دکتر فروزنده جعفرزاده پور

نقش اقتصادی زنان در جامعه و خانواده

پس از انقلاب شکوهمند اسلامی زمینه های ورود زنان به عرصه های اجتماعی- اقتصادی و سیاسی تا حد قابل توجهی ایجاد گردید. امام خمینی(ره) بنیانگذار جمهوری اسلامی تا پیش از وقوع انقلاب رویکرد متفاوتی با این موضوع داشتند و این در حالی است که پس از پیروزی انقلاب با ایجاد فضای جدید سیاسی، به مشارکت زنان در جامعه با رویکرد نوینی نگریستند.

کد : 170321 | تاریخ : 22/02/1397

نقش اقتصادی زنان در جامعه و خانواده

دکتر فروزنده جعفرزاده پور[1]

بیان مسأله:

زنان نیمی از جمعیت هر جامعه‌ ای را تشکیل می‌ دهند اما آنان از سهم مساوی در امکانات و منابع جوامع برخوردار نمی‌‌ باشند. عوامل مختلفی در مشارکت زنان در نیروی کار فعال تأثیر گذار است. «تقویت اقتصادی زنان بستگی قابل ملاحظه‌ای به توانایی یا عدم توانایی آنان برای مشارکت در بازار کار و همچنین به شرایط اشتغالی که زنان با آن مواجه می‌ شوند دارد. جامعه جهانی بیش از پیش بر این باور است که تنها راه رهایی پایدار از فقر، ارتقاء کار شایسته است» (طاهری پور، 1389: 73). گزارش روند جهانی اشتغال زنان نشان می‌ دهد که در بیشتر مناطق، شمار زنان دارای کار شایسته رو به افزایش است، در حالی که هنوز تساوی کامل جنسیتی در زمینه دسترسی به بازار کار و شرایط کاری برقرار نشده است.

پس از انقلاب شکوهمند اسلامی زمینه‌ های ورود زنان به عرصه‌ های اجتماعی- اقتصادی و سیاسی تا حد قابل توجهی ایجاد گردید. امام خمینی(ره) بنیانگذار جمهوری اسلامی تا پیش از وقوع انقلاب رویکرد متفاوتی با این موضوع داشتند و این در حالی است که پس از پیروزی انقلاب با ایجاد فضای جدید سیاسی، به مشارکت زنان در جامعه با رویکرد نوینی نگریستند. امام خمینی (ره) از ابتدای دهه 1340 و آغاز برنامه‌ های اصلاحی حکومت، بر نگرش خاص و محدود رژیم نسبت به فعالیتهای اجتماعی زنان انگشت نهاد و مخالفت خود را با اقدامات رژیم در این زمینه به کرات اعلام داشته و آن را نه خدمت به زنان، بلکه در راستای فلج شدن امور معرفی می‌ نماید. بر همین اساس ایشان طی اظهاراتی خطاب به وعاظ و گویندگان مذهبی چنین می‌ گویند: «از دخالت زنها در اجتماعی که مستلزم مفاسد بی شمار است ابراز انزجار و دین خدا را یاری کنید (امام خمینی، صحیفه امام: ج 1: 230 به نقل از نیک خواه قمصری، صادقی فسایی، 1391: 14). همچنین ایشان اشاره دارند که اسلام مراعات بانوان را در تمام جهات بیش از هر کس نموده و با احترام به حیثیت اجتماعی و اخلاقی آنها مانع از اختلاطی می‌ شود که مخالف عفت و تقوای زن است، نه آنکه آنان را در ردیف محجورین و محکومین قرار دهد. از نگاه امام (ره) بزرگترین دستاورد انقلاب، تحول حاصل شده در بانوان ایران بود و این تحول بیش از تحولی است که در مردان حاصل شد. صادقی فسایی همچنین آورده است: «آنچه در بیانات ایشان بیش از هر چیز به چشم می‌ آید، ضرورت حضور و فعالیت اجتماعی زنان در دوران استقرار و تثبیت نظام جمهوری اسلامی است، امری که در دوران حکومت پهلوی به علت فضای نا امن اجتماعی بارها مخالفت خود را با آن اعلام کرده بودند»؛ به بیان ایشان «البته شغل برای زن، شغل صحیح برای زن، هیچ مانعی ندارد، لکن نه آن طوری که آنها می‌ خواستند. آنها نظرشان به این نبود که زن یک اشتغالی پیدا بکند. نظرشان به این بود که زن را مثل مردها هم، زنها را و مردها را، از آن مقامی که دارند منحط کنند. نگذارند یک رشد طبیعی از برای قشر زن پیدا شود» (همان، 332،7) (به نقل از نیک خواه قمصری، صادقی فسایی، 1391: 18). در واقع آنچه حضرت امام در مورد زنان مطرح نمودند شالوده مورد تأیید زنانگی از نظر نظام اسلامی بود و تأکید بر مشارکت فعال و آگاهانه زنان در تعیین سرنوشت خود و ملت خود را تا آنجا اهمیت می‌ بخشد که آن را به عنوان یک ضرورت و تکلیف شرعی معرفی نموده و گستره این مشارکت را شامل بالاترین سطوح فعالیت سیاسی دانسته اند.

«به طور کلی، شاکله مرکزی این گفتار را می‌ توان با تأکید بر به رسمیت شناختن تداوم مشارکت زنان همانند مردان در عرصه‌ های مختلف سیاسی و اجتماعی با رعایت کامل حجاب و دوری از بی بند و باری در راستای پشتیبانی از اسلام و حاکمیت قوانین اسلامی در مقابل دشمنان آن دانست؛ زنی که در پرتو این متون زاده می‌ شود زنی است که چه به لحاظ عملی – سهمی که در پیروزی انقلاب ایفا کرده – و چه به لحاظ نظری – عنایتی که به اسلام دارد- نه در فرو دست که در کنار یا فرادست مرد می‌ نشیند و نه چونان ضعیفه‌ای مستحق مراقبت در پس دیوارهای خانه که سرشار از شجاعت و آگاهی به مراقبت و ساختن جامعه فراخوانده می‌ شود؛ اندیشه‌ای که دریچه تازه فرا روی موقعیت زنان در جامعه می‌گشاید و وضعیت شیء گشته زنان در دوران پیش از انقلاب را مرهون انفصال از اسلام و اتصال به غرب معرفی می‌ کند. بر این اساس زن مسلمان می‌ بایست به منظور ایفای نقشهای ارزشمند مادری و همسری خود در چارچوب خانواده توام با مشارکت فعال، آگاهانه و سرنوشت ساز در حیات سیاسی و اجتماعی جامعه خود بر دو محدودیت فائق آید: اول محدودیتی که به واسطه تفکر محافظه کارانه سنتی در قالب عرفها و رسوم اجتماعی- که غالبا با دین نیز بی ارتباطند – زن را از حقوق واقعی‌ اش محروم ساخته و دوم محدودیتی که به واسطه تفکر غربی، زن را به وادی ابتذال و شئ وارگی کشانده و او را از آزادی و اصالتش بی بهره می‌ سازد» (نیکخواه قمصری، صادقی فسایی، 1391: 23-22).

بی تردید صعود و نزول مقام و منزلت زنان معلول شرایط و تحولات فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جوامع است. نقش زنان در خانواده به عنوان هسته پایدار جامعه و محور بنیادین تحولات فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی شناخته شده و همیشه مورد تأیید است. نقش زنان به عنوان نیروی کار در خانواده و اجتماع از قدمتی به طول تاریخ بشر مربوط می‌ شود. کار زنان چه در بین چهار دیواری خانه و چه خارج از آن در طی تاریخ، یاری رسان تأمین معاش خانواده و تامین رفاه بوده است. (احسانی مقدم، 1389: 44)

زنان به دلیل ایفای نقش های خانوادگی و سنتی به عنوان مادر و همسر، گاهی از مشارکت در فعالیتهای اقتصادی در جامعه باز می‌ مانند. در طی سالهای اخیر نه تنها روند های جهانی بلکه تغییرات اتفاق افتاده در سطح ملی به ویژه در حوزه آموزش و بالاخص آموزش عالی موجب ایجاد بسترهای توانمند سازی در زنان شده است. سطح تحصیلات زنان در سراسر جهان همچنان رو به رشد بوده و در بسیاری از نقاط شکاف جنسیتی نیز برای برخی از شاخص‌ های بازار کار در حال کاهش است. علی رغم چالشها و مشکلات بارزی که بر سر راه رسیدن به تساوی و برابری جنسیتی در دنیای کار وجود دارد، قبول این سختی‌ ها برای رسیدن به این هدف متعالی و با ارزش، بهای اندکی خواهد بود؛ اما با این وجود این حقیقت که تعداد زنان شاغل به مراتب از مردان کمتر است همچنان پا برجاست. در سطح جهانی به ازای هر 100 مرد، تنها کمتر از 70 زن (9/66 درصد) فعال در زمینه اقتصادی وجود دارد. اینکه تصور شود همه زنان مایل به کار کردن هستند، فرضی غلط است. پس منطقی‌ تر است که بگوییم زنان خواهان آن هستند که بتوانند همچون مردان، خود برای شروع به کار تصمیم بگیرند و در صورت تمایل همچون مردان، شانس یافتن کاری مناسب و در خور‌شان را داشته باشند. (همان، 74).

«... در جامعه سنتی و به ویژه در روستاها، زنان با نقش های دوگانه رو به رو هستند که آنها را تحت فشار تعهدات مضاعف قرار می‌ دهد. اما از آنجا که در جامعه سنتی بین محل کار و تولید و یا کار و خانواده، فاصله‌ ای نیست و این دو از هم جدا و مستقل نیستند و زنان نیز غالباً به عنوان زنان خانه دار به مشارکت در کارهای تولیدی روی می‌ آورند، نه به عنوان کارکن مستقل و یا مزدبگیر، همزمانی وقوع نقش ها نمی‌‌ تواند مانع از ایفای موازی آنها شود و زنان فرصت می‌ یابند در کار و تولید شرکت جویند و تعهدات ناشی از نقش خانوادگی خود را نیز به انجام برسانند، به همین دلیل و به رغم اضافه بار نقش، زنان کمتر دچار فشار ناشی از تداخل زمانی نقش های دو گانه می‌ شوند؛ اما به موازات تحول جامعه و جدایی کار از خانواده و تغییر در برخی نهادهای اجتماعی دیگر، از جمله تعمیم آموزش و پرورش رسمی و عالی و تحت پوشش قرار گرفتن دختران جوان، ضرورت و نیاز اقتصادی خانواده‌ها به کار زنان در خارج از خانه برای استمرار حیات و بقای خانواده و از همه مهمتر نیاز روز افزون جامعه در به کار گیری نیروی کار زنان در بخشهای صنعت و خدمات که در نتیجه تغییرات ساختاری در بخشهای اقتصادی جامعه، اولویت و گسترش بیشتری نسبت به بخش کشاورزی یافته است، تعداد زنان شاغل در بخشهای خدمات و صنعت رو به افزایش گذارد» (رستگار خالد، 1385: 34).

در ایران علی رغم رشد درصد تحصیلات زنان در مقاطع عالی، این رشد در مشارکت آنان در بازار کار و به عنوان نیروی شاغل مشاهده نمی‌‌ شود. در واقع با وجود سهم بالای زنان در دانشگاهها سهم آنان در بازار کار بسیار ناچیز است. گر چه بجز سطح تحصیلات عوامل دیگری هم در درصد مشارکت اقتصادی زنان در بازار کار تأثیرگذار است. آمارها در طی نزدیک به یک دهه نشان دهنده تغییرات نرخ اشتغال زنان بوده اند. بر اساس آمارهای منتشر شده مرکز آمار ایران، نرخ بیکاری در سال ۱۳۸۴، 5/11 درصد بود، این نرخ در سال ۸۸ به 9/11 دهم درصد افزایش یافت. بررسی آمار‌ها و نتایج سرشماری سال ۱۳۹۰ مرکز آمار ایران نشان می‌ دهد که سه میلیون و ۵۶۰ هزار نفر بیکار در ایران وجود داشته‌اند که از این تعداد ۷۵ درصد مردان و ۲۵ درصد زنان بوده‌اند. آخرین گزارش مرکز آمار ایران در مورد نتایج آمارگیری نیروی کار ایران در پاییز سال ۱۳۹۲ نشان دهنده نرخ بیکاری ۳ / ۱۰ درصدی با ۲ میلیون و ۴۰۱ هزار بیکار بالای ۱۵ سال است. بالا‌ترین نرخ بیکاری را زنان در گروه سنی ۲۰ تا ۲۴ سال با ۸ /۴۶ درصد میزان بیکاری داشته‌اند. نرخ بیکاری برای مردان 8/5 درصد و برای زنان 2/3 درصد است. بر اساس گزارش مرکز آمار ایران، بررسی وضعیت بیکاری جوانان در تابستان سال ۱۳۹۲ در گروه سنی ۱۵ تا ۲۴ ساله نشان داده است که ۲۳/۹ درصد از این جمعیت فعال، بیکار هستند. در این میان نرخ بیکاری در بین زنان نسبت به مردان بیشتر بوده است.

بررسی آمار های بالا گرچه حکایت از درصد پایین مشارکت زنان در نیروی کارکه به عوامل مختلف از جمله وجود معضلات اقتصادی و روند فزاینده بیکاری در کشور داشته و منعکس کننده وضعیت نامناسب اقتصادی در کشور است اما پیام دیگری هم به همراه داشته و آن اینکه درصد زنانی که به عنوان نیروی کار فعال در جامعه ایفای نقش می‌ کنند به دلیل بعد مکانی موجود بین محیط کار و محل سکونت، قادر نیستند همزمان به ایفای دو نقش کاری (در بیرون از خانه) و خانوادگی (همسری- مادری) بپردازند در نتیجه پدیده تعارض نقش در آنها اتفاق می‌ افتد. این پدیده به نظر رستگار خالد پدیده‌ای است که با ساختارها و جوامع نوین همراه است و در جوامع روستایی و سنتی به دلیل فقدان فاصله بین محل کار و محل سکونت، اتفاق نمی‌‌ افتد. وی در تشریح مسأله متذکر شده: «... نقش زنان شاغل به دلیل جدایی کار از خانواده، امکان ایفای همزمان و توأم وظایف و فعالیتهای شغلی و خانوادگی به گونه‌ ای که در جوامع روستایی و سنتی تا پیش از آن شاهد بوده ایم اساساً منتفی است و به همین دلیل، با وجود الگوی جنسیتی تقسیم کار، معضل تعارض نقش (role conflict) بین کار و خانواده برای این گروه از زنان به یک معضل جدی تبدیل شده که با گسترش تعهدات ناشی از آنها – نظیر بچه دار شدن و یا اشتغال به کار تمام وقت در مشاغل حرفه‌ای و تخصصی- جدی‌تر نیز می‌ شود که در صورت بی توجهی به آن می‌ تواند پیامدها و تبعات منفی برای سلامتی روانی – اجتماعی زنان شاغل و بالطبع خانواده‌ های آنها و عملکرد مطلوب سازمانها و مؤسسات تولیدی و اداری در پی داشته باشد (رستگار خالد، 1385: 34).

احمدی فراز و دیگران (1393) بر این باورند که تغییرات اجتماعی حاصل از فرایند توسعه اجتماعی و گذر از جامعه سنتی به جامعه مدرن باعث شده که بخش قابل توجهی از زنان در کشور، دگرگونی هایی را تجربه نمایند. این دگرگونی‌ ها به همان نسبت که منشأ بهبود کیفیت زندگی و پیشرفت اجتماعی زنان شده است، آنها را با چالشها و مشکلات جدیدی روبه رو ساخته است. در بیشتر پژوهشهای داخلی و یا خارجی انجام گرفته در مورد زنان صرف نظر از دیدگاه و نگاه آنان به زنان، دو نقش اصلی و مهم «همسری و مادری» را برای زنان قائل شده‌اند. این دو نقش با توجه به ویژگیهای جسمی و روانی زن، وظایف خاصی را بر دوش او می‌ گذارد. با بیرون رفتن زن از خانه، در تقسیم کار جنسیتی و سنتی که پیش‌ تر برای آنان تعریف شده بود، تغییراتی به وجود می‌ آید و نقش تازه‌ای بر نقشهای قبلی او اضافه می‌شود به عبارت دیگر، اشتغال به عنوان نقشی اضافه شده تعهدات و مسئولیتهای بیشتری برای زنان ایجاد نموده است؛ چرا که آنها ناگزیر هستند هم به وظایف خانه داری خود بپردازند و هم در عرصه اشتغال و انجام وظایف خارج از خانه اهتمام ورزند و همانطور که می‌ دانیم، زمانی که فردی دارای موقعیت اجتماعی و نقش خاصی در جامعه باشد، با سلسله‌ای از نقشهای به هم پیوسته که لازم و ملزوم یکدیگر شناخته می‌ شوند، رو به رو است که باعث می‌ شود وی نه با یک انتظار واحد، بلکه با شبکه‌ ای از انتظارات که به طور همزمان وجود دارد، رو به رو گردد.

با در نظر گرفتن این موضوع، زنان شاغل نیز که در بیشتر موارد به طور همزمان دارای سه نقش همسری، مادری و شغلی هستند با انتظارات نقشی متفاوت روبه رو می‌باشند که باید قادر به پاسخگویی به همه آنها باشند، ولی این احتمال وجود دارد که آنها با محور قرار دادن الزامات یک نقش، برآورده ساختن انتظارات نقشهای دیگر را در حاشیه قرار دهند یا به ایفای انتظارات ایجابی اکتفا کنند، اما از آنجا که در جامعه ما مهمترین نقش یک زن، نقش مادری او می‌ باشد؛ انتظار می‌ رود مادران شاغل نیز مانند زنان دیگر بتوانند انتظارات نقشی خود را اجرا نمایند که در این وضعیت به خصوص برای زنانی که دغدغه هم ساز کردن نقشهای سنتی و مدرن را دارند، با چالشهای بیشتری همراه است و می‌ تواند بر جنبه‌ های مختلف زندگی زن و ایفای نقش های مختلف وی به خصوص نقش مادری تأثیرات فراوانی بر جای گذارد (احمدی فراز و دیگران، 1393).

با توجه به وضعیت موصوف، مطالعه حاضر تلاش دارد ضمن بررسی مطالعات پیشین به بررسی عوامل مؤثر بر ایفای نقش های زنان در خانواده و جامعه بپردازد.

پیشینه پژوهش:

احسانی مقدم (1389) به بررسی تغییرات اشتغال در جهان پرداخته و عوامل مؤثر بر آن را بر شمرده است. وی در مطالعه‌ای با عنوان «مروری بر اشتغال زنان» نشان داده که در طول تاریخ، زنان نه تنها پا به پای مردان بلکه بیش از مردان، به کار اشتغال داشته اند، اما متأسفانه سهم بیشتر فعالیتهای زنان را کارهای بدون دستمزد تشکیل می‌ داده و همین مسأله باعث کمرنگ جلوه نمودن نقش زنان در اقتصاد گردیده بود. امروزه تغییر در الگوی زندگی، ارزشها و صد البته افزایش سطح تحصیلات زنان تمایل زنان را به حضور پر رنگ در عرصه‌ های اقتصادی دو چندان نموده است.

برخی از مطالعات به بررسی تأثیرات فشار کار بر افراد و بالاخص زنان پرداخته اند. کارت رایت و کوپر (1996) نشان می‌ دهد که نحوه ادراک فرد، ناسازگاری شخصیتی، تجربیات قبلی استرس، شبکه حمایت اجتماعی، استراتژیهای مقابله ای، و شرایط محیط همه بر تعامل استرس و استرسور اثر می‌ گذارد. بنابر این باید گفت که ادراک فرد از شرایط فشار آور ذهنی است و محتمل است آنچه که توسط یک فرد فشار تلقی شود، از نگاه فرد دیگری صرفا چالش برانگیز ارزیابی گردد. مطالعه دیگری که توسط فرچ و همکارانش انجام شد، نشان می‌ دهد که فشار کاری از عدم تناسب بین افراد و محیط پیرامونشان ناشی می‌ شود (مدل تناسب فرد- محیط). اگر فرد در معرض، زیر تقاضای (under demand) ناشی از وظایف تکراری یا کسل کننده قرار گیرد و یا در شرایطی قرار گیرد که تقاضاهای زیادی از وی شود (over demand)، عدم تناسب بین فرد- محیط می‌ تواند سبب فشار شود. همچنین آنها بر این باورند که برای هر فردی، سطح بهینه‌ای از تقاضای محیطی وجود دارد (فرنچ و دیگران، 1982).

استرس و فشارهای شغلی از عواملی است که بر روی افراد و بر چگونگی ایفای نقش توسط آنان تأثیرات قابل ملاحظه‌ای دارد. در فعالیتهایی با مخاطره بالا توجه به چنین وضعیتی اهمیت قابل توجه دارد. کیانی و دیگران (1390) در مطالعه‌ای با عنوان «استرس شغلی و نرخ حوادث گزارش شده در میان کارکنان شرکت ذوب آهن اصفهان: نقش تعدیل کننده فشارکاری»، به بررسی تأثیر فشار و استرس شغلی بر سلامت جسمی و روانی کارکنان و اثرات زیانبار آن بر آنها پرداخته‌اند. آنها همچنین نشان داده اند که این فشار را می‌ توان به وسیله سایر متغیرها تعدیل نمود. جامعه آماری این مطالعه را، کلیه کارکنان شرکت ذوب آهن اصفهان تشکیل می‌ دهند و تعداد جامعه نمونه آنها 189 نفر بوده است که با روش مصاحبه و نمونه گیری طبقه‌ای انتخاب شده اند. یافته‌ها نشان داده است که بین متغیرهای فشار کاری، استرس شغلی و نرخ حوادث گزارش شده همبستگی درونی معنی داری وجود داشته است. کاهش استرس شغلی به وسیله تغییر ادراک کارکنان از فشار کاری می‌ تواند در پایین آوردن نرخ حوادث گزارش شده مؤثر باشد و همچنین کاهش ادراک فشار کاری به وسیله بهبود استرس شغلی می‌ تواند در وقوع حوادث شغلی مؤثر باشد(کیانی و دیگران، 1390).

از دیگر عوامل تأثیرگذار بر فشار نقش بر مبنای مطالعات انجام شده میزان تبحر و تجربه از یک سو و دوره زندگی و سن از سوی دیگر است. جزنی (1383) در مطالعه خود با عنوان «کارخانگی» نشان داد با افزایش سن زنان خانه دار، تخصص آنها در زمینه کارهای خانه داری افزایش می‌ یابد در نتیجه برای کارهای منزل فرصت کمتری صرف می‌ شود و ارزش افزوده کارهای خانه داری کاهش می‌ یابد. همچنین ارزش افزوده کار خانه داری با متغیر تحصیلات رابطه معکوس و با متغیر تعداد اتاقها، تعداد فرزندان و ساعات کار در خانه رابطه مستقیم نشان داده است (جزنی، 1383).

احمدی فراز و دیگران (1393) در یک بررسی با عنوان «تبیین تجارب زنان شاغل پیرامون نقش مادری: یک پژوهش کیفی پدیدار شناسی، نشان دادند که «قبول نقش های متعدد همسری، مادری و شغلی در زنان شاغل، سبب به وجود آمدن انتظارات نقشی گوناگون و اجبار در پاسخگویی به این انتظارات و نیازهای نقشی در خانواده و جامعه شده است، اما از آنجا که نقش مادری یکی از مهمترین نقش های زنان به شمار می‌ رود، به طور قطع این موضوع خواسته یا ناخواسته می‌ تواند ایفای نقش مادری را تحت تأثیر قرار دهد. همانطور که یافته‌ های این پژوهش نشان می‌ دهد، ایفای این نقش مهم در مادران شاغل با تحمل مشقات و سختی‌ های فراوانی همراه می‌ باشد و فرایند متفاوتی با زنان غیر شاغل دارد که این امر می‌ تواند بر روی سلامت جسم و روان آنان تأثیرگذار باشد، بنابر این مستلزم توجه بیشتری است» (احمدی فراز و دیگران، 1393: 136).

در جمع بندی مطالعات پیشین می‌ توان اظهار داشت که ایفای نقش های چندگانه محول شده بر زنان تأثیرات قابل ملاحظه‌ای در حوزه‌ های روانشناختی، اجتماعی، اقتصادی و حتی ایمنی و بهداشتی دارد. تغییرات الگوی نوین اشتغال زنان و تفکیک و جدا شدن فضاهای کار و زندگی موجب شد که برخی از زنان به دلیل فشار نقش های مادری و همسری وارد حوزه فعالیتهای اقتصادی نشده و از ایفای نقش به عنوان فعل در این حوزه اجتباب وزرند. این در حالی است که برخی محققان در تفسیر مشارکت زنان در فعالیتهای اقتصادی، کاهش و تسهیل کارهای خانگی را دانسته‌اند و بر این باورند با تسهیل و کاهش فعالیتهای مادری و همسری در دوران مدرن، زنان توانستند وارد عرصه اشتغال گردند. محققین بر این باورند احساس و ادراک فشار نقش در زنان از ایفای نقش های مختلف و سه گانه مادری، همسری و کاری بستگی به عوامل مختلفی از جمله حمایتهای اجتماعی دارد. در واقع شدت و میزان دریافت یا عدم دریافت حمایت اجتماعی بر روی میزان فشار نقش و حتی تعارض نقش های زنان تأثیرگذار است. دیگر بررسی حکایت از آن دارد فشار نقش، باعث افزایش استرس شغلی می‌ گردد و نهایتاً اولویت گذاری برای نقش هایی که زنان ایفا می‌ کنند بر نحوه ایفای سایر نقش ها توسط آنان مؤثر است. در بسیاری از موارد برای زنان نقش های خانوادگی مادری و همسری دارای اولویت است.

چارچوب نظری:

در دهه پنجاه میلادی با افزایش شمار زنان شاغل، جامعه شناسان تلاشهایی را برای توضیح مشارکت زنان در بازار کار آغاز کردند. پیشتاز این بررسی‌ ها که بعد با چند بررسی دیگر همراه شد کار میردال وکلاین (1956) با موضوع «نقش دو گانه‌ ی زن» بود. از این بررسی‌ ها بر می‌ آید که روی آوردن زنان متأهل به کار بیرون از خانه پرسش برانگیز به نظر می‌ رسیده چون زنان در تقسیم کار پذیرفته شده جنسیتی به عرصه‌ های خانگی منحصر شده بودند. ارتباط طبیعی زن با نقش مادر و همسر اصلی و بی چون و چرا بود و زن شوهر دار از نظر مالی وابسته به مرد محسوب می‌ شد. بنابر این برای توضیح مشارکت روز افزون زنان در بازار کار بر مسأله میزان عرضه کار تکیه می‌کردند. گفته می‌شد زنان متأهل از این رو می‌ توانند «برای کار از خانه بیرون بروند» که خانواده کوچک تر و کار کم زحمت‌ تر شده است. به هر تقدیر این بررسی‌ ها به تفکیک مشاغل یا مبنای ساختاری اشتغال زنان توجهی نداشت (آبوت و والاس، 1380: 201).

تأکید اصلی نظریه نقش، توجه به پیامدها و کارکرد های روانی و اجتماعی نقش های چند گانه به طور کلی، به ویژه جستجوی پاسخ برای این مسأله بوده که آیا گسترش و تعدد نقش ها مستلزم فشار و تعارض است؟ و یا بیش از آن در بردارنده مجموعه‌ای از پاداشها است که در نتیجه فواید ترکیب نقشها حاصل می‌ آید؟ هاید بیان می‌ کند که در حوزه نظریه نقش، دو رویکرد نظری گسترده در این زمینه رشد کرده است. این رویکردها عبارتند از: رویکرد کمیابی نقش و رویکرد رقیب آن، انباشتگی نقش. در عین حال فارغ از مناقشات جاری نظریه نقش، رویکرد جنسیتی نقش، با تأکید بر اصولی نظیر تقسیم جنسیتی کار و تفکیک حوزه‌ های زندگی اجتماعی به دو حوزه عمومی مردان و حوزه اختصاصی زنان به مقوله زندگی خانوادگی و شغلی زنان از چشم انداز نابرابری‌ های جنسیتی و اجتماعی می‌ نگرد و تعارض بین این دو حوزه را با استناد به آن توضیح می‌ دهد.

تالکوت پارسونز صاحب یکی از بانفوذ ترین نظریات در مورد تحولات خانواده است که سال‌ های طولانی محور اصلی نظریات جامعه‌ شناختی در حوزه خانواده بوده است. پارسونز اعتقاد داشت فرایند توسعه صنعتی منجر به تغییرات خانواده از شکل گسترده به خانواده‌ ی هسته‌ ای شده است. این نوع خانواده، بر خلاف خانواده گسترده، تمام کارکرد های اجتماعی و اقتصادی خود را از دست داده و صرفاً به واحد سکونت و مصرف تبدیل شده است (عزازی، 1387). کارکردهای اقتصادی، آموزشی، خدماتی، محافظتی و... خانواده به دیگر نهادها و سازمانهای اجتماعی مانند شرکت‌ ها، کارخانجات، مدارس، بیمارستان‌ ها و... واگذار شده و کارکرد های مهم باقی‌ مانده برای خانواده فراهم آوردن عوامل جامعه‌ پذیری کودکان و شرایط کسب تعادل روانی و استحکام شخصیت برای بزرگسالان است. این گروه خانگی از شبکه خویشاوندی جدا شده و ازدواج بر اساس انتخاب آزادانه صورت می‌ گیرد.

پارسونز با تقسیم خانواده هسته‌ ای به دو نوع جهت‌ یاب و فرزند یاب معتقد است افراد با ازدواج از خانواده جهت‌ یاب زن یا شوهر جدا می‌شوند و از لحاظ اقتصادی و پایگاه اجتماعی از آن مستقل می‌ شوند و پایگاه اجتماعی خانواده از طریق شغل شوهر مشخص می‌ گردد. بنابراین همبستگی خانوادگی در خانواده هسته‌ای جدید، مانند سایر نظام‌ های خانوادگی، منوط به ثبات گروههای بزرگ خویشاوندی نبوده و تنها همبستگی فرد نسبت به خانواده فرزند یاب به وجود می‌ آید. ایجاد و دوام این نوع از همبستگی از نظر پارسونز، رابطه عاشقانه بین زن و شوهر است و همسرگزینی آزاد به دور از دخالت‌ های خانواده و بر اساس تمایلات احساسی، شرط ضروری برای این نوع رابطه است (روزن بام، 1367).

از نظر پارسونز جهت دست‌ یابی به حداکثر کارکرد های خانواده هسته‌ای، وجود دو تفاوت اساسی در میان اعضای خانواده ضروری است؛ یکی وجود دو قطب مخالف رهبری و زیردستان، و دیگری تقسیم کار بر اساس جنسیت که با تفکیک نقش‌ های ابزاری و نقش‌ های بیانگر مشخص می‌ شود. نقش ابزاری بیشتر شامل حالات مردانه و نقش بیانگر بیشتر شامل حالات زنانه است. به اعتقاد او این تقسیم نقش باعث حفظ وحدت خانوادگی می‌ شود. نقش مردان، تعیین پایگاه اجتماعی خانواده از طریق شغل و حفظ امنیت و آسایش خانواده از طریق درآمد شغلی است؛ و نقش زن ایجاد روابط عاطفی (بیانگر) برای اعضای خانواده است که از مشکلات گوناگون اجتماعی رنج می‌ برند. بر اساس این نظریه، هرگونه تداخل و تغییر در الگوی نقش‌ ها سبب برهم خوردن تعادل زندگی می‌ شود. زیرا به ویژه در حالت اشتغال زن، وی حالت بیانگر را از دست داده و به رقیب شوهرش تبدیل می‌ شود. در نتیجه رقابت زن و شوهر با یکدیگر منجر به ناهماهنگی و نابسامانی خانواده می‌ شود. به نظر پارسونز ایفای نقش‌ های تخصصی مردانه و زنانه، عامل دوام و بقای خرده‌ نظام خانواده در چارچوب نظام اجتماعی است و چنین خانواده‌ای تناسب بسیاری با صنعتی شدن در مقیاس کلان دارد و در واقع جزو اقتضائات کارکردی آن به حساب می‌ آید.

رستگار خالد بر این باور است که «نخستین نظریه پردازان نقش غالباً و صرفاً به جنبه‌ ها و پیامدهای منفی تعدد نقش ها توجه می‌ کردند و حتی یکی از مفروضات مهم در نظریه‌ های اولیه نقش های اجتماعی این بود که تعدد روابط با دیگران منبع فشار روانی و ناپایداری اجتماعی است (سیبر سام، 1998)، به طوری که اغلب جامعه شناسان تا قبل از دهه هفتاد در بحث از مشکلات منتسب به مدیریت نقش های چندگانه رهیافت کمیابی را اتخاذ می‌ کردند (مارکز، 1997)، بدین اعتبار مدتها چنین پنداشته می‌ شد که فشار و تعارض نقش، پیامد های عادی نقش ها و هویت های چندگانه اند(تویس، 1983). متأثر از این دیدگاه، تحقیقات در زمینه تعهد به نقش های شغلی خانوادگی، غالباً با این قضیه شروع می‌ شد که فرد فقط با دست کشیدن از تعهدش به خانواده می‌ تواند به هویت و نقش های شغلی خویش سخت متعهد بماند و برعکس». (رستگار خالد، 1385: 36)

شلسکی با تشکیک در پیشرفت جامعه بر اثر دگرگونی‌ های نظام اقتصادی و سیاسی، ادعا می‌ کند که اقتصاد مدرن به سوی فروپاشی پیش می‌ رود و در صورت انطباق خانواده با شرایط جدید، لاجرم سرنوشت خانواده نیز در جهت زوال و فروپاشی خواهد بود. شلسکی خانواده را تنها باقی‌ مانده ثبات اجتماعی می‌ داند و معتقد است شرایط مادی و اقتصادی باید خود را با ویژگیهای خانواده انطباق دهند و حتی با وجود احتمال وجود ظلم و ستم در خانواده، بقا و دوام خانواده را به عنوان یک ضرورت مطرح می‌ کند. شلسکی خانواده و جامعه را در تقابل با یکدیگر قلمداد می‌ کند. زندگی در جامعه را دارای انضباط خشک و نظم کسالت‌ آور و در مقابل خانواده را فضایی آکنده از احساسات مشترک، آرامش محیط انسانی و محبت می‌ داند و به همین علت معتقد است خانواده باید به تنهایی مورد بررسی قرار گیرد. شلسکی هم‌چنین نظام خانواده را دارای سلطه طبیعی می‌ داند و آن را در برابر سلطه انتزاعی جامعه قرار می‌ دهد. از نظر شلسکی وجود سلطه طبیعی مرد در خانواده ضروری و ضامن حفظ کارکرد های سنتی خانواده است و رشد و توسعه این سلطه طبیعی از عوامل موجودیت خانواده است. او نابرابری میان زن و مرد و عدم اشتغال به کار زنان را از عوامل ثبات خانواده ارزیابی می‌ کند و بر این نظر است که کار کردن زن در بیرون از خانه، امنیت و موجودیت خانواده که به وجود آورنده زیربنای معنوی رفتار است، با خطر مواجه می‌ سازد و سبب نابسامانی در روابط اجتماعی درون خانواده می‌ گردد و روند تربیت فرزندان در محیطی سرشار از اعتماد و مراقبت، که آن را کارکرد ویژه و منحصر به فرد خانواده می‌ داند، مختل می‌ کند(قوامی[2]، 1385).

نظریه انباشتگی نقش تأکید دارد که نظام کلی نقش های فرد اصولاً زیاده خواه یا پرخواست هستند (over-demanding) و چون روابط اجتماعی فرد به وسیله مجموعه‌ ای از نقش ها شکل می‌ گیرد ممکن است که هر یک برای فرد مهم و با اهمیت باشد. اضافه شدن هر نقش اضافی به مثابه افزایش تقاضا برای زمان و انرژی شخص است و از آنجا که افراد، انرژی و زمان کافی -به دلیل ثابت بودن و محدودیت آن- در اختیار ندارند تا برای ایفای تعهدات نقشی‌ شان اختصاص دهند، بنابراین صرفاً می‌ توانند به یک نقش در ازای کم رنگ شدن سایر نقش ها متعهد شوند.

این پیچیدگی قضیه زمان و انرژی مبتنی بر این فرض است که هویت ها از یکدیگر مستقل هستند و زمان و فضای نقش ها از یکدیگر مجزا است و زوج‌ های نقش نیز با یکدیگر هم پوشانی پیدا نمی‌‌ کنند. لذا زمان و انرژی ای که صرف یک مجموعه از روابط نقش می‌ شود باید جدا از سهم و انرژی دیگری باید باشد. به همین دلیل، این رویکرد بین مجموعه نقش ها و هویت های فرد جریان مبادله‌ای را که برای تثبیت هویت ضروری است نمی‌‌ بیند و مطرح می‌ کند که تقاضای نقش های متعدد فرد برای تخصیص زمان و انرژی وی با یکدیگر لزوماً به رقابت می‌ پردازند. در این وضعیت، رقابت بین نقش ها غیر قابل اجتناب است به طوری که این رقابت به پیشروی یک نقش در گستره نقش دیگر منجر می‌ شود (رستگار خالد، 1385: 37).

الیزابت بارت از دیگر نظریه‌ پردازان حوزه خانواده است که به تقسیم نقش زن و شوهر در روابط زناشویی و زندگی خانوادگی در قالب نظریه «شبکه خانواده» توجه می‌ کند. بات نظریه خود را در کتاب «خانواده و شبکه‌ ی اجتماعی»، با ترکیب دو مفهوم اساسی، جدایی نقش‌ های خانوادگی و اتصال شبکه اجتماعی خانواده، تبیین می‌ کند. منظور بارت از اتصال شبکه، اندازه آشنایی و دیدار میان اشخاصی است که اعضای خانواده با آنها به صورت مستقل آشنا هستند. شبکه متراکم یا متصل برای توصیف شبکه‌ ای به کار می‌ رود که در آن میان واحد های تشکیل‌ دهنده، روابط بسیاری وجود دارد و عبارت شبکه پراکنده برای توضیح شبکه‌ ای که روابط کمی میان واحدهای تشکیل‌ دهنده وجود دارد استفاده می‌ شود. بات بر اساس بررسی‌ های خود به این نتیجه رسید که خانواده‌ هایی که میزان بالایی از جدایی و تفکیک روابط نقشی زن و شوهر را داشتند، به یک شبکه متراکم روابط متصل بودند و بسیاری از دوستان، همسایگان و خویشاوندان یکدیگر را می‌ شناختند و در مقابل در خانواده‌ هایی که روابط نقشی نسبتاً مشترکی میان زن و شوهر وجود داشت، شبکه روابط پراکنده‌ ای داشتند و تعداد کمی از خویشاوندان، همسایگان و دوستان آنها یکدیگر را می‌ شناختند. بر اساس این بررسی‌ ها، فرضیه اصلی بارت این بود که میزان جدایی نقش‌ های خانوادگی با میزان اتصال کل شبکه خانواده ارتباط مستقیم دارد و شبکه‌ های متراکم به میزان بیشتری جدایی نقش‌ های زن و شوهر را دارند. در نتیجه خانواده‌ هایی که شبکه متراکم دارند، تقسیم نقش در آنها تفکیکی و جنسیتی و خانواده‌ هایی که شبکه پراکنده دارند، تقسیم نقش در آنها اشتراکی است.

وی معتقد بود که «تقسیم سنتی» نقش الزاماً در همه جا و در میان تمام خانواده‌ ها وجود ندارد. او روابط این گروه از خانواده‌ ها را «مناسبات تفکیکی نقش‌ های زناشویی» می‌ نامد و روابط گروه دیگری از خانواده‌ ها که شامل روابط و فعالیت‌ هایی است که زن و شوهر با یکدیگر به صورت مشترک انجام می‌ دهند «مناسبات مربوط به نقش‌ های مشترک» می‌ نامد.

«مناسبات تفکیکی نقش‌ های زناشویی» روابطی هستند که در آن زن و شوهر قائل به تفاوت واضحی در وظایف خود هستند و آنها را جدا و میان خود تقسیم کرده و علایق و فعالیت‌ های جداگانه دارند. او سپس این فرض را مطرح می‌ کند که درجه جدایی نقش‌ های زن و شوهر مستقیماً با تبعیت از اندازه متصل بودن شبکه اجتماعی خانواده تفاوت می‌ کند. در صورتی که زن و شوهر هریک به شبکه متراکم تعلق داشته باشند و پس از ازدواج نیز این شبکه‌ ها حفظ گردند، رابطه خانوادگی ناشی از ازدواج آن دو به این شبکه روابط اضافه می‌ شود. زیرا هریک از زوج‌ ها دوستان و آشنایانی دارند که می‌ توانند در خارج از خانواده به آنها کمک کنند. اما اگر شبکه اجتماعی پراکنده باشد، افراد در شبکه یکدیگر را نمی‌‌ شناسند. بنابراین، وفاق اجتماعی و همیاری اعضا به احتمال تنوع و گوناگونی در هنجارهای درون شبکه کمتر خواهد شد. به این ترتیب، زن و شوهری که از کمک و حمایت محیط دوستان خارج از منزل بهره‌مند نمی‌‌ شوند، مجبورند به کمک‌ های متقابل به یکدیگر و حتی به قبول نقش‌ های سنتی یکدیگر گردن نهند. بات با توجه به روابط اجتماعی خانواده، مشخص کرد که روابط کلیه خانواده‌ ها با جامعه، مانند یک «شبکه» است؛ یعنی هر خانواده با تعدادی از افراد در سطح جامعه در تماس است و این نوع تماس شبکه‌ای دو گونه است:«متصل» و «پراکنده». در صورتی که در یک خانواده پس از ازدواج، بین دوستان و آشنایان زن و شوهر معاشرت صورت گیرد، در این حالت شبکه روابط متصل است. اما اگر این معاشرت صورت نگیرد، شبکه روابط پراکنده می‌ شود. به این صورت که اگر شبکه روابط اجتماعی پراکنده باشد، تقسیم نقش‌ های مدرن و زندگی آنها از نوع مشارکتی خواهد بود.

رویکرد انباشتگی نقش، جایگزینی برای نظریه کمیابی نقش ها محسوب می‌ شود که بر منافع بالقوه نقش های چندگانه متمرکز است. فرض اصلی رویکرد انباشتگی نقش این است که افراد می‌ توانند مجموعه نقش های خود را بسط دهند، بدون آنکه به موازات و توأم با آن، فشار و پریشانی افزایش یابد، مشروط به آنکه افراد احساس تعهد نیرومندی را به هر یک از نقش های‌ شان گسترش دهند. با وجود یک احساس تعهد شدید، افراد احتمالاً تنش و احساس افسردگی کمتری را در نتیجه ایفای یک نقش اضافی تحمل خواهند کرد تا زمانی که به همان نقش احساس عدم تعهد می‌ کنند. احساس تعهد نیرومند، انرژی و زمان لازم برای ایفای نقش های متعدد را به وجود می‌ آورد. به بیان دیگر، این رویکرد بر این اعتقاد است که افراد قادرند زمان و انرژی لازم را برای به عهده گرفتن رفتارهای نقشی که به آنها متعهد می‌ شوند تولید کنند. بنابراین اشخاصی که هم نقش های کاری و هم نقش های خانوادگی را اشغال و این نقش ها را برای هویتشان مهم و با اهمیت تلقی می‌ کنند، فرصت لازم برای به عهده گرفتن فعالیتهای مرتبط با هر نقش را بدست می‌ آورند. ساز و کار دیگری که به افراد کمک می‌ کند تا بتواند نقش های چندگانه خود را با حداقل فشار به انجام برسانند مکانیزمی به نام «توازن نقش موثر شناختی و رفتاری» است که در نظریه توازن نقش مارکز مطرح شده است. (رستگار خالد، 1385: 38).

از جمله نظریه پردازان مخالف با مشارکت زنان در فعالیتهای خارج از منزل لین است. رابرت لین در کتاب زندگی سیاسی می‌ نویسد: مشارکت زنان در امور سیاسی و هر نوع وابستگی خارج از خانه، به معنی دزدی از فرصت‌ های خانوادگی است(ناصر، 1387)

از صاحب نظران دیگر، دیوید پوپنو، جامعه شناس آمریکایی است که در کتاب بر هم خوردن آشیانه که در 1987 منتشر شد، برداشت سنتی و محافظه کارانه را نمایندگی می‌ کند و به نقد تحول خانواده در جامعه‌ ی مدرن می‌ پردازد. تز اصلی او در این کتاب از این قرار است: در پیشرفته‌ ترین جوامع مدرن، خانواده‌ی سنتی بورژوائی تضعیف شده و رو به اضمحلال است.

پوپنو کاهش اندازه‌ ی خانواده و افزایش تعداد زنان مزدوجی که به اشتغال اجتماعی و کارمزدی می‌ پردازند را یکی از نشانه‌ های این تحول می‌ داند. او می‌ پذیرد که بسیاری از سیاست‌ های دولت رفاه نظیر افزایش برابری زنان و مردان و گسترش نهادی شدن امر مراقبت اجتماعی از کودکان و سالخوردگان مثبت است، اما او درباره‌ ی پیامد‌های منفی آن که تضعیف خانواده‌ی هسته‌ ای را در بر دارد، هشدار می‌ دهد. نمونه‌ ی عالی مورد نظر او از خانواده بر پایه برداشت چند دهه پیش از خانواده استوار است که انعکاسی است از دیدگاه پارسونز که خانواده را سنگ بنای نظم اجتماعی می‌ داند. تعریف پوپنو از خانواده چنان بسته و محدود است که به کارمزدی زنان در جامعه به عنوان یکی از علل تضعیف زندگی خانوادگی با نظر منفی می‌ نگرد.

گیدنز نیز با برشمردن عوامل مؤثر بر دگرگونی خانواده معتقد است که تأیید یک دیدگاه لیبرالی کاملاً باز درست به نظر نمی‌‌ رسد و نفی هر گونه اخلاقیاتی در خانواده و اینکه در محیط خانواده اجازه‌ ی هر عملی داده شود نیز دیدگاهی کاملاً معتبر نیست. به اعتقاد او برای فهم تغییرات در حوزه‌ ی خانواده و درک اختلاف نظر‌ها فقط یک راه وجود دارد و آن ظهور دموکراسی در عواطف است. دموکراسی عاطفی یعنی وجود تساوی بین دو جنس و اعتماد افراد در ارتباطات و تصمیمات. به گفته‌ ی او برای داشتن یک جامعه‌ ی مستحکم باید خانواده‌های مستحکم داشته باشیم و امروزه خانواده‌ ی مستحکم باید بر اساس تساوی بین دو جنس بنا شود.

اما جامعه‌ شناسان فمینیست با انتقاد از دیدگاه‌ هایی که به ساختار و کارکرد خانواده می‌ پردازد، خانواده را صحنه‌ ستم، نابرابری و انقیاد زنان می‌ دانند. آنان با تفاوت قائل شدن بین جنس و جنسیت، معتقدند که جنسیت محصول و ساخته اجتماع است و این خانواده است که کلیشه‌ های جنسیتی را درون فرزندان نهادینه می‌ کند. فمینیست‌ ها معتقدند که شکل مشخصی برای خانواده وجود ندارد و مبنای ساختاری و ایدئولوژیک خانواده در هر جامعه به ساخت‌ های اجتماعی و مفروضات ذهنی افراد باز می‌گردد. گرایش‌ های مختلف فمینیستی درک متفاوتی از خانواده دارند، به عنوان مثال فمینیست‌ های مارکسیست، خانواده هسته‌ای را نوعی خدمت به سرمایه‌ داری می‌ دانند و فمینیست‌ های رادیکال خانواده را علت و معلول کم‌ ارج کردن زنان قلمداد می‌ کنند. فمینیست‌ های لیبرال معتقدند که تفاوت در شیوه تربیت بین پسران و دختران، زنان را از پرورش استعدادهایشان به عنوان انسان باز می‌دارد. (آبوت و والاس، 288:1380). از نظر فمینیست‌ های لیبرال، منشأ نابرابری‌ های جنسیتی، اجتماعی‌ کردن کودکان به گونه‌ ایست که در بزرگسالی نقش‌ هایی متناسب با جنسشان ایفا کنند(ریتزر،474: 1377). در این دیدگاه نقش‌ های جنسیتی نوعی سرکوب است که زنان را از عرصه‌ عمومی که عرصه‌ قدرت و فعالیت اجتماعی است، دور می‌کند(مگی هام، 1382:402).

رویکردهای منتقد به عملکرد خانواده در نقش‌ های جنسیتی دختران، معتقد است که خانواده با جامعه‌ پذیر کردن نگرش‌های جنسیتی نه تنها باعث پذیرش جنس دوم بودن دختران می‌ شود، بلکه خلاقیت و توانایی دختران را در ابعاد و عرصه‌ های مختلف زندگی محدود می‌ کند. اهمیت و انتقاد عمده بحث خانواده برای فمینیست‌ ها، بازتولید نقش‌ های جنسیتی زنان همچون مادری است. از نظر چودورو تفاوت‌ های روانی بین زن و مرد ناشی از این واقعیت است که کودکان عمدتاً توسط زنان پرورش می‌ یابند و هویت یک دختر بچه بر پایه حس پیوستگی او در روابطش با مادرش شکل می‌ گیرد. روابط اولیه‌ بین مادر و نوزاد بر رشد و شخصیت زنان تأثیر می‌ گذارد و این تأثیر در دختران متفاوت از پسران است. تز محوری چودورو این است که شخصیت جنسیتی از درون شناخت پویش‌ های روانی خانواده و به ویژه "روابط ابژه‌ای” که کودک با مادرش ایجاد می‌ کند، شکل می‌ گیرد. (هام، ۱۳۸۴: ۷۶) از این‌ رو شخصیت دختران به دلیل شباهتی که با مادر دارند، متناسب با موقعیتی که از مادر سراغ دارند، رشد می‌ کند و به همین دلیل هم در آنها احساس ارتباط و تعلق شکل می‌ گیرد؛ اما پسران باید تلاش کنند تا از مادر جدا شوند و حس فردیت و استقلال در آنها شکوفا شود (هاید، 1387: 62).

اما براساس نظریه‌ طرح‌ واره‌ های جنسیتی(Gender Schema Theory)، فراتر از والدین؛ فرهنگ، محیط و ساختار اجتماعی نیز در شکل‌گیری رفتارهای جنسیتی و مفاهیم مردانگی و زنانگی دخیل است. با این همه با توجه به تأثیر خانواده در هویت جنسیتی و جامعه‌ پذیری فرزندان، بین ویژگیهای خانواده مانند سطح تحصیلات والدین، ساختارهای ارزشی و فرهنگی، سطح اقتصادی، میزان تبعیض جنسیتی و هرم قدرت خانواده، نگرش والدین نسبت به فعالیت اجتماعی زنان و باز تولید کلیشه‌ های جنسیتی، رابطه‌ عمیقی وجود داردکه بحث جداگانه‌ای را می‌ طلبد.

در جمع بندی نظریات مطروحه درباره نقش های زنان در خانواده و جامعه و پیامد های ایفای نقش های جدید توسط زنان، نظریات مختلفی ارائه شده است. برخی با ارائه ادله بر عدم مشارکت زنان در فعالیتهای اقتصادی تأکید کرده و بر ایفای نقش های سنتی تأکید می‌ ورزند. نظریه پردازانی چون پارسونز بر این باورند که به منظور عملکرد مناسب سیستم‌ های اجتماعی لازم است که زنان و مردان به ایفای نقش های متفاوتی بپردازند تا سیستم و نظام اجتماعی قادر به کارکرد مناسب باشد. وی بر این باور است که زنان در خانواده نقش بیانگر و عاطفی دارند و لازم است که برای حفظ و بقای خانواده این نقش را به درستی ایفا نموده و وارد سایر نقش هایی که نظام اجتماعی بر عهده مردان گذارده است، نشوند. شلسکی نیز به این مهم توجه می‌ کند که نباید زنان وارد عرصه‌ های فعالیت اقتصادی شود. به باور وی اقتصاد مدرن به سوی فروپاشی پیش می‌ رود و در صورت انطباق خانواده با شرایط جدید، لاجرم سرنوشت خانواده نیز در جهت زوال و فروپاشی خواهد بود. نظریه پردازانی نظیر پوپینو و لین اعتقاد دارند که هر گونه مشارکت زنان در فعالیتهای خارج از منزل سرقت از خانواده محسوب می‌ شود و بر نقش های سنتی زنان تأکید نموده‌اند.

برخی دیگر از نظریه پردازان به موضوع فشار نقش اشاره می‌ کنند و مطرح می‌ کنند به دلیل محدودیت در زمان و انرژی برای ایفای نقش های همزمان، افراد مجبور می‌ شوند که برای ایفای نقش های خود اولویت تعیین کنند. رستگار خالد در جمع بندی نظریات انباشتگی نقش نشان می‌ دهد نظریه انباشتگی نقش تأکید دارد که نظام کلی نقش های فرد اصولاً زیاده خواه یا پرخواست هستند (over-demanding) و چون روابط اجتماعی فرد به وسیله مجموعه‌ ای از نقش ها شکل می‌ گیرد ممکن است که هر یک برای فرد مهم و با اهمیت باشد. اضافه شدن هر نقش اضافی به مثابه افزایش تقاضا برای زمان و انرژی شخص است و از آنجا که افراد انرژی و زمان کافی -به دلیل ثابت بودن و محدودیت آن- در اختیار ندارند تا برای ایفای تعهدات نقشی‌ شان اختصاص دهند، بنابر این صرفاً می‌ توانند به یک نقش در ازای کم رنگ شدن سایر نقش ها متعهد شوند. بارت به بررسی رابطه بین چگونگی ارتباط افراد با شبکه‌ های اجتماعی و ایفای نقش ها پرداخته و نشان می‌ دهد که وجود ارتباطات متراکم در شبکه به تقویت ایفای نقش های متعدد کمک می‌ کند. در واقع افراد از طریق حمایتهای اجتماعی موجود در شبکه‌ های اجتماعی قادر به کاهش فشار حاصل از انباشتگی نقش می‌ گردند. گیدنز از دیگر نظریه پردازانی است که معتقد است لازم است در خانواده دموکراسی عاطفی برقرار گردد تا خانواده امروز نیز مستحکم باشد. این در حالی است که فمینیست ها بر این باورند که جامعه پذیری فرزندان بر اساس نقش های جنسیتی، زنان را از عرصه عمومی اجتماعی دور می‌ کند.

نتیجه گیری:

پس از انقلاب شکوهمند اسلامی زمینه‌ های ورود زنان به عرصه‌ های اجتماعی- اقتصادی و سیاسی تا حد قابل توجهی ایجاد گردید. امام خمینی(ره) بنیانگذار جمهوری اسلامی تا پیش از وقوع انقلاب رویکرد متفاوتی با این موضوع داشتند و این در حالی است که پس از پیروزی انقلاب با ایجاد فضای جدید سیاسی، به مشارکت زنان در جامعه با رویکرد نوینی نگریستند. افزایش درصد آموزش زنان و ورود آنان به تحصیلات عالی مطالباتی را برای این قشر اجتماعی ایجاد نمود و تمایل برای مشارکت در فعالیتهای اقتصادی و ایفای نقش های نوین در جامعه به همراه داشت. این مطالبه و ورود به نقش های جدید که نه تنها در کشور ایران مطرح شد بلکه در سراسر جهان از مسائل مورد توجه زنان است از سوی محققان مورد رصد قرار گرفت. صاحبنظران نگرش‌ های مختلفی را نسبت به مسأله ابراز نمودند. برخی با اصل ایفای نقش جدید در جامعه توسط زنان به همراه نقش های سنتی مادری و همسری مخالف بودند و احتمال ایجاد چالشهایی را در خانواده مطرح می‌ کردند. پارسونز از جمله نظریه پردازانی است که معتقد است به منظور عملکرد مناسب سیستم‌ های اجتماعی ضروری است که زنان و مردان به ایفای نقش های متفاوتی بپردازند. البته هستند نظریه پردازانی که موضوع را چالش بر انگیز‌تر از آن دانسته و اظهار داشته اند که در صورتی که زنان از ایفای نقش های سنتی دور شده و وارد نقش های اقتصادی شوند همانگونه که اقتصاد مدرن رو به زوال است، این پدیده به خانواده هم سرایت خواهد کرد. دیگر نظریه پردازان به موضوع انباشتگی و فشار نقش اشاره داشتند و مسأله را با این رویکرد مورد بررسی قرار داده‌اند.

برخی دیگر از نظریه پردازان تلاش نموده اند که راهکارهایی برای کاهش فشار نقش و انباشتگی آن بیابند. بارت معتقد است که حمایت های اجتماعی درون شبکه‌ های اجتماعی ابزاری برای کاهش فشار و انباشتگی نقش است. گیدنز نیز با برشمردن عوامل مؤثر بر دگرگونی خانواده معتقد است که تأیید یک دیدگاه لیبرالی کاملاً باز درست به نظر نمی‌‌ رسد و نفی هرگونه اخلاقیاتی در خانواده و اینکه در محیط خانواده اجازه‌ ی هر عملی داده شود نیز دیدگاهی کاملاً معتبر نیست. به اعتقاد او برای فهم تغییرات در حوزه‌ ی خانواده و درک اختلاف نظر‌ها فقط یک راه وجود دارد و آن ظهور دموکراسی در عواطف است. دموکراسی عاطفی یعنی وجود تساوی بین دو جنس و اعتماد افراد در ارتباطات و تصمیمات. به گفته‌ ی او برای داشتن یک جامعه‌ ی مستحکم باید خانواده‌ های مستحکم داشته باشیم و امروزه خانواده‌ ی مستحکم باید بر اساس تساوی بین دو جنس بنا شود. از دید فمینیست ها، دیدگاه نقش‌ های جنسیتی نوعی سرکوب است که زنان را از عرصه‌ عمومی که عرصه‌ قدرت و فعالیت اجتماعی است، دور می‌ کند.

تغییرات الگوی نوین اشتغال زنان و تفکیک و جدا شدن فضاهای کار و زندگی موجب شد که برخی از زنان به دلیل فشار نقش های مادری و همسری وارد حوزه فعالیتهای اقتصادی نشده و از ایفای نقش به عنوان فعل در این حوزه اجتناب ورزند. این در حالی است که برخی محققان در تفسیر مشارکت زنان در فعالیتهای اقتصادی، کاهش و تسهیل کارهای خانگی را دانسته اند و بر این باورند با تسهیل و کاهش فعالیتهای مادری و همسری در دوران مدرن، زنان توانستند وارد عرصه اشتغال گردند. محققین بر این باورند احساس و ادراک فشار نقش در زنان از ایفای نقشهای مختلف و سه گانه مادری، همسری و کاری، بستگی به عوامل مختلفی از جمله حمایت های اجتماعی دارد. در واقع شدت و میزان دریافت یا عدم دریافت حمایت اجتماعی بر روی میزان فشار نقش و حتی تعارض نقش های زنان تاثیرگذار است. دیگر بررسی حکایت از آن دارد فشار نقش باعث افزایش استرس شغلی می‌ گردد و نهایتاً اولویت گذاری برای نقش هایی که زنان ایفا می‌ کنند بر نحوه ایفای سایر نقش ها توسط آنان مؤثر است. در بسیاری از موارد برای زنان نقش های خانوادگی مادری و همسری دارای اولویت است.

در جامعه اسلامی امروز ایران که ساختار خانواده هسته‌ ای به عنوان الگوی غالب جامعه است، برای فراهم آوردن بسترهای مناسب جهت مشارکت زنان در فعالیتهای خارج از منزل و ایفای نقش های مدرن با توجه به افزایش سطح تحصیلات و تقاضا برای فعالیت در جامعه، ضروری است که زمینه‌ های کاهش فشار نقش را در آنان از طریق استفاده از شبکه‌ های اجتماعی واقعی و تعاملات خانوادگی و دوستانه تقویت و الگوهای همدلانه تعاملی را در بین خانواده‌ها و جامعه از طریق رسانه‌ها بازنمایی شود.

 

 

مجموعه مقالات همایش بزرگداشت بانوی انقلاب اسلامی، ص69.

 

 

منابع:

  1. احسانی مقدم، ندا(1389) مروری بر اشتغال زنان، فصلنامه کار و جامعه، شماره 126-125، آبان و آذر
  2. احمدی فراز، منصوره؛ عابدی، حیدر علی، آذربرین، مهرداد(1393) تبیین تجارب زنان شاغل پیرامون نقش مادری: یک پژوهش کیفی پدیدار شناسی، مجله تحقیقات کیفی در علوم سلامت، 3 (2)
  3. آبوت، پاملا؛ والاس، کلر(1380) جامعه شناسی زنان، ترجمه منیژه نجم عراقی، نشر نی، تهران
  4. بارت، الیزابت (1373) ؛ نقش‌ های زناشویی و شبکه‌ های اجتماعی؛ ترجمه حسن پویان؛ تهران: چاپخش
  5. بهزاد، رامین؛ طاهری پور، هما (1389) روند جهانی اشتغال زنان، سازمان بین المللی کار- مارس 2008)، فصلنامه کار و جامعه، ش 119-118، فروردین و اردیبهشت
  6. جزنی، نسرین(1383) کار خانگی، نشر سوره مهر و مرکز امور مشارکت زنان نهاد ریاست جمهوری، تهران
  7. رستگار خالد (1385) اشتغال زنان و ضرورت کنترل فشارهای ناشی از کار خانگی، دوماه نامه دانشور رفتار، سال سیزدهم، دوره جدید، ش 19، آبان
  8. روزن ‌باوم، هایدی (1367) ؛ خانواده به منزله ساختاری در مقابل جامعه، نقد مبانی نظری جامعه شناسی خانواده در آلمان؛ ترجمه محمدصادق مهدوی؛ تهران: مرکز نشر دانشگاهی
  9. شیبلی، هاید، 1387، جانت روان‌ شناسی زنان، نشر آگه
  10. عزازی، شهلا (1387) ؛ جامعه‌ شناسی خانواده، با تأکید بر نقش، ساختار و کارکرد خانواده در دوران معاصر؛ تهران: روشنگران و مطالعات زنان
  11. قوامی، نسرین(1385) نظریه‌ های جامعه شناسی در حوزه خانواده، تارگاه انسان شناسی و فرهنگ
  12. کیانی، فریبا؛ سماواتیان، حسین؛ پورعبدیان، سیامک(1390) استرس شغلی و نرخ حوادث گزارش شده در میان کارکنان شرکت ذوب آهن اصفهان: نقش تعدیل کننده فشار کاری، فصلنامه سلامت کار ایران، دوره 8، ش 3، پاییز.
  13. نیک خواه قمصری، نرگس؛ صادقی فسایی، سهیلا (1391) زنان فراتر از نقش های سنتی: بررسی جایگاه زن در کلام امام خمینی (ره)، زن در فرهنگ و هنر، دوره 4، ش 2، تابستان
  14. هام، مگی (1383)، فرهنگ نظریه‌ های فمینیستی،ترجمه نوشین احمدی خراسانی و فرح قره داغی، تهران: توسعه.
  15. Cartwright S, Cooper C. L. (1996) managing mergers, acquisitions and strategic alliances, Oxford: Butterworth Heinemann
  16. French. J, Caplan. R, Harrison. V. (1982) the mechanisms of job Stress and strain, Chichester: Wiley
  17. Marks Stephen R. (1997) Multiple Role And Role Strain: Some Notes On Human Energy, Time and commitment, American Sociological review vol. 24, p21
  18. Sieber Sam Avo D(1998) Toward a theory of role Accumulation, Bureau of Applied Social Research Comparison of male and female doctor, Journal of occupational and organizational Psychology, leister, Vol. 71, No. 3, p. 1
  19. Thois Pfggy A. (1983) Multiple Identities and Psychology Well-Being: A reformation and test of social isolation hypothesis, American Sociological, Vol. 48, April. P 175


[1]. استادیار، مدیر گروه جوانان و مناسبات نسلی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات اجتماعی جهاد دانشگاهی 

[2]. قوامی، نسرین(1385) نظریه های جامعه شناسی در حوزه خانواده، تارگاه انسان شناسی و فرهنگ

 

انتهای پیام /*