مجله خردسال 120 صفحه 19

کد : 168965 | تاریخ : 25/11/1396

کوچولو تصمیم گرفت که آن را با خودش بیرون ببرد. ولی خیلی خیلی سنگین بود. همین موقع پدر آمد وکوچولو را کنار دید. خندید و گفت: «کوچولو چه خوب شد که تو را دیدی وگرنه آن را جا می­گذاشتیم.» کوچولو گفت: «ولی من نتوانستم مثل شما آن را بلند کنم.» پدرگفت: «تو کار خیلی مهمی کردی. هیچ کدام از ما را این­جا ندیده بودیم.» پدر را بلند کرد و همراه کوچولو از خانه خارج شد. کوچولو آن روز مثل بقیه در اسباب کشی کمک کرده بود. هم کتابهای را خالی کرده بود و هم را دیده بود.

[[page 19]]

انتهای پیام /*