آن روزهای آفتابی

کد : 168881 | تاریخ : 23/11/1396

آن روزهای آفتابی ! 

 مهین زورقی

آن روزهای آفتابی بی ادعا و ساده بودیم

در زیر این مینای آبی گاهی غم دل می سرودیم

بسیار گفتیم و شنفتیم از پرتگاه جاده عشق

اما نلغزیدیم هرگز در پای جان ایستاده بودیم

با دسته ای نیلوفر و یاس مهتاب را سر می کشیدیم

با تیغی از ابروی خورشید دروازه شب می گشودیم 

از آبشار پاک باران دشت دل ما تازه و سبز

با نغمه نورانی عشق پلک سحر را می گشودیم 

سرگشته کوی دل خویش با کوله بار خاطراتم

شاید کسی اینجا بگوید ما اهل کشفیم و شهودیم 

پروانه و گلها نه تنها ماندند بس مشتاق و مهجور 

عمری است ما زین سوز و فرقت در بستر غمها غنودیم 

چون روزهای آفتابی بار دگر هم ساده باشیم

تا با شقایها توان گفت از یادتان غافل نبودیم

‎ ‎

‎[[page 221]]‎

انتهای پیام /*