امام خمینی (ره): شما می‏ دانید که من با شما پیمان بسته بودم که تا آخرین قطره خون و آخرین نفس بجنگم؛ اما..تنها به امید رحمت و رضای او از هر آنچه گفتم گذشتم و اگر آبرویی داشته ‏ام با خدا معامله کرده ‏ام

تدبیر و شجاعت در گفتمان مدیریتی امام

کد : 171772 | تاریخ : 27/04/1397

‏بیست و هفتم تیرماه مصادف است با سالروز پذیرش قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل متحد از سوی رهبر کبیر و مدبر جمهوری اسلامی حضرت امام خمینی (س)، به همین مناسبت چند خاطره تقدیم حضور خوانندگان محترم می گردد‏‎:‎

‏ ‏

‏ ‏

C:\Users\e.taghizadeh\Desktop\5981.jpg

‏ ‏

‏اصل تصمیم شجاعانه ای که امام در این مقطع، درباره پذیرش قطعنامه شورای امنیت ‏‎‎‎گرفتند، که ما می دانیم با فطرت، روحیه عظیم، قوی و قاطع ایشان که در گذشته آن را نفی ‏ می فرمودند، چه مقدار منافات داشته و وقتی مصلحت اسلام را تشخیص دادند؛ اینگونه آگاه و شجاع و بدون یک ذره پرده پوشی فرمود: « من تا چند روز پیش، نظرم غیر از این ‏‎‎‎‎ ‎‎‎‎‏ بود و امروز نظرم این است و آبروی خودم را اگر داشته باشم با خدا بر سر مصالح ‏‎‎‎مسلمین معامله کردم.» این حرف از یک پیرمرد سالخورده محبوب، عظیم و عزیزی که ‏‎‎‎در زندگی سابقه ندارد حرف خودش را به این آسانی پس بگیرد و یک راه جدیدی را ‏‎‎‎ترسیم بکند که برای بعضی از افکار ساده اندیش سؤال انگیز باشد، بزرگترین نشانه ‏‎‎‎عظمت روح و سلامت روان است. ‏

‏من به واقع تبلور تصمیم پیغمبر اکرم را در «حدیبیّه» که به دستور صریح خداوند جهان ‏‎‎‎‎ ‎‎‎‎‏ و پیام جبرائیل انجام گرفت، در این حرکت امام می بینم. آن روز که اطرافیان پیغمبر برای او ‏‎‎‎اشک می ریختند و می گفتند: «ما با امضای این پیمان نامه ذلیل شدیم.» قرآن در ‏‎‎‎‎ ‎‎‎‎‎ ‎‏مقابل آنها فرمود‏‎:‎

‏ ‏

‏ ‏انّا فتحنا لک فتحاً مبیناً ‏ ‏


ساده اندیشان، آن پیمان را خفت تلقی می کردند؛ ‏‎‎‎ولی قرآن کریم، آن را «فتح مبین» معرفی کرد که تاریخ نشان داد چه فتح مبینی بوده است.‏

‏ ‏

Image result for ‫انا فتحنا لک فتحا مبینا‬‎

‏ ‏

‏ ‏

‏منبع: کتاب امام خمینی (س) به روایت آیت الله هاشمی رفسنجانی، ص:329‏

‏ ‏

‎*********‎

‏ ‏

‏با اینکه دیر وقت بود، به بیمارستان [قلب جماران] رفتم. امام با زحمت حرف می‌زدند. با صدای ضعیف به من فرمودند «داروی زهری که قطعنامه را پذیرفتم، برایم تلخ بود و تعبیر به جام زهر کردم، اما امروز که می‌بینم بعد از مرگ من، کشور مشکل جنگ ندارد، آن تلخی برایم شیرین است. از شنیدن کلمه مرگ تکان خوردم و اشکم ریخت. سکوت کردم؛ نمی‌خواستم امام آن منظره را ببینند‏‎.‎‏»‏

‏ ‏

C:\Users\e.taghizadeh\Desktop\5985.jpg

‏ ‏

‏منبع: پرتال امام خمینی(س) به نقل از پایگاه اطلاع رسانی آیت الله هاشمی رفسنجانی؛ متن روزشمار خاطره نهم خرداد ماه سال 68‏‎ ‎

‏ ‏

‎*********‎

‏ ‏

‏هشت سال این جنگ نابرابر ادامه یافت و سرانجام در سال 1367 با پذیرش قطعنامه 598 شورای امنیت توسط امام خمینی(س) پایان پذیرفت. پذیرش این قطعنامه همان گونه که خود حضرت امام(س) فرمود جام زهری بود که باید نوشیده می شد؛ و این روز مسلماً یکی از روزهای سخت زندگی امام بود اگرچه ایشان آنچه را که انجام می داد بنا به مصلحت و از سر خیرخواهی و تکلیف الهی بود که این باور، کار را بر آن حضرت آسان می ساخت‏‎.‎

‏ ‏

C:\Users\e.taghizadeh\Desktop\5984.jpg

‏ ‏

‏از قول آقای دکتر محمود بروجردی داماد امام شنیدم که گفته بود آن روز که این نظر امام اعلام شد اکثر مسئولین شگفت زده شدند و اعضای دفتر امام چهره ای گرفته و افسرده داشتند و از اینکه امام پذیرش قطعنامه را خود شخصاً به عهده گرفته است متعجب بودند. من در این شرایط حساس به دیدار خانم رفتم تا حالی از ایشان پرسیده باشم وقتی خدمتشان رسیدم با کمال تعجب دیدم خانم لبخند رضایتی بر لب دارد با لحنی آرام و نشاط آور فرمود: آقا محمود! امروز چندین بار شکر خدا را به جا آوردم که اگر در زندگی مشترک با آقا سختی های زیادی کشیده ام اما همیشه مردانگی خاصی از ایشان دیده ام که واقعا افسانه ای است. وقتی این روحیه را در آقا می بینم زندگی برایم شیرین می شود و تحمل سختی ها آسان می گردد. امروز هنگامی که خبر پذیرش قطعنامه را شنیدم از آقا سؤال کردم چرا شما خودتان مسئولیت پذیرش قطعنامه را به عهده گرفتید؟ چرا پیشنهاد آقای هاشمی را که گفته بود اجازه بدهید من اعلام کنم و تبعات آن را بپذیرم، شما قبول نکردید؟‏‎ ‎

‏آقا به من پاسخ داد یعنی من قهرمان شوم و دیگری قربانی؟! خانم از خدا بخواه این آخر عمری در چنین جهنمی نیفتم‏‎.‎

‏خانم می دانستند که برای پیروزی بر دشمن راه های دیگری هم وجود دارد و فشار ناشی از جنگ بیش از هر کس بر دوش ضعفای جامعه سنگینی می کند و آنگاه خانم این اشعار امام را زمزمه کرد‏‎:‎

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏‏الا یا ایها الساقی ز می پُر ساز جامم را‏

‏                                           که از جانم فرو ریزد هوای ننگ و نامم را‏

‏از آن می ریز در جامم که جانم را فنا سازد‏

‏                                            برون سازد ز هستی هسته نیرنگ و دامم را‏

‏از آن می ده که جانم را ز قید خود رها سازد‏

‏                                            به خود گیرد زمامم را فرو ریزد مقامم را‏

‏از آن می ده که در خلوتگه رندان بی حرمت‏

‏                                            ‏‏به‏‏ هم کوبد سجودم را به هم ریزد قیامم را‏

‏نبودی در حریم قدس گلرویان میخانه‏

‏                                            که در هر روزنی آیم گلی گیرد لجامم را‏

‏روم در جرگه پیران از خود بی خبر شاید‏

‏                                          ‏‎ ‎‏ برون سازند از جانم بمی افکار خامم را‏

‏تو ای پیک سبک باران دریای عدم از من‏

‏                                      ‏‎  ‎‏    به دریا دار آن وادی رسان مدح و سلامم را‏

‏به ساغر ختم کردم این عدم اندر عدم نامه‏

‏                                            به پیر صومعه برگو ببین حُسن ختامم را‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏منبع: کتاب بانوی انقلاب خدیجه ای دیگر، علی ثقفی، ص: 392‏


انتهای پیام /*