علی داستانی بیرکی

مبانی فکری و رویه های عملی اصل نه شرقی نه غربی در سیاست خارجی دهه اول جمهوری اسلامی ایران بر اساس نظریه سازه انگاری

کد : 170945 | تاریخ : 04/04/1397

مبانی فکری و رویه های عملی اصل نه شرقی نه غربی در سیاست خارجی دهه اول جمهوری اسلامی ایران بر اساس نظریه سازه انگاری

□ علی داستانی بیرکی

بیان مسأله

وقوع انقلاب شکوهمند اسلامی در پایان دهه 70 میلادی که به عقیده برخی از اندیشمندان، عصر پایان تاریخ و ایدئولوژی تعبیر می شد چونان موجی سهمگین، اندیشه ها و نظریه های عمدتاً مادی گرایانه غرب و شرق عالم را در نوردید و در جهان معنا و سیاست طرحی نو در انداخت.

ویژگی عمده این انقلاب حقیقتاً مردمی، برخورداری از رویکرد دینی و معنوی و به حاشیه راندن نگرش دنیامحور بود. چنین نظام مبتنی بر آیین حیات بخش اسلام، موفق گردید ایدئولوژیهای ناسیونالیستی، رژیم های وابسته به شرق و غرب و همچنین اردوگاه امپریالیسم و سوسیالیزم را به طور همزمان به چالش بکشد.

رهبر انقلاب اسلامی، امام خمینی(س)، با درایت و هوشمندی زاید الوصف خویش در همان روزهای نخست نهضت و همچنین پیروزی انقلاب و برقراری نظام جمهوری اسلامی، اصل بنیادین نه شرقی و نه غربی را به عنوان سرفـصل سیاسـت خارجی کشورمان در تعـامـل با سـایر کشـورهای جـهان تعیـین فـرمودند. چـرا که این حرکت عظـیم مردمی بر خلاف سایر انقلاب های مشهور جهان تحت حمایت هیچ کدام از اردوگاههای شرق و غرب نبوده و مبتنی بر آموزه های اسلامی بوده است.

هدف از تحقیق پیش روی، بررسی شعار و آموزه اصلی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در طول سه دهه گذشته، یعنی نه شرقی نه غربی، چرایی تعیین آن و ارزیابی روابط خارجی کشورمان با کشورهای مختلف جهان اعم از شرقی و غربی می باشد. این پژوهش به روش توصیف- تحلیلی به انجام رسیده است.

کلید واژه ها: امام خمینی، اصل نه شرقی نه غربی، سازه انگاری، سیاست خارجی، جمهوری اسلامی

 

سؤال اصلی

مبانی فکری و رویه های عملی اصل نه شرقی نه غربی، در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران بر پایه نظریه سازه انگاری در دهه اول چه بوده است؟

 

فرضیه

مبانی فکری و عملی سیاست خارجی ج.ا.ایران در چارچوب اصل نه شرقی، نه غربی منبعث از اصل توحید و نفی قدرت های غیر الهی و در نتیجه اصل نه شرقی، نه غربی و تأکید بر حکومت اسلامی بوده است.

 

مفاهیم و اصطلاحات

گفتمان: یعنی شکل خاصی از تعامل که در آن کنش به تعویق می افتد تا مفروضه ها و تعهدات پایه به شکلی متقابل زیر سوؤال برود. در چنین شرایطی است که نیروی استدلال برتر غلبه می یابد.

تحول: به دگرگونیهای درون گفتمانی تحول گفته می شود.

اسلام سیاسی: آن دسته از جریانهای سیاسی اسلامی که خواستار ایجاد حکومتی بر مبنای اصول اسلامی هستند.

 

مبانی نظری

بررسی سیاست خارجی ج.ا.ایران در سه دهه گذشته، نشان می دهد که نمی توان آن را به طور قطع و صد در صد در قالب یکی از دو پارادایم اصلی روابط بین الملل یعنی واقع گرایی و آرمانگرایی تفسیر نمود. بعضی از اندیشمندان علم سیاست بر این باورند که شاید بتوان سیاست خارجی نظام اسلامی را ترکیبی از آرمانگرایی و واقع گرایی دانست. یکی از دلایل اتحاد چنین رویکرد نظری، اصل نه شرقی، نه غربی است که از سالهای نخست پیروزی انقلاب اسلامی تعیین گردید که همچنان و به رغم فروپاشی نظام دو قطبی، سعی دارد در قالبی جدید، ضمن انطباق با شرایط نوین عرصه بین الملل به مسیر خود ادامه دهد. 

از آنجا که انقلاب اسلامی از طریق احیای اسلامی سیاسی، بر نقش و اهمیت بازیگران غیر دولتی از جمله جنبش های سیاسی-اسلامی تأکید داشته و ساختارهای مادی نظام بین الملل را به چالش کشیده است و همزمان توجه خود را به ارزشها، هنجارها و انگاره هایی معطوف ساخته که از ایدئولوژیهای لیبرالیسم و سوسیالیزم متفاوت و متمایز است، برای بررسی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران از نظریه سازه انگاری بهره خواهیم گرفت. در تئوری سازه انگاری، هویت ها، الهام بخش منافع و رفتار سیاست خارجی کنشگران است و همچنین نحوه تعامل کارگزار با ساختار را تعیین می کند. هویت استقلال طلبانه و بر هم زننده  نظم موجود در انقلاب اسلامی که خواهان حاکم شدن هویت اسلامی و ملی بر سرنوشت خویش و قطع سلطه و نفوذ قدرتهای خارجی است ما را به استفاده از رهیافت و رویکرد سازه انگاری در این تحقیق رهنمون می سازد. در اینجا به اهم نظریه های مرتبط اشاره می گردد.

 

نظریه سازه انگاری

نظریه سازه انگاری بر روی معرفت و آگاهی انسانی و جایگاه آن در امور جهان تمرکز دارد. بسیاری از تئوریهای روابط بین الملل و به ویژه نو واقع گرایی، نگاه مادی دارند و معطوف به توزیع مادی قدرت از جمله قدرت نظامی و توانمندی های اقتصادی بوده و به تعریف موازنه قدرت میان دولت ها و تبیین رفتار دولت ها می پردازند. سازه انگاری از چنین نگاه مادی یک بعدی اجتناب می کند.

سازه انگاران معتقدند که جنبه مهم روابط بین الملل بعد مادی آن نیست بلکه بعد اجتماعی آن است(جکسون: 1394: 328 ) در مطالعه روابط بین الملل باید بر ایده ها و عقایدی که آگاهی دهنده بازیگران در عرصه بین المللی و نیز ایجاد درک مشترک بین آنها است، تمرکز کرد.

رهیافت سازه انگاری از ابتدای دهه 1980 در آمریکای شمالی ظهور و بسط یافت. در طول جنگ سرد الگوی موازنه قوا، میان دو بلوک شرق به رهبری شوروی و بلوک غرب به رهبری آمریکا وجود داشت. پس از پایان جنگ سرد، وضعیت پیش از بیش سیال شد و مشخص شد که دیدگاه نو واقع گرایی قادر به تبیین سیر آینده موازنه قوا نیست. سازه انگاران معتقدند که تمرکز بر تفکرات و ایده ها می تواند شرایط را برای ایجاد تئوری بهتر در تبیین آنارشی و موازنه قوا فراهم کند.

در تئوری اجتماعی، سازه انگاران بر ساختار واقعی جامعه تأکید دارند. روابط انسانی- از جمله روابط بین الملل –  در بردارنده تفکرات و ایده ها و نه الزاماً شرایط یا نیروهای مادی است.

رویکرد سازه انگاران معطوف به این امر است که مفاهیم پایه باید بیش از پیش توسعه پیدا کند تا امکان تحلیل کامل ایده ها پدید آید. گروهی از سازه انگاران که به سازه انگاران سیستماتیک معروف هستند بر اهمیت محیط بین الملل در شکل گیری هویت دولت تأکید دارند. پیتر کاتزنشتاین در کتاب خود - فرهنگ امنیت ملی- به این دیدگاه کلان سازه انگاری اشاره دارد که فرهنگ، هنجارها و هویت در بطن امنیت ملی قرار دارند و هویت دولت از طریق تصمیم گیرندگان کلیدی نمود پیدا می کند. هویت تصمیم گیرندگان کلیدی از طریق منابع متنی شامل آرشیوها، روزنامه ها، مجلات، خاطرات و کتابهای درسی کشف می شود.

سازه انگاران در تلاش اند توازنی میان اثبات گرایی و فرا اثبات گرایی برقرار کنند. «آنان  ازیک سو با اثبات گرایان هم عقیده اند که می توان به نظریه های تجربی دست یافت و آنچه در روابط بین الملل می گذرد را توضیح داد و از طرف دیگر بر انگاره ها و دانش مشترک تأکید می ورزند.(قوام: 1393: 227)

مساعی سازه انگاران به منظور دستیابی به یک سنتز سبب شده اثبات گرایان و نیز فرا اثبات گرایان از آن انتقاداتی به عمل آورند. سازه انگاران در پاسخ به انتقاداتی که عمدتاً از سوی واقع گرایان مطرح می شود، می گویند که دنیای اجتماعی روابط بین الملل صرفاً بر اساس ساختار مادی نظام شکل نمی گیرد. آنان همچنین برخورد افراطی فرا اثبات گرایان را که طی آن دنیای اجتماعی به تنهایی از طریق زبان، انگاره ها و مفاهیم ایجاد می شود، رد می کنند و یاد آور می شوند که بحث اصلی در مورد انتخاب میان عوامل مادی و یا انگاره ها نیست، بلکه نکته حائز اهمیت این است که هر دو این عوامل در تبیین و توضیح الگوهای رفتاری مؤثرند.

در نهایت می توان نتیجه گرفت سازه انگاران تمرکز خویش را روی اعتقادات بین الاذهانی که در سطحی گسترده میان مردمان جهان مشترکند قرار می دهند و هویت های ملی را به صورت ساخت بندهای اجتماعی در نظر می گیرند و معتقدند که منافع و هویت های انسانها به صورتی که آنان، خویشتن را در روابط با سایرین درک می کنند، از طریق همان اعتقادات مشترک شکل گرفته و تبیین می شوند.

در خصوص جمهوری اسلامی ایران نیز می توان گفت و مدعی شد که تحلیل واقع بینانه ای از سیاست خارجی ج.ا. ایران ممکن نخواهد شد مگر آنکه در چارچوبه ادراکی ما ابزارهایی جهت مد نظر قرار دادن اهمیت بنیادین مقوله هویت نظام اسلامی وجود داشته باشد. این رویکرد به ما کمک خواهد کرد که تحولات گفتمانی آن را در دوره های گوناگون نیز مورد بررسی قرار دهیم. با درک هویت نظام قادر خواهیم بود به سازه های مفهومی که مطابق آن دولت و کارگزاران آن، جهان را در قالب آن معنادار و دسته بندی می کنند، دریابیم.

در تحلیل سیاست خارجی یک نظام سیاسی از منظر هویت آن باید در وهله اول، به منابع هویتی و تاریخ آن پرداخت تا زمینه مندی آن را اثبات کرد.

منابع هویتی نظام جمهوری اسلامی شامل سه دسته هستند که دارای همپوشانی زیادی با یکدیگر هستند ولی دارای تمایز نیز می باشند.

1- ذهنیت تاریخی ایرانیان

2- اسلام گرایان و چهارچوبه های فقهی برآمده از آن

3- تجربه تاریخی معاصر ایرانیان

از پس عینک این هویت، نظام جمهوری اسلامی وارد صحنه تعامل جهانی شد و در چارچوبی آرمانگرایانه، خواهان نفی الگوی رفتاری سیاست خارجی رژیم پهلوی و جایگزینی یک رفتار اعتراضی به جای آن، نفی الگوی مستقر نظم موجود و پی افکندن نظمی نو بر اساس چارچوب اسلامی شد. سخن سازه انگاری در این میان بازگرداندن نگاهها به سوی هویت نظام می باشد که در سایه غلبه الگوهای ماتریالیستی و ساختاری توجیه ناشده باقی مانده است و منبع بسیاری از ناتوانی ها جهت درک رفتار سیاست خارجی جمهوری اسلامی در دوره های گوناگون و تحولات آن بوده است.

 

نظریه موازنه قدرت

موازنه قدرت به مفهوم تعادل یا ثبات قوانین دو یا چند قدرت متخاصم به طوری که هیچ یک از قدرتها به خود اجازه ندهد که از طریق آغاز مخاصمه تعادل موجود را بر هم زند، می باشد. موازنه قدرت مفهومی است که چگونگی مواجهه دولت با مشکلات مرتبط با امنیت ملی را در بستری از اتحادها و صف بندی های دائماً تغییر یابنده توصیف می کند. نظام موازنه ناشی از گروه بندی منافع ملی منفرد و وابسته به یکدیگر در مقابل منافع ملی سایر کشورها است. نظام مزبور در شرایطی شکل می گیرد که کشورهای معترض به وضع موجود و خواهان تجدید نظر، امنیت قدرت های موجود را مورد تهدید قرار می دهند.

مفهوم موازنه قدرت را در روابط میان کشورها می توان به معادله قدرت تعبیر کرد( پلنو – آلتون: 1387:24)

متغیرهای(کشورهای) واقع در هر یک از طرفین این معادله، می توانند در وضعیت تعادل تقریبی قرار داشته باشند و یا یکی از آنها از برتری قدرت نسبت به سایرین برخوردار می باشد.

از آنجا که دولت های برخوردار از حاکمیت مستقل، در پی توضیح حداکثری منافع ملی خاص خود هستند، موازنه قدرت معمولاً در حال نوسان است.

اصول عمده نظریه موازنه قدرت را بدینگونه می توانیم بیان کنیم:

تعدادی کثیری از ملل را که میزان قدرتشان با یکدیگر فرق دارد در نظر می گیریم که هر کدام از آنها می کوشد قدرت خود را به میزانی مناسب و مقدور بالا برد.  در نتیجه تلاش و کوششی  که آنان در جهت ایجاد نظام کامل موازنه به کار می بندند، نظام موازنه قدرت شکل می گیرد. بدین معنا که ملل مختلف حتی با یکدیگر متحد می شوند بطوری که هیچ ملتی به تنهایی یا گروهی از ملل به طور دسته جمعی به آن اندازه قوی نشوند که بتوانند سایرین را ببلعند. زیرا قدرت این ملل را قدرت گروه مخالف موازنه داده است ( سیف زاده: 1382: 56)

در دوران صلح موازنه های متعدد و جداگانه ای از قدرت ممکن است در قسمت های جهان وجود داشته باشد ولی در هنگام بحران های سیاسی، تنها یک موازنه قدرت حکمفرما خواهد بود زیرا در این هنگام مبارزه در راه تحصیل قدرت در دنیا گسترش می یابد.

نتایج موازنه قدرت عبارتند از:

الف- حفظ استقلال کشورهای کوچکی که اگر اجازه داده شود دولت جاه طلبی تفوق پیدا کند، ممکن است آنها را ببلعد.

ب- ایجاد صلح

بر اساس نگرش واقع گرایان کلاسیک، موازنه قوا یک هدف اساسی ارزشمند برای پیشبرد منافع ملی، پشتیبانی از نظم میان قدرتهای بزرگ و ممکن ساختن استقلال دولت ها و مردمانشان است.( ذاکریان:1394 : 152)

بر خلاف بسیاری از مفاهیم کلیدی روابط بین الملل موازنه قوا غالباً نشان داده که به آسانی قابل اغماض و چشم پوشی نیست.

از آنجایی که به نظر می رسد نظام قدرتمند دولت ها احتمالاً برای مدت نامعلومی به عنوان شکل غالب سیاست بین الملل به حیات خود ادامه خواهد داد، لذا می توان انتظار داشت تئوری موازنه قوا جایگاه خود را در بطن تئوری روابط بین الملل حفظ کند.

اصل نه شرقی، نه غربی نیز مطابق نظریه موازنه قدرت (قوا)، هدف حفظ استقلال از دولتهای جاه طلب را تعقیب می نماید. اگر چه که جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک کشور انقلابی خواهان بر هم خوردن نظم مسلط و ایجاد تغییرات اساسی در ساختار نظام بین الملل بوده است مع ذلک بخاطر عدم وابستگی به اردوگاه شرق و غرب که در چارچوب اصل نه شرقی، نه غربی توسط بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران تبیین گردیده است به دنبال ایجاد نوعی موازنه جدید در قالب عدم اتکا به قدرت های جهانی بوده که این امر به دلیل اهمیت استقلال خواهی حتی پس از تغییر نظام دو قطبی نیز در صدر سیاست خارجی ج.ا.ایران قرار داشته و دارد.

 

نظریه بازیها

نظریه بازیها شکل تخصصی و ریاضی شده مدل بازیگر خردمند در نظریه های تصمیم گیری است. اولین بار این نظریه از سوی امیل بورل ریاضی دان بزرگ فرانسوی در سال 1921 مطرح شد.

عصاره نظریه بازی این است که انسان موجودی عقلانی است. بنا براین رفتاری محاسبه گرایانه دارد و بر خلاف دیدگاه روانکاوی فروید و روانشناسان اجتماعی از جمله فروم که به تجزیه و تحلیل مبانی غیر عقلایی رفتار انسان پرداخته اند. بازی به معنای داد و ستد کناکنشی است که بین طرفین یک مبادله در جریان است. بازی به سه نوع مهارتی، بازی بخت و استراتژی تقسیم می شود. بازی مهارتی نوعی بازی است که نتیجه آن به مهارت طرفین بازی بستگی دارد مانند شطرنج. بازی بخت نوعی از بازی است که نتیجه آن به تصادفات و اتفاقات خارج از انتخاب فرد بستگی دارد. بازی استراتژی نوعی بازی است که در آن اقدام هر بازیگر به نوع اقدام بازیگر دیگر بستگی دارد. بنابراین استراتژی انواع مختلفی دارد.

محتاطانه ترین استراتژی (کم بیشینه) است. در این استراتژی هر یک از بازیگران بر اجتناب از پیامدهای احتمالی برتر که ممکن است از استراتژی رقیب حاصل یابد تأکید می کند. بنا براین عقلایی ترین استراتژی آن است که بازیگر به استراتژی کم بیشینه روی آورد.

بازی با حاصل جمع جبری صفر:

نوعی از بازی است که در آن جمع جبری دریافت شده از مبادلات بین برندگان و بازندگان در بازی صفر می شود.

مطابق بازی با حاصل جمع جبری صفر، روابط یک سویه دول استعماری و قدرت های جهانی با کشورهای ضعیف روابطی کاملاً به سود قدرتها و به ضرر کشور های ضعیف است و این مسأله با روح استقلال خواهی و آزادگی ملل انقلابی منافات دارد، بنابر این سیاست خارجی ایران، به عنوان کشوری اسلامی و انقلابی با اتخاذ رویکرد جدید که منبعث از هویت اسلامی، ایرانی می باشد، اصل نه شرقی، نه غربی را سر لوحۀ کار خود قرار داده و به بازی با حاصل جمع جبری صفر خاتمه داده است. در چارچوب این اصل، بر اساس احترام متقابل، منافع ملی ایران بهتر تأمین می گردد و دیگر رنگ و بوی استعماری از آن به مشام نمی رسد.

 

گفتمانهای دهه اول انقلاب اسلامی

نظریه گفتمانی: تحلیل گفتمانی، روشی تحلیلی – کیفی است که در قالب دیدگاههای پسامدرن جای دارد.گفتمان به لحاظ شکلی، کلیت یا ساختار سازماندهی شده بزرگتر از جمله است که مفاهیم درونی آن به شکل انسجام یافته ای با یکدیگر مرتبط هستند(یزدانی: 1392). گفتمان جریان رایج دانش در هر دوره است که محدوده اعمال فردی و جمعی را مشخص می نماید. به عبارت دیگر گفتمان اقدامات تکوین یافته ای است که در نتیجه اعمال قدرت به حوزه های گوناگون اجتماع از جمله سیاست خارجی شکل می بخشد. گفتمان در اندیشه یورگن هابر ماس وجه کاربردی تری دارد. در تعریف هابرماس گفتمان یعنی شکل خاصی از تعامل که در آن کنش به تعویق می افتد تا مفروضه ها و تعهدات پایه به شکلی متقابل زیر سؤال بروند. در چنین شرایطی است که نیروی استدلال برتر غلبه می یابد.

طبقه بندی متنوعی از نظریه تحلیل گفتمان در علوم اجتماعی وجود دارد. در علوم سیاسی و روابط بین الملل تأکید بر کاربرد زبان در نظریه گفتمان است. در حقیقت ارتباط وثیقی میان سیاست و زبان حاکم است. تحلیل گفتمانی سیاست خارجی با بررسی گفتگوهای دو جانبه و چند جانبه ، سخنرانی ها، بیانیه ها، متن ها و در نهایت عملکرد تصمیم گیرندگان سیاست خارج حاصل می گردد.(فلاحی: 1392)

با توجه به نظریه گفتمانی می توان گفت در دهه اول نظام جمهوری اسلامی ایران، گفتمان غالب گفتمان اسلام سیاسی است که این گفتمان منبعث از آراء و اندیشه های بنیانگذار جمهوری اسلامی است که در مقابل گفتمان پهلویسم و غرب شکل گرفت. این گفتمان حول دال مرکزی اسلام شکل گرفته بود. گفتمانی که مذهب با مفهوم گیری از مفاهیم نو احیا کرد و به آن خاصیتی جسورانه و مبارز بخشید. گفتمان اسلام سیاسی  پیش از انقلاب از خرده گفتمانهای متعددی برخوردار بود که هر کدام معنایی خاص به دال مرکزی اسلام می بخشیدند و تعبیری متمایز از اسلام داشتند. اما این گفتمان امام خمینی بود که بر آن تفوق یافت.(نادریان: 1394) امام خمینی در طی سالهای مبارزه با پهلوی در سایه تفسیر جدیدی که از اسلام سیاسی ارائه داد توانست چتری را بر پا کند که در زیر آن، مجموعه ای از مفاهیم برگرفته از سنت اسلامی و تجدد به جامعه ارائه شود که یکی از آن مولفه ها اصل سیاست نه شرفی، نه غربی در حوزه روابط خارجی است. این مهم در قانون اساسی  و در چارچوب اصول کلی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران تجلی یافته است.

لازم به یاد آوری است که این اصل در اندیشه امام خمینی به معنای انزوای ایران از جهان نبوده بلکه امام خمینی حریم واقعی ملت ایران و حرمت پایمال شده آنان را مرتب مورد تأکید قرار داده و هر نوع رابطه ای را در مرز اصطکاک با این اصل مورد ارزشیابی منفی یا مثبت قرار می دادند. این اصل موجب پاره شدن تمام بندها و مجاری سلطه گردید.

مولفه های اصل نه شرقی و نه غربی در آراء و اندیشه امام به شرح زیر می باشد:

عدم اتکای به غرب و شرق

رفتار عادلانه محور روابط با شرق و غرب

عدم گرایش به سوی غرب و شرق

تعیین سرنوشت خود

عدم دخالت دیگران

حفظ استقلال

استقلال کامل و نیاز به قطع وابستگی

خودباوری و رهایی از شرق

اسلام خواهی به عنوان اساس شعار نه شرقی، نه غربی

ایران آزاد و مستقل بر پایه شرافت انسانی

رویا رویی با قطب بندی نظام بین الملل

ایران و سیاست عدم تعهد.( داستانی بیرکی، 1381 : 28-37 )

  

با نگاهی تاریخی به وقایع و رویدادهای سیاسی دهه نخست نظام جمهوری اسلامی می توان دو گفتمان اصلی را شناسایی کرد که عبارتند از:

 

الف : گفتمان ملی گرایی لیبرال  

یک هفته قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، حضرت امام در حکمی آقای مهندس مهدی بازرگان را به عنوان نخست وزیر موقت انتخاب کرد که ایشان تا آبان 1358 این مقام را داشت و دولتی را بر اساس تفکر ملی گرایی لیبرال تشکیل داده بود. بعد از استعفای دولت موقت و برگزاری انتخابات ریاست جمهوری، آقای ابوالحسن بنی صدر به عنوان رئیس جمهور انتخاب و تشکیل دولتی لیبرال داد. بدین ترتیب می توان گفت از سال 1357 تا سال 1360 گفتمان حاکم بر جامعه در نظام جمهوری اسلامی گفتمان ملی گرایی لیبرال با زیر گفتمان محافظه کاری منطقه ای بوده است.

 

ب: گفتمان اسلام انقلابی

بعد از رأی مجلس شورای اسلامی به طرح عدم کفایت سیاسی ریاست جمهور وقت و برکناری ایشان و روی کار آمدن دولتی انقلابی و مکتبی شاهد حاکمیت گفتمان اسلام انقلابی با زیر گفتمان آرمان گرایانه هستیم که در چهارچوب این گفتمان در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران آراء و اندیشه های امام تحقق بیشتری پیدا نمود و اصول مبنایی امام در سیاست خارجی جایگزین گفتمان ملی گرایی لیبرال گردید که یکی از اصول اصلی این گفتمان با توجه به رویکرد اصلی بنیانگذار انقلاب در مبارزه با استکبار، اصل نه شرقی، نه غربی در کنار اصولی چون سعادت انسان در کل جامعه بشری، ظلم ستیزی و عدالت خواهی و طرد نظام سلطه در جهان و حمایت از مباره حق طلبانه مستضعفین، تعهد برادرانه نسبت به همه مسلمانان، ائتلاف و اتحاد ملل مسلمان و وحدت جهان اسلام و نیز دفاع از حقوق مسلمانان جهان، نفی هرگونه ستم گری و ستم کشی و نفی هرگونه سلطه گری و سلطه پذیری  و عدم تعهد در برابر قدرت های سلطه گر بوده است.

مفروضات گفتمان اسلام گرایی انقلابی حاکم در دهه نخست انقلاب اسلامی به شرح زیر می باشد:

تقدم مشترکات دینی، مذهبی بر مشترکات ایرانی، فرهنگی

جایگزینی مفهوم امت به جای واحد سیاسی دولت- ملت

تلاش برای صادر کردن انقلاب اسلامی به مناطق مختلف جهان

دفاع از مسلمانان، شیعیان و حمایت از مستضعفان

 

قاعده نفی سبیل

قاعده نفی سبیل به عنوان یکی از اصول فقهی، نقشی تأثیر گذار بر نوع رفتار، تصمیمات و سیاست گذاریهای کلان نظام اسلامی دارد. مفهوم قاعده نفی سبیل این است که خداوند در قوانیـن و شریعـت اسلـام هیـچگـونه راه نفـوذ و تسلـط کـفار بر مسلمـین را باز نگذارده است و هرگونه راه تسلط کافران بر مسلمانان بسته است. با این وجود در هیچ شرایطی تسلط کافران بر مسلمانان جایز نیست.

مبنای این قاعده و اصل، آیات 41 و 43 و 44 سورۀ نساء و حدیث معتبر اعتلاء است. «وَلَن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلاً؛  هرگز خداوند برای کافران نسبت به اهل ایمان راه تسلط باز نگذاشته و باز نخواهد نمود».

در میان فقهای اسلامی، امام خمینی در آثار و مکتوبات و همچنین اقدامات عملی خویش، بیشترین توجه را به این اصل مترقی مبذول داشته اند. ایشان در این خصوص اینگونه بیان می دارند.

اگر روابط تجاری با کفار موجب ترس بر حوزه اسلام شود ترک این روابط بر تمام مسلمانان واجب می باشد. در اینجا فرقی میان استیلاء سیاسی یا فرهنگی و معنوی دشمن وجود ندارد. اگر روابط سیاسی که بین دولت های اسلامی و دول بیگانه بسته می شود و برقرار می گردد، موجب تسلط کفار بر نفوس و بلاد و اموال مسلمانان شود یا باعث اسارت سیاسی اینها گردد، برقراری روابط حرام است و پیمان هایی که بسته می شود باطل است و بر همه مسلمین واجب است که زمامداران را راهنمایی کنند و وادارشان نمایند بر ترک روابط سیاسی این چنانی هرچند به وسیله مبارزه منفی باشد.

قاعده و اصل نفی سبیل یکی از اصول مهم حاکم بر مناسبات اسلامی با دیگر کشورها است که سابقه تاریخی نیز دارد، از جمله در فتوای تحریم تنباکو توسط میرزای شیرازی و نفی قانون کاپیتولاسیون توسط امام خمینی به قاعده نفی سبیل استناد شده است.

از نظر سیاسی، رد و نپذیرفتن تحت الحمایگی، نفی ظلم و استعمار، رد مداخله بیگانگان در امور داخلی کشور اسلامی و همچنین عدم وابستگی اقتصادی و جلوگیری از نفوذ و استحاله فرهنگی، بر مبنای قاعده نفی سبیل از جمله مولفه های مد نظر در روابط خارجی است.

اصل نفی سبیل و زیر مجموعه فقهی آن از مبانی بنیادی و پایدار سیاست خارجی دولت اسلامی محسوب می شود. امام خمینی ضمن برشمردن این اصل به عنوان یکی از قواعد مهم فقهی در استنباط آموزه های سیاسی اسلام، آن را از دو جنبه سلبی و ایجابی مورد اهتمام قرار می دهند.(دهشیری، 1387 :130)

جنبه سلبی این قاعده به معنای نفی سلطه اجانب و عدم جواز مداخله آنان و جنبه ایجادی آن به مفهوم بنیاد مثبتی است که سیاست منفی مزبور بر آن متکی است تا از رهگذر برخی راهکارها، دولت اسلامی در مسدود نمودن راه دخالت بیگانگان فایق آید.(زارعی: 1394)

از آنجا که ایدئولوژی عامل مهمی در سیاست خارجی محسوب می شود، در سیاست خارجی دولت اسلامی، نقش مکتب اسلام، اصول و ارزشهای برآمده از آن و دیدگاههای فقها و اندیشمندان اسلامی در این خصوص تعیین کننده است. همانگونه که خصلت های فرهنگی و ایدئولوژیک ممکن است در سیاست خارجی هر کشور تأثیرگذار باشد هر دولت اسلامی نیز به دنبال تحقق ارزشهای مکتبی و توحیدی در چارچوب و اهداف سیاست خارجی خویش است(غفوری، 1387 : 91 ). استقلال و عدم وابستگی در همه حوزه های دول اسلامی می تواند از قاعده نفی سبیل منتج شود. بر اساس آموزه های دین مبین اسلام، دولت اسلامی نه زیر بار ظلم می رود نه به دنبال سلطه بر دولت های دیگر است. دیدگاه انتقادی بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به سمت قدرت های غربی و شرقی جهان اسلام سمت و سو می یابد. ایشان به دنبال بیداری ملل مسلمان و رهایی آنان از سلطه قدرتها بود.

قاعده نفی سبیل در روابط خارجی اسلام، حکم حق وتو را دارا است، بدین ترتیب نفی سبیل یکی از اصول و ارکان حاکم بر دیپلماسی و روابط بین الملل اسلامی در زمینه های گوناگون نظامی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی محسوب می شود.( شکوری، 1367: 367 )

قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز مبین نهادهای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی جامعه ایران بر پایه ضوابط اسلامی است و تقریباً می توان گفت تمام اصولی که در قانون اساسی به سیاست خارجی مربوط می شود متأثر از قاعده نفی سبیل است.

در حوزه روابط خارجی، قاعده نفی سبیل حاکی از سیاست نفی و طرد کامل هرگونه ستم گری و ستم پذیری است. موضوع نفی سبیل در فرآیند تأثیر گذاری در تحولات سیاسی و روابط خارجی ایران از جایگاه والایی برخوردار بوده به نحوی که یکی از اصول ثابت و مستدام بیشتر تصمیم سازیهای کلان کشور به شمار آمده است.

نکته حائز توجه اینکه اصل نه شرقی، نه غربی که از اصول سیاست خارجی جمهوری اسلامی محسوب می شود، خود برآمده از قاعده نفی سبیل است و با توجه به این اصل قرآنی، طراحی و جهت دهی شده است. اصل نه شرقی، نه غربی و مبنای آن یعنی قاعده نفی سبیل در طول سه دهه استقرار نظام جمهوری اسلامی، دستورالعمل و مبنای کلی رفتار سیاسی و روابط بین المللی جمهوری اسلامی ایران بوده است. بر این اساس هر گونه روابط با شرق و غرب عالم که مستلزم پذیرش نفوذ قدرتهای جهانی و تأثیرگذاری آن بر مقدرات دولت و ملت اسلام باشد، مطرود است. لذا با توجه به هویت ایرانی و اسلامی که مورد توجه نظریه پردازان سازه انگار و همچنین علمای مسلمان علم سیاست است می توان به خوبی به اهمیت اصل نه شرقی، نه غربی منبعث از اصل نفی سبیل  و آموزه های وحیانی قرآن مجید و شارع مقدس در تدوین سیاست خارجی و تعریف روابط بین المللی جمهوری اسلامی ایران پی برد.

 

بررسی اصل نه شرقی نه غربی

بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، با اتخاذ و اعلام رویکرد مبتنی بر اصل نه شرقی، نه غربی به جهانیان اعلام نمودند که انقلاب مردم ایران به هیچ یک از اردوگاههای شرق و غرب تعلق نداشته و صرفاً مبتنی بر آموزه های اسلامی است.

شعار نه شرقی، نه غربی که یکی از شعارهای اصلی دوران انقلاب بود، پس از پیروزی انقلاب اسلامی و استقرار نظام جمهوری اسلامی به عنوان یک اصل کلی و ثابت در سیاست خارجی کشور پذیرفته شد و قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، اصل نه شرقی، نه غربی را راهنمای عمل روابط خارجی خود می داند.

جمهوری اسلامی ایران به موجب قانون اساسی خود ، نه سلطه قدرت های جهانی را تحمل می کند و نه قصد استیلا بر مقدرات سایر ملل را دارد. شعار نه شرقی، نه غربی جلوه ای از این اصل است که طبق آن، جمهوری اسلامی ایران برای خود هویتی مستقل از نفوذ قدرتها را بر قدرتهای جهان قائل شده است و در این چارچوب خود را غیر متعهد می داند.

با نگاهی سیاسی و تاریخی می بینیم که جمهوری اسلامی ایران در 1979 به جنبش عدم تعهد پیوست. چنین تصمیمی در سیاست خارجی یک کشور انقلابی، نشان می دهد اصل نه شرقی، نه غربی، و عدم تعهد به اردوگاههای موجود و مسلط آن دوران، به عنوان زیربنای گفتمان انقلاب اسلامی مطرح است.

عدم تعهد، نشان دهنده و مبین نوعی تحرک جدید در روابط بین الملل بود و در دل آن دفاع از نهضت های رهایی بخش جا داشت. به عقیده علمای سیاست اصل نه شرقی، نه غربی منطبق با اصول جنبش عدم تعهد است اما همین انطباق هم ویژگیهای خاص خود را داراست. از جمله ویژگیهای منحصر به فرد آن، رویکرد تهاجمی، پویا و چالش برانگیز در مقابل استکبار جهانی است. امری که در جنبش عدم تعهد عمدتاً با انفعال روبه روست.

گفتنی است ساختار نظام بین الملل در دوران انقلاب دو قطبی بود که در دو سوی آن ایالات متحده و اتحاد شوروی به عنوان دو ابر قدرت حضور داشتند. تأکید انقلاب اسلامی بر شعار نه شرقی، نه غربی که بعد تبدیل به یکی از اصول سیاست خارجی کشور گردید، علاوه بر اینکه تأکیدی بر استقلال کشور و نشان دهنده راهی جدید برای انقلاب ها و جنبش های ملی در عرصه جهانی بوده، به شیوه ای منطقی، بنیان امنیت ملی کشور را بر ظرفیت ها و توانمندیهای ملی قرار داده و بر گسستن پیوندهای وابستگی به قدرت های جهانی تأکید نمود.

مهمترین شعار هایی که در طول دوران مبارزه علیه رژیم شاه، بویژه در سالهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی مطرح می شدند و در واقع منویات رهبر نهضت، امام خمینی را به نمایش می گذاشتند دو شعار « استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی » و « نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی » بود که در حقیقت زیر بنا و شالوده فکری نظام حکومتی رهبر انقلاب را تشکیل می دادند.

انقلاب اسلامی نتیجه همراهی و هماهنگی همه گروه های مبارز ملت ایران بود که علی رغم اهداف و برنامه های مختلف، همگی تحت رهبری امام خمینی به مبارزه با رژیم شاهنشاهی تا سرنگونی آن ادامه دادند و هر یک به نوبه خود در این مسیر نقش آفرین بودند. با چنین اجماعی بر سر تغییر رژیم و سیاست های آن در عرصه داخلی و خارجی، پس از انقلاب سال 1357 سیاست خارجی کشور، شاهد تغییر جهت گیری از موازنه مثبت به عنوان سیاست امتیاز دهی به قدرتهای برتر به سیاست نه شرقی، نه غربی با هدف ثبات بخشی و تحکیم مبانی ارزشی برای کسب استقلال می باشیم.

«با توجه به قرار داشتن شخص رهبری در کانون تمام تصمیمات حکومتی اعم از تصمیمات در امور داخلی و یا اقدامات در روابط خارجی، سیاست خارجی تمام و کمال تحت تأثیر افکار و اندیشه ها و دستورالعمل های شخص رهبری به عنوان تنها نهاد مشروعیت ساز نظام جمهوری اسلامی قرار گرفت.»( ازغندی: 1389 : 50 )

پروفسور روح ا... رمضانی در کتاب چارچوب تحلیلی برای سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در تفسیر دیدگاه امام خمینی از نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی، آورده است: هدف آیت الله خمینی تأکید بر این نکته بوده است که هنگام طراحی جمهوری جدید ایران، نباید کودکانه از مدل سوسیالیستی شرقی و سرمایه داری غربی تقلید کرد. ایشان می افزاید: آرمان گرایان هنگام تفسیر نظرات امام خمینی، عبارت کلیدی جمهوری اسلامی را رها کرده و با سر دادن شعار نه شرقی، نه غربی اصرار داشتند که ایران نباید با حکومت شوروی یا آمریکا یا به حکومت هایی که مناسبات نزدیک با ابرقدرتها دارند، رابطه داشته باشند در حالی که در واقع هدف امام از اصل نه شرقی نه غربی، نفی سلطه بیگانه بود نه گسستن ارتباط با سایر کشورها، چرا که نفی مناسبات سیاسی با دیگر کشورها، به معنای نفی کشورهاست.

دکتر ازغندی، استاد علم سیاست معتقد است: سیاست نه شرقی و نه غربی به تعبیر بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، نه وابستگی به غرب را دنبال می کند و نه خط مشی است در جهت وابستگی به ابرقدرت شرق، در عین حال جمهوری اسلامی در سیاست و روابط خارجی  خود نه با غرب خصومت دارد و نه  با شرق دشمنی می ورزد. به عبارت دیگر، سیاست نه شرقی، نه غربی مبین  این نکته است که شیوه  و راهبرد ما در سیاست خارجی نه به صورت روش شرقی ها است و نه به روش غربی ها.

اگر چهار گفتمان مسلط بر جمهوری اسلامی ایران را الف: گفتمان مصلحت محور یا واقع گرا، ب: گفتمان ارزش محور یا آرمانگرا، ج: گفتمان منفعت محور یا عمل گرا و د: گفتمان فرهنگ گرا یا سیاست محور بدانیم، اصل نه شرقی نه غربی، به زعم برخی از اساتید حوزه سیاست خارجی، مربوط به گفتمان اول است. چرا که این شعار در ابتدا، مفهوم ملی داشته و منظور از آن احراز استقلال همه جانبه در برابر بیگانگان و ابرقدرتها و عدم اتکا به بلوک شرق و غرب بوده است.

بر خلاف عقیده برخی که معتقدند با فروپاشی بلوک شرق و پایان جنگ سرد، وجه تسمیه و توجیه چنین اصلی با چالش هویتی روبه رو شده است اما باید تأکید کرد که مؤلفه اصلی چنین رویکردی، یعنی نفی سلطه بیگانگان و عدم وابستگی به مراکز قدرت جهانی همچنان پابرجا مانده و رنگ نباخته است چرا که اصولاً چنین شعاری دارای تاریخ مصرف نبوده و فروپاشی نظام دو قطبی نیز نمی تواند آن را با چالش مواجه سازد.

به عبارت دیگر می توان گفت که شعار و اصل نه شرقی، نه غربی، ناظر به جغرافیا نیست. یعنی این شعار یک مفهوم جغرافیایی که اشاره به نفی دو اردوگاه شرق و غرب داشته باشد نبوده بلکه در یک سطح کلان تر، مفهومی است که در بستر تاریخ شکل گرفته و بیانگر این نکته است که راه توسعه و پیشرفت صرفاً از طریق اتخاذ راهبرد بی طرفی و عدم تعهد میسر است.

از آنجا که اتخاذ سیاست نه شرقی، نه غربی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران به معنای عدم رابطه با شرق و غرب نیست بلکه به معنای حفظ موازنه سیاست خارجی در تعامل با قدرتهای رقیب است. لذا وجود یا عدم  وجود یک قطب خللی در این سیاست ایجاد نمی کند چرا  که اصل بر استقلال خواهی است و سیاست خارجی جمهوری اسلامی نیز برای حفظ مصالح دولت اسلامی و کسب استقلال تدوین و برنامه ریزی شده است. رسیدن به هدفی چون استقلال، هنگامی محقق می شود که کشور از بعد سیاسی تابع شرق و غرب نباشد و همچنین از جنبه اقتصادی به طور همزمان الگوهای سرمایه داری و سوسیالستی را طرد نماید.

 

فرصت ها و محدودیت ها

به هنگام پیروزی انقلاب اسلامی، در عرصۀ روابط بین الملل، ساختار نظام دو قطبی و جنگ سرد حاکمیت داشت. بر اساس منطق نظام دو قطبی و جنگ سرد، ایران پس از انقلاب باید همچنان خود را با یکی از دو ابر قدرت متحد می ساخت اما در عمل چنین چیزی اتفاق نیافتاد و نظام جدید یعنی جمهوری اسلامی ایران، سیاست خارجی خود را بر مبنای اصل نه شرقی، نه غربی استوار ساخت. در ذیل چنین سیاستی، ایران به دنبال آن بود که استقلال و عدم تعهد خویش نسبت به هر یک از دو ابر قدرت را نشان داده و در هیچ یک از دسته بندیهای منطقه ای که متاثر از ساختار دو قطبی در خاورمیانه شکل گرفته بودند قرار نگیرند.(حاجی یوسفی: 62:1384) با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و تبدیل ساختار دو قطبی به نظام تک قطبی، همچنان سیاست خصومت آمیز نسبت به ایالات متحده تداوم یافت هر چند به صورت تاکتیکی، جمهوری اسلامی ایران، به نوعی همکاری با قدرت رقیب آمریکا، دست زده است اما در چارچوب حفظ استقلال، همچنان از اصل نه شرقی، نه غربی، پیروی می نماید. در عرصۀ منطقه ای، بعد از فروپاشی بلوک شرق، شاهد این واقعیت هستیم که متحدان عرب شوروی سابق، رو به سمت آمریکا آورده و به لحاظ حفظ امنیت به آن کشور متکی شده اند که چنین امری با توجه به روابط خصومت آمیز ایران و آمریکا، می تواند محدودیت هایی برای سیاست خارجی کشورمان ایجاد کند.

ادامۀ سیاست نه شرقی نه غربی بر تارک روابط خارجی جمهوری اسلامی ایران با توجه به شکل گیری نظام جدید بین الملل بویژه در دوران جدید که کشور های منطقه نتوانسته اند در چارچوب آن به سطح بالاتری از استقلال سیاسی و اقتصادی و نظامی دست پیدا کنند، تا حدودی می تواند، ایران را در انزوای بین المللی قرار دهد.

همچنین تکیه بر هویت ملی و مذهبی می تواند زمینه ساز رویارویی شدید فرهنگ ایرانی با همسایگان خود باشد.

 از نظری دیگر، سیاست خارجی یک کشور که برآیند پروسه چند وجهی تصمیم گیری است اگر توسط بازیگرانی که اهداف متفاوتی را پیروی می کنند، ایجاد و دنبال شود باعث رفتاری ناهمساز در سیاست خارجی و کم شدن اعتبار یک کشور می شود بنابراین باید موازنه ای بین سیاست های عملگرا و آرمانی در حوزه روابط خارجی بر قرار نمود.

اما جهت گیری سیاست خارجی ایران در دوران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بر اساس الگوی عدم تعهد رادیکال که در شعار و اصل نه شرقی، نه غربی تجلی یافته است و علیرغم فروپاشی ابر قدرت شرق همچنان در سردر وزارت امور خارجه نیز قابل مشاهده است. ضمن اینکه آینه ای است از شاخص های هویتی، ایدئولوژیک و هنجاری سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، در خود فرصت هایی را نیز برای کشور به ارمغان آورده است که به اختصار در ذیل به آنها اشاره می شود:

الف: مخالفت و مقابله با نفوذ و کارکرد قدرت های بزرگ در منطقه

ب: حداکثر سازی کمک ها و حمایت های منطقه ای و بین المللی از بازیگران متحد و موثر

ج: افزایش انسجام درون ساختاری

د: همکاری گرایی و تفاهم منطقه ای – بین المللی

 

فرجام و نتیجه

انقلاب اسلامی با نفی وابستگی به شرق و غرب، با دو الگوی رایج لیبرالیستی و سوسیالیستی مقابله کرد و مبانی سکولاریستی و ماتریالیستی را به چالش کشید. نظریه های غالب واقع گرایی و آرمان گرایی در خصوص تحلیل گفتمان انقلاب اسلامی کارایی لازم را ندارند چرا که به ریشه های اجتماعی و علل و عوامل ساختاری آن توجه کافی را مبذول نمی کنند. مسأله هویت خواهی و کسب شخصیت جدید و مستقل از اردوگاه شرق و غرب برگرفته از آموزه های مکتبی اسلامی و شیعی، با طرح ارزشها و هنجارهای نوین همچون استقلال خواهی، عدالت، حق طلبی، مبارزه با امپریالیسم، استعمار و... در چارچوب نظریه سازه انگاری که در کنار عوامل مادی به عنوان عوامل هنجاری و هویتی نیز اشاره و تأکید دارد قابل طرح و بررسی است. سازه انگارن با بررسی روابط ساختار و کارگزار، به نقش و عملکرد آنها پرداخته و در چارچوب ساختاریابی گرایی به تأثیر متقابل این دو بر هم می پردازد.

اصل و شعار نه شرقی نه غربی هم مولد و موجد و هم معلول هویت جدید اسلامی و ایرانی مردم کشومان بوده است.

به طور خلاصه می توان گفت:

● اصل نه شرقی، نه غربی بیش از همه به دکترین عدم تعهد نزدیک است.

● اصل نه شرقی، نه غربی، دو مولفه استقلال و مخالفت با سلطه بیگانگان را در درون خود جای داده است.

● نفی سلطه برآمده از این اصل، به مفهوم قطع ارتباط با سایر کشورها نیست.

● با طرح اصل نه شرقی، نه غربی موازنه قدرت را به نفع جبهه سوم در نظام بین الملل تغییر داده است.

● سیاست نه شرقی، نه غربی، وابستگی کشورهای کوچک و متوسط به یکی از دو بلوک را ظالمانه و صرفاً بر پایه حفظ منافع قدرتهای بزرگ و استعمارگر می داند و از این منظر دو ابرقدرت را مجموعه واحدی از استکبار جهانی به شمار می آورد. با این نگرش، انقلاب اسلامی نه تنها وابستگی به هیچ یک از ابرقدرتها را منطقی نمی داند بلکه برای اصلاح یا از بین بردن نظام ظالمانه حاکم بر کل روابط بین الملل تلاش و مبارزه می نماید. اصل نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی بر خلاف تز عدم تعهد، حالت انفعالی ندارد. این اصل بر شیوه حکومتی مورد نظر مردم که از قرآن، سنت و تعالیم اسلامی برگرفته شده است، دلالت دارد.

 

 

منابع:

ازغندی، علیرضا. (1389)، چارچوب ها و جهت گیریهای سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، نشر قومس.

ازغندی، علیرضا. (1381)، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، نشر قومس.

ایزدی، بیژن. (1381)، درآمدی بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، بوستان کتاب قم.

پلنو، آلتون.(1387)، فرهنگ روابط بین الملل، ترجمه: ابوالفضل رئوف، انتشارات سرای عدالت.

جکسون، رابرت.(1394)، درآمدی بر روابط بین الملل- دفتر دوم – نظریه ها و رهیافت ها، ترجمه: ذاکریان – تقی زاده – انشارات نشر میزان.

حاجی یوسفی، امیر محمد.(1384)، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در پرتو تحولات منطقه ای، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی.

داستانی بیرکی، علی. (1381)، سیاست خارجی و روابط بین الملل از دیدگاه امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.

دهشیری، محمد رضا. (1387)، مقدمه ای بر اندیشه سیاسی امام خمینی، تهران، نشر مرکز اسناد انقلاب اسلامی.

رمضانی، روح الله.(1380)، چارچوبی تحلیلی برای بررسی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، ترجمه: علیرضا طیب، انتشارات نشر نی.

زارعی، بهادر. (1394)، قاعده نفی سبیل در اندیشه اسلامی و سیاست خارجی ج.ا. ایران، سایت فصلنامه علمی – پژوهشی مطالعات انقلاب اسلامی.

سیف زاده، حسین.(1382)، اصول روابط بین الملل – الف و ب، نشر میزان.

شکوری، ابوالفضل. (1367)، فقه سیاسی اسلام، قم، دفتر تبلیغات اسلامی.

غفوری، محمد. (1387)، اصول دیپلماسی در اسلام و رفتار پیامبر، تهران: نشر مهاجر.

قرآن مجید.

فلاحی، احسان.(1392)، بررسی گفتمانی تداوم در اصول سیاست خارجی ج.ا.ایران، فصلنامه آسیای مرکزی و قفقاز، شماره 84.

قوام، عبدالعلی.(1393)، روابط بین الملل – نظریه ها و رویکرد ها – انتشارات سمت.

متقی، ابراهیم.(1390)، الگو و روند در سیاست خارجی ایران، انتشارات دانشگاه مفید.

ملکی، عباس. فرآیند تصمیم گیری در سیاست خارجی ایران، سایت نورمگز.

نادریان، حسین.(1394)، اسلام سیاسی چگونه بر ایران تفوق یافت؟، خبرگزاری فارس.

یزدانی، عنایت الله.(1392)، بررسی گفتمانی تغییر در اصول سیاست خارجی ج.ا.ایران، فصلنامه آسیای مرکزی و قفقاز، شماره 84.

 

منبع: حضور، ش 101، ص 72.

انتهای پیام /*