حسین امین الشریعه

نگرانی های امام خمینی درباره روحانیت

کد : 172076 | تاریخ : 06/05/1397

نگرانی های امام خمینی درباره روحانیت

حسین امین الشریعه

 درآمد

انقلاب و نظام اسلامی را با امام خمینی شناختیم و پذیرفتیم. در این سخن جای کمترین تردید و انکار نیست. اکنون آیا نباید از خود بپرسیم که نگرانی های سیاسی ـ الهی بنیانگذار جمهوری اسلامی کدامند؟ بازار ادعا داغ است و هرکس و هر دسته ای مدعی شناخت و تبعیت از امام راحل است؛ بی آنکه معیارهای تبعیت صادقانه در کلام و سیره سیاسی و اجتماعی آن پیشوای بزرگ و هدایتگر به دست داده شود. در این مقال برآنیم که با گشودن باب نگرانی های امام در ارتباط با روحانیت، به ملاک های روشن پیروی از او نزدیکتر شویم.

 

1. آبروی اسلام

«برادرهای من! خواهرهای من! امروز آبروی اسلام... بسته به اعمال روحانیین است، روحانیین که مربی انسانها هستند، به جای انبیا نشسته اند، مبعوث از طرف انبیا هستند. آبروی اسلام امروز، آبروی اسلام در ایران امروز، بسته به اعمال همه است و خصوصاً روحانیون... همه مسئولید. لکن روحانیون بیشتر مسئولند. مبادا یک وقت اعمالی صادر بشود از این طایفه... [آنگاه] اشخاص مغرض گفته اند و می گویند که «ما از زیر بار دیکتاتوری رضاخان بیرون آمدیم و زیر بار دیکتاتوری آخوندها واقع شدیم». آخوند دیکتاتور نیست و دیکتاتور آخوند نیست.»

(صحیفه امام، ج 8، ص 258)

در این کلام امام چند نکته نهفته است که می باید بدان پرداخت.

الف. برای امام خمینی، اسلام مطرح است، نه قدرت و موقعیت مرجعیت و رهبری اجتماعی. ایشان از دوران طلبگی، تدریس، تحقیق و تألیف آثار عبادی، عرفانی، فلسفی و فقهی تا دوران قیام 15 خرداد و پس از آن، در ترکیه، عراق، فرانسه و ایران، آرمانی به نام اسلام داشت. نگاه مکتبی و انسجام گرایانه او به اسلام ـ که نگاهی متفاوت و متمایز از نگاه حاکم بر جامعه و حوزه های علمیه بود ـ نمودار این واقعیت است که امام در پی تجلی همه جانبه و پایدار اسلام ناب محمدی در جامعه دینی بود.

ایشان با ایمان و آگاهی از هزینه های سنگین چنین حرکت آرمان گرایانه ای به پیشواز خطرها شتافت و سرانجام با توفیق الهی و حمایت مردمی توانست اسلام را از زندان اتهام و کنج انزوای چند صد ساله برهاند. اینکه این پرسش رخ می نماید: چگونه می توان بی اعتنایی نسبت به منزلت جدید اسلام را ـ که از احیاگری آموزه های نجات بخش آن حکایت دارد ـ در راه امام گنجانید؟ در منظر امام راحل، از آغاز نهضت 15 خرداد تا هنگام رحلت، یک هدف به چشم می خورد و آن، اسلام بود. از این روست که حفظ آبرو و حیثیت اسلام، مقدم است بر همه مصلحت ها و مصلحت اندیشی هایی که بسا ریشه در نفس تهذیب نشده دارند.

ب. چنانکه از متون روایی شیعی برمی آید؛ عالمان ربانی، یا به تعبیر متعارف؛ روحانیون شیعه، جایگاه پیامبران و امامان را در زمان و مکان خویش دارند. تعلیم و تربیت الهی از رهگذر وحی و تعالیم آن ـ که بر دوش انبیای ابراهیمی بوده است ـ وظیفه عالم دین یا روحانی شمرده می شود.

و همچنین مسئولیت رهبری فکری و اجتماعی شیعه در روزگار غیبت معصوم(ع) به آنان واگذار شده است؛ چرا که آنان بر پایه احادیث پیامبر(ص) و خاندان او، سزاوار این مقام و مسئولیت بزرگ شناخته شده اند. آیا این همه، به دست نمی دهد که روحانیت به سبب منزلت جانشینی پیامبران، در برابر اسلام و مردم تکالیف سنگینی دارد؟ بی گمان عملکردهای درست یا نادرست این گروه اجتماعی، نقش تعیین کننده ای در سلامت یا آسیب پذیری دین و جامعه خواهد داشت.

امام صادق(ع) ضمن بیان وارث بودن عالمان دین، به میراث علمی و معنوی پیامبران اشاره کرده و شیعیان را از دو مسئولیت خویش آگاه می سازد؛ نخست آموختن دانش دین از آنان و دیگر بازشناختن عالمان ربانی از مدعیان جانشینی انبیای الهی. هشدار حضرت بدین دلیل است که همواره برخی در کسوت عالم دین، بازار دین فروشی خود را رونق می بخشند.

«دانشمندان وارثان پیامبرانند و این بدان جهت است که پیامبران درهم و دیناری از خود برجای نمی گذارند، بلکه سخنان و احادیثی از خود بر جای می نهند، پس هرکس چیزی از آنها را بگیرد، به بهره فراوان دست یافته است، اکنون بنگرید که علم خود را از چه کسی می گیرید! زیرا که در میان ما اهل بیت در هر نسلی مردمان عادلی هستند که دین را از تحریف گزاف کاران و ساخته های باطل پسندانه و تأویل نادانان می پیرایند.»

(الحیاة، ج 2، ص 291)

ج. در نظرگاه اسلام، همه مسلمانان نسبت به دین، سلامت و بقای آن مسئولند. به سخنی دیگر، مسئولیت حفظ اسلام و جهت گیریهای توحیدی و ستم ستیزانه آن، بر دوش یک گروه و سازمان نهاده نشده است. از این رو هر مسلمانی در هر زمان و مکانی می باید هوشیار و نگران عملکردهای فردی و گروهی و جمعی مرتبط با دین باشد. این نظارت همگانی، در صورت حاکمیت و استمرار می تواند جامعه دینی را از هرگونه افراطی گری و کژروی بازدارد. تردیدی نیست که در این میانه، مسئولیت عالمان یا روحانیون بس سنگین تر است، چرا که مردم آنان را جانشینان پیامبران و مرزبانان دین می شمارند. آیا عملکردهای نادرست این دسته، منزلت اسلام و وارثان پیامبر(ص) را زیر سؤال نخواهد برد؟

 

2. چهره جمهوری اسلامی

«[مسأله ای] که من خیلی به آن اهمیت می دهم، این است که امروز، که جمهوری اسلامی اعلام شده است... همه اقشار ملت، خصوصاً آنهایی که در رأس کار هستند، خصوصاً روحانیینی که در رأس کار هستند، اینها جدیت کنند به این که نبادا خدای نخواسته چهره جمهوری اسلام به طور قبیح بین مردم وجود پیدا کند.»

(صحیفه امام، ج 8، ص 1)

پس از سده ها استبداد زدگی تاریخ سیاسی ایران و نیز پس از تجربه تلخ و زیان بار مشروطه ـ که به دیکتاتوری رضاخانی انجامید ـ ملت زجر کشیده ایران به تجربه جمهوری اسلامی دست یافت. بی گمان هزینه های مردم، در روند تجربه های سیاسی و انقلابی، چندان اندک نبوده است که بتوان به سادگی از برابر آن گذشت. امام خمینی با ژرف نگری در این تاریخ سر به سر خیزش و اعتراض نسبت به خودکامگی های حاکمان است که چهره زیبای جمهوری اسلامی را چهره ای ماندگار می طلبد. ایشان با نظریه اسلام و مطالبات مردم مسلمان از روحانیت و دولتمردان، تغییر حاکمیت به سمت مطلوب های سیاسی را خواستار می شود:

«تا حالا مردم می دیدند که خوب، یک دولت طاغوتی است و کارهایش کذا و کذاست، وقتی که دولت طاغوتی رفت، مردم توقع دولت اسلامی دارند... جوری نباشد که اسلام را هم مثل یک دولت طاغوتی ما عرضه بکنیم.»

(صحیفه امام، ج 8، ص 1)

مردم حاکمیت طاغوتی را با شاخصه هایی چون: ارزش ستیزی، ذلت پذیری، چاپلوس پروری، انتقادگریزی، خودکامگی، تظاهر پیشگی، زر اندوزی، زیاده خواهی، خودبزرگ بینی و تزویرگری می شناختند. اینک روشن است که در حاکمیت اسلامی، می باید شاخصه ها دگرگون گردد. امام خمینی در مصاحبه ای، اتکا به آرای ملت، التزام به احکام اسلام، رایزنی دائمی حاکمان با نمایندگان مردم و انتخاب واقعی آنان را، ضابطه های چهارگانه ای می دانند که می باید نظام جمهوری اسلامی ایران نمودار آن باشد.

"آنچه مهم است، ضوابطی است که در این حکومت باید حاکم باشد که مهمترین آنها عبارت است از اینکه: اولاً متکی به آرای ملت باشد؛ به گونه ای که تمامی آحاد ملت در انتخاب فرد و یا افرادی که باید مسئولیت و زمام امور را در دست بگیرند، شرکت داشته باشند. و دیگر اینکه در مورد این افراد نیز خط مشی سیاسی و اقتصادی و سایر شئون اجتماعی و کلیه قواعد و موازین اسلامی مراعات شود. در این حکومت، به طور قطع باید زمامداران امور دائماً با نمایندگان ملت در تصمیم گیریها مشورت کنند و اگر نمایندگان موافقت نکنند، نمی توانند به تنهایی تصمیم گیرنده باشند. افرادی که به عنوان نمایندگان یا مسئولین دولت در جمهوری اسلامی انتخاب می شوند، شرایطی دارند که با رعایت آن شرایط حقیقتاً نمایندگان واقعی مردم انتخاب می شوند، نه نمایندگان طبقه خاصی که به ضرر اکثریت ملت عمل کنند." (ر.ک: تبیان، ج 36، ص 36)

انتظار بنیانگذار جمهوری اسلامی از دولتمردان و روحانیت دست اندرکار حاکمیت، پیوسته این بوده است که این دسته با عملکردهای ناصواب خویش، از نظام چهره ای ناخوشایند به تصویر نکشند؛ زیرا «قبیح» جلوه گر شدن جمهوری اسلامی در میان ملت، تضعیف جمهوریت و اسلامیت نظام را در پی خواهد داشت. آنچه حضرت امام در گفتار خویش آورده بود، در حقیقت خطوط اصلی نظام سیاسی ـ الهی را نشان می داد که امام و امت برای تحقق آن فداکاری کرده اند. پیداست که نادیده انگاشتن هرکدام از ضابطه های چهارگانة یاد شده، خطری را متوجه جمهوری اسلامی می کند که در درازمدت جبران ناپذیر است.

در جای دیگر، امام خمینی ضمن طرد الگوهای سیاسی غرب و نفی الگوپذیری از نظام های غربی، نظام سیاسی برآمده از اسلام را، نظامی بیگانه با امتیاز طلبی حاکمان، تکریم کننده آرای عمومی، در ستیز با سلطه و دخالت بیگانگان، مدافع آزادی بیان و احزاب و اجتماعات می نمایاند. بی گمان چنین تصویری از جمهوری اسلامی، آن را به صورت یک نظام مطلوب و برخوردار از مشروعیت و حمایت اکثریت ملت در خواهد آورد.

«در جمهوری اسلامی، زمامداران مردم نمی توانند با سوء استفاده از مقام ثروت اندوزی کنند و یا در زندگی روزانه امتیازی برای خود قائل شوند. باید ضوابط اسلامی را در جامعه و در همه سطوح به دقت رعایت کنند و حتی پاسدار آن باشند، دقیقاً باید به آرای عمومی در همه جا احترام بگذارند، هیچگونه تسلط و یا دخالت اجانب را در سرنوشت مردم نباید بپذیرند. مطبوعات در نشر همه حقایق و واقعیات آزادند، هر گونه اجتماعات و احزاب از طرف مردم در صورتی که مصالح مردم را به خطر نیندازند، آزادند و اسلام در تمامی این شئون حد و مرز آن را تعیین کرده است.» (ر.ک تبیان، ج 36، ص 27)

 

3. اتهام ها

«اگر یک شخصی را دیدید که از وظیفه اهل علم، از وظیفه انسانی ـ اسلامی تخطی می کند، او را نهی کنید. اگر [اصلاح] نمی شوند، کنار بگذارید. باید همه به وظیفه اسلامی عمل کنیم به دست دیگران فرصت ندهیم، بهانه ندهیم دست دشمنان که ما را آلوده کنند و بگویند که اهل علم، یا دیکتاتور هستند یا انحرافات دارند یا برای خودشان می خواهند.»

(صحیفه امام، ج 8، ص 303)

رهبر فقید انقلاب اسلامی، در حقیقت از متهم شدن اسلام و جمهوری اسلامی هراسان و نگران است. تصدی گری روحانیت، خواه ناخواه این بستر را فراهم آورده است که مردم با مشاهده خلاف کاری پاره ای از روحانیون در دادگاهها، یا اماکن و موقعیت های دیگر، روحانیت را متهم سازند. بی اعتنایی به این آسیب، سبب گسترش کژرویها و نیز استمرار اتهام ها می گردد. از این رو، امام برخورد با خلاف کاران در کسوت روحانیت را یک ضرورت و تکلیف می شمارند.

«تکلیف ما این است که با اعمال خودمان، با گفتار و رفتار خودمان اسلام را ترویج کنیم و وجاهتش را حفظ کنیم و اگر خدای نخواسته یک انحرافی باشد باید جلوگیری کنید.»

(صحیفه امام، ج 8، ص 303)

 

4. خروج از زی طلبگی

«اگر ما از زی متعارف روحانیت خارج بشویم و خدای نخواسته توجه به مادیات بکنیم... ممکن است... روحانیت شکست بخورد... من خوف این را دارم که مردم به واسطه امثال من به بهشت بروند... آنها برای خاطر ما و شنیدن حرف ما به بهشت بروند و ما برای خاطر این که خودمان مهذب نبودیم به جهنم [برویم!]. و آن خوف زیادی که من دارم این است که ما روبه رو بشویم با آنها، ما در جهنم باشیم، آنها در بهشت باشند و اشراف به ما پیدا کنند! و این خجالت را انسان کجا ببرد؟»

(صحیفه امام، ج 18، ص 13)

امام خمینی در جمع نمایندگان مجلس خبرگان رهبری، زی طلبگی را ـ که شیوه انبیاء و اولیاء و مشایخ بزرگ همچون صاحب جواهر الکلام بوده است ـ یادآور می شود. ایشان بر این واقعیت تأکید دارد که انقلاب اسلامی ایران، نه متکی به شخصی است، و نه آسیب های خارج از کشور، آن را نابود می سازد. نگرانی امام از این است که روحانیت، اندک اندک از ساده زیستی و زهدگرایی فاصله گرفته و گرفتار زندگی اشرافی گردد. آسیب پذیری این سازمان، در حقیقت از این نقطه آغازیده و از آن پس بی مهری و بی اعتمادی مردم به نظام و روحانیت را پدید خواهد آورد. از منظر بنیانگذار جمهوری اسلامی، ملت ایران بر اثر مشاهده زندگی ساده و پیراسته عالمان دین از دنیا طلبی و فزون خواهی، پذیرای دعوت دینی و سیاسی آنان شدند. بدین سان با رویکرد اشرافی گری روحانیت، چه تضمینی برای حفظ اسلام و نظام خواهد بود؟

«همیشه نگران آن هستم که مبادا این مردمی که همه چیزشان را فدا کردند و به اسلام خدمت نموده و به ما منت گذاشتند، به واسطه اعمال ما از ما نگران بشوند. زیرا آن چیزی که مردم از ما توقع داشته و دارند و به واسطه آن دنبال ما و شما آمده اند و اسلام را ترویج نموده و جمهوری اسلامی را به پا کردند و طاغوت را از میان بردند، کیفیت زندگی اهل علم است. اگر خدای نخواسته مردم ببینند که آقایان وضع خودشان را تغییر داده اند، عمارت درست کرده اند و رفت و آمدهایشان مناسب شأن روحانیت نیست و آن چیزی را که نسبت به روحانیت در دلشان بوده است از دست بدهند، از دست دادن آن همان و از بین رفتن اسلام و جمهوری اسلامی همان.»

(صحیفه امام، ج 19، ص 317)

بی گمان توجیه زندگی اشرافی از سوی برخی روحانیون، ریشه در نوع نگرشی نادرست از زهد اسلامی دارد. آنان بر این پندارند که زاهد، کسی است که دلبستگی اخروی داشته و نسبت به دنیا و لذتهای آن بی اعتنایی می ورزند. با این تعریف، ممنوعیتی برای اشرافی زیستن عالم دینی نخواهد بود. اما حقیقت این است که زهد افزون بر عرصه ذهنی و فکری و باطنی، در عرصه های عینی و اجتماعی نیز می باید نقش آفرین باشد. بر پایه این تعریف، عالم زاهد، هم نسبت به دنیا و مادیات بی اعتناست و یکسر به آخرت و نعمت های پایدارش چشم دوخته است و هم گرایش به ساده زیستی و قناعت در برخورداری های دنیوی دارد. بدینگونه توجیه زندگی اشرافی روحانیون، با اسلام و آموزه های اخلاقی و اجتماعی آن سازگار است. استاد مطهری در این باره چنین می گوید:

«زهد حالتی است روحی. زاهد از آن نظر که دلبستگی های معنوی و اخروی دارد، به مظاهر مادی زندگی بی اعتناست. این بی اعتنایی و بی توجهی، تنها در فکر و اندیشه و احساس و تعلق قلبی نیست و در مرحله ضمیر پایان نمی یابد. زاهد در زندگی عملی خویش سادگی و قناعت را پیشه می سازد و از تنعم و تجمل و لذت گرایی پرهیز می نماید. زندگی زاهدانه آن نیست که شخصی فقط در ناحیه اندیشه و ضمیر وابستگی زیادی به امور نداشته باشد، بلکه این است که زاهد عملاً از تنعم و تجمل و لذت گرایی پرهیز داشته باشد. زهاد جهان آنها هستند که به حداقل تمتع و بهره گیری از مادیات اکتفا کرده اند. شخص علی(ع) از آن جهت زاهد است که نه تنها دل به دنیا نداشت، بلکه عملاً نیز از تمتع و لذت گرایی ابا داشت و به اصطلاح تارک دنیا بود.» (ر.ک مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج 16، ص 514)

عالم نمایان دنیاپرست در منظر امامان شیعه(ع)، راهزنان مردم خوانده شده اند. زیرا اینان بر اثر دنیادوستی شان، جامعه را به سمت تنعم جویی و تجمل گرایی رانده و از پیگیری مطالبات معنوی و فرهنگی و سیاسی شان باز می دارند. حاصل تبعیت تاز چنین عالمانی، چیزی جز انزوای دین در جامعه و بی رنگ شدن معنویت و سلامت انگیزه ها و اقدام هاست؟

امام کاظم(ع): ای هشام! خدای متعال به داود(ع) چنین وحی کرد: به بندگان من بگو که میان من و خودشان عالمی را قرار ندهند که دلباخته و فریب خورده دنیا است، زیرا که چنین عالمی آنان را از یاد من و از دوستی من و مناجات کردن با من دور می سازد، اینگونه عالمان راهزنان بندگان منند، و کمترین کاری که با ایشان می کنم آن است که شیرینی محبت و مناجات با خودم را از دل های ایشان دور می کنم. (تحف العقول، ص 293)

گزاف گویی نیست اگر گفته شود که انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی، وامدار زهد و ساده زیستی امام خمینی است. ملت ایران، پیش از هر چیز، دو گونه زیست شاهانه و زاهدانه را در ترازوی خویش نهادند و سنجیدند. از آن پس بود که همچون سیل به خیابان ها ریختند و سرنوشت خود را در پرتو اندیشه های کرامت آمیز امام رقم زدند.

خبرنگار «لوموند» درباره خانه امام خمینی در عراق می گوید:

در پیچ یکی از کوچه های تنگ نجف ـ که خانه هایشان برای آنکه سپری در مقابل تابش سوزان آفتاب باشد، سخت به هم فرو رفته است ـ مسکن محقر آیت الله خمینی قرار دارد. این خانه نظیر مسکن فقیر ترین افراد نجف است. در سه اتاق این خانه، حداکثر دوازده تن از نزدیکان وی حضور دارند... اکنون ما در حضور آیت الله، در اتاقی 2×3 متر، و در خانه ای هستیم که در دورترین قسمت نجف واقع است. (برداشت هایی از سیره امام خمینی، ج 2، ص 52)

از آن پس در «جماران» خانه و حسینیه ای به چشم می خورد که سادگی و کوچکی آنها دوست و دشمن را شگفت زده می سازد. بی گمان اسرار نفوذ کلام امام، قاطعیت، صلابت، شجاعت، مقاومت، مشروعیت نظام، و رهبری فراگیر و تأثیرگذار امام خمینی در دورانها و بحرانها را می باید در زهد و زی طلبگی او سراغ گرفت.

«الآن هم پشت سر هم تبلیغات هست؛ تبلیغ پشت سر تبلیغ. فلانی [امام خمینی] در قصر ییلاقی آنجا [جماران] هست و جوانها می روند پیش او در قصر ییلاقی! [خندة امام]. این قصر ییلاقی ماست که نداریم یک اتاقی که آقایان بتوانند بنشینند! باید اینطوری بایستند!»

(صحیفه امام، ج 4، ص 224 ـ 225)

 

5. عمل برخلاف اسلام

«من به همه روحانیین سرتاسر کشور اعلام خطر می کنم! من به همه ملت اعلام خطر می کنم! به روحانیون اعلام خطر می کنم که چنانچه خدای نخواسته در بین شما کسی است که برخلاف موازین اسلام عمل می کند، او را نهی کنید. اگر نپذیرفت از جرگه روحانیت اخراج کنید. اگر نکنید این کار را خدای نخواسته صورت روحانیت ـ که عزّ اسلام است ـ این را مُشوّه می کند، و با مشوّه کردن صورت روحانیت، اسلام به انزوا خواهد [رفت]. اسلام بدون روحانیت مثل کشور بدون طبیب است.»

(صحیفه امام، ج 14، ص 190)

اعتبار و منزلت روحانیت شیعه، در هماهنگی گفتارها و کردارهای روحانیون با معیارهای اسلامی است که در سیره حسنه انبیا و اولیای الهی پیداست. به سخنی دیگر یک عالم مسلمان تا هنگامی نزد دین و دین ورزان ارجمندی دارد که منش و کنش او با اسلام همخوانی داشته باشد.

زیرا احترام عالمان یا روحانیون در اسلام، دلیلی جز نمایندگی آنان از سوی دین و پیشوایان معصوم آن ندارد. بی تردید این نمایندگی در صورتی دائمی خواهد بود که نماینده اسلام، در حرکتهای فردی و جمعی اش، نمودار آشکاری از آموزه های الهی باشد.

آنگاه که یک روحانی، در هر سطح علمی یا موقعیت اجتماعی و سیاسی، بی پروا دچار انحراف از موازین اسلام گردد و اعتراض جامعه روحانیت شیعه را به دنبال نداشته باشد، چه اعتباری برای این دسته می ماند؟ حضرت امام یکی از مصداقهای «منکر» را در این نوع از کژرویها سراغ می گیرد که تکلیف نهی از منکر را طرح می کند. در حقیقت، رواج آشکار و پنهان کژرویهای درونی روحانیت ـ در هر دین و مذهب ـ است که زمینه نابودی ادیان و مذاهب را فراهم می آورد. اسلام ضمن تجلیل ها و تکریم های بسیاری که درباره عالمان دین دارد، هشدارها و طعن ها و لعن های بسیار نیز، در ارتباط با فرصت طلبان در کسوت دین دارد. اینک به حدیثی چند اشاره می شود.

الف. آنکه هرچه علمش افزایش یابد، زهدش نسبت به دنیا افزایش نیابد، جز دور شدن از خدا بهره ای ندارد. [پیامبر اسلام(ص)](بحارالانوار، ج 2، ص 37)

ب. اگر حاملان علم... آن را به خاطر دنیاطلبی به دست آوردند، خدا برایشان خشمگین است و در نظر مردمان خوار و بی مقدارند. [امام علی(ع)](همان)

ج. آنکه عذابش از همه شدیدتر است، عالمی است که از علم خود به هیچ روی بهره ای نبرده است! [امام صادق(ع)](همان)

«مردمان در روزگار ما بر شش طبقه اند: شیر و گرگ و روباه و سگ و خوک و گوسفند... اما روباهان کسانی اند که از راه دین شان نان می خورند و آنچه به زبان توصیف می کنند در دل هاشان نیست! [امام سجاد(ع)](همان، ج 67، ص 225)

امام خمینی، اسلام و روحانیت را با جامعه و پزشک همانند می سازد. همان گونه که جامعه ای بدون علوم پزشکی و پزشکان ممکن نیست، اسلام نیز نمی تواند بدون روحانی و علوم دینی و حوزوی باشد. این سخن از یک ضرورت حکایت دارد؛ ضرورتی که از یک سو با دین و شناخت

 

آموزه های نجات بخش آن مرتبط است، و از دیگر سو با دین ورزان و تأمین و تضمین سلامت فکری و فرهنگی شان. آیا طبیبانی که خود راه سلامت را نشناخته یا نپیموده اند، شایستگی طبابت را به دست آورده اند؟ امام با عبارت «اسلام بدون روحانیت، مثل کشور بدون طبیب است"(صحیفه امام، ج 14، ص 190)، در حقیقت جایگاه این گروه را در مجموعه دین و دین شناسی و هدایتگری شناسانده است؛ جایگاهی که هر عالم دینی می باید در جهت حفظ و استمرار آن تلاش کند. آیا مدعیان علم و نیابت و وراثت انبیاء ـ که سیمای روحانیت را با عملکردشان ناخوشایند ساخته اند ـ سبب رواج اندیشة اسلام بدون روحانیت نخواهند گشت؟

«اگر خدای نخواسته روحانیونی که مدعی این هستند که نماینده امام زمان ـ الآن ـ هستند در بین مردم، اگر خدای نخواسته از یکی شان یک چیزی صادر بشود که برخلاف اسلام باشد، اینطور نیست که فقط خودش را از بین برده، این [مدعی] حیثیت روحانیت را لکه دار کرده!»

(صحیفه امام، ج 11، ص 250)

مدعیان نیابت امام زمان(عج)، خطرناک تر از مدعیان مهدویت به شمار می آیند. زیرا مهدی نماها، دیر یا زود رسوای خاص و عام می شوند، اما عالم نماها بر اثر عوام فریبی ویژه ای که کسب کرده اند، دست و زبان اصلاح گران جامعه و فرهنگ دینی آن را بسته اند. این دسته خود را عقل کل دانسته و ایمان، تقوا، جهاد و فریاد خدمت گزاران مردم و نمایندگان حقیقی امام زمان(عج) را زیر سؤال می برند! تأمل در چند و چون شکل گیری این جماعت مدعی نمایندگی از امام زمان، به دست می دهد که آنان به منظور بقای خود، ناگزیر از قبول حکومت عوام گشته اند که به گفته استاد مطهری: «منشأ رواج بی حد و حصر ریا و مجامله و تظاهر و کتمان حقایق و آرایش قیافه و پرداختن به هیکل و شیوع عناوین و القاب بالا بلند در جامعه روحانیت شده که در دنیا بی نظیر است! حکومت عوام است که آزاد مردان و اصلاح طلبان روحانیت را دل خون کرده و می کند!» (بحثی درباره مرجعیت و روحانیت، ص 185)

رنج پیوسته امام خمینی از این بود که حرکت ناسازگار مدعیان نیابت حضرت حجت(عج)، سبب رشد بدبینی جامعه نسبت به روحانیت اصیل و متعهد می گردد که همواره دژ استوار دین و جامعه بوده است. از این روست که ایشان جرم آنان را سنگین تر از جرم قتل و حتی تمامی معصیت ها می شمارد. زیرا به این آسانی ها نمی توان اعتماد ملی نسبت به عالمان دین را بازسازی کرد و نیز تباهی های فرهنگی، اخلاقی و اجتماعی را جبران ساخت.

«نماینده امام زمان اگر خدای نخواسته یک قدمی کج بگذارد، این اسباب این می شود که مردم به روحانیت بدبین شوند. بدبین شدن به روحانیت و شکست روحانیت، شکست اسلام است. آن که حفظ کرده است تا حالا اسلام را، این طبقه بودند و اگر در این طبقه شخصی، اشخاصی پیدا بشوند که برخلاف مصالح اسلام خدای نخواسته عمل بکند، جرمی است که از همه معاصی بدتر [است]... عالم به حسب ظاهر نماینده امام است و اگر خدای نخواسته یک فسادی در او پیدا بشود،فاسد بشود، قشرهای ملت را فاسد می کند.»

(صحیفه امام، ج 11، ص 250)

 

6. سهل انگاری در اجرای حدود الهی

«مبادا خدای نخواسته حدود برخلاف آن چیزی که شارع مقدس فرموده است، عمل بشود. البته حدود باید تحت نظر مجتهد عادل انجام بگیرد و با آن موازینی که شارع مقدس فرموده است که شاید آن موازین اگر ملاحظه بشود، کم اتفاق بیفتد که ثابت بشود... هرج و مرج نباشد که هر که در هر گوشه ای یک چیزی درست کرده است، حدود جاری بکند و حدود را نمی توانند جاری بکنند [مگر این که شرایط آن]... مراعات بشود که مبادا خدای نخواسته چهره اسلام... جور دیگر جلوه بکند، دشمن های ما چهره اسلام را طور دیگری جلوه بدهند. اینها از اموری است که باید مراعات بشود، بسیار مراعات بشود.»

(صحیفه امام، ج 10، ص 265 ـ 266)

قوه قضائیه و قضات جمهوری اسلامی، همانگونه که می توانند نقش تعیین کننده ای در جهت عدل، امنیت و نظام ارزشی جامعه داشته باشند، ممکن است بر اثر سهل انگاری ها و فضاسازی ها سبب تضعیف و انزوای اسلام شوند. حدود و اجرای آن در سه دهه انقلاب اسلامی، پیوسته جای بحث و نظر و انتقاد داشته است. دغدغه بنیانگذار جمهوری اسلامی از عملکرد قوه قضائیه، به ویژه در سطوح قضات نشان می دهد که این دسته بسا به فلسفه حدود الله در احکام اسلامی پی نبرده اند، وگرنه پاره ای احکام نگران کننده نسبت به کیان دین صادر نمی شد.

برخی برخلاف نظرگاه حضرت امام، اعتنایی به بازتابهای خارجی دادگاهها نداشته؛ گویی که فقط خود را می نگرند و متهم! در حالی که کمترین گام نادرست یکی قاضی در جمهوری اسلامی، خوراک تبلیغاتی رسانه هایی می گردد که در پی مستند سازی ایده های خود می باشند. رهبر فقید انقلاب، همان سان که به اسلام و اجرای احکام و حدود آن دلبستگی داشت، از این که اجرای حدود در تناسب با نظر و رضایت شارع مقدس نباشد، ناخرسند بود. زیرا بر اثر اینگونه انحراف های قضایی، چهره ناخوشایندی از اسلام و روحانیت در جامعه و جهان امروز ارائه خواهد شد.

نباید از یاد برد که «غیرت» خداوند، بیش از غیرت پیامبر اسلام(ص) بوده و غیرت آن حضرت به عنوان شارع مقدس فزون تر از غیرت اصحاب بزرگوارش بوده است. از آن پس می توان در مرتبه های پایین تر از غیرت مجتهدان عادل یاد کرد، و نیز از کسانی که بر مسند قضاوت اسلامی نشسته اند. غیرت حق در حرام و ممنوع ساختن زشتی ها و پلیدی های فردی و جمعی؛ در زیست بشر ظهور یافته است که هر دینی از ادیان ابراهیمی گواه آن است. اما در کنار این غیرت، رحمت حق نگریسته می شود. تأمل در شرایط اجرای هر حدی از حدود الله، به دست می دهد که رحمت در میان است، نه خشونت! دشواری اثبات هر جرم، مثلاً «زنا» چنان است که انگار خداوند می خواهد حدود اجرا نشود! امام خمینی بدین نکته اشارت دارد که چگونه چهار تن عادل پیدا می شوند که شهادت ویژه ای دهند؟ از طرفی در صورت اقرار، چه کسی حاضر است که چهار بار اقرار به زنا کند، آن هم پس از موعظه و هشدار قاضی نسبت به اجرای حکم خدا؟

«فرض بفرمایید؛ «زنا» که چهار نفر عادل شهادت بدهند که من دیدم «کالمیل فی المکحلة» و چطور ممکن است که یک همچو[ن] امری ثابت بشود و اگر به اقرار رسید، باید چهار دفعه اقرار بکند، آن هم قاضی موعظه اش بکند که تو اگر اقرار بکنی، حد جاری می شود؛ شاید اشتباه می کنی [گویی] به جوری [است] که شارع می خواهد... [چنین] مسائلی... [اجرا] نشود... [اجرای حدود برخلاف نظر شارع مقدس] برخلاف رضایت خداست و برخلاف مسیر اسلام است، برخلاف نهضت است، موجب این می شود که آبروی نهضت از بین برود.»

(صحیفه امام، ج 10، ص 265 )

از آنچه گذشت بر می آید که قوه قضائیه و زیر مجموعه آن، به دلیل وابستگی به دین و ایمان مردم، بیش از قوه های مقننه و مجریه در نظام جمهوری اسلامی مسئولیت دارند. بر پایه آرای امام خمینی، دست اندرکاران قضا می باید برای هر اقدام خود مجوز شرعی داشته و به فضاسازی گروهی آلوده نشوند.

[قضات] باید توجه کنند که خدای نخواسته جانی به واسطه فتوای آنها و یا قضاوت آنها بدون مجوز شرعی از بین نرود، مالی از بین نرود، حیثیتی، آبرویی از بین نرود که بسیار اهمیت دارد این مطلب... قاضی امروز مسئول حیثیت اسلام است، مسئول حیثیت جمهوری اسلام است.

(صحیفه امام، ج 14، ص 336 ـ 337)

 

7. انزوای روحانیت

«بدانید که اگر خدای نخواسته از روحانیین و از کسانی که ملبس به لباس روحانی هستند، مطلبی که برخلاف دستورات اسلام است صادر بشود، روحانیت را با این اعمال منزوی خواهید کرد و قلم ها بر ضد شما به کار می افتد و شما را از ملت جدا می کنند و ملت را از شما جدا می کنند و به سر این کشور آن می آورند که در زمان رضاخان و پسرش آمد.»

(صحیفه امام، ج 14، ص 188)

برخی بر این پندارند که دشمن سبب جدایی ملت و روحانیت از یکدیگر است، حال آن که در نگاه ژرف کاوانه به دست می آید که آسیب های درونی روحانیت، بستر تفکیک این دو قدرت را فراهم می آورد. دشمن در حقیقت هنگامی وارد صحنه می شود که روحانیت و ملت از هم جدا گشته اند و رویاروی هم صف آرایی کرده اند! بی گمان بزرگ نمایی دشمن، ما را از روند آسیب شناسی روحانیت دور و بیگانه می سازد. امام خمینی در منظر واقع بینانه اش، انحراف از کارکردهای بایسته و پسندیده روحانیت را، زمینه ساز انزوای این سازمان در جامعه می نگرد. به سخنی دیگر باید دانست که این روحانیت است که خود را منزوی می سازد، نه دشمن! آنگاه که عملکرد روحانیون سبب گسستن پیوندهای فکری و عاطفی با مردم گشته و بی اعتمادی آنان نسبت به عالمان دین را پدید آورد، داوری ما چه خواهد بود؟

مردم از روحانیت انتظارهایی دارند که بی اعتنایی به آنها، اندک اندک باعث جدایی روحانی از جامعه و نیازهای آن می گردد. پارسایی، دین مداری، زمان شناسی، مدارا و مروت، مرزبانی از قرآن و سنت، وفاداری به عهدهای اجتماعی، همدلی و همراهی در جهت مطالبات دینی و سیاسی، دفاع از آرمانها، پیراستگی از سیاست زدگی، پرهیز از جانب داری های غیرمعقول، حفظ منزلت و حیثیت نخبگان روشنگر و گرایش پایدار به عدالت اقتصادی و اجتماعی، پاره ای از انتظارهای مردم شناخته می شوند.

در دوران پهلوی ـ پدر و پسر ـ ما شاهد دو گونه حرکت بودیم؛ نخست تفکیک روحانیت و ملت، که رشد روشنفکران وابسته به دربار و غرب زدگی تمام عیار را به همراه داشت و دیگر آشتی ملت و روحانیت که بر اثر نهضت امام و اقدام های روشنگرانی چون آیت الله طالقانی و استاد مطهری رخ داد. انقلاب اسلامی ایران، در حقیقت زاییده پیوند دوباره مردم و روحانیت متعهد و مدافع آزادیهای سیاسی و اجتماعی آنان است. اکنون نگرانی امام راحل این است که مبادا روحانیت بر اثر پاره ای موضعگیری های ناصواب، گرفتار انزوایی گردد که شاید برون رفتی برای آن نتوان تصور نمود.

 

8 . وارونه سازی اسلام

«از همه اهل منبر، از همه اهل محراب، از همه مسلمانها عاجزانه، با کمال عجز و تواضع، استدعا می کنم که این اسلامی که الآن به دست شما افتاده است، وارونه نشانش ندهید! همانطور که هست عرضه کنید. اگر اسلام را همانطور که هست عرضه کنید، دنیا قبولش می کند، [اسلام ناب محمدی] متاع خوبی است، اما اگر چنانچه امروز خدای نخواسته ما [روحانیون] یک جور عملی بکنیم که این عمل اسباب این بشود که بگویند اسلام این طور هست! بزرگتر[ین] خیانت را ما به اسلام کردیم.»

(صحیفه امام، ج 8، ص 4)

پیش از آنکه خطر وارونه ساختن اسلام مطرح گردد، بایسته است که تعریفی دقیق و عمیق از اسلام ارائه شود. در این صورت است که مفهوم وارونگی اسلام آشکار خواهد گشت. مفهوم اسلام را در کلام حضرت امیر(ع) سراغ می گیریم که بس شفاف و کارآمد و تعیین کننده در موضعگیری های علمی و عملی مسلمانان است و از طرفی دیگر، علی بن ابی طالب(ع) همان رهبری است که از وارونگی اسلام و ارزشهای آن خبر داده، و از آن به پوستینی وارونه تعبیر کرده که ناخوشایند و ترسناک است!

در تصویری که مولای متقیان(ع) از اسلام قرآن و پیامبر(ص) به دست می دهد، شاخصه هایی همچون: سلامت، کرامت، روشنی، دانش، حکمت، نعمت، خیر، شفا و کفایت حیات این جهانی و آن جهانی انسانها به چشم می خورد. چنین آیینی بی گمان گمشده وجوانهای بیدار و پویای بشری است که در هر زمان آن را در بعثت پیامبری از پیامبران ابراهیمی سراغ می گیرند. گرایشهای یاد شدة اسلام ـ که در کلام امیر(ع) طرح شده است ـ در حقیقت از همخوانی سرشت های پاک و توحیدی انسانها با آموزه های وحیانی انبیاء حکایت دارد. بدین سان می توان گفت که کیش فطری اسلام، در آموزه های اعتقادی، اخلاقی، اقتصادی و اجتماعی خود، جز زبان فطرت الهی مردم، زبانی ندارد. در واقع همین زبان بنیادی و مشترک است که تفاهم و انسجام میان ادیان توحیدی را پدید می آورد. پس آنچه بستر اختلاف، جنگ، خشونت، نا امنی، بدبینی، بی اعتمادی، حق گریزی و خود بزرگ بینی را در میان امت ها فراهم می آورد، چیزی جز وارونگی مفاهیم و مواضع فطری دین خدا نخواهد بود.

ان الله تعالی خصکم بالاسلام و استخلصکم له، و ذلک لأنه اسم سلامة و جماع کرامة. اصطفی الله تعالی منهجه و بین حججة من ظاهر علم و باطن حکم... فیه مرابیع النعم و مصابیح الظلم. لا تفتح الخیرات الا بمفاتیحه، ولا تکشف الظلمات الا بمصابیحه... فیه شفاء المشتفی، و کفایة المکتفی.

همانا خداوند تعالی شما را به اسلام مخصوص گردانید و برای اسلام گزید، چه اسلام نامی از سلامت است، و فراهم دارنده هر کرامت است. راه روشن آن را خدا برگزیده و حجت های آن را روشن گردانید، از علمی که هویداست و حکمت هایی که نهان و ناپیداست... رستنگاه های حکمت در آن است و در تاریکی ها چراغ های فروزان است. درهای خیر جز به کلیدهای آن گشوده نگردد و تاریکی ها جز به چراغ های آن زوده نگردد... در آن شفای خواهنده درمان است و بسنده خواهنده این جهان و آن جهان است. (نهج البلاغه دکتر شهیدی، ص 150، خطبه صد و پنجاه و دوم)

ادیان ابراهیمی همواره از سوی روحانیت غیر متعهد و فزون خواه و سلطه طلب تهدید شده و آسیب های بسیار دیده اند. روحانیت یهود، بیش از هر روحانیت دیگر در وارونگی دین خداوند کوشیده و بر کتاب و پیامبران خود جفا روا داشته اند. آیاتی از قرآن کریم به نکوهش روحانیون بنی اسرائیل پرداخته اند، (مثلاً ر.ک: سوره مائده، آیات 44، 63، 79 و 87) و نیز احادیثی از معصومان(ع) درباره آنان و عبرت آموزی و هوشیاری مسلمانان نقل شده اند که نمودار خطر ظهور آنان در جامعة دینی است. (ر.ک: تحف العقول، احادیث امام حسین(ع))

روحانیت دست اندرکار دگرگونی یا وارونه سازی دین، در حقیقت کسانی اند که به سبب رویکرد دنیاپرستی، شایستگی امانت داری از سوی پیامبران را از کف داده اند. به سخن دیگر، نزدیکی اصحاب علم به ارباب قدرت است که روحانیت یک دین یا مذهب را توجیه گر ظلم و حاکمیت های نامشروع و متظاهر به دین مداری می سازد. امام صادق(ع) از حدیثی، از رسول اکرم(ص)، چنین روایت کرده است:

پیامبر(ص) فقیهان تا زمانی که در کار دنیا وارد نشده اند، امانت دار پیامبرانند. گفتند: ای پیامبر خدا! درآمدن آنان به دنیا چگونه است؟ پیامبر گفت: پیروی سلطان است! و چون چنین کردند، از آنان [فقیهان دنیاپرست] بر دین خود بیمناک باشید!

(الکافی، ج 1، ص 42)

از این رو بود که امام حسین(ع) خطاب به روحانیت حاکم در دوران امویان چنین گفت:

شما به خاطر خدا در میان مردم صاحب عزت و احترامید! با این حال، می بینید که عهدهای خدایی [مقررات دین] را می شکنند و هیچ باک تان نیست... به سازش کاری و مداهنه با ستمگران دل می بندید و به آن آرام می گیرید.

(تحف العقول، ص 172)

اینک بهتر می توان ژرفای سخن تواضع آمیز، و در عین حال هشدار دهنده امام خمینی را به دست آورد: «با کمال عجز و تواضع استدعا می کنم که این اسلامی که الآن به دست شما [اهل منبر و محراب] افتاده است، وارونه نشانش ندهید!»(صحیفه امام، ج 8،ص 4) ایشان به درستی بر این باور است که عرضه واقعیت اسلام در جهان امروز، عرضه پذیرش گسترده آن را فراهم می گرداند، زیرا اسلام متاع فطری و الهی است. بنابراین اگر اسلام در دنیا اقبال عمومی نسل ها و نخبگان کشورها را در پی نداشته باشد، باید شرمسارانه اعتراف کرد که عیب از مسلمانی ما است که محصول وارونگی اسلام است.

«یک شخص روحانی می تواند یک ملت را نجات بدهد و یک شخص روحانی می تواند یک ملت را به تباهی بکشد! توجه داشته باشید که مبادا [شما روحانیون] از آن اشخاص بشوید که یک ملت را به تباهی بکشید... روحانی باید طوری باشد که مردم وقتی که او را دیدند، به یاد رسول خدا بیفتند.»

(صحیفه امام، ج 8، ص 262)

 

9. تشریفات حوزه های علمیه

«تشریفات حوزه های روحانیت... دارد زیاد می شود. وقتی تشریفات زیاد شد، محتوا کنار می رود. وقتی ساختمان ها و ماشین ها و دم و دستگاهها زیاد شود، موجب می شود بنیه فقهی اسلام صدمه ببیند. یعنی با این بساط ها نمی شود شیخ مرتضی و صاحب جواهر تحویل جامعه داد. این موجب نگرانی است، و واقعاً نمی دانم با این وضع چه کنم! این تشریفات اسباب آن می شود که روحانیت شکست بخورد. زندگی صاحب جواهر را با زندگی روحانیون امروز که بسنجیم، خوب می فهمیم که چه ضربه ای به دست خودمان به خودمان می زنیم.»

(صحیفه امام، ج 19، ص 42 ـ 43)

امام خمینی در حقیقت نگران این است که دم و دستگاههای شیخ الاسلام ها در دوران صفویان در جمهوری اسلامی رونق گرفته و ساده زیستی و دانش پژوهی شیخ انصاری ها به افسانه تبدیل گردد. ایشان با اعلام خطر از گرایش به تشریفات، خطاب به فقیهان شورای نگهبان خواهان پیش گیری از افراطی گری اند که خواه ناخواه معنویت دین و حوزه ها را از بین می برد:

«آقایان علمای اعلام و مدرسین محترم که خیرخواهان اسلام و کشورهای اسلامی هستند، توجه عمیق کنند که مبادا تشریفات و توجه به ساختمان های متعدد برای مقاصد سیاسی و اجتماعی اسلام، آنان را از مسأله مهم اصلی حوزه ها ـ که اشتغال به علوم رایج اسلامی و خصوصاً فقه و مبادی آن به طریق سنتی است ـ اغفال کند... توجه کنند که حد افراط را جلوگیری کنند.»

(صحیفه امام، ج 17، ص 325 ـ 326)

 

10. تحجرگرایان و مقدس نمایان

«امروز عده ای با ژست تقدس مآبی چنان تیشه به ریشه دین و انقلاب و نظام می زنند، که گویی وظیفه ای غیر از این ندارند. خطر تحجرگرایان و مقدس نمایان احمق در حوزه های علمیه کم نیست. طلاب عزیز لحظه ای از فکر این مارهای خوش خط و خال کوتاهی نکنند. اینها مروج اسلام آمریکایی اند و دشمن رسول الله. آیا در مقابل این افعی ها نباید اتحاد طلاب عزیز حفظ شود؟»

(صحیفه امام، ج 21، ص 278)

مارهای خوش خط و خال! یا افعی های خطرناک به تعبیر امام خمینی، روزی از تفکیک دین و سیاست دم می زنند و اسلام انقلابی و مبارز پرور را محکوم می کنند، و روزگاری دیگر خود را وارد معرکه سیاست می کنند تا حرکت مردم را به انحراف کشانند. تز کهنه «هدف، وسیله را توجیه می کند» بر اقدام های مرموزانه این دسته سایه افکنده است. بی گمان شناخت و تشخیص این دشمنان درونی دشوار بوده، چرا که اینان آیین خدعه دارند و تزویر!

«استکبار وقتی که از نابودی مطلق روحانیت و حوزه ها مأیوس شد، دو راه برای ضربه زدن انتخاب نمود؛ یکی راه ارعاب و زور و دیگری راه خدعه و نفوذ.»

(صحیفه امام، ج 21، ص 278)

شگفتا که همین دسته ناچیز، اما حیله گر! روحانیون مبارز و در خط اسلام و امام را ـ که دهه های متوالی زجر و حبس کشیده اند ـ به وابستگی خارجی و بی دینی متهم می سازند، در حالی که خود ادعای ایمان و تقوا و اخلاص دارند.

«گمان نکنید که تهمت وابستگی و افترای بی دینی را تنها اغیار به روحانیت زده است! هرگز، ضربات روحانیت نا آگاه و آگاه وابسته به مراتب کاری تر از [ضربات] اغیار بوده و هست.»

(صحیفه امام، ج 21، ص 278)

11. اهانت به مراجع شیعه

من که اینجا نشسته ام، دست تمام مراجع را می بوسم... ما خاضع هستیم برای همة علمای اسلام، شما هم باید خاضع باشید، همه، همه، همه باید خاضع باشید... قدردانی کنیم از آنها. عزت آنها، عزت اسلام است. اهانت به آنها، اهانت به اسلام است. توجه داشته باشید، مبادا یک وقت خدای نخواسته، یک اهانتی به یک مسلمی، یک اهانتی به یک مرجعی، یک اهانتی به یک مؤمنی بشود که خدای تبارک و تعالی راضی نیست و من می ترسم که یک وقت خدای تبارک و تعالی ما را اخذ بکند، «اخذ عزیز مقتدر».

(صحیفه امام، ج 1، ص 307 ـ 308)

چنانکه گفتار دردمندانه امام خمینی به دست می دهد، اهانت به هر مسلمان و مؤمن و بویژه هر عالم و مرجع بزرگوار، خشم و قهر خداوند را به همراه دارد. تأمل در سیره پیامبران و امام شیعه و نیز عالمان ربانی و صالحان می نمایاند که آنان کمترین عبارت اهانت آمیز درباره کسی بر زبان نمی آوردند، بلکه پیروان خود را از دشنام دادن به مخالفان، حتی معاندان محارب باز می داشتند.

«إنی اکره لکم ان تکونوا سبابین... و قلتم مکان سبکم ایاهم: اللهم احقن دماءنا و دماءهم، و اصلح ذات بیننا و بینهم، و اهدهم من ضلالتهم.»

(نهج البلاغه، ص 240)

«من خوش ندارم شما [شیعیان] دشنام گو باشید... و به جای دشنام بگویید: خدایا ما و آنان را از کشته شدن برهان! و میان ما و ایشان سازش قرار گردان و از گمراهی شان به راه راست برسان!»

برخی که مدعی ولایت و ولایت مداری اند، در پیشگاه مولای متقیان(ع) چه عذر و بهانه ای برای اهانت ها و حتی بهتان های ناروای خویش نسبت به مسلمانان، مؤمنان و مراجع بزرگوار ما دارند؟ کسانی که به آسانی شبیه سازی تاریخی داشته و قدر و منزلت عالمان بزرگ روزگار خود را ـ که اختلاف امت را مصداق عذاب خداوند می شمارند ـ نشناخته اند، چه جوابی در برابر خدای عزیز مقتدر دارند؟ امام خمینی به طلبه های جوان ـ که غالباً در فضای مسموم رسانه ای دچار تندروی گشته و حرمت علم و مرجعیت را نگاه نمی دارند ـ یادآوری دارد که کمترین اهانت به مرجعی، سبب قطع ولایت بین او و خداوند است.

«من یک نصیحت می کنم به بچه های طلاب، طلاب جوان که تازه آمده اند و حاد و تندند... آقایان متوجه باشید اگر... [کسی کمترین اهانت] به یک نفر از مراجع اسلام... بکند... بین او و خدای تبارک و تعالی ولایت منقطع می شود. کوچک فرض می کنید؟ فحش دادن به مراجع بزرگ ما را کوچک فرض می کنید.»

(صحیفه امام، ج 1، ص 306-307)

 آنچه گذشت، گوشه ای از رنجنامة رهبری بود که برای خدا قیام کرد، رهبری که جز عزت دین خداوند و کرامت بندگان او و نجات بخشی ستمدیدگان جهان خواسته ای نداشت؛ رهبری که هرگاه درخواستی از ملت و گروههای اجتماعی داشت، آن را با فروتنی درهم می آمیخت، رهبری که به وقت مشاهده کژیها، بی پروا زبان به شکوه و شکایت از خواص و عوام می گشود؛ و رهبری که به هنگام دیدن اشتباهی در حرکت خویش، شجاعت بیان آن را داشت.

 

 

منبع: حضور، ش 71، ص 24.

انتهای پیام /*