
پوشک جوراب
کالسکه
جغجغه
شیشه ی شیر
لباس
نوزاد
پیش بند
ساک
یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود.
مادرکوچولو، یک نوزاد به دنیا آورده بود.
حالا کوچولو یک خواهر داشت که او را خیلی خیلی دوست داشت.
یک روز، وقتی که آنها میخواستند به مهمانی بروند، مادر به کوچولو گفت: «کمک کن تا وسایل خواهرت را توی بگذاریم.»
کوچولوبا خوشحالی و او را آورد و توی گذاشت.
مادرگفت: «تا، تو را آماده میکنی، من هم و او را میپوشانم.»
[[page 17]]
انتهای پیام /*