اینک این کاروانیان سبز است

کد : 168880 | تاریخ : 23/11/1396

اینک این کاروانیان سبز است

 میهن زورقی 

باز تکرار خاطرات فراق

فصلی از جنس درد خواهد ساخت 

بال پروانکان نه تنها سوخت

جام دلها از این فراق ‏گداخت

کوچه دلگرفتگیها سبز است

از شمیم بهار حسرت و آه

 صدهزاران نگاه می سوزد

زانکه پژمرد یک شکوه نگاه

یاد دارم که پیش از آن شب سرد

 دشت دلها شکوفه زار نیاز 

حاجتی بود بین خلق خدای 

تیرشان باز دیده دارد باز


[[page 222]]لیک ناباورانه؛ صد افسوس 

دود شد غنچه های سبز امید

 کاش آن شب ستاره می خوابید

 کاش خورشید هم نمی تابید 

 

غرش تند آسمان سیاه

ناگهان چتر تیرگی بگشود

از میان هزار یاس شفیق 

دست غم گوهری یگانه ربود 

پیکر اوست در حصار سکوت

 روز تودیع روز همهمه بود

ما سراپا نوا و شیون و شور

او حریری بسان زمزمه بود

ماه و خورشید همصدا بودند

 چه جوابی است ناشکیبا را

 فکر تنهایی و نبودن او

می فزود التهاب دلها را

 

بی تو بودن اگرچه آسان نیست

 لیک تقدیر ایزد یکتاست 

یاد تو در فضای سینه ما

مثل تنهایی خدا تنهاست


[[page 223]]باز آواز صبر می خوانیم 

باز میثاق عشق می بندیم

باز نحل صبور می کاریم

فصل سبز کتاب لبخندیم

نخلهایی که کاشتیم اینک

هم صدایند و همزبان سبزند

اینک ای رهنمای لاله و سرو

باز این کاروانیان سبزند

‎[[page 224]]‎

انتهای پیام /*