منصوره شایسته

عوامل بقا نهضت حسینی و تکلیف ما در تداوم نهضت خمینی

کد : 169699 | تاریخ : 02/01/1397

عوامل بقا نهضت حسینی و تکلیف ما در تداوم نهضت خمینی

  منصوره شایسته

 از عوامل عمده ای که نهضت حسین بن علی - علیه السلام - را علی رغم تلاش دشمنان که کمرنگ نمودن و تحریف آن زنده نگه داشته است وجود پاسدارانی همچون زینب کبری - سلام الله علیها - و حضرت سجاد(ع) است که با کلام و پیامشان این ندا را به گوش مردم زمان رساندند و سربداران مکتب تشیع که با خونشان قیامها و جنبشهای شیعی را در طول تاریخ شکل دادند و با قربان کردن خود این مکتب را اینگونه معرفی کردند.

 در راه مکتب ما یک چوبه دار بگذار       دلخوش مرا به دنیا با هشت و چهار بگذار

 نهضت خمینی نیز در تداوم خود به زبان و پیام زینبیان و خون سرخ حسینیان محتاج است. زینبیان زمان دو کار باید بکنند: 1. اصول تفکر امام را که این نهضت با آن قوام گرفته است به گوش جهانیان برسانند. 2. فرهنگ و شهادت را و عشق به شهادت را در خود و دیگران بپرورانند. عشق به شهادت عامل مشترک عاشورا و عاشوراهای دیگر و گوناگون تاریخ از جمله انقلاب اسلامی ایران است. تا زمانی که انسانها سر بگریبان خویش نکرده و تنها متوجه گلیم خود نبوده بلکه آماده جانفشانی و آبیاری نهال انقلاب با خون خویش هستند انقلاب زنده است و به رشد خویش ادامه می دهد.

شهادت یک اصل ریشه داری در تفکر اسلامی است و از مبانی عمیقی برخوردار است. این مبانی باید به نسل جوان انقلاب منتقل و در او بارور شود. مبانی که عشق به شهادت را در انسان رشد داده و عظمت مکتب را به او می نماید در هیچ مکتبی عرفان و مسائل اجتماعی اینگونه بهم گره نخورده است. در هیچ مکتبی با فنا به بقا حقیقی نمی رسی، با ایثار وسعت نمی یابی. در این مکتب بزرگ مجموعۀ احکام دینی در سه رابطه  تنظیم می گردد.

الف. رابطۀ انسان با خود ب. انسان با خدا ج. انسان با دیگران. بین این سه نیز ارتباطی وثیق است، انسان زمانی خویشتن را می یابد و توسعه می دهد که آن دو رابطه را محکم سازد و آن دو شاخه نیز خود به هم متصلند.

در قرآن هر جا سخن از اقامۀ صلوة است یعنی محکمترین ارتباط با خدا، سخن از ایتاء زکات و انفاق است. آن هم انفاق از «ممّا تحبون» یعنی آنچه خود شخص نیازمند است و آن را دوست می دارد. و انفاق از «مما رزقناهم» از هر آنچه به انسان روزی داده شده، اعم از مال، علم، حیثیت اجتماعی، مقام، آبرو و.. و نهایتاً جان. و می فرماید در این انفاق نمی بازی بلکه خود و نفست گسترش یافته و تصاعدی رشد می کند. هر چه ارتباط با خدا محکم تر، خودِ حقیقی ات را بیشتر می یابی و هر چه ارتباط با دیگران وسیع تر، ارتباط با خدا را عمیق تر می یابی که خلق عیال خدا هستند. آن کس پیش خدا محبوب تر است که به عیال خداوند بیشترین خدمت را بنماید. و فرد به حقیقت نیکی نمی رسد مگر از آنچه دوست می دارد در راه دیگران بگذرد. به همین جهت است که شهادت یعنی فنا خود در راه خدا جهت سعادت دیگران و کوتاهترین راه سعادت انسان می شود و امام می فرمایند: «بسیجیان جبهه راهی را رفتند که عرفا چهل سال باید زحمت بکشند تا بدان برسند». با این مبانی است که چهل سال خلوت گزینی و اعتکاف و مبارزه با نفس و جهاد اکبر در مدت کوتاهِ حضور در جبهه ها و جهاد اصغر برابری می کند.

آنچه را زینبیان زمان به عنوان اصول تفکر امام باید به جهانیان برسانند که در واقع قوام انقلاب حدوثاً و بقائاً بدان است نگرش خاص ایشان به دین بود که دین را بصورت اجتماعی می نگریستند. فرق است بین اینکه دین را بصورت فردی ببینیم و جامعه را تنها ظرفی برای تربیت افراد بدانیم با اینکه برای جامعه شخصیت حقیقی قائل شده به دین نگرش اجتماعی داشته باشیم. این دو نگرش مهم ما را نسبت به مسائل دینی کاملاً متفاوت می سازد. عمده اختلافی که سایر دینداران با امام داشتند از این دو بینش بر می خاست و مبانی خاص تفکر امام از این بینش نشأت می گیرد.

اسلام تنها دینی است که به جامعه شخصیت حقیقی داده و برای آن کتاب، سرنوشت، اجل، حیات، طاعت، معصیت و... قائل است. رابطه فرد با جامعه را رابطه حقیقی می داند و قائل است هم فرد باید به یک شخصیت متکامل برسد هم جامعه. همین طور که انسان در قرآن به موحد و کافر و منافق تقسیم می شود و برای هر یک از سه گروه درجاتی قائل است جامعه را نیز تقسیم به مؤمن و کافر و منافق می نماید. همانطور که فرد ممکن است مظهر اسم الله باشد یا مظهر اسم شیطان، برای جامعه نیز این دو مظهریت ممکن است. اگر امام می فرماید: «امریکا شیطان بزرگ است». به این اعتبار است، نه سخنی تعارف گونه، چون صورت جمعی آن مظهر نفس اماره و تظاهرات آن است.

در سایه این تفکر اخلاق عوض می شود، دیگر اخلاق تنها اخلاق فردی نیست، عمدۀ فضایل اخلاقی، اخلاق اجتماعی است؛ اخلاقی که بر مبنای محبت و اخوت همه جانبه امت اسلامی و بالاتر از آن همۀ انسانهای مظلوم و تحت ستم عالم شکل می گیرد.

ملاک فعل اخلاقی صرفاً رابطه فرد و خدا یا رابطه فرد با سعادت خویش نیست بلکه مثلثی است که سه رأسش را سعادت فرد و سعادت جمع و ارتباط با خدا می سازد. و در سایۀ این دو تفکر شدت و ضعف گناهان متفاوت است. در قالب تفکر اجتماعی گناهان اجتماعی بسیار وزن سنگین تری از گناهان فردی دارد و اینکه بعضی کوچکترین گناهان فردی در چشم آنها بزرگ است، ولی گناهان اجتماعی همچون رشد تفاخر و تکاثر، تجمل پرستی و ایجاد تفرقه قلبی و فرهنگی بین مردم برای آنها کوچک است ناشی از نگرش آنها به دین به صورت فردی است.

در قالب تفکر اجتماعی امام است که اصول تفکر شیعه یعنی امامت و عدل احیا می شود. امامت شیعه یک سکه دو رو است. یک روی آن ولایت تکوینی امام است که  واسطه ملک و ملکوت می باشد؛ وجه دیگر آن حاکمیت سیاسی اجتماعی امام است.

چرا باید چنین فردی رئیس حکومت باشد؟ به جهت اینکه جامعه بدان وحدت حقیقی خود برسد. وقتی ولی زمان در رأس هرم سیاسی جامعه قرار می گیرد طبیعتاً از رأس تا قاعده انسانهایی مسئولیت اجرایی دارند که در علم، توانایی، عدالت و تعهد و نفی منیت و دیگر دوستی، از دیگران برترند و این منیت هاست که به وحدت حقیقی لطمه می زند. هر چقدر نفس اماره حاکم باشد پیوند اجتماعی سست تر است. جامعه متکامل جامعه ای است که وحدت روحی در آن حاکم است و علاوه بر این در رأس هرم آن کسی مقدرات انسانها را به عهده می گیرد که ولی تکوینی عالم است و همه مقدرات عالم به دست اوست همه ملائک در اداره و رتق و فتق عالم از او دستور می گیرند و به بهترین وجه عالم تشریع، شبیه عالم تکوین می شود. و احکام اجتماعی اسلامی - که بیشترین احکام دین است - در سایۀ این ولایت اجرا می شود و در سایۀ این ولایت است که اصل دوم تفکر شیعه یعنی عدل احیا می گردد.

در تاریخ بعد از پیامبر چون امامت یا به تعبیری قسط اجتماعی در بعد اجرایی صدمه می خورد قسط در سایر ابعادش هم خدشه دار می شود و کم کم برای توجیه ظلم اجتماعی مفاهیم عدل و ظلم را تغییر می دهند و شدت حادثه به حدی است که ائمه عدل را جهت جلوگیری از تحریف این جزء اصول دین می آورند.

این دو اصل در طی قرون متوالی در مذهب شیعه تحریف می شود چنانکه در مذهب اهل سنت تحریف شده است.

در زمان غیبت، تکلیف امامت در بعد سیاسی و اجتماعی چیست؟ حتی از نظر تئوری مشخص نیست و به علت عدم مسئولیت عالمان دینی در زمینه اجرایی احکام اجتماعی اسلام رشدی را که احکام فردی اسلام در طول قرون داشته پیدا نمی کند. در فقه اسلامی کتابهایی مربوط به احکام فردی، طهارت، صلوة و... رشد تدریجی یافته و قطور می شود و کتب مربوط به مسائل اجتماعی همچون تولی و تبری، امر به معروف، نهی از منکر و... به همان سطح گذشته می ماند و سرنوشت بحث عدل نیز همین است. در تمامی کتب کلامی شیعه تنها سخن از عدل الهی است و از عدل در صحنۀ اجتماع و تصویر آن در ابعاد گوناگون سخنی نیست با اینکه این اصل به دنبال نفی قسط اجتماعی که منجر به تحریف عدل در مورد خدا شد به اصول مذهب شیعه ملحق شد. در حالی که از بعضی اهل تسنن در این زمینه کتابهایی می بینیم. امام امت اصول تفکر شیعه را با دید اجتماعی که دارند احیا می کنند. امامت را با طرح اصل ولایت فقیه و برتری اصول اجتماعی را با طرح حاکمیت مطلقه فقیه و حاکم بودن حکم او بر احکام فردی و قسط اجتماعی را در ابعاد گوناگون در بعد اقتصادی صحنه سیاست داخلی و خارجی و زمینه اجتماعی و اجرایی و فرهنگی و نقش و حقوق اصناف مختلف جامعه (دانشجویان، زنان، روحانیون، بسیجیان و...) به تصویر می کشند و از آن به نام آرمانهای انقلاب یاد می کنند و می فرمایند که در هیچ شرایطی نباید از آن گذشت.

و در مرحله بعد بین این دو اصل ارتباط وثیق برقرار می کنند که دین ارتباطات ولایت شیعه در زمان غیبت را از ولایت اهل سنت همچنین سایر حکومتهای جهان جدا می کند؛ زیرا اهل سنت هم قائلند که باید مطیع اولی الامر بود و همه حکومتهای جهان برای حاکم قدرت وسیع قائلند؛ ولی وسعتی که در پذیرش حکم حاکم در مکتب شیعه است در هیچ مکتبی مطرح نیست. ما می گوییم نه تنها حکومتی بر حکومت فقیه را نباید پذیرفت و نه تنها به حکم او باید راضی بود، بلکه اگر قلباً هم از حکم ولی وقتی با نفع تو سازگار نیست ناراضی باشی از ایمان کم داری. اما ملاک ولایت فقیه قسط اجتماعی در همه ابعاد آن است. اولاً از جهت اجرایی با معیار قسط انتخاب می شود؛ یعنی عادل ترین، متعهدترین و آگاه ترین فرد جامعه است در ادامه مسئولیتش هم منیت اسقاط ولایت می نماید. ظرف ولایت ظرف عبودیت است. ثانیاً ضامن قسط اجتماعی در زمینه اقتصادی فرهنگی سیاست داخلی و خارجی باید باشد؛ تا زمانی که رهبر و ولی فقیه در این مسیر حرکت می کند باید تسلیم محض او بود حتی اگر در حرکتهای موضعی یا خط مشی های موقت یقین داری او اشتباه می کند و حتی اگر واقعاً اشتباه کند خداوند قانون اصلاح بان را به کمک این جامعه می فرستد اصلاح بان به این معناست که اگر اشتباه هم بکند خداوند آن را بگونه ای قرار می دهد که گویا باید این عمل در این مقطع صورت می گرفت. چنان که امام می فرماید که من در انتخاب بازرگان اشتباه کردم. ولی در تاریخ انقلاب این حرکت یک حرکت لازم بود. تبیین این اصول توسط امام امت بود که شور و غوغای دین را در دل همه خصوصاً جوانان زنده کرد و اعتقادات آنها را با مسائل روزمره و سرنوشت اجتماعی آنها گره زد و آنها را آماده شهادت و جانفشانی کرد. امروزه نیز معلمان انقلاب برای انتقال فرهنگ انقلاب به نسل جوان چنین رسالتی بدوش دارند.

 

 

منبع: مجموعه مقالات هفتمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س)، ص 75.

انتهای پیام /*