مجله خردسال 128 صفحه 18

کد : 169139 | تاریخ : 25/11/1396

گفت: «اگر به بیایم، بهار را می­بینم؟» گفت: «زود باش شنا کن و بیا.» سرش را از آب بیرون آورد، را دید که روی یک تکه سنگ نشسته. گفت: «سلام جان! می­دانی بهار آمده؟» گفت: «من و می­خواهیم به برویم و بهار را تماشا کنیم.» گفت: «جانمی جان! من هم می­آیم.» بعد و و شنا کردند و به طرف رفتند. کنار خیلی شلوغ بود.

[[page 18]]

انتهای پیام /*