگر خدای نخواسته تاکنون دارای این عمل زشت[بوده]، از آن توبه کند، و در صورت امکان و عدم فساد، از صاحبش استرضاء و استحلال نماید، و الّا برای او استغفار کرده و ترک این خطیئه را نموده و ...»
و نیز بر اهل تحقیق مخفی نماند، که بنا بر نظر امام امت س نسبت بین تهمت و غیبت، عموم و خصوص من وجه است؛ این مطلب را حضرت امام س در جلد اول کتاب "المکاسبالمُحَرّمة" ص 389 آورده و نوشتهاند:
« بل التحقیق أنّ بین عنوانی الغیبة و البهتان عموما من وجه، فإنّ الغیبة عرفا ذکر السوء خلف المغتاب، کان فیه أم لا، و البهتان الافتراء علیه، کان حاضرا أم غائبا، فلا تقابل بینهما بالتباین و یصحّ التقابل بینهما لما ذکر.»
لذا، گاه گفتاری هم غیبت به حساب میآید و هم تهمت؛ پس اگر کسی امر خلاف واقعی را در غیاب و پشت سر دیگری به زبان آورد، هم غیبت او را کرده و هم به وی بهتان زده است.
و از آنجا که ممکن است، غیبت با قذف که البته گاه تهمت است و گاه نیست؛ همراه باشد؛ و آن در جایی است که به شخص غایب نسبت زنا داده شود؛ مثلا گفته شود فلانی زناکار است؛ در تبیین حقیقت توبه از گناه، مسألۀ ذیل که در مبحث صفات الشهودِ کتاب تحریرالوسیلة ج 2 ص 399 آمده است، را از نظر نباید دور داشت؛ زیرا ظاهراً در آن، برای تحقق توبه قاذف، امری فراتر از پشیمانی و استغفار، لازم شمرده شده است؛ متن فتوای مذکور چنین است:
« مسألة 2 - لا تقبل شهادة القاذف مع عدم اللعان أو البینة أو إقرار المقذوف إلا إذا تاب، و حد توبته أن یکذّب نفسه عند من قذف عنده أو عند جمع من المسلمین أو عندهما، و إن کان صادقا واقعا یورّی فی تکذیبه نفسه، فإذا کذّب نفسه و تاب تقبل شهادته إذا صلح.»
26/10/1391