دکتر همایون همتی

امام خمینی و سیاست جهانی عاشورا

کد : 169748 | تاریخ : 05/01/1397

امام خمینی و سیاست جهانی عاشورا

  دکتر همایون همتی

 «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین والصلوة والسلام علی انبیائه المرسلین و اولیائه الواصلین و عباده الصالحین. حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر و لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم.

 در آغاز سخن خدمت شما خواهران گرامی و اندیشمند و تمای حاضران در مجلس سلام عرض می کنم و به روح بلند و ملکوتی حضرت امام آن پیر و مرشد سفر کرده درود می فرستم و این سوگ عظیم و شهادت بزرگ را خدمت همۀ شما سروران عزیز و سوگوار تسلیت عرض می کنم.

در آستانۀ سالگرد رحلت عارفی بزرگ، رهبری فرزانه، حکیمی الهی و مبارزی پیگیر و نمونه ای از انسانهای کامل و کمال یافته قرار گرفته ایم و غم هجران و فقدان آن بزرگ اندوهی ژرف را بر دلهای ما می نهد و حزن ما را تجدید می کند. از سویی دیگر در آستانۀ شهادت امامی بزرگ، آزاده وارسته و ستم سوز قرار گرفته ایم که از خاندان عصمت و طهارت است و برای همیشه تاریخ و همۀ انسانها درس عزت و آزادگی و ظلم سوزی و ستم ستیزی آموخته است. امام حسین(ع) معلم ایثار و پایمردی و جهاد و شهادت طلبی است. همۀ این مناسبتها مبارک و درس آموز است و جای این دارد که به بحث گرفته شود و به تفصیل پیرامون آنها سخن گفته شود.

دربارۀ امام خمینی - رحمة الله علیه - این علاقۀ مریدانه ای که ما داریم و شیفتگی و ارادتی که نسبت به ایشان در درون جان خود احساس می کنیم راه را بر سخن گفتن و اندیشیدن در باب آن بزرگ می بندد و سخن گفتن دربارۀ شخصیت والای آن بزرگ کار بسیار دشواری است. سخنوران و ادیبان ورزیده و مایه ور در اینجا احساس سنگینی و صعوبت می کنند.

این حال شوریده و درون سوخته را مولانا در این ابیات خوش به تصویر کشیده است:

این زمان جان دامنم برتافتست                 بوی پیراهان یوسف یافته است

کز برای حق صحبت سالها                       شمه ای را گو از آن خوش حالها

من چه گویم یک رگم هوشیار نیست         شرح آن یاری که آن را یار نیست

لاتکلفنی فانی فی الفنا                           کلت افهامی فلا احصی ثناء

ماجنون واحد لی فی شجون                   بل جنون فی جنون فی جنون

دلهای مشتاقان را یاد حضرت امام و هجران آن بزرگ شعله ور می کند و به آتش می کشد و آنچه که مایۀ تسکین و تسلی ماست، پاس داشت یاد آن بزرگ، اندیشۀ او و  ادامۀ راه اوست که در برابر ما گشود تا هموارۀ تاریخ ما پر خروش و با فریاد علیه هرچه جور و ستم و نامردمی است سکوت نکنیم. همچنین خدمت مادر ارجمندمان و یار وفادار حضرت امام در سالهای سخت که خود از گنجینه ها و ذخایر این انقلاب هستند، فروتنانه و در مقام فرزندی خرد عرض سلام و تسلیت و خیر مقدم دارم.

حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر      حکایتی است که از روزگار هجران گفت

 دربارۀ حضرت امام و ابعاد عرفانی، اندیشه ای و فلسفی ایشان و همچنین دیدگاههای فقهی و دیدگاههای سیاسی ایشان فراوان سخن رفته است و سخن گفته می شود. آنچه که مقرر است بنده در اینجا خدمت شما خواهران دانشور و عزیزان حاضر در این محفل معنوی و شریف عرضه بدارم بیشتر در باب سیاست جهانی عاشورا است. در باب خود عاشورا هم ره یافته های مختلفی وجود دارد. رهیافت تاریخی، رهیافت معرفت شناختی، رهیافت عرفانی، فلسفی، تاریخی، و از دیدگاههای مختلف و نگرشهای گوناگون پیرامون این حادثۀ شگفت و درس آموز تاریخ بشر سخن گفته اند. آنچه که بنده در اینجا انتخاب کرده ام که دربارۀ آن بطور مختصر سخن بگویم یکی از مهمترین پیامدهای عاشورا و دستاوردهای عاشورا است و آن نفی جدا انگاری دین و سیاست - یعنی تفکری که امروز به نام «سکولاریزم» شناخته می شود - است. لازم می دانم در این باره مقداری توضیح بدهم و مفاهیمی را که بکار می برم مقداری روشن کنم و تنقیح کنم و سپس به نتیجه گیری و ارزیابی بپردازم.

نگرش نادرستی دربارۀ (دین) از دیر زمان وجود داشته، در روزگار ما هم هست که  (دین عبارت از نوعی احساس و ذوق می دانند) ذوق ایمانی، احساس وابستگی به بی کرانها و یا نوعی احساس شگفتی در برابر راز آفرینش. این تعریف ها البته در الهیات مسیحی از قدمت و دیرینگی بسیاری برخوردار است. متکلمان و تئولوگهای بزرگ مسیحی در قرون وسطی و بعد از دورۀ رفرماسیون لوتری و اصلاح دین، این تعریف را بکار می بردند و معمولاً این را به «فردریک شلایر ماخر» نسبت می دهند که دین عبارت است از  (the sense of bsolute dependence) یعنی احساس وابستگی مطلق، اتکاء مطلق یا به تعبیر دیگری که «فردریک شلایر ماخر» دارد (cleathured - felling) احساس مخلوقانه، احساس آفریده بودن، احساس مخلوقیت و بندگی؛ یعنی اینکه ما خدایی نیستیم و هستی ما از جایی دیگر است به او وابسته هستیم وجود خود را مدیون و مرهون و... هستیم. این تعبیر در دین شناسی قید شده و بخش معظمی از تئوریهای دین شناسی و تعریف دین ارتباط به این مسأله دارد. در تعریف هایی که از دین ارائه می کنند «تومینوس» یا «مینوی» یا «قدسی» را هستۀ اصلی دین می دانند و دین را با مناسک معتقدند نمی توان تعریف کرد. بن بستهای معرفت شناختی ای هم که در غرب بوجود آمده، بخصوص از «هیوم» به بعد و ضرباتی که «کانت» به متافیزیک و فلسفۀ اولی زد این مشکل را برای تئولوگهای مسیحی بوجود آورد که دیگر به آن جنبه های معرفتی و شناختاری دین نمی توان قائل بود و نمی توان از آنها دفاع کرد. و مسألۀ امکان دفاع عقلانی از دین و یا عدم امکان دفاع عقلانی از دین برای مسیحیان در این زمینه مطرح شد. در تعریف دین تعریفهای متفاوتی هست. گاهی دین را عبارت از «متن» می دانند، مکتوب و متنی که باید تفسیر بشود. متکلمانی که دیدگاه هرمونتیکی و تفسیرگرا دارند بیشتر به اینگونه تعریفها پای بند هستند.

1 - گاهی دین را با احساس (Eexperience) یک نوع احساس دینی یا تجربۀ دینی تعریف کرده اند که باز هم آن جنبۀ اعتقادی و جنبۀ باورزایی دین در آن ملحوظ نشده، مغفول شده و کنار زده شده است.

2 - گاهی دین را یک نوع مواجهه با خداوند دانسته اند (Encounter) نوعی مواجهه با خدا، رویارویی شخص به شخصی (person to person counter) که به منزلۀ یک شخص آدمی به مقامی برسد که مستقیماً به درگاه حضرت دوست بار بیابد، با او سخن بگوید، راز بگوید و سخن او را بشنود.

3 - و گاهی دین را از طریق مناسک و معبد و سلسله مراتب روحانیت و تشکیلات اجتماعی معرفی کرده اند. تعریفهای جامعه شناختی و کارکردی اینجوری است به کارکردهای دین و بروزات و ظهورات دین بیشتر توجه دارد. گاهی نیز تعریفهای اسطوره شناختی میتولوژیک است. یعنی دین را از نظر کارکردی و از نظر محتوا و ماهیت شبیه اسطوره، دارای یک پیام معنوی می دانند و از آن قبیل اسطوره هایی که نیازی به استدلال و اثبات ندارد؛ ولی یک پیام اخلاقی در اینها هست. اینگونه معرفی می کنند. تعریفهای دیگری نیز هست که من نمی خواهم در آن باره به تفصیل سخن بگویم.

این نگرش و دیدگاه در مغرب زمین بیش از سه قرن بین تئولوگها و بین دین شناسان بزرگ مسیحی مثل: «پل تیلیخ، کاربارث، نپن برگ، بولتیان» و کسان دیگری که شاخص هستند در غرب مثل «کارل وینر»، «نیبور» و دیگران مطرح است. در کنار این یک ایدئولوژی مطرح شده است. بعنوان «سکولاریزم» که از میراثها و رسوبات عصر روشنگری است. عصر روشنگری را معمولاً یا قرن هفده می گیرند یا قرن هجده گاهی نیز بین رنسانس و نهضت روشنگری تفکیک می کنند و گاهی این دو را یکی می دانند. دقیق تر آن است که اینها را از یکدیگر متمایز کنیم. فیلسوفانی در عصر روشنگری ظهور کردند که معتقد بودند که بدون دین هم می توان زندگی را اداره کرد و نیازی به دخالت کردن و مداخلۀ دین در زندگی بشر نیست. «راسیونالیزم ستبر دکارتی» میراث یک چنین نهضتی است. در واقع دین بسندگی، عقل بسندگی، عقل محوری و عقل معیاری، یعنی کفایت عقل به تنهایی و مستقل از وحی و اینکه آدمی می تواند تئوری مدیریت برای جامعه بدهد و جامعه را اداره کند و نیازی به دخالت دادن دین نیست؛ زیرا دین دست و پا گیر است و قابل توجیه و دفاع عقلانی هم نیست. کلیسا و مسیحیت به اینجا رسیده است. و البته عملکردهای غلط و نادرست کلیساییان و روحانیان مسیحی نیز در پیدایش یک چنین استنباط و تلقی منفی و محدودی از دین نقش داشت.

متفکران غربی سرانجام به اینجا رسیدند که پس در واقع ما یک نوع «دئیزم» خدا انگاری طبیعی یا اعتقاد به خدا و بدون اعتقاد به شریعت خاص و نبوت، به این قائل هستیم و بس. بدین سان هم از نظر درون اقناع می شویم و وابسته به سویی و جایی هستیم، صانعی، مبدعی برای عالم قائل هستیم و در عین حال هم آن قید و بندهای دینی را کنار زده ایم و با عقل خود زندگی را تمشیت و اداره می کنیم. این میراث و رسوب عصر روشنگری هنوز ادامه دارد. متفکران «مکتب فرانکفورت» مثل «یورگن هابرماس» معتقد هستند که روشنگری یک طرح پایان نیافته است. هنوز به کلی نتایج آن مکتب استقرار نیافته، تحقق نیافته و همچنان ادامه دارد. این تفکر وارد الهیات تفکر مسیحی شد و از طریق ترجمه های کتابهای آنها و از طریق روشنفکرانی واسطۀ انتقال هستند به کشورهای خارج سفر کردند و تحصیل کردند به کشور ما برگشتند و از طریق هجوم تبلیغاتی دشمن وارد کشور ما هم شده است. شعار سکولاریستها این است که دین از سیاست جداست، دین از حکومت جداست، دین از رهبری جداست و دین از مدیریت جامعه جداست، زندگی را باید تعمیم عقلانی برایش گرفت. این را می گویند «سکولاریزم» این یک ایدئولوژی است که مدعی است خود علم کافی است برای اداره زندگی بشر نیازی به عالم غیب و جهان خارج و آموزه های وقیانی نیست. در کنار «سکولاریزم» که یک مکتب است، یک طرز فکر است، یک ایدئولوژی تمام عیار است، پدیدۀ دیگری هست که در جامعه شناسی دینSociogeyofreligtion پدیدۀ «سکولاریزاسیون» یا عوض شدن دین نامیده می شود». سکولاریزاسیون بر خلاف «سکولاریزم» مکتب نیست، از سنخ فکر و اندیشه نیست، معرفت نیست یک جریان و پروسۀ خارجی است و پدیده ای است که در جامعه ای یا جامعه های رخ داده است و آن عبارت از کاهش نفوذ دین، کاهش مظاهر دینی در جامعه؛ شاخصهایی هم جامعه شناسان دین ذکر کرده اند؛ مثلاً کم شدن تعداد طلبه های مدارس تبشیری و تربیت مبلغ مسیحی، کاهش بودجۀ کلیساها، کاهش درصد کسانی که شرکت می کنند در مراسم کلیسا و وقتی کاهش پیدا کرد حضور دین در متن جامعه می گویند دین «سکولاریزه» شده است. این یکی از تئوریهای رایج است در عصر ما.

حرکت امام حسین(ع) و حرکت امام بزرگوار ما آن روح بزرگ و آن عارف پاک باز و شیفته که عرفان را با حماسه درآمیخته بود، عملاً به ما نشان می دهد که دین از سیاست، از مبارزه، از مشارکت اجتماعی و مشارکت در تعیین سرنوشت جدا نیست و بی حضور دین نمی توان زندگی کرد. دین دارانه زیستن لازمه اش این است که دین در تمام ابعاد زندگی ما رسوخ کرده باشد. ببینید از سخن خود امام حسین(ع) می توان تأییدی برای این مطلب گرفت. می فرماید «الاترون ان الحق لا یعمل به وان الباطل لا یتناها عنه لیرغب المؤمن فی لقاء ربه حقا» اینجا سخن از مؤمن است، سخن از شخص دیندار است مگر نمی بینید که حق کنار زده شده است و باطل به میان صحنه آمده است؟ در چنین وضعیتی فرد مؤمن - نه امام معصوم - مشتاقانه به دیدار خدای خویش می رود و به مبارزه می پردازد. در سرنوشت جامعۀ خویش و امت خویش مشارکت می کند، سکوت جایز نیست، یک پیشوای دینی با یک جهان قداست و مجموعه ای از ارزشها و فضیلتهای انسانی و الهی به ارزش کار و رویارویی با ددمنشان و اهریمن صفتان و آدمخواران می رود. نفس عمل امام حسین(ع) نشان دهندۀ این است که هیچگاه تقدس، معنویت، فضیلتهای اخلاقی و الهی بودن، ایمان داشتن، با مشارکت در زندگی دنیوی، اداره کردن زندگی، دخالت کردن در زندگی و با جهاد و مبارزه تبانیی ندارد. این دو در واقع با هم آمیخته و عجینند و باید نگرش دین شناسانۀ ما و روشنفکران ما تصحیح بشود.

یکی از دستاوردهای بزرگ قیام حضرت امام نیز این بود که نگرش انسانهای معاصر را نسبت به دین تصحیح می کند. از انتظارات ما از دین و نیاز ما را به دین درست تفسیر می کند. ما دین را فقط برای آخرت گرایی و زهد فردی نمی خواهیم. دین آیین خلصه نیست؛ گرچه برخی از ادیان در شکل کنونی شان و شکل اصیل شان در دست ما نیست چنینند؛ مثلاً آیین «تائوئیزم» اینجور است. «کنفوسیوس» اینجور است، آیین «شینتو» این جور است، مذاهب هندی، «سیکها»، «جاینیزم» همه تقریباً همین طورند. یک سری دستورات فردی برای خودسازی و رسیدن به حالت جذبه و خلصه و اشراقات عرفانی اند اما در مورد دین اسلام نه تئوریهای «سکولاریزاسیون» در جامعه شناسی دین گویا و کافی است، بلکه رنگ می بازد و نه عمل و سیرۀ عینی و تحقق یافته پیشوایان دین این اجازه را به ما می دهد که این دین را جدای از اجتماع و سیاست و حکومت و رهبری بپنداریم.

بنده تئوری «ولایت فقیه» را بارها در دانشگاه ها بحث کرده ام و در همین ترم هم مشغول هستم این بحث را و بحث مقایسه ای در مورد آن دارم انجام می دهم با بعضی از قله های رفیع اندیشۀ سیاسی در غرب. الآن جای بحث نیست که ادله و استدلالهای کلامی و نقلی و عقلی امام (قدس سره الشریف) را عرض بکنم، ولی عمل امام حسین(ع) و عمل حضرت امام، رهبر و مرشد همه ما نشان داد که از دین نباید فقط بعد عرفانی را فهمید گر چه یکی از برجسته ترین ابعاد دین، بعد عرفانی آن است و دین صرفاً مقوله ای از احساس شخصی (persomal Feeling) نیست، بلکه محتوایی معرفتی دارد. یک بعد «اپیتمیک» و شناختاری دارد. مجموعه ای از اعتقادات و نگرشها و هستی شناسی و «اُنتولوژی» ارائه می کند. خود این در این زمینه ها ساکت نیست؛ سخن و پیام دارد. علاوه بر اینکه یک نظام ارزشی است که فضیلت ها چیست، رذیلت ها چیست و چگونه باید زیست، رفتار ارزشی ما چگونه باید باشد، نگرش ارزشی ما چگونه باید باشد و این نظام را در متن دین می فهمیم؛ یعنی اخلاق را ما جدای از دین نمی دانیم. سخنانی در باب تفکیک دین و ایدئولوژی، دین و سیاست، دین و رهبری در فضای فرهنگی جامعۀ ما امروز مطرح شده است.

یکی از ابعادی که در قیام امام حسین(ع) تجلی کرده به نظر من همین بعد است که در واقع جدا انگاری و تفکیک بین دین و دنیا ناصواب است و باید در این تز تجدید نظر کرد. البته دنیایی که غفلت زاست، دنیایی که با تقدس و قداست دینی مباین است این در خود متن آموزشهای دینی در اسلام مشخص شده و اسلام در واقع باید تقدس زدایی بشود؛ خود تقدس زدایی کرده است، محتاج پروژۀ «سکولاریزاسیون» نیست که می آید تقدس زدایی از دین بکند. بتها را و مظاهر شرک و کفر را معرفی کرده است و آن مقداری که آدمی در پرستش باید توجه بکند و کسی را که شایستۀ معبود واقع شدن است به خوبی معرفی کرده است. در باب غفلت زدایی دنیا نیز هشدارهای مهم و مدبرانه ای در آموزشهای اسلامی وجود دارد که ما به دنیازدگی و دنیاگرایی که معادل و ترجمه ای است برای «سکولاریزم» در زبان فارسی، مبتلا نگردیم و دنیا فریب مان ندهد. «راسیونانیزم» و عقل بسندگی نیز در تفکر اسلامی سخنی نادرست است و باید تصحیح بشود.

ما در عین حالی که به حجیت عقل و بدیهیات و یقینیات عقلی قائل هستیم، اما فراتر از آن به ساخت فرا عقلانی، ساحت شهودی و عرفانی نیز برای بشر قائل هستیم و معتقدیم که آدمی همین تن خاکی نیست، بلکه معجونی است که از فرشته سرشته شده و از حیوان و می تواند فراتر از خاک برود، همنشین عرشیان و ساکنان عالم بالا بشود. و در واقع اگر دل به دنیا ببندد و اسیر دنیا پرستی بشود خود را ضایع کرده است و ارزان فروخته است. به گفتۀ مولانا:

قدرخود نشناخت مسکین آدمی               از زیادی آمد و شد در کمی

یکی از نتایج قیام امام حسین(ع) که در نهضت امام خمینی - قدس سره الشریف - و در اندیشه ها و رفتار و موضع گیریهای ایشان هم کاملاً تجلی داشت، همین آمیختگی دین و دنیا بود. البته امام نظراً هم دربارۀ این نکته سخن گفته اند. از لحاظ تئوریک و جنبه های استدلالی و معرفت شناختی هم این مسأله را مطرح کرده اند، ولی برای دیر باوران و کسانی که به آن بحث های تئوریک دسترسی ندارند و قابل هضم برای آنها نیست، کافی است رجوع به سیرۀ عملی معصومین(ع) بکنند.

بنابراین اگر قائل به امکان «سکولاریزه» شدن دین بشویم به معنایی که تئوریهای موجود جامعه شناسی دین می گویند، دربارۀ اسلام باید یک استثنا قایل بشویم؛ زیرا در متن تعالیم این دین و عملکرد پیشوایان هدایت و امامان بزرگ ما توجه به دنیا، بهره گیری از دنیا و طرد رهبانیت و زهد فردی و انزوای از خلق و گریز از جامعه مطرح شده و کاملاً نفی و طرح شده است. «لا رهبانیة فی الاسلام انی رهبانیة امتی الاجهاد» پس سیاست یکی از ابعاد دین است.

در کنار این عزتمندی و غیرتمندی امام حسین(ع) در دین و ذلت ناپذیری و استواری که فرمود: «والله لا اعطیکم بیدی اعطاء الذلیل و لا اقرلکم اقرار العبید» مؤمن باید عزتمندانه زندگی کند و تن به ننگ بندگی نسپرد. و در فراز دیگری دارد: «یا شیعه آل ابی سفیان ان لم یکن لکم دین و کنتم لا تخافون المعاد فکونوا احراراً فی دنیاکم» آن امام برای همیشه درس آزاد مردمی و فتوت و شجاعت و وارستگی به انسانها آموخته است.

این دو بعد از ابعاد سیاست جهانی عاشورا است که امام امت رحمة الله علیه هم در همین سمت و سو حرکت می کردند و از میراث داران بزرگ فتوت حسینی(ع) بودند.

به اعتقاد ما دین اسلام با دنیا عجین و آمیخته است و ما تفکر «سکولاریزم» را در باب اسلام نمی پذیریم؛ زیرا معاندت با روح تعالیم این دین دارد. و «سکولاریزاسیون» هم در باب اسلام اصلاً مجال طرح ندارد، زیرا توجه به دنیا در متن این دین مورد عنایت شارع قرار گرفته است.

از خدای بزرگ برای روح بلند امام رحمة الله علیه طلب علو درجات می کنیم و برای همه شما عزیزان پیروزی و نیک فرجامی خواهانم.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

منبع: مجموعه مقالات هفتمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س)، ص 149.


پی نوشت ها:

این مقالۀ کوتاه در اصل سخنرانی نگارنده بوده است که در خرداد ماه سال 1375 به دعوت جمعیت زنان جمهوری اسلامی ایران در تالار دانشکدۀ حقوق دانشگاه تهران ایران شده است. نگارنده خود معترف است که این بحث دامن گستر هنوز نیاز به تنقیح و تفصیل دارد، اما ضیق مجال و کثرت اشتغال فعلاً او را از این توفیق مانع آمده است و امیدوار است که در فرصتهای بعدی یا در دیگر سخنرانیها و مقالات خود بدین مهم توفیق یابد. بمنه و کرمه.

 

 منابع:

ا - لهوف، سید بن طاووس.

2 سخنان حسین بن علی(ع) از مدینه تا کربلا، محمدصادق نجفی، دفتر انتشارات اسلامی جامعۀ مدرسین قم. 3 - چهرۀ حقیقی قیام حسینی درآیینۀ اسناد تاریخی، عبدالکریم حسینی قزوینی، ترجمۀ علوی، انتشارات بدر.

3 - حماسۀ حسینی، استاد شهید مرتضی مطهری، 3 جلد، اننشارات صدرا.

5-اسلام و دنیوی گری (سکولاریسم) پروفسور دکتر سیدمحمد نقیب العطاس،ترجمۀ احمد آرام، مؤسسۀ مطالعات  اسلامی دانشگاه تهران.

 

 

انتهای پیام /*