س، صابر

… و «ابراهیم» برای همۀ قرن ها معنی مضاعف شد

کد : 169517 | تاریخ : 15/12/1396

 میلاد هفدهم نور

… و «ابراهیم» برای همۀ قرن ها معنی مضاعف شد

  برای ورود امام

 و با یاد «منصور ستاری» شهید، سردار و امیر قبیلۀ  نور

... و درخشش انسان در سمت همیشۀ تاریخ با آمدنت معنی یافت و طرحی از اندیشه را تفسیر کرد که رویش همیشۀ سبز را جاودانی بخشید.

... و خاطرۀ روزهای بارانیِ با تو بودن، آرامشی است که از معنای آن انسان تعریف شد و نه خاطره بود که «حقیقت» است و «خود» حقیقت را تعریف کردی و تاریخ نظاره گر حقیقتِ تو شد و در کلام میلاد شقایق معنیٰ شد و شقایق، حیاتِ همیشه اش را مرهون آمدن توست.

... و مرغان بهار از آنجا اوج گرفتند که «تو» آمدی و رفتند تا در کرانه های «همیشه»، تو را و شکوه استقامتت را پرواز کنند و «تو» ارتفاع و بشارت پرواز را در منظر هزار شقایق خواندی و ساحل وسعت همیشه اش را از «تو» یافت وقتی معنای روح خدایی ات را شناخت.

... و چشمانت،  وسعت بیداری را از شب گرفت و خلوت شبانه ات وقتی با اُلفت شهرها پیوند خورد،  همۀ شهر، شب را با بیداری برای آمدنت سپری کردند و دعا گفتند و باران که بارید «تو» آمدی و گیسوان عشق انگشتان افسردۀ باغ را به آشنایی دوبارۀ خود بُرد.

... و از آن «صبح»، آفتاب، اقتدار تو را به قامت و قنوت دستانی گفت که بهار را آوردند و روح کوچه های گم شده در شهرهای تبعید انسان از اندوه انجماد حیات به مفهوم روشن آیینه آمد و باران شکوه اسم ترا برای استقامت و رهبری بر سنگ نبشته های تاریخ بارید و کسی دیگر نبود که سپیده را نشناسد و کسی دیگر نبود که ضیافت نور را بر شاخه های یاس انتقاد کُند و کسی دیگر نبود که زخم ها و هبوط شقایق را برای  عدم حضور انسان معویٰ کند و آمدنت و صلابت نگاهت، وقتی با خروش همیشه ات به سرزمین ابراهیم آمد، «ابراهیم برای همۀ قرن ها معنی مضاعف شد» .

... و هیمنه ها که شکست، شاهان همه گریستند و تاریخ نگاشته شد تا همۀ  حقیقتِ «ابراهیم» را باز گوید و همۀ ظلم های شاهانه اعتراف شد و همۀ ضجه ها و همۀ شکنجه ها از بیدادگاه گفت و از آن پس،«چهار حرف» ، «چهار تخت»، «چهار نیزه» ، چهار دوره و چهار مرتبۀ مبارکِ حقیقت اندیشه که در ادوار سپری شدۀ  ظلم شاهان متروک و غبار گرفته آمده بود، اینجا و اکنونِ زمان با وقوعی نو از آمدنت به ابتدایی دوباره رسید و اندیشۀ عصر به وسعت نام و روح خدایی ات گشوده شد.

... و ما هراسناک از آن روزها که در سکونی از تن آسایی قرن به اجتماعی پیوند داشتیم که در شاهراه های تمدنش بر تکامل وهم خویش می افزود و در سویی دیگر، کشاکش و پیکار انسان و شناخت و در این پیکار، اهرمن که سخن به گریبانگری حق بگذاشت و از معرکۀ تخت بگریخت و با چوپانی حقیرانه اش از مذبلۀ تن، در غربت همیشۀ تاریخ مدفون شد.

... و ما درختانِ عافیت پندار شاخه ها را با رویش دوبارۀ گل و بیداری انسان را در گسترۀ صبح با اکنون زمان آواز دادیم و گزمه و پاسبان شب هنوز برای عبور و آمدنت اسم شب را می خواست. و «تو» برای فرود به سرزمین موعود از «امیر منتظران» مدد جستی و صبح، تمام شهر را با دستهای انتظار و « میخک» و «مریم» برای قدومت عطرآگین کرد.

... و خرمشهر نیز رهایی اش را با همان «نام مبارک» بر غنایم بر گِل نشسته خصم نوشت و «شلمچه» نیز معنی رهایی اش را از سلوک تو مدد جُست و خرمشهر همۀ آزادی اش را با دست فرزندان پدرانی که سقایی حسین را به فخر جهان بردند طلب کرد و کلمه و نقش و پوستر، وسعت آزادی خرمشهر را برای گوشهای بیداری که سالیان اسارت را با شوق آزادی خرمشهر زیسته بودند، مخابره کرد.

... و این بار، صدا، کلمه بود و کلمه از سُرب و سُرب کلمه  شد تا نوید و شکوه آزادی را و سرافرازی همیشۀ انسان را بنویسد، و این «فتح» بر تارُک همۀ روزنامه ها با حقیقت سُربی خویش نوشته شد و نه «روزی نامه ها»! و بوسه زدن هایت بر بازوان و دست های رزمنده، ضمانت «مهدی» بود و حال برای فردا،«تو» رسول صبح، حضور همیشۀ صبحی و «امیر قبیله نور» در سنگ فرش های خونین خرمشهر، وقتی گزارش فتح موعود را گفت، از رشادت و از پرواز بلند جنگنده ها و از شهادت فرزندان حسین و حسینی ها و از مهارت و از صمیمیت و تبریک و شادباش فتح و پیروزی و «تولد کوثر» و از زهرا و از شهادت رشیدترین فرزندانش و اکنون زمان و خلوت و غروب و نور، غروب بیست و ششم دی، چهاردهم شعبان، و انتظار...

... و انتظار حضور «نور» و «جماران» که به انتظار «مهدی «عج» است و «منصور» که خریدار سر دار شد و «سردار» بود و سردار بودن، «منصور» و پیوستگی اش و استواری اش و شجاعت و امیری اش و دستخطی مبارک که خطابش کرد و چنین شد و محضرت را در کوثر همیشۀ زمان به وفاداری آمد.

... و اکنون، امیر همیشۀ «منصور» و «کوثر» و محضر مادرش زهرا، اطهر و امیر زنان دو جهان، و انتظار در انتظار فجر هفدهمین بهمن و صبح پانزدهم شعبان که  فجر و میلاد همیشۀ نور است.

 14 شعبان

26 / 10 / 73

□ س _ صابر

 منبع: حضور، ش 9، ص 28.

انتهای پیام /*