امام خطاب به نخست وزیر شاه: خانواده‏ هاى گرفتار زیاد هستند، به وضع مردم برسید

هنگام ظهر بود، نخست ‏وزیر مى‏ خواست برود. امام تعارف کردند: با نان و پنیر طلبگى قناعت کنید! شریف ‏الزمانى گفت: منظور آقا این است که با علما هم ‏غذا شوید تا ببینید آقایان علما چه مى‏ کشند!

کد : 42241 | تاریخ : 28/10/1391

آقاى عقیقى بخشایشى، یکى از شاهدان دیدار آقاى امینى با امام خمینى، درباره این دیدار چنین توضیح داده است: روز 13 رجب برابر با بیستم دى ماه 1340 که روز ولادت حضرت على- علیه‏السلام- بود، نزدیک ظهر که از درس برمى‏گشتم، دیدم یک جمعیتى به طرف باغ قلعه مى‏روند. لباسهاى آنها و وضعیت ظاهرشان با مردم قم تفاوت داشت. کنجکاو شدم، پرسیدم:

«این آقایان کى هستند؟ دسته‏ جمعى کجا مى ‏روند؟» گفتند: «نخست‏ وزیر است که به منزل حاج آقا مى‏ رود». از روى کنجکاوى به این فکر افتادم که من هم همراه اینها بروم ببینم چه خبر است؟! چه صحبت هایى مى ‏کنند؟!

 ... آنها، حدود ده، یازده نفر بودند. جمعى هم از مسئولین شهر، از فرماندارى، رئیس سازمان امنیت- شخصى بود به نام قلقسه- و برخى از متولیان آستانه همراه آنان بودند. آنها وقتى وارد شدند من هم وارد حیاط منزل حضرت امام- آن موقع« حاج آقا» مى‏ گفتیم- شدم. حاج آقا در همان اتاقى که صبح خدمت ایشان رسیده بودیم، نشسته بودند. اتاقى که از نظر فرش بسیار ساده بود و مى ‏توان گفت محقر بود. باز همان نُقل ها و پذیرایى بسیار ساده معمول بود.

 نخست‏ وزیر، وقتى که وارد شد، یادم مى‏ آید که حاج آقا، نیم‏ خیز، نه تمام قد، با ایشان دست دادند. نخست ‏وزیر بغل دستِ حاج آقا نشست. بقیه افرادى که همراه آمده بودند هم نشستند. دو دقیقه نگذشته بود که حاج آقا پسندیده- اخوى بزرگ حاج آقا- وارد شدند. حاج آقا تمام قد بلند شدند و حاج آقا پسندیده را بین خودشان و نخست‏ وزیر جاى دادند و صحبت ها شروع شد.

 من به این فکر افتادم مسائلى را که در آن روز دیدم به رشته تحریر درآورم. آن موقع، دو یا سه نشریه مذهبى در ایران منتشر مى‏ شد. یکى روزنامه «وظیفه» با مدیریت سید محمدباقر حجازى، و یکى هفته‏ نامه «نداى حق» با مدیریت سید حسن عدنانى؛ و یکى هم نشریه «نور و دانش» بود- که مذهبى بودنش چندان مشخص نبود- این نشریه از طرف انجمن تبلیغات اسلامى- به سرپرستى دکتر عطاءاللَّه شهاب‏ پور- چاپ و منتشر مى‏ شد. تنها نشریه ‏اى که احتمال مى‏ دادم چنین مسائلى را چاپ کند، هفته ‏نامه «نداى حق» بود. من با زبان طلبگى و خیلى ساده، وقایع آن روز را نوشتم و براى نشریه فرستادم. آنها هم با سانسور پاره‏اى از مطالب- مطالب مربوط به رضاخان را سانسور کردند- بقیه را چاپ کردند. این نشریه، چهارشنبه‏ ها منتشر مى ‏شد.

 متن گفت و گوی امام با علی امینی، نخست وزیر وقت، طبق آنچه در صحیفه امام درج شده است، چنین است:

 امام: حضرت على- علیه ‏السلام- مى‏ فرماید: کلکم راع و کلکم مسؤول عن رعیّته.

هر انسانى مسئولیتى دارد و انسان ها مسئول آفریده شده ‏اند. این مسئولیت با توجه به شرایط زمانى و مکانى و نسبت به افراد فرق مى‏ کند. مثلًا مسئولیت فرد عادى، با یک فرد عالم؛ مسئولیت یک فرد بازارى، با یک فرد نخست‏ وزیر، مساوى نیست. هر کس که مقام بالاترى دارد مسئولیت بیشترى دارد. حالا که شما نخست وزیر هستید، مسئولیت شما با یک فرد عادى مساوى نیست. این کشور، نخست ‏وزیران فراوانى به خود دیده است.

بعضى از این نخست ‏وزیرها خدمت کردند به مردم و در بین مردم، الآن هم حرمتى دارند، یک منزلتى دارند. بعضى ‏ها هم خیانت کردند. شما سعى کنید از آن نخست ‏وزیرهاى «ملعون» نباشید؛ از نخست ‏وزیرهاى «مرحوم» باشید. من راجع به دولت و راجع به مسائل حوزه چند مطلبى داشتم، خواسته ‏هایى داشتم و نظریاتى داشتم. در زمان حیات آیت‏ اللَّه بروجردى- رضوان ‏اللَّه تعالى علیه- پیشنهاداتم را به ایشان منتقل کردم؛ و نوشتم که ایشان به دولت برسانند؛ نمى‏ دانم ایشان به دولت نرساندند، یا ایشان به دولت رسانیدند اما دولت عمل نکرد. من از تقواى آیت ‏اللَّه بروجردى بعید مى‏ دانم که یک مسائلى که در رابطه با سرنوشت مسلمین بود نرسانده باشند. تحقیقاً ایشان رسانیده ‏اند، دولت بوده که به این درخواست ها عمل نکرده. حالا شما به عنوان مسئول دولت آمده ‏اید از حوزه و از روحانیت نظر مى‏ خواهید راجع به اوضاع کشور! من چند مسأله مى‏ گویم و جدّاً مى‏ خواهم که به آنها عمل شود: اولین مسأله اینکه این حوزه که شما آمده‏ اید، طلاب و علما اینجا زندگى مى‏ کنند، با حداقل [لوازم‏] زندگى. آنها براى دین مردم و تربیت مردم فعالیت مى‏ کنند؛ تا کشور را از نظر معنوى، از نظر اخلاقى تربیت کنند. اینها در واقع خدمتگزاران بى‏ مزد و مواجب کشور هستند. هیچ توقع و انتظارى هم از دولت ندارند. تنها خواست آنها این است که مورد اذیت واقع نشوند. اما آن چهار نکته اصلى که مورد نظر بود: اول مسأله دانشگاه هاست. من نمى‏ دانم چه ارتباطى بین بى‏ دینى و خلاف اخلاق با دانشگاه ها وجود دارد؟ چه ارتباطى بین این دو مسأله هست؟ آنها که‏ دانشگاه مى‏ روند و از دانشگاهها فارغ ‏التحصیل مى‏ شوند، واقعاً از نظر اخلاقى و دینى بسیار ضعیف هستند. واقعاً ضد اخلاق و ضد دین مطرح مى‏ شوند. چه ارتباطى بین این مسأله هست، من هنوز پى نبردم. ببینید این وضعیت از اساتید اینها هست؟ از محیط دانشگاه است؟ از وضعیت دولت است؟ بالاخره از هر منشأ هست جلوگیرى کنید. این دانشگاه شوخى نیست. اگر کتاب هایشان بدآموزى دارد، اگر معلمین آنها بدآموزى دارند، اگر محیط دانشگاه اینطورى است، باید به این جوانها رسید. اینها سازندگان آینده کشور ما هستند».

امینى: تقصیرش با شماست. مسئولیت به عهده روحانیت است.

امام: مگر روحانیت مى‏ خواهد افراد بى‏ دین بار بیایند؟ مخالف مسائل اخلاقى بار بیایند، ضداخلاق بار بیایند؟

امینى: نه! منظور من این نیست. منظور من این است که در پدیدآمدن این مسأله، روحانیت مسئولیت دارد. وقتى این روش جدید آموزشى وارد کشور ما شد، آن موقع در کشور ما جز روحانیون، افراد باسوادى وجود نداشتند. رشته تعلیم و تربیت، بسته به روحانیت بود. بعد از تأسیس دانشگاه و بعد از روى کار آمدن نظام تحصیلى جدید، روحانیون به جاى اینکه بیایند همکارى کنند و سر نخ را به دست بگیرند رفتند در حوزه ‏ها و مساجد گوشه‏ نشین شدند؛ و افراد غیر شایسته جایگاه اینها را گرفتند. من اعتراف مى‏ کنم که در بین استادان دانشگاه از هر صنفى وجود دارد حتى از گروهها و اقلیت ها و غیراقلیت ها.

این هم مسئولیتش به عهده آقایان روحانى است.

امام: آقا! مى‏ دانید آن موقع حکومت دست کى بود؟

امینى: مشخص است، تأسیس دانشگاه برمى ‏گردد به سال 1313 حاکم مشخص بود؛ معیّن بود.

امام: شما نمى‏ توانید بگویید، ولى من مى‏ توانم بگویم. آن موقع حکومت دست رضاخان بود. و مى‏ دانید که رضاخان دست ‏نشانده انگلستان بود. اجنبى‏ ها رضاخان را روى کار آورده بودند. شما آقاى امینى! مى ‏فرمایید آقایان علما مى‏ آمدند با فردى که دست‏ نشانده اجنبى بود همکارى مى‏ کردند و دست به دست او مى ‏دادند؟ نه! علما هرگز این کار را نمى‏ کردند و نمى‏ کنند. آنها در انتظار این بودند که یا توان و امکاناتى به دست آورند تا خودشان حکومت را اداره کنند، یا اگر چنین توانى نداشتند در انتظار بنشینند؛ در خانه‏ شان، در مساجد، در حوزه‏ ها و در جاهایى که تماسى با حکومت نداشته باشد.

بنابراین از روى حساب نمى ‏توانستند با حکومت دست‏ نشانده اجنبى همکارى کنند.

امینى: دولت در خدمت علماست. ما وظیفه داریم که آقایان هر چه فرمودند اجرا کنیم. حالا، از جمعى از استادان درخواست شده که در کتاب هاى درسى تجدیدنظر کنند. در جمع استادان، بعضى از چهره‏ هاى روحانى هم هستند، اینها مأمور شده‏ اند که در اصلاح کتابهاى درسى گامى بردارند. به نظر حضرت عالى هم خواهد رسید».

امام: خانواده، مبناى جامعه ماست. اگر خانواده‏ ها- از نظر اخلاقى- متزلزل شوند، تمام جامعه ما متزلزل خواهد شد. در رابطه با مسائل خانواده، دو مسأله مطرح است: یکى مسائل بى‏ بند و بارى‏ ها، و بعد این ادعاى تساوى حقوق [زن و مرد]، و پاره‏اى از مسائلى که امروز مطرح است.

اینها چه مى‏ گویند؟ اینها چه ادعایى دارند؟ اینها مگر ایرادى به اسلام دارند؟ اگر چنین است ما تکلیفمان را روشن کنیم، تکلیف آنها را هم روشن کنیم. اگر یک ضعف هایى هست؛ یا خلاف عدالت هایى از نظر اجرایى در کار هست شما حلش کنید تا کار به این وضعیت نکشد.

معاون مذهبى نخست‏ وزیر، آقاى شریف ‏الزمانى: بله آقا! اینها تعداد انگشت شمارى از زنان هستند، اینها مشهور هستند، تعداد ایشان از تعداد انگشتان دست بیشتر نیست! بچشم! ترتیبى داده مى‏ شود.

امام: رسیدگى به ازدواج و طلاق در محضرها هم لازم است. من به مسئولین امور اطلاع داده ‏ام که مسأله طلاق خیلى مهم است. شرایطى که در ازدواج هست، خیلى سهل است، اما در رابطه با طلاق خیلى سخت گرفته شده. در مسأله طلاق، باید دو نفر شاهد عادل حضور داشته باشد؛ بعد نصیحتى صورت بگیرد. حتى‏ الامکان سعى شود کانون گرم خانواده متلاشى نشود. ولى این آقایان و محضری ها براى اینکه به حق ثبت خودشان برسند، تا یک زنى مراجعه مى‏ کند و از شوهرش شکایت مى‏ کند فورى کارى مى‏ کنند که طلاق صورت بگیرد- بى‏آنکه این صیغه طلاق را پیش دو نفر عادل بخوانند- در نتیجه، آن خانم هم خیال مى‏ کند طلاق گرفته مى‏ رود؛ در حالى که طلاق نگرفته، در واقع امر مى‏ رود و ازدواج مى کند، و این پایه یک امر نامشروع قرار مى‏ گیرد؛ و به این ترتیب‏ جامعه از نشر مسائل [خلاف‏] عفت، به این روز مى‏ افتد که مى‏ بینید.

مسأله دیگرى که امام در اینجا مطرح فرمودند، مسأله رسیدگى به امور مردم بود. مردم در ناراحتى به سر مى‏ بردند. آن سال، سال سختى بود. زمستان بسیار سردى داشت. معروف بود که در همدان تعدادى از بى‏ بضاعت ها از سرما خشکیدند.

امام: به وضع مردم برسید. خانواده‏ هاى گرفتار زیاد هستند، باید با آنها کنار بیایید. به اینها کمک کنید، نه اینکه همیشه به فکر خودتان باشید.

 [هنگام ظهر بود، نخست ‏وزیر مى‏ خواست برود. امام تعارف کردند: با نان و پنیر طلبگى قناعت کنید! شریف ‏الزمانى گفت: منظور آقا این است که با علما هم ‏غذا شوید تا ببینید آقایان علما چه مى‏ کشند! بعد [نخست‏ وزیر] گفت: نه! ما در سالاریه مهمان هستیم؛ اگر حضرت عالى هم افتخار دهید، اتومبیل مى ‏فرستیم، ناهار تشریف بیاورید. آقا فرمودند: نه! من معذور هستم، نمى‏ توانم. نخست وزیر رفت.]

 

منبع: خاطرات 15 خرداد( تبریز) جلد 3، قسمت دوم، ص 92، دفتر ادبیات انقلاب اسلامى. ضمناً نشریه نداى حق، 13/ 10/ 1340، سال دوازدهم، ش 15، ص 1 و 4، شرح دیدار را با تفاوتهایى در متن اظهارات طرفین نقل کرده است. و صحیفه امام، ج‏21، ص: 477-481

انتهای پیام /*