مجله خردسال 123 صفحه 22

کد : 169059 | تاریخ : 25/11/1396

پلیس برفی مرجان کشاورزی آزاد از پنجره به بیرون نگاه کردم. برف می­بارید و همه جا سفید سفید شده بود. توی دفترم، یک آدم برفی کشیدم با کلاه پلیس. مامان خندید و گفت: «یک پلیس برفی؟!» گفتم: «این بابا است که سر چهارراه ایستاده و ماشینها را راهنمایی می­کند.» مامان از پنجره به بیرون نگاه کرد و گفت: «با این همه برف حتما بابا این شکلی شده!» بعد من و مامان برای پلیس برفی یک موتور کشیدیم تا زود زود به خانه برگردد.

[[page 22]]

انتهای پیام /*