دکتر جلیل تجلیل

امام راحل جز بر مدار ادب سخن نگفت

آثار امام(س)، آثار ادبی است و بنده اعتقادم این است که همه آثار و سخنان ایشان از نظم و نثر منطبق با معیارهای ادب است و با معیارهای بلاغت کاملاً تطبیق می کند.

کد : 42087 | تاریخ : 09/10/1391

به گزراش پرتال امام خمینی(س) به نقل از جوان، دکتر جلیل تجلیل استاد دانشگاه تاکید کرد: اهل علم می دانند که سخن ادبی چیست و حد و مرز آن کدام است. مرزهای سخن ادبی را علمای پیشین و دانشمندان اسلامی، ادیبان و لبیبان پیش از این کاملاً مشخص کرده و گفته اند: «البلاغه هی کَون الکلام مطابقا لمقتضی الحال». بلاغت و سخنوری تطبیق و انطباق سخن است با اقتضای حال، در این دو کلمه اقتضای حال، بلاغت نهفته است. هر گاه گوینده ، نگارنده و سراینده ای بتواند کلام خود را بر قامت استعداد شنونده بپردازد و بی کم و کاست کلام خود را چنان بیاراید که کمند در دل ها بیفکند، ادیب، شاعر و هنرمند است. بدین معنا می خواهم عرض کنم آثار امام(س)، آثار ادبی است و بنده اعتقادم این است که همه آثار و سخنان ایشان از نظم و نثر منطبق با معیارهای ادب است و با معیارهای بلاغت کاملاً تطبیق می کند. بنده درباره نثر و خامه بلند پایه ایشان خطابه هایی که داشته اند، قدم هایی که برداشته و همت هایی که گماشته و پرچم هایی که افراشته اند در مطاوی سخن نمونه هایی به اقتضای مجلس عرض می کنم، وگرنه «شرح این هجران و این خون جگر/ این زمان بگذار تا وقت دگر».


کلام امام(س)؛ مصداق بلاغت
عرض کردم که سخن مطابق مقتضای حال را بلیغ می گوییم. تمام سخنان امام(س) - هم پیام های سیاسی شان و هم پیام های تربیتی و تفسیرهایی که از قرآن کرده اند، درس هایی که گفته اند، حلقه های تعلیمی که تنظیم کرده اند، از آن آفاق دور، از زمانی که بساط درسشان در سرزمین قم گسترده بود و از زمانی که صبحگاهان پیام مناجاتشان روی تارهای غزل و شور ازل می نشست، تا آخرین لحظات که سخن گفته اند، همه ادبی بود. همه مطابق معیارهای بلاغت بود. گاه با ورزشکاران سخن گفتند، گاه با علما، مفسران، روحانیون و فقیهان سخن گفتند، با شاعران سخن گفتند، با سیاستمداران و قدرتمندان سخن گفتند.

  شما ناظر بودید و در بعضی از اوقات حاضر بودید که ایشان چگونه سخن گفتند و همه متناسب با اقتضای حال بود. پیامی از ایشان بر تخت بیمارستان در تاریخ 4/11/58 شنیدیم. در آن شب تاریک، اقتضای بیمار بر کوتاهی سخن است، مخصوصاً آن حالی که ایشان داشتند، تحت نظر بودند، حتی کسانی که به عیادتشان می شتافتند، مصلحت نمی دیدند وقت ایشان را بگیرند و از دور نیایشی و درودی نثار می کردند و برمی گشتند. فردای آن روز، فردای حساس، فردای انتخاب، فردای وظیفه و تعهد بود. ایشان توصیه شده بودند که سخن نگویند مگر به کوتاهی. ملاحظه بفرمایید در چنین احوالی پیامی می فرمایند: «من دو کلمه می خواهم صحبت کنم» و درست دو کلمه سخن می گویند، البته منظور از «کلمه» در اصطلاح ادبیات و عرفان و حدیث، یعنی هر چیزی که تکلم می شود. گاهی یک عبارت را کلمه می گویند. گاهی یک نامه را کلمه می گوییم، گاهی یک کتاب را هم کلمه می گوییم، گاهی آفرینش را کلمه گفته اند: «مثل کلمه طیبه کمثل شجره طیبه اصلها ثابت و فرعها فی السماء تؤتی اکلها اکل حین باذن ربها» این کلمه است. آنگاه امام فرمودند: «یکی راجع به حال خودم، که الحمدلله بد نیست» در این جمله کوتاه ایشان درس می گویند، یعنی در هر حالی، حتی در حال بیماری، حتی در رنجوری که: «رنجور شود این تن، رنجور بود این جان/ رنجوری جان را، تو رنجوری دیگر دان». ایشان می فرمایند: «الحمدلله حالم بد نیست»، یعنی چه؟ یعنی درس اسلام این است که «الحمدلله علی کل حال یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال» تا نفسی از انسان برمی آید، که «هر نفسی که فرو می رود ممد حیات است و چون برمی آید مفرح ذات» باید شکر سبحان گفت و حمد خدا بر زبان آورد. این را در یک کلمه کپسولی و مختصر و موجز بیان داشتند. آنگاه فرمودند: «و شاید تشریفات زیاد برای من مهیا کرده اند آقایان اطبا، تشریفاتی که ما عادت به آن نداریم». جمله ها روان و عاطفی و در عین حال جمله ها اقیانوس متلاطم با گفتن یک چنین جمله ای لرزه بر اندام ها می افتد و مردم به زبان حال می گویند خدایا! دیگر تشریفات را به که باید نثار کرد، جز بر این الماس آفرینش جامعه؟ بر این خریج حوزه علمیه و بر این برتافته عالم عشق و عرفان، بر این نقشه کش عقل و ایمان؟ لکن امام (س)  همه اینها را اضافی می دانند.

 از نظر بلاغت ایشان کارشان را در این عبارت کوتاه کردند و در دل ها نشستند. با گفتن این کلمه عاطفی دل ها را طوفانی کردند و اما کلمه دوم امام(س): «کلمه دیگر اینکه فردا روز جمعه است، روز مبارک. در ماه مبارک تولد  با سعادت رسول اکرم... فردا همه ملت بی استثنا پای صندوق ها بروند». تمام این خطاب، خطابی ادبی است به جهتی که در واژه واژه این کلمات سنجش حساب، بلاغت، اقتضای حال و علاوه بر اینها اهتزاز و تپش و حرکت و احساس نهان است. اگر این قلم نبود و این بیان نبود و این بلاغت نبود، چگونه آن نور، از آن عالم دور می آمد و این جهان ما را روشن و گلشن می کرد؟ (جمله های نقل شده از حضرت امام برگرفته از صحیفه امام، ج12، ص126)


کلامی مزین به منطق ماورایی
یکی دیگر از خصیصه های ادبی امام(س)، استفاده ایشان از فرهنگ اسلام است، از آیات قرآنی، احادیث، سنت های نبوی، اصالت ها و رسالت های دینی. با زبان بسیار ساده و مشتاقانه همواره سخن می گویند. سخنی که عوام می فهمند و خواص می پسندند. ترجمه آیه ای را در یک عبارت ساده بیان می دارند. فقها، محدثین و مفسرین در می یابند. ایشان آیه ای را تفسیر می کنند، لکن همگان غذای خود را از این سخن، غذای خوشگوار تربیت و تکامل درمی یابند. «عزیزان من اگر اسلام را می خواهید و کشور را، به فرمان خدای متعال گوش فرا دهید، اطاعت کنید که می فرماید... اختلاف و نزاع شما را به شکست می کشد، قدرت را از شما سلب می کند، رنگ و بوی شما را در جوامع بشری می برد». (صحیفه امام، ج10، ص83) چه می فرمایند ایشان؟ ایشان این آیه را تفسیر می کنند: «لاَ تَنَازَعُواْ فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِیحُکُمْ»(1)، به سادگی در همین عباراتی که همه در می یابند، در این عبارت های بلاغت نشان و معرفت فشان، مضمون آیه را آوردند و ادبا این اندازه گیری ها و نکته پردازی ها را همیشه تحت نظر دارند. جای دیگر فرمودند: «این فطرت، امکان تغییر و تبدیل ندارد». (همان، ج18، ص443) یک جمله که ناظر است به آیه: «لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ»(2)، نمونه دیگر: «شب گذشته اسماء کتب عرفانی را پرسیدی. دخترم در رفع حجب کوش، نه در جمع کتب». (همان، ص450) در آن نامه عرفانی که ایشان اشاره ها داشتند، خودم را موظف دیدم در این زمینه هم اگرچه ایشان نیستند، به عنوان نمونه عرض کنم. اولاً «در رفع حجب کوش، نه در جمع کتب» شما درس خوانده اید. می دانید این چه سجع زیبایی است. دو کلمه حجب و کتب. این زیبایی و گوشنوازی یک چیز اصلی و بنیادی است که مورد استقبال و قبول همه ادیبان، نویسندگان و گویندگان بوده است. در باب جناس و سجع همین بس که دو جناس و دو سجع داریم، سجع مصنوعی و سجع طبیعی. جناس مصنوعی و جناس طبیعی. در این باب کتاب هایی نوشته شده است که اهل علم مراجعه خواهند کرد. در همین نامه ای که از ایشان نام بردم، بنده نمونه ای می آورم آغاز کلام را توجه بفرمایید که می فرماید: «آخر، پس از اصرار مرا وادار کردی که... (همان، ص442) پس از اصرار، مرا وادار کردی! ببینید چگونه مثل آب روان، جناس ها روان است و چون مرغ ها در طیران و مانند جوی ها در جریان است.


تضمین در سخنان امام(س)
از انواع دیگر استفاده های سخن امام (س) که می توانم اینجا عرض کنم، بعد تضمینی ایشان است. تضمین یکی از هنرهای ادبی است. یعنی یک نگین گرانبهای جواهر را روی انگشتری کلام بنشانند، بی آنکه محسوس و چشمگیر باشد. ایشان آرام و طبیعی از همه بزرگان و آثار ادبی، بزرگان شعر و قله های عرفان استفاده ها داشته اند. مثلاً جمله ای می فرمایند: «من نمی خواهم تطهیر مدعیان را بکنم، ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد». (همان، ص453) خوب می دانیم که این مصراعی از یک بیت شعر حافظ است: «نقد صوفی نه همه صافی بی غش باشد/ ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد» و به صورت طبیعی از حافظ می آورند. نویسندگان معمولاً برای اینکه جمله آهنگین باشد و استدلال و برهان گیرا و رنگین باشد، از ادبا و بزرگان تضمین می کنند و این موجب می شود که هوای مجلس عوض می شود؛ موجب تکاپو و اهتزاز و حرکت و تازگی در کلام می شود.

 از سمبل هایی که امام(س) استفاده کرده و خیلی استفاده کرده اند سمبل و کنایه است. کنایه، نوعی بیان دو شاخه است که دو معنی می شود از آن فهمید؛ لکن مراد معنای دور است، اما معنای حقیقی هم محال نیست که ما اراده کنیم. به عنوان نمونه می فرمایند: «دست علما و اهل منبر را بستند و نگذاشتند اینها تبلیغاتشان را بکنند». دست بستن اگر با ریسمان یا چیز دیگری باشد، این معنا حقیقی است، ولی دست علما را بستند، اینجا «بستن» معنی کنایه ای دارد، یعنی امکانات را از آنها گرفتند و آزادی را از آنها سلب کردند و مکرراً امام این کنایه ها را به کار بردند. ایشان غالباً از مصدر نشستن کنایه می گرفتند. در جمله دیگری می فرمایند: «آقا شما نشسته اید که چهار تا کمونیست بیایند در دانشگاه و قبضه کنند دانشگاه را؟! در اینجا مراد از «نشسته اید»، یعنی چشم بسته اید، یعنی چرا حرکت و دفاعی از حیثیت، عزت، استقلال فرهنگی و غیرفرهنگی خود نمی کنید؟ چرا چنینید؟! «ان العزه لله و لرسوله و للمؤمنین جمیعا». نمونه دیگر کلمه سیلی است. از این کلمه کنایه ها آورده اند: «سیلی» کلمه ای است که معنی آن معین است، ولی ضربه ای است ناگهانی و غافلگیرکننده. اگر بخواهند یک مسئله کاملاً فوری و شبیخونی را بیان کنند، می فرمایند: «این سیلی که ابرقدرت ها از ایران خوردند، از اول عمرشان تا حالا نخورده بودند این سیلی را».(همان، ج12، ص97)

 در یک پیام دیگر: «این سیلی را جنگ جهانی بین دو قدرت بزرگ به آنان نزده بود». مراد این است که این ضربه سخت را که «زدی ضربتی، ضربتی نوش کن/ غم دی و فردا فراموش کن»، تاکنون هیچ کس به ابرقدرتی نزده است. منتها به جای این ضربه غافلگیرانه می فرمایند: «این سیلی را کسی نزده است». این کنایه است. جای دیگر همین سیلی را به کار برده اند و اتفاقاً در مجمع بانوان بوده است. سخنان امام در دیدار با گروهی از بانوان اهواز در تاریخ 13/3/58: «اینها اصلاً نقشه این ها بر این است که اسلام نباشد برای اینکه اینها سیلی از اسلام خوردند». (همان، ج8، ص44) حالا اگر بخواهیم سیلی ها و نشستن ها و برخاستن ها و کنایات امام (ره) را انتزاع، فیش برداری و تحقیق کنیم و بعد یک درس کنایه هم یک ساعت گفته شود، آن وقت طبقه بندی کنایات امام در باب یک واژه که از یک واژه چقدر کار کشیده و بهره گرفته اند و استادی و بلاغت ایشان کاملاً نمایان می شود. گرچه آن را که عیان است چه حاجت به بیان است.


صنعت مجاز در کلام امام(س)

یکی از گونه های هنری و سبک ها و استیل های ادبی امام، استفاده از «مجاز» است. مجاز یعنی یک کلمه از حریم خود تجاوز کند و در معنای دیگر به کار رود، در یک معنای قوی تر به کار رود. فرض کنید «شکستن» را. لیوانی می شکند، چوبی می شکند و ایشان با استفاده از معنی مجازی می فرمایند: «این قلم ها نمی توانند  منحرف کنند ما را و ملت ما». (همان، ج10، ص32) مراد ایشان این گفتارها و بیان هاست. این را می گویند مجاز به علاقه آلت، چون آلت نوشتن، قلم است؛ چنانچه مثلاً می گویند فلانی خوب می نویسد، قلمش خوب است، یعنی دستش خوب می نویسد، قلم خودش که آنجاست، نمی نویسد. این دست نیست که می نگارد، بلکه مغز است که می نویسد و مغز نیست، صاحب مغز است که می نویسد: «و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی». باز، شکستن قلم ها و مجاز قلم ها، با گروهی از روحانیون (3/7/57): «شما بدانید اگر امام زمان سلام الله علیه حالا بیاید، باز این قلم ها با او مخالفت می کنند». یعنی این مقالات، بیان ها و گفتارها، ولی به جای آن وسیله را می فرمایند و صاحب وسیله را اراده می کنند، کما اینکه این کار را بزرگان ادب می کنند. خود فردوسی می فرماید: «زبان را به نزدت گروگان کنم»، یعنی قول می دهم، چون زبان، آلت گفتار است. خود گفتار را در قرآن کریم هم داریم. استفاده از لسان مجازی «وَ اجْعَل لِّی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ» (3)، لسان مجاز را در دعاها هم داریم. «و علی السن نطقت بتوحیدک ما دحه»، یعنی تمام گفتارها. در یک بیان دیگر فرمودند: «او با سرنیزه حکومت می کرد، شما با قلم می خواهید حکومت کنید. سرنیزه او شکست، قلم شما هم می شکند». (همان، ج10، ص310) بنابراین در استفاده از مجاز «قلم شما هم می شکند». دو مجاز هست، یکی روی کلمه «قلم» و دیگری روی کلمه «می شکند». پس مجاز اندر مجاز، اندر مجاز است. پیام دیگری دارند با استفاده از یک صنعت دیگر ادبی و بلاغی به نام تشبیه. تشبیه مانند کردن چیزی است بر چیزی در چیزی. مثلاً می گویند فلانی مثل سرو است، یعنی قدش بلند است، مانند سرو، قد بلندی دارد. ماه است، در زیبایی به ماه می ماند. این ارکانی دارد و راجع به ارکان تشبیه، مقالات زیادی تاکنون نوشته شده و کتاب ها تدوین شده است. ایشان در پیامی که گویا به مناسبت درگذشت مرحوم آیت الله طالقانی بوده است با استفاده از تشبیه می فرمایند: «او برای اسلام به منزله حضرت ابوذر بود». ادات تشبیه کدام است؟ کلمه «به منزله»، یعنی «زبان گویای او چون شمشیر مالک اشتر بود، برنده بود و کوبنده» (همان، ج9، ص486) در «برنده بود و کوبنده» ملاحظه می کنید که آنجا سجع است و یک زیبایی نوازنده چون برنده بود و کوبنده با یک آهنگ نوازنده و هم استفاده از تشبیه شمشیر، وقتی بیان را تشبیه کند به شمشیر، بیان منطق برنده قاطع را قرآن قاطع را به قول علما آن را تشبیه می کنند به شمشیر علما، این کار را در کتب بلاغت کرده اند. «السیف اصدق انباء من الکتب فی حده الحد بین الجد و اللعب». شعرای فارسی هم دارند: «چنین نماید شمشیر خسروان آثار/ چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار». تشبیه سخن و نامه کوبنده به شمشیر و باز شمشیر مالک اشتر. جای دیگر امام(ره) فرمودند: «پیغمبر اکرم فرمود، این سوره مرا پیر کرد». خب علما فهمیدند منظور امام این است که «شَیبَتنِی سوره هود»، مرا پیر کرد. ایشان با جمله های ساده فارسی بدون اینکه اشاره بفرمایند، می گویند پیغمبر فرمود این سوره مرا پیر کرد، حالا چرا پیر کرد، مناسبتش را هم می دانید. به مناسبت اینکه این سوره مشتمل بر آیه شریفه «وَ اسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ»(4)، یعنی پیامبر باید استقامت بکنی، پای بداری و پای بفشاری، آن چنان که امر شده ای. در این آیه، امر به استقامت و جهاد شده است و تا آخرین نفس، هم روز هم شب می کوشید.

در پایان عرایضم مایلم از نغمه های آن امام بر زبان بیاورم و چیز دیگر نه: «من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم». بعد آهنگین این غزل و این شور ازل «فاعلاتُن فعلاتن فعلاتن فعلن» است و نوا، نوای عرفانی است. با این نوای دلنشین است که مولوی می گوید: «بشنو از نی چون حکایت می کند». او هم به دامن چنین نوای رملی پناهنده می شود. مراد گفت وگوی عاشق و معشوق (عاشقی شیفته جمال معشوق) خط و خال استفاده از زیبایی، جمال و کمال است، چنان که صفای اصفهانی گفته است: «بر گونه ذاتم رقم نقطه توحید / چون خال سیه بر رخ خوبان طراز است». نقطه خال، کنایه از نقطه توحید است و ریشه در فرهنگ و عرفان ما دارد. در گلشن راز، شیخ محمود شبستری، خال را ترجمه می کند. اصلاً یکی از مشکلات ادبی ما این بود که خال، خط، لب و دندان را و این مظاهر جمال را یک بار حل کنیم تا نروند در دبیرستان های پسرانه و دخترانه بیان کنند که مراد از این چیزها، جلوه های جسمانی و جسدانه بوده است، نخیر! قبلاً باید این مسئله عرفان اسلامی شرح و توضیح داده شود. بی خود نبود که مرحوم مطهری، شاگرد بزرگ این امام بزرگ، آن کتاب را نوشته اند «تماشاگه راز» شرح غزل های حافظ، در باب ترجمه همان خال و خط بود «یک نکته بیش نیست غم عشق و این عجب/ از هر کسی که می شنوم نامکرر است». اشاره ای به همین یک نکته بکنم، امام(س) می فرماید: «غم دلدار فکنده است به جانم شرری/ که به جان آمدم و شهره بازار شدم». مراد، شرر آتش عشق است که ادبیات ما همیشه شعله ور از چنین شعله هایی است: «آتش است این بانگ نای و نیست باد/ هر که این آتش ندارد نیست باد» و امام می فرمایند: «بگذارید که از بتکده یادی بکنم/ من که با دست بت میکده بیدار شدم» و این معنی را از آبشخور کلام حافظ بشنوید: «از آن به دیر مغانم عزیز می دارند/ که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست» یا مولوی: «آتش است این بانگ نای و نیست باد/ هر که این آتش ندارد نیست باد».


پی نوشت:
(1) قرآن کریم، سوره انفال، آیه 46
(2) قرآن کریم، سوره روم، آیه 30
(3) قرآن کریم، سوره شعرا، آیه 84
(4) قرآن کریم، سوره هود، آیه 15

انتهای پیام /*