دیدار امام

کد : 170877 | تاریخ : 30/03/1397

دیدار امام

‏ ‏

‏پایم به رفتن سر کویش شتاب داشت‏

‏در دیدنش به سینه دلم اضطراب داشت‏

6025024_572

‏آنجا نشسته بود و نمی دیدمش، دریغ‏

‏گویی ز نور، بر سر و رویش نقاب داشت‏

‏ ‏

‏شب را ز دل به گوشۀ چشمی ربوده بود‏

‏آری به چشم روشن خود آفتاب داشت‏

‏ ‏

‏می گفت و می سرود و مرا شور می فزود‏

‏هر حرف او حکایت صد شعر ناب داشت‏

‏ ‏

‏از چشمه های چشم من اشکی نمی چکید‏

‏این دیده باز حسرت یک قطره آب داشت‏

‏ ‏

‏با این غزل به آتش دل آب می زدم‏

‏وصفش وگرنه وسعت صدها کتاب داشت‏

‏ ‏

‏ ‏

                                  ‏‏جواد محقق همدانی‏

‎ ‎

‎ ‎

[[page 186]]

انتهای پیام /*