فروزان الهی

نواندیشی فرهنگی راه مقابله با تهاجم فرهنگی

کد : 172285 | تاریخ : 28/05/1397

نواندیشی فرهنگی راه مقابله با تهاجم فرهنگی

فروزان الهی

کارشناس ارشد تکنولوژی آموزشی دانشگاه آزاد اسلامی کرمانشاه

 چکیده

تمایل ملت ها در نیل به رفاه و آبادانی و پیشرفت همراه با حفظ هویت و کرامت انسانی ریشه در تاریخ دارد. نواندیشی فرهنگی مستلزم تغییر نگرش افراد جامعه در جهت هماهنگی کردن خود با تحولات فرهنگی، غور در لایه های عمیق فرهنگ و درک ارتباط حقیقی آنها با یکدیگر می باشد، که ضعف های فرهنگی را اصلاح و فرهنگ را غنی می ­بخشد و راهبردهایی جهت مقابله با فرهنگ های دیگر ارائه دهند. جوامع بشری با سرعتی شگفت انگیز درحال توسعه، تغییر و تحولند و این تحولات جنبه های مختلف زندگی را در بر می گیرد. پیشرفت علوم و فنون دانش های جدید را مطرح می سازد و نیازهای جدیدی را برای انسانها ایجاد می کند که توسعه و پیشرفت را برای جامعه به وجود می آورد. به عبارت روشن تر هیچ ملتی نمی­ تواند به اهداف توسعه اقتصادی و اجتماعی ، سیاسی برسد و جامعه خود را متحول و دگرگون نماید و عدالت و شرایط مناسب برای رشد و پیشرفت و عزت و سربلندی ایجاد کند جز آنکه پیش از آن شرایط و زمینه­ های مناسب و لازم را برای توسعه فرهنگی فراهم نماید. مبارزه با جهل و خرافات و استعمار و استکبار و تهاجم فرهنگی، برقراری نظم و انضباط، کار و کوشش صادقانه و... همه و همه در سایه رشد و توسعه­ فرهنگی جامعه فراهم خواهد شد. فرهنگ ها به سبب رویارویی با نیازها و ضرورات جدید اجتماع ، دستخوش تغییر و تحول می شوند. فرایند تحولات اجتماعی، به نوآوری فرهنگی می انجامد. این نوآوریها گاه تولیداتی از جنس معرفت هستند (نواندیشی)، و گاه محصولاتی مادی برای تأمین آن و مقاصد فرهنگی (ابداعات) رسانه ها با ارائه ارزشها، هنجارها، نمادها و عقاید متفاوت و متضاد با مؤلفه های فرهنگ بومی و ملی، تشکل شخصیت هایی را نتیجه می دهد که از نظر فرهنگ بومی نامطلوب فرض خواهد شد؛ که موجب از دست رفتن خلوص فرهنگی و شکل گیری فرهنگی دورگه (نه بومی و نه جهانی) خواهد شد. لذا برای شناخت مسائل و مشکلات و تحولات فرهنگی نیاز جدی به پژوهش در مقوله فرهنگ و عوامل و مولد آن احساس می شود. فرآیند نواندیش فرهنگی، رشد و بالندگی مراکز علمی و تحقیقاتی کشور که استقلال و تمامیت ملی را به ارمغان می آورد و خود باختگی ها و شیفتگی به آراء و نظر بیگانگان رخت بر می بندد. در نتیجه، مصونیت فرهنگی را در او مقابله با تهاجم فرهنگی به وجود می آورد.

واژه های کلیدی: فرهنگ، نواندیشی فرهنگی، تهاجم فرهنگی

 

مقدمه

فرهنگ در رشته­ های انسان شناسی و مطالعات مردم شناختی اهمیت بنیادی دارد. فرهنگ، به عنوان یک نظام رفتاری و اندیشه بشری مطرح است که چون از قوانین طبیعی پیروی می کند، آن را به گونه علمی مورد بررسی قرار می دهند. فرهنگ در حقیقت، مجموعه ای از نمادها و نشانه هایی بر پایه دانش ها، باورها، و اعتقادات دینی، اخلاقات ، قوانین، عادات، آداب و رسوم است که انسان به عنوان عضوی از یک جامعه، آنها را به دست می آورد. این مجموعه منظم بیانگر ارتباط مستقیم یا غیر مستقیم اجزای فرهنگ با یکدیگر است که هر جزء در بقای کل فرهنگ نقش ایفا می کند. بنابراین، فرهنگ مجموعه ای از عناصر مستقل از یکدیگر نیستند تا جداگانه دارای ویژگی خاصی باشند، بلکه هر ویژگی فرهنگی نسبت به ویژگیهای کل فرهنگ معنی پیدا می کند و در نتیجه، فرهنگ بصورت کلی­ تری که در عناصرش پیوستگی خاص وجود دارد در نظر گرفته می شود.

گفتنی است که در کیفیت فرهنگی نیازهای جدیدی پدید می آید که الزامات یا عوامل تعیین کننده غیر معمول بر رفتار انسانها تحمیل می شود. این سنت فرهنگی از نسلی به نسل دیگری انتقال می یابد. در یک روند تدریجی ،فرهنگ دستخوش تغییرات و تحولات بنیادی می شود که نوآوری فرهنگی فرایند چنین تغییرات و تحولاتی می باشد. نوآوری فرهنگی کاملاً تحت تأثیر نواندیشی در فرهنگ است که رابطه ­ای علی و وجودی در این دو پدیده تحقق می یابد. نواندیشی فرهنگی، واقعیت ذهنی است و به رویکردها و نگرشهای اعضای یک فرهنگ بطور عام و اندیشمندان و کارگزاران فرهنگی بطور خاص، ارتباط مستقیم دارد. نوآوری فرهنگی، برپایه واقعیت عینی است و خارج از ذهنیت افراد وجود دارد. هرگاه فرایند چالش های نواندیشی با موانع نوآوری فرهنگی، موفقیتی در برداشته باشد و اندیشه های نوینی را در ژرف ساخت های فرهنگ بوجود آورد و باعث شود که رو ساخت ها و ظواهر و کالاهای فرهنگی چهره ای نوین به خود بگیرند، آنگاه نوآوری در فرهنگ به ثمر می نشیند.

در این مطالعه سعی شده است با بررسی و تحلیل ماهیت فرهنگ، تعیین خصوصیات و عناصر فرهنگی و تأکید بر عوامل دگرگونی فرهنگی، رو ساخت ها و ژرف ساخت های عناصر فرهنگی بر شمرده شود و بر پایه نگرشی مردم شناسانه، چالشها و راهکارهای نواندیشی در فرهنگ، و در نتیجه تحقق نوآوری فرهنگی را مداقه کند. اینجا این پرسش مطرح می شود که چگونه تحول نواندیشی در نوآوری فرهنگی نقش حیاتی دارد؛ همچنانکه می توان پرسید، این تأثیرات چگونه قابل تحلیل هستند.

 

تعریف فرهنگ

در ابتدا ضروری است به تعریف لغوی و اصطلاحی فرهنگ بپردازیم و آن را از نگرشها و بر پایه رویکردهای متفاوت مورد تحلیل قرار دهیم، تا در این راستا، تعریفی مناسب اتخاذ کنیم. از آنجایی که تعاریف متنوع و متعددی از فرهنگ به عمل آمده است. در این مقاله فقط به بعضی از آنها اشاره می شود. در زبان فارسی فرهنگ کلمه ای است که در قدیم و در زبان اوستایی از دو جزء «فر» و «هنگ» ترکیب یافته است. «فر» به معنی پیشاوند است و «هنگ» از ریشه اوستایی «ثنگ» به معنی کشیدن می باشد. فرهختن و فرهنگ هر دو مطابق ریشه ادوکا و ادور در لاتین به معنی کشیدن و نیز به معنی تعلیم و تربیت است. فرهنگ یا فرهنج همان  علم دانش و ادب است.(دهخدا، 1341، ج 37، 227).

از نگاه تایلر[1]«فرهنگ مجموعه پیچیده ای است از معارف، معتقدات، هنرها، صنایع، تکنیک ها، اخلاق، قوانین ، سنن و بالاخره تمام عادات و رفتار و ضوابطی است که انسان عضو یک جامعه آن را از جامعه خود فرا می گیرد و در قبال آن جامه تعهداتی به عهده دارد»(روح الامینی ،1382 ،صص 41-42) گی روشه همانند تایلر فرهنگ را مجموعه ای به هم پیوسته ای از اندیشه ها، احساس و اعمال، کم و بیش، صریح تعریف نموده است که به وسیله اکثر افراد فرا گرفته و منتشر شده است.

اما گی روشه این«مجموعه را بصورت عینی و نمادی که در بین افراد یک گروه معین و مشخص به کاربرده می ­شود،» بکار می­ برد(همان). آنتونی­ گیدنز نیز با رویکردی جامعه شناختی، فرهنگی را «مجموعه ­ای از ارزشهایی که اعضای یک گروه معین دارند»، تعریف کرده است، به عقیده او، «ارزشها آرمانهای انتزاعی هستند و هنجارها، اصول و قواعدی هستند که از مردم انتظار می رود آنها را رعایت کنند. هنجارها نشان دهنده «بایدها» و «نبایدها» در زندگی اجتماعی هستند».

همچنین، فرهنگ را بر پایه الگوهای رفتار، مهارتها و فنون مؤثر در ساخت مصنوعات بشری تعریف کرده اند، که عبارت است از «نظام مشترکی از باورها، ارزشها، رسم ها، رفتارها، و مصنوعاتی که اعضای یک جامعه در تطبیق با جهان شان و در رابطه با یکدیگر به کار می برند و از راه آموزش از نسلی به نسل دیگر انتقال می دهند» ( رنجیر و ستوده، 1380، ص 47).

برانیسلاومالینوفسکی[2] بعنوان نماینده کارکرد گرایی در حوزه مردم شناسی، فرهنگ را با نگرش کاملاً کارکردی تعریف و سپس به تحلیل فرهنگ پرداخته است که بدان اشارت می شود؛ او می نویسد:

«فرهنگ مجموعه منسجمی است از ابزار و وسایل و اجناس مصرفی، منشورها و قوانین اساسی برای گروههای گوناگون اجتماعی، اندیشه ها، پیشه ها، باورها و آداب و رسوم. چه فرهنگی بسیار ساده یا ابتدایی را در نظر بگیریم و چه فرهنگی بی نهایت پیچیده و رشد یافته، در هر حال با دستگاه گسترده ای مواجه می ­شویم که بخشی از آن مادی، بخشی از آن انسانی و بخشی از آن معنوی است، دستگاهی که بشر به کمک آن از عهده حل مشکلات مشخص و ویژه ای که فرا راه او قرار می گیرند، بر می آید»(1383، ص47).

دورکیم[3]، مردم شناس و پیشگام در مکتب ساختارگرایی، «فرهنگ را مجموعه­ ای باورها و احساسات مشترک بین اعضای جامعه» تعریف می­ کند. و آن را عنصری می داند که واضع ساختار اجتماعی و اصل تنظیم کننده کنش اجتماعی است که خود بدان شکل و جهت می بخشد و مانند «روان یک جامعه» خود را بر اعضاء تحمیل می کند (بدیع، 1376،ص38).

مجموع تعاریف متعدد و متنوعی که درباره پدیده فرهنگ ارائه شد، فرهنگ را پدیده پیچده­ ای جلوه می دهند که به سادگی در دسترس همگان قرار نمی گیرد. این تعاریف از یک سو اذهان را متحیر می­ سازد که حقیقت فرهنگ چیست و چگونه می­ توان به ماهیتش پی برد؛ و از دیگر سو، طرح اینگونه مباحث می ­تواند قوانین و چارچوب­هایی را در فرهنگ آشکار سازد که در مطالعه ما به بازشناسی جایگاه نواندیشی مدد رساند.

تعریف توسعه فرهنگی

مفهوم توسعه فرهنگی عبارت از دگرگونی است که از طریق تراکم برگشت ناپذیر عناصر فرهنگی در یک اجتماع معین صورت می گیرد و بر اثر آن، جامعه کنترل مؤثرتر را بر محیط طبیعی و اجتماعی اعمال می کند در این تراکم برگشت ناپذیر، معارف، فنون، دانش و تکنیک عناصری که از پیش وجود داشته و از آن مشتق گشته است افزوده می شود.

مفهوم توسعه فرهنگی در نتیجه تلاشهای یونسکو در دهه هفتاد قرن بیشتم میلادی رواج یافت. برخی توسعه فرهنگی را حاصل توسعه عمومی دانسته اند. در اینجا توسعه امری بسیار پیچیده و چند بعدی که در دراز مدت در جهت اهداف اجتماعی – فرهنگی سیر می کند. تلقی شده است توسعه به این ترتیب معنایی همه جانبه می یابد و در محور آن، «انسان» قرار می گیرد. توسعه فرهنگی همه را هدف می گیرد، نه صرفاً نخبگان را. هدف چنین توسعه ای فراهم آوردن لوازم دسترسی توده مردم به فرهنگ و مشارکت آنان در زندگی فرهنگی است. لذا هدف سیاست فرهنگی این خواهد بود که بتواند برای جوامع مختلف توسعه ای متوازن و متعادل فراهم سازد، به گونه ای تمام عوامل اقتصادی – اجتماعی به منظور تأمین پیشرفت در زندگی افراد و جماعت ها در ارتباط با هم قرار گرفته، به کنش و واکنشی متناسب با نهادهای جامعه مورد نظر بپردازند. چنین توسعه همه جانبه ای فقط با برخورداری از آگاهی کامل از ویژگیهای فرهنگی جامه عمل می پوشد. در مجموعی که یونسکو در دسامبر سال 1967 میلادی با شرکت 24 کشور در موناکو تشکیل داد، بر نکات زیر تأکید گردید:

1. اهمیت نقش اقدام فرهنگی در تکمیل برنامه های آموزشی و علمی.

2. ایجاد امکانات برای همه مردم به نظور دسترسی به زندگی فرهنگی و بر عهده داشتن سهمی فعال در آن.

3. تحقق توسعه فرهنگی همراه با پیشرفت تکنولوژیک.

4. انجام فعالیت فرهنگی به منظور تضمین توسعه اقتصادی (توحید فام،1381،ص22).

باورها وپیش زمینه های فرهنگی توسعه

1- باور، اعتقاد و التزام به نگرش علمی و غیر خرافی به مسائل اجتماعی و انسانی

2- باور و اعتقاد به برابری انسانها، رعایت حقوق دیگران و احترام به شخصیت افراد

3- باور به پویایی اجتماع، در نتیجه پویایی نهادهای اجتماعی متناسب با موقعیت زمان

4- داشتن نوع تفکر اجتماعی درباره کار و باور به کارهای جمعی و نظم پذیری جمعی

اگر توسعه فرهنگی برای بقا و ادامه حیات ضروری است و اگر مقاومت فرهنگی در مقابل نیروهای نوسازی می تواند این فرآیند را به شکست قطعی برساند و اگر تحول در سایر زمینه های زندگی می تواند جبهه های مبارزه را در جهت ایجاد سریع تر جامعه تازه یاری رساند یا هیچ توسعه ای بدون تغییر تحقق نخواهد یافت.

ضرورت های لازم برای دستیابی به توسعه فرهنگی

1- ضرورت بازبینی عمیق در نظام آموزشی پایه(سنین کودکی – نوجوانی)

2- ضرورت کوشش همه  جانبه در جهت تأمین معشیت عمومی

3- ضرورت الگو سازی فرهنگی با تأکید بر ارزشهای جدید

4- ضرورت تحقق سرمایه گذاری زیر بنایی و تولید نوین

واقعیت این است که برنامه ریزی برای نیل به توسعه فرهنگی مستلزم درک صحیح قشرهای مختلف جامعه از توسعه فرهنگی است و این مهم جامه عمل نمی پوشد مگر آنکه پیش از آن موارد زیر انجام شود(منصور نژاد، 1379، ص 201).

اول؛ برنامه ریزان توسعه به هدف جامع توسعه، به ویژه اهدافی که به رشد فرهنگی مربوط می­ شود، توجه کنند.

دوم؛ برنامه ریزان توسعه به هدف جامع توسعه، به ویژه اهدافی که به رشد فرهنگی مربوط می شود، توجه کنند.

سوم؛ تلاش همه جانبه ای برای درک ظرفیت های فرهنگی و تأکید بر نقش فلسفه، علم، هنر، ادب و اندیشه در توسعه و ایجاد فضایی مطلوب برای توسعه اجتماعی و اقتصادی صورت گیرد.

چهارم؛ به نقش مشارکت همگانی اعم از مشارکت احساسی، روحی، فکری و علمی توجه شود و زمینه های فرهنگی مساعد برای رشد شخصیت و خلاقیت و نوآوری و جمع گرایی که این همه از عوامل مهم و مؤثر توسعه به شمار می روند، فراهم آورده شود.

اولین استراتژی توسعه فرهنگی، این است که به سراغ مدارس برویم و تخصیص منابع در این زمینه را تغییر و مداری را به سوی پرورش صحیح انسانها با ویژگیهای لازم برای توسعه اقتصادی سوق دهیم (توحید فام، 1380،ص48).

دومین استراتژی و مهمترین استراتژی اساسی، ایجاد تحول فرهنگی مناسب به منظور تحقق توسعه اقتصادی است که خود منوط به الگو سازی فرهنگی است. بر اساس آن استراتژی با فراهم آوردن نمونه های واقعی باید به جامعه نشان داد که آنچه مورد نیاز و احترام است، شخصیت و رفتار ممتاز فرهنگی است. (فاضلی، 1378،ص51).


خصوصیات فرهنگ

پس از مرور ماهیت فرهنگ از نگاه مکاتب مختلف، و گزینش و ارائه تعریف متناسب با رویکرد و مطالعه، لازم است برخی شاخصهای کلی فرهنگی را نیز مرور کنیم.

1. فرهنگ در عین حال که همگانی است، فردی هم هست: یعنی در عین حال همه دستاورد تجربه یک جامعه در دوره ای طولانی از روزگار است، بقا و استمرار و تطبیق آن با نیازهای هر عصر، سخت به نوآوریها، و نواندیشی های افراد متکی است که خود ، ناقلان همان فرهنگ محسوب می شوند. این نگرش عالمان اجتماعی که به قول کاتک «نه تنها به رفتار همگانی یا دسته جمعی علاقه مندند ، بلکه این را نیز می خواهند بدانند که افراد چگونه می اندیشند، احساس می کنند و کنش از خود نشان می ­دهند» (کاتک،1386، ص376). در سایه چنین درکی از فرهنگ معنادار است. «انسانها از طریق تبدیل ادارک های خصوصی­ شان به نمودهای همگانی، چه به تنهایی و چه به صورت گروهی، بر فرهنگ تأثیر می ­گذارند» (همان).

افراد بشر بی فرهنگ پا به دنیا و میان جامعه می گذارند، با فرهنگ آن جامعه آشنا می ­شوند، زندگی می کنند، و سر آخر از دنیا می روند. فرهنگ یک جامعه همیشه پا برجاست. «اضمحلال فرهنگ فقط با از بین رفتن کل جامعه صورت می پذیرد و بعضاً ممکن است [یک فرهنگ] در فرهنگ قوی و پیچیده دیگر مستحیل گردد»(فرسار،1377،ص132).

2. فرهنگ آموختنی است بهترین وسیله آن خانواده، گروههای همبازی و همسالان، همسایگان، مدرسه کتابها، روزنامه، رادیو، تلویزیون، سینما و غیره است و کلید ارتباط آن زبان است. اگر چه فرهنگ از طریق یادگیری حاصل می شود، به همین جهت، تغییر در یادگیری و جانشین ساختن آنها با امور دیگری که از راه یادگیری قابل حصول هستند، امری ممکن و مقدور است. بنابراین اگر در رابطه موجود بین دو متغیر فرهنگ جامعه، اعمال و رفتار مردم تغییری صورت گیرد، اعمال و رفتار مردم نیز می تواند تغییر یابد( قرایی مقدم، 1382، صص 56-57 ). افزون بر این، انسانها بر پایه یادگیری فرهنگی، مفاهیمی را می ­آفرینند، به یاد می آورند. و به کارشان می برند. آنها نظام­ های خاص از معنای نمادین را جذب می کنند و به کار می برند و از طریق فراگرد یادگیری آگاهانه و ناآگاهانه و هم کنش با دیگران، به درون ذهنی کردن یک سنت فرهنگی از این طریق انجام می­ دهند. یادگیری فرهنگی تنها در میان انسانها رواج دارد و همه انسانها فرهنگ دارند (کاتک،1386،صص366-367).

بنابراین فرهنگ در یک فرایند، اکتسابی و قابل یادگیری است و می تواند ارزشهای خود را به نسل­ های دیگر منتقل کند و در این نقل و انتقال مفاهیم ارزشی در فرهنگ، زبان برترین عامل و مهمترین حامل میراث فرهنگی انسان به شمار می آید. انسان به زبان نیازمند است و شخصیت و هویتش در یک حد وسیع، به واسطه زبانی که از طریق فرهنگ جامعه به او منتقل می شود، شکل می ­گیرد. از طریق کلمات معنا دار تعقل می­ کند و نگرش خود را به دنیای پیرامون خود آشکار می ­سازد و همچنین به کمک واژه­ هایی که از طریق نظام­ های تعلیم و تربیت فرا گرفت است با دیگران ارتباط برقرار می­ کند.

 عناصر مؤثر در شکل گیری یک فرهنگ

تحلیل عناصر فرهنگی- یا همان عناصر مؤثر در شکل گیری یک فرهنگ- در روند دگرگونی و نوآوری فرهنگی اهمیت بسزایی دارد؛ زیرا کارگزاران فرهنگی در تبیین برنامه های فرهنگی و تسریع در نوآوری در بعضی از عناصر فرهنگی با نگرشی بسیار روشن مواجه خواهند شد. عنصر فرهنگی، عبارت است.

از کوچک­ترین جزء شناخته شده و قابل تعریف و تشخیص در یک فرهنگ است که مجموع آنها «وحدت» یا «ترکیب فرهنگی» را به وجود می­ آورد. در تقسیم اولیه، عناصر به مادی و غیر مادی تقسیم می­ شوند. بنابراین، عناصر فرهنگی در عرصه­ هایی شکل می گیرد که برخی جغرافیایی ، برخی تاریخی و برخی مربوط به باورها و اعتقادات است و پاره­ای نیز مربوط به زبان و ادبیات و هنر است.

1- موقعیت جغرافیایی و اکولوژی: ویژگیهای منطق ه­ای و جغرافیایی چون آب و هوا، وسعت سرزمین، منابع طبیعی، ثروت های زیر زمینی و پراکندگی، تأثیر عمده ای بر شکل، روحیه اندیشه، و فرهنگ مردم آن دیار می ­گذارد.

2- تاریخ: حیات اقتصادی، صنعتی، هنری، و اعتقادی یک جامعه در طی سده ها، بر وضعیت «اکنون جامعه ­شناختی» آن عمیقاً تأثیر گذار است. گذشته از این، درکی که یک ملت با نظر در آینه تاریخ نسبت به هویت خویش- جایگاه خویش در جهان کنونی- می یابد، مهمترین عامل در شکل گیری رفتارهای آن قوم از نگاه روانشناسی اجتماعی است.

3- ادبیات: از عنصرهای شاخص یک حوزه فرهنگی، زبان و ادبیات آن است . با پیشرفت تکنولوژی جدید و یکنواختی و همسانی ابزار و وسایل فرهنگ مادی ، از جمله گویش، جشن، موسیقی و لباس محلی به عنوان تلاش برای حفظ هویت فرهنگی در حوزه های فرهنگی بیشتر کشورها دید می­ شود. بنابراین زبان یکی از ضرورتهای زندگی اجتماعی است و به کارگیری آن یکی ویژگیهای انسان اجتماعی به شمار می ­رود. و فرهنگ از طریق یک نظام ارتباطی نمادین که آن را زبان می ­نامند، قابلیت انتقال پیدا می ­کند.

4- بناهای تاریخی و آثار باستانی: بناهای کهن، به عنوان معرف میراث تمدن اقوام و ادوار گذشته از دیدگاههای مختلفی مورد توجه هستند و به نگهداری و مرمت آنها توجه می ­شود. از این رو آثار باستانی و تاریخی از جمله عناصر فرهنگی محسوب می­ شوند.

5- صنایع دستی ودست آفریده ها:از جمله عناصری که هویت فرهنگی یک قوم یا ملت را شکل می دهد، ساخته های دستی برگرفته از هویت های بومی و تاریخی است. به طور مثال فرش دستی ایران عنصری از هویت فرهنگی ایرانیان قلمداد می شود.

6- دانشمندان و نام آوران و آثار آنها: هم از جمله عناصر هویت فرهنگی محسوب می شوند، تا آنجا که گاه هویت فرنگی یک منطقه را به شهرت شخصیت های صاحب نظر و نوشته های آنها نسبت می دهند.(گودرزی، 1385، صصص 4-5).

7- اعتقادات و باورهای دینی: باورهای دینی یکی از ویژگیهای هر حوزه فرهنگی و یکی از معرف های هویت فرهنگی است. پل تیلیخ، بر این باور است که «دین در مقام مسأله و دلبستگی غایی، گوهر معنا بخش فرهنگ، و فرهنگ نیز کلیت صوری است که در متن آن، مسأله بنیادین دین خود را آشکار می ­سازد». بنابراین «دین جوهر فرهنگ، و فرهنگ صورت دین است»(تیلیخ، 1376، ص50).

دورکیم نیز دین را در مرکز فرهنگ قرار می­ دهد و شکل گیری ادیان را با آهنگ زندگی اجتماعی ارتباط می دهد. به مجرد اینکه زندگی جمعی به درجه خاصی از فشردگی رسید. تفکر دینی مبتنی بر مقدسات عالیه را از خود متولد می سازد. بدین سان دین نه به عنوان حاصل جمع تصورات جمعی یا آرمانها، بلکه قبل از هر چیز، به عنوان محصول تاریخ اجتماعی، کنشهای جمعی را متبلور می سازد و معانی این کنشها را به صورت عالی در تحلیل جامعه شناسی با خود همراه دارد(بدیع 1376، ص39).

بطور کلی باورهای دینی مفاهیمی کلی و مبهم درباره جهان و ماهیت جامعه هستند که مردم درستی آنها را به عنوان «واقعیت» قبول دارند. از آنجا که خاستگاه آنها تجربه ها، سنتها و روشهای علمی است، می توانند تأثیر نیرومندی بر رفتار داشته باشند. به عبارت دیگر، باورهای ریشه دار در یک جامعه بصورت ارزشهایی تجلی می کنند که اعضای یک جامعه در هنگام برخورد یا مسائلی پیرامون خوبی ها و بدی ها و مطلوب ها آنها را در نظر می گیرند. در واقع هر چیزی که در یک جامعه مورد نیاز، محترم، مقدی، خواستنی و مطلب تلقی شود، جزء ارزشها محسوب می گردد. مانند درستکاری، تواضع، اعتماد به نفس، امانتداری، احترام به حقوق دیگران ... .

دگرگونی فرهنگی

از آنجایی که نظام هستی در تحول و پویایی دائمی بسر می ­برد و تمام پدیده های اجتماعی همچنین بنا بر مقتضیات زمان دستخوش تغییر و تحول هستند. همانطوری که حرکت در جهان فیزیکی نامحسوس است اما کندی و سرعت تغییرات با مقیاس خاصی قابل تعیین می باشند. براین اساس تغییر و تحول در عناصر فرهنگی بسیار کند صورت می گیرد و درک این تغییر، زمان امکان پذیر است که فرهنگ فعلی را با فرهنگ گذشته مقایسه کنیم. «یا زمانی که فرهنگی نتواند نیازهای مادی و معنوی مردم جامعه خود را برآورد و یا زمانی که جامعه ای با مسائل خاصی مواجه می شود که مستلزم تدابیر تازه باشد و با تفکرات ذهنی و کوشش های عملی به رفع آن و یا به مبارزه با آن برخیزد، در نتیجه، تغییراتی در آن فرهنگ به وجود می آید. عوامل دیگری نیز مانند نسل های جدید، توسعه و پیشرفت تمدن گسترش روابط بین المللی، برخورد فرهنگ ها، رشد وسایل ارتباط جمعی، توسعه وسایل حمل و نقل، تحرک و مهاجرت اشخاص، ابتکارات، اختراعات، ابزارهای جدید، قوانین مدنی و همه پدیده های جدید، تغییراتی در فرهنگ به وجود می ­آورند» (فرسار،1377،ص132). روزاموندبیلینگتون در این باره می نویسد:

«فرهنگ فرایندی است پویا که از طریق آموزش از نسلی به نسل بعدی انتقال می یابد، ادامه پیدا می کند و دگرگون می شود. فرهنگ با انتقال تجربه ها و الگوها، قالب های رفتاری را در ذهن افراد جامعه، حک می کند و زمانی که این قالب ها حک شدند، آثار تجربه ها، عمیق و مداوم و پایدار می شوند. فراین حک کردن از طریق فرهنگ پذیری انجام می پذیرد. فرهنگ پذیری یعنی جامعه پذیری متعالی و ژرف و نیز فراگیری فرهنگ جامعه دیگر است. اگر در هر یک از ما الگوهای اکتسابی یک فرهنگ تداوم یابد و به صورت بخشی از رفتار ثابت ما در آید، این فرآیند را فرهنگ پذیری گویند»(1380،صص 57-58).

بطور خلاصه، دگرگونی، تدریجی است، و آن بازتاب دگرگونی در تجربه های سازنده ­ای است که به نسلهای مختلف شکل داده است. رونالد اینگلهارت معتقد است که «این دگرگونی فرهنگی به رهیافت مردم در تطابق با محیط ارتباط دارد»(روح الامینی، 1382،ص1).

علاوه بر تغییرات تدریجی و نامحسوس که در شرایط متعارف در فرهنگ همه جوامع روی می ­دهد، عواملی از قبیل، افزایش یا کاهش سریع جمعیت یک جامعه در اثر حوادثی چون سیل، طوفان، شیوع بیماری، جنگ، تغییر محیط جغرافیایی و مهاجرت دسته جمعی به سرزمین های جدید، و بر سر کار آمدن یا برکنار شدن یک رهبر سیاسی پر قدرت ، باعث تغییرات فرهنگی سریع می شود. تغییرات فرهنگی به عوامل و انگیزه های متفاوتی وابسته است که بطور خلاصه از آن سخت گفته می شود.

الف: نوجویی و نوآوری: درباره این ویژگی در روانشناسی در مبحث یادگیری به تفصیل سخن می­ رود زمانی موضوع مطالعه فرهنگ شناس قرار می گیرد که تقریباً همه افراد جامعه در این نوآوری شرکت داشته باشند. انگیزه های روانشناسی فردی چون تنوع طلبی، ابداع، کنجکاوی در آزمایش چیزهای تازه و تقلید از دیگران، در نوآوری و نوجویی فرهنگ و در نتیجه تغییرات فرهنگی عاملی مؤثر است.

ب: پذیرش اجتماعی: هرگاه نوآوری ها مورد توجه و تقلید و تبعیت همگان قرار نگیرد، به دست فراموشی سپرده می شود. نوآوری ها به وسیله خویشاوندان، آشنایان، و ریگر افراد جامعه پذیرفته شده و «قبول عامه» می یابد و به عنوان عنصر یا ترکیبی از فرهنگ جامعه در می آید و عواملی چون نحوه اشاعه و تبلیغ و نیز منزلت و احترام نوآوران، نقش مؤثری در پذیرش اجتماعی و مقبولیت عامه دارد.

ج: طرد انتخابی: پذیرش عنصر یا عناصر فرهنگی جدید معمولاً باعث می شود که عنصر یا عناصری از فرهنگ رایج جامعه به عنوان کهنه، قدیمی یا نامناسب، متروک یا فراموش شود. این طرد انتخاب در مواردی با ستیز و نزاع و تبلیغ همراه است. و در این کشمکش­ ها، عناصر فرهنگی بطور مستقیم پذیرفته یا طرد می گردد.

د: تلفیق و انطباق: عنصر فرهنگی تازه وارد، برای پذیرفته شدن در یک ترکیب و مجموعه فرهنگی، مراحلی را می ­گذراند و بر حسب اهمیت و نقشی که به عهده دارد تأثیرات و تغییراتی را در عناصر همجوار در ترکیب فرهنگی ایجاد می نماید. و گاهی مدت زمانی طولانی برای تلفیق و انطباق مطلوب و متناسب بین عنصر تازه وارد و عناصر قدیم لازم است. و در نتیجه دگرگونی و تغییری وسیع و همه جانبه در حوزه فرهنگی و زندگی اجتماعی حاصل گردد(روح الامینی، 1379،صص36-37).

نوآوری فرهنگی

نوآوری فرهنگی[4] عبارت از پدیداری عادات جدید فرد است که به تدریج مورد قبول و پذیرش اعضای دیگر جامعه قرار می گیرد. نوآروی به عنوان شیوه ای در انجام امور، از لحاظ  روانشناسی همان مکانیسم یادگیری فرد را طی می ­کند با این تفاوت که افراد دیگر اجتماع بعدها در این عادات شریک می­ شوند. در این فرصت می ­توان به بعضی عوامل نوآوری اشاره کرد. اختراع یکی از عوامل نوآوری فرهنگی است و هنگامی صورت می گیرد که رفتارهای معمول تحت شرایطی که به تدریج صورت می پذیرد، مجبور به تغییر شوند. بیشتر تحولات تدریجی که در طی مثل های مختلف صورت گرفته از اینگونه هستند. ابداع نیز یکی از مؤثرترین عوامل نوآوری فرهنگی است که با به بکارگیری ایده­ های نوین ناشی از خلاقیت، باعث انتقال عناصر فرهنگی از یک موقعیت به موقعیت های دیگر می شود و یا عناصر قدیم به نوع جدید همراه با خلاقیت تلفیق می یابد. بنابراین ابداع جداگانه، قرار گردی است که طی آن، انسانها ابتکار از خود نشان می دهند و راه حل های خلاقانه ای برای مسائل ­شان پیدا می کنند؛ این نوع ابداع، ساز و کار دیگری برای دگرگونی فرهنگی است.

نکته بسیار مهم در نوآوری فرهنگی این است که هرگاه عناصر فرهنگی موجود در جامعه، پاسخگوی نیازها و مسائل آن نباشد، در چنین حالتی فرد نخست، همان رفتارهای قدیمی را با کمی تغییر اتخاذ می کند اگر به نتیجه مطلوب نمی رسید، تلفیقی جدید از رفتارهای معمولی را بر می گیرند و اگر باز هم به نتیجه مطلوب نرسید، رفتارهای کاملاً جدیدی را آزمایش می کند. هر کدام از این رفتارها، که برحسب اتفاق، فرد را به جواب مطلوب رساند، باقی می ماند و به تدریج جزء پایدار فرهنگی می شود. بسیاری از اکتشافات در طول تاریخ نتیجه تمایل به آزمایش چیزهای جدید بوده است.

به عقیده بسیاری از جامعه شناسان و مردم شناسان اشاعه [5] فرایندی است که نوآوری و دیگر عناصر فرهنگی را از یک جامعه به جامعه دیگر گسترش می دهد و تغییرات سریع تر در جوامع را موجب می شود. در چنین وضعیتی فرد نوآور خود مبتکر عادات جدید نیست بلکه معرف آن است. به عبارت دیگر، وقتی فرد در مقابل مسأله ای قرار گرفت که راه حل های فرهنگی موجود در جامعه نتوانست وی را به حل آن نائل آورد، رفتاری را که از فرهنگ دیگر آموخته است به کار می گیرد(ابوالقاسمی، 1384، صص209-210).

یک چنین داد و ستد اطلاعات و برخواسته ها، در سراسر تاریخ بشری برقرار بوده است؛ زیرا فرهنگ ها هرگز کاملاً جدا از هم نبوده ­اند. تماس میان گروههای همسایه، همیشه برقرار بوده و پهنه گسترده ای داشته است. زمانی که فرهنگی فرهنگ دیگر را به انقیاد در می آورد و رسوم خود را بر گروه تحت سلطه تحمیل می کند، اشاعه امری تحمیلی است. اشاعه غیر مستقیم انتقال اقلام فرهنگی از گروههای مختلف که تمای مستقیمی بین آنها وجود دارد، صورت می گیرد. در جهان امروز، به خاطر گسترش رسانه ها و تکنولوژی پیشرفت اطلاعاتی، اشاعه وسیعی را در سطح فرا ملی مشاهده می کنیم (کاتک ، 1386،صص 386-387).

تی.اس. الیوت یکی از عوامل مهم نوآوری و شکوفایی فرهنگ را بدین شرح بیان می کند:

«برای شکوفا شدن فرهنگ یک ملت؛ مردم باید نه خیلی با یکدیگر متحد باشند و نه خیلی جدا. وحدت زیاده از حد می تواند به واسطه بربریت باشد و ممکن است به استبداد منجر شود، جدایی زیاده از حد می تواند واسطه انحطاط  باشد و باز هم ممکن است منجر به استبداد شود؛ هر یک از این دو نوع افراط از پیشرفت بعدی فرهنگ جلوگیری خواهد کرد»(الیوت، 1369، ص57).

رابطه نوآوری فرهنگی با نواندیشی در فرهنگ

نوآوری فرهنگی در اثر تغییرات فرهنگی بوجود می آید و هرگاه مسائل جدیدی در فرهنگ بر افراد تحمیل شود فرهنگ در جهت حل مشکلات آن برخورد می کند. قابل توجه است که نوآوری فرهنگی بیانگر پویایی و حیات یک فرهنگ می باشد که شاید یکی از نکات بسیار مهم در فرهنگ به حساب می آید؛ اما نوآوری فرهنگی بحث نواندیشی فرهنگی را نیز به میان می آورد. هر چند برخی گمان کرده اند که نواندیشی فرهنگی دو مقوله کاملاً جداگانه ای هستند. از لحاظ فلسفی، نواندیشی به مباحث معرفت شناختی و ذهنیت افراد یک فرهنگ مربوط می شود در حالی که نوآوری فرهنگی، واقعیت عینی و مستقل از ذهن است. با این وجود، رابطه عمیقی در میان آن دو وجود دارد، به عبارت دقیق تر،  رابطه ای در آنها حاکمیت دارد که باعث می شود ذهنیت یا نواندیشی در فرهنگ نقش تعیین کننده ای در ایجاد نوآوری فرهنگی داشته باشد. به عبارت دیگر، نواندیشی در فرهنگ، نوآوری فرهنگی را تحت پوشش خود قرار می دهد که زمینه بسیار مناسبی را برای خلاقیت، ابداعات، اکتشافات در فرهنگ فراهم می سازد. در نتیجه، هر چه افراد جامعه صاحب اندیشه های نوین و مترقی باشند به همان اندازه با نوآوری فراوانی در زمینه های متفاوت مواجه خواهند شد.

بعضی بر این باورند که نواندیشی در فرهنگ چون به نفی و طرد اطلاعات و تجربیات مردم نسبت به زیرساخت ها و روساخت های فرهنگی منجر می شود، پدیده مناسبی در فرهنگ به شمار نمی آید؛ زیرا در نواندیشی، افکار و اطلاعات جدید جایگزین میراث گذشته فرهنگی می شوند. بنا به عقیده آنها، فرهنگ، هویت جمعی و شخصیت افراد اجتماع را به وجود می آورد و در حفظ آن باید کوشا بود و باید جامعه را از کشمکش ها و فراز و نشیب ها فرهنگی محافظت کرد تا بتوان از باورها و ارزشهای فرهنگی صیانت کرد. بدیهی است در فرایند نواندیشی در فرهنگ با چنین حوادثی روبرو هسیتم، اما ماهیت نواندیشی فقط به معنای طرد گذاشته و جایگزین نمودن اطلاعات جدید نمی باشد. بلکه در نواندیشی فرهنگی با برخورد منطقی با فرهنگ های پیشرفته جهت حل مشکلات فرهنگی، نکات مثبت و مفید را بکار می گیرد و جنبه هایی که با فرهنگ اصیل و مشخصه های ژرف ساخت فرهنگ خودی مغایرت دارند را کنار می گذارد(جعفری،1388،ص130).

در تاریخ اسلام، مسلمانان چنین روشی را در برخورد با فرهنگ های بیگانه اتخاذ نموده اند. آنها نهال بسیاری از پدیده های فرهنگی را در سرزمین اسلام کاشتند و با معنویت ارزشمند دین اسلام آنها را باور ساختند. امروزه در میان اندیشمندان احیاگر تمدن و فرهنگ اسلامی در نحوه بکارگیری کالاهای فرهنگی گفتمان بسیار جدی مطرح است. بطور مثال علامه جعفری بر این باور است که انتقال فرهنگ مفید و سازنده که عبارت از حقایق و واقعیات مربوط به ضرورتها و ارزشها و زیبایی ها و دیگر شیوه های شایسته حیات معقول انسانهاست، برای جوامع اسلامی امری اجتناب ناپذیر است.

اینگونه عناصر فرهنگی مانند علوم و صنایع هنرهای ارزشی پیشرو در مسیر حیات معقول، اخلاقیات والای انسانی، عناصر و مختصات دین الهی بر مبنای فطرت پاک و غیر ذلک، نه تنها شایسته است که همگان در انتقال آنها برای اقوام و ملل بذل مساعی نمایند، بلکه از دیدگاه اسلام یک تکلیف مذهبی برای هر فرد و گروهی است که توانایی انجام دادن آن را دارد(جعفری،1373،ص124).

در واقع، کارکرد اساسی نواندیشی در فرهنگ، طرد افکار گذشته و سنت های دیرین است. اما جنبه دیگری از نواندیشی وجود دارد که مورد غفلت واقع شده است. نواندیشی می تواند به افکار و باورهای گذشته دوباره نظر افکند و آنها را وانگاری کند. به عبارت دیگر، میراث گرانبهای یک فرهنگ با تغییر نگرشها و افق های متفاوت و با روشی جدید دوباره مورد تأویل و تفسیر قرار می گیرد.

در نتیجه ارزشهایی فرهنگی در فضایی که افکار مدرن در آنجا رشد و بالندگی یافته اند، بگونه ای بازنمایی می شود که نسل جدید از این برداشت ها رو بر نمی تابند زیرا نسل جدید به سخنان نو و طرحهای نوین متناسب با داده های علمی و تجربی تمایل بسیار دارند. بنابراین، در نواندیشی در فرهنگ اندیشه های کهنه و منحط از ساحت فرهنگ زدوده می شود و مطالب گرانسنگ و ارزشمندی که کاربردی اساسی در پاسخ به معضلات بشر امروزی دارند با یک نگرش نوین به زبانی امروزه بازگو می شود. به طور خلاصه می توان گفت: 

1) نواندیشی فرهنگی از لحاظ ماهوی با نوآوری فرهنگی تفاوت دارد. از نگاه فلسفی، نواندیشی فرهنگی مجموعه ای از اندیشه های جدید و کارآمد در باره فرهنگ و زیرساخت های فرهنگ است که سرمایه های علمی و معنوی جامعه را تشکیل می دهد. به همین جهت، نواندیشی فرهنگی متضمن پویایی و خلاقیت مدام در اندیشه افراد جامعه است.

2) نوآوری فرهنگی معلول نواندیشی فرهنگی است. زیرب مصداق بارز نوآوری فرهنگی، ابداعات، اکتشافات و تولید محصولات و کالاهای جدید در جامعه و با استفاده بهینه از منابع انسانی و طبیعی است، بدین جهت نوآوری با خلاقیت، اختراع و تغییرات بنیادی در زیرساخت های فرهنگ ارتباط مستقیمی دارد. اما بقای نوآوری فرهنگی و شادابی، حیات و سرزندگی عناصر فرهنگی به اندیشه های نو و نظرات بسیار مؤثر در امر نوآوری نیازمند است.

3) در فرایند نواندیشی فرهنگی، افراد جامعه فرا می گیرند که از قوای عقلانی خویش به بهترین وجه بهره ببرند و از خرافه پرستی و واکنشهای احساسی و عاطفی بپرهیزند و خلاقیت در تفکر و منش زندگی عاقلانه را سرلوحه خود قرار بدهند.

4) دیگر فرایند نواندیشی فرهنگی، رشد و بالندگی مراکز علمی و تحقیقاتی کشور است که استقلال و تمامیت ملی را به ارمغان می آورد و خودباختگی ها و شیفتگی به آرا و نظرات بیگانگان از آنجا رخت بر می بندد. در نتیجه، مصونیت فرهنگی را در مقابله با تهاجم فرهنگی بوجود می آورد.

5) نواندیشی فرهنگی کارکردهای مهمی را شامل می شود که به طور خلاصه، می توان به تغییر نگرشهای افراد جامعه به عناصر فرهنگی، به وانگاری و بازنگری ارزشهای فرهنگی و زدودن گرد خرافات و سوء تفاهم ها از مفاخر و باورهای اعتقادی و ملی اشاره کرد. البته فرایند نواندیشی فرهنگی، بررسی دقیق پدیده های فرهنگی دیگر ملل نیز می باشد که می خواهد از تجربیات و رهاوردهای انسانی آنها بهره مند شود و در زندگانی خویش بکار ببندد.

نواندیشی و چالشهای آن

جهت ارزیابی چالشهای موجود در نواندیشی در فرهنگ یا نوآوری فرهنگی ضروری است که به یک نکته اساسی اشاره کنیم. همانطوری که در ساختار این مقاله به عناصر فرهنگی اشاره شد، می توان با یک رویکرد علمی این عناصر فرهنگی که در برگیرنده عوامل معنوی و مادی فرهنگ هستند، به دو ساخت متمایز زیر ساخت و روساخت تقسیم کرد. می توان باورها و اعتقادات دینی و ارزشهای موجود در فرهنگ را زیرساخت های فرهنگ، و عادات و رسوم و کلیه فعالیتهای مادی جامعه را روساخت فرهنگی در نظر گرفت. بنابراین بر پایه ارتباط عمیق بین ژرف ساخت و روساخت و یا رابطه علیت بین این دو ساخت، پرتویی روشن به نواندیشی فرهنگی بخشیده می شود؛ زیرا هر گونه تغییر در عادات و رسوم فرهنگی ارتباط مستقیم با زیرساخت های فرهنگی، یعنی باورها، اعتقادات دینی و ارزشهای فرهنگی دارد. بدین جهت، بدون تحول و بازنمایی در زیرساخت فرهنگی تحولی در روساخت فرهنگی صورت نمی گیرد. اگر در عادات و رسوم فرهنگی تغییراتی به وجود آید، مسلماً مقطعی و زودگذر هستند، بخاطر اینکه زیرساخت فرهنگی دستخوش تغییر و تحول نشده است. بنابراین، عادات و رسوم کماکان به حالت اولیه خویش باقی خواهد ماند. افرادی که بر تغییر پوشش یا آداب و رسوم محلی یا دیگر پدیده های فرهنگی روبنایی اصرار می ورزند، در حالی که از باورها و اعتقادات دینی جامعه مغفول مانده اند، در این تلاشها سودی نخواهند برد(جعفری،1388،ص133).

چالشها یا موانعی که در مقابل نواندیشی یا نوآوری فرهنگی وجود دارند، فراوان هستند که فقط به دو مورد اساسی اشاره می کنیم. یکی از موانع موجود در نوآوری فرهنگ ها، توجه متولیان فرهنگ به روساخت های فرهنگی و غفلت از زیرساخت های فرهنگی است. به گمان آنها، پرداز شبه مسائل فرهنگی، هرگز به نگرشهای عمیق علمی و اندوخته های تجربی جهت ارزیابی و حل مشکلات فرهنگی نیازمند نیست. آنها به ظواهر و پدیده های روساخت فرهنگی اهتمام جدی می ورزند و تمام برنامه های آنها بخاطر عدم ارتباط با زیرساخت های فرهنگی موفقیتی بدست نمی آورند، حتی باعث چالشهای جدیدی در فرهنگ می شوند که در نهایت، فرهنگشان در فرهنگ هی غالب مستحیل می شوند.

چالش مهم دیگر در روند نواندیشی فرهنگی، مواجه با فرهنگ های غالب وارداتی یا به عبارت دیگر، با هجوم های فرهنگی می باشد. اگر کارگزاران فرهنگی فاقد نگرش منطقی نسبت به فرهنگ خودی و بیگانه باشند، مسلماً در مقابله با این تهاجمات فرهنگی نتیجه سودمندی بدست نمی آوردند. زیرا، بدون توجه به زیرساخت های فرهنگی، افراد جامعه به پذیرش ابداعات جدید فرهنگ های غالب و پیشرفته که مغایر با ارزشهای انسانی است، روی می آورند و در نتیجه بر پایه نظام علیت، باورها و ارزشهای دینی آنها دچار تزلزل می شوند. از طرف دیگر، اگر افراد جامعه بیشترین وابستگی را به افکار منحط و کهنه از خود بروز دهند و متعصبانه از آنها جانبداری کنند یا از عناصر پویا در فرهنگ یعنی ایدئولوژی اسلامی که از بطن اندیشه بشر و نیازهای انسان سرچشمه می گیرد، غفلت کنند، مسلماً در این مواجهه، پذیرش فرهنگ بیگانه در آنها به سرعت شکل می گیرد و از میان اقشار جامعه، نسل جوان در این روند جزء پیشگامان جامعه خواهند بود.

نواندیشی فرهنگی در چند دهه اخیر خودش یکی از چالشها در عرصه فرهنگ جامعه ایرانی بوده است. بسیاری از اقشار تحصیل کرده در غرب بر این باور بوده اند که باید خودشان را با تحولات اجتماعی، فکری و فرهنگی جهان بخصوص غرب هماهنگ سازند و تنها روشی که در هماهنگ سازی با دگرگونی های جهانی اتخاذ کرده اند، پذیرش و ترویج آثار و محصولات فرهنگی آنها در جامعه ایرانی بوده است. در نتیجه بسیاری از زیرساخت های فرهنگی همچون باورهای دینی و ارزشهای اجتماعی را طرد و زمینه تسلط و فرهنگ بیگانه را در جامعه فراهم ساختند.

همانطوری که اشاره شد نواندیشی فرهنگی در هماهنگی با دگرگونی های فرهنگی، زمان و مکان را در می نوردد و رشد و بالندگی را برای جامعه به ارمغان می آورد اما در این فرایند زیرساخت های فرهنگی که از فطرت بشری و نیازهای اساسی انسان سرچشمه می گیرند محفوظ می مانند.

نتیجه گیری و پیشنهادات

یکی از مهمترین  وسایل و ابراز ورود مؤلفه های فرهنگی از مرکز به سایر ملل تکنولوژی ارتباطی و اطلاعاتی همچون ماهواره، اینترنت، رادیو، تلویزیون، کامپیوتر، روزنامه و ... است. رشد و گسترش صنعت ارتباطی- اطلاعاتی به مرکز این امکان را داده است که با استفاده از ابزارهای خود ارزشها، هنجارها، عقاید و مادهای متفاوت و متضاد را وارد فضای دیگر کشورها نماید. این به معنای ورود نهادی جدید در کنار سایر نهادهای جامعه پذیرکننده در فضای تربیتی جامعه است؛ نهادی ناهمخوان و ناهماهنگ با سایر نهادهای تربیتی. اولین نتیجه این اتفاق شکل دادن به شخصیت هایی دوگانه است؛ چرا که افراد در طی مراحل جامعه پذیری در معرض ارزشها، هنجارها و عقاید ناهماهنگ و گاه متضاد قرار می گیرند. درونی کردن این مؤلفه های فرهنگی دوگانه به تشکل شخصیتی دوگانه منجر خواهد شد. نتیجه شکل گیری شخصیت هایی دوگانه نیز ایجاد عدم تعادل شخصیتی ناهنجاری در افراد جامعه مخلی، بخصوص جوانان می باشد و این وضع پیامدهایی هم برای نظام اجتماعی خواهد داشت. فرد در معرض ارزشها و هنجارهای متفاوت و متضاد، شخصیتی می یابد که از یکانگی با جامعه خود برخوردار نیست. این شخصیت الگوهای فرهنگی پذیرفته شده جامعه­ خود را درونی نکرده و با آنها هماهنگی نخواهد داشت؛ لذا اهدافی را برای خود تعریف و پیگیری خواهد نمود که مغایر با ارزشها و الگوهای فرهنگی جامعه است. سرانجام شخصیتی که بایستی پیگیر اهداف جامعه خود باشد این کارکرد را به فراموشی سپرده به دنبال اهداف شخصی و ناهنجار خواهد بود. نتیجه­ کارکردی این وضع هم ایجاد عدم تعادل در سیستم اجتماع است.

جهانی شدن پیامدهایی هم برای فرهنگ بومی به همراه دارد. ورود فرهنگ مرکز با ابزار رسانه در فضای کشورها موجب ورود نهادی جدید، متمایز و ناهماهنگ با نهادهای داخلی در امر جامعه پذیری شده در این جریان اختلال ایجاد می کند. شخصیت افراد در طی مراحل جامعه پذیری شکل می گیرد و رفتارهای آنان تحت تأثیر این شخصیت است. حال چنانچه افراد در جریان جامعه پذیری در برابر ارزشها و هنجارهای دوگانه و متضاد قرار گیرند با تضادی مواجه می شوند که به دلیل عدم تحمل ذهن در پی حل آن خواهند بود. البته شکل گیری شخصیت دوگانه و اختلالات متعاقب آن پیامد کوتاه مدت مواجهه با فرهنگ متضاد است(دوره گذار)؛ چرا که در بلند مدت به دلیل افزایش تعداد شخصیت هایی با ارزشها و هنجارهای ترکیبی، فرهنگ ترکیبی یا دورگه بر جامعه غالب خواهد شد.

از آنجایی که نواندیشی علت حقیقی نوآوری فرهنگی است و زیرساخت ها عامل تمام پویایی و تحولات روساخت های فرهنگی است، در تحقق نواندیشی به پرورش انسانهای نواندیش در جامعه باید اهتمام جدی نمود به همین جهت، دست اندرکاران فرهنگی و دولتی برای تقویت روحیه حقیقت جویی، تحقیق و پژوهش در افراد جامعه و علی الخصوص در اقشار تحصیل کرده دانشگاهی برنامه ریزی دقیقی اعمال کنند. بدیهی است باروری نواندیشی های فرهنگی به محیط آرام و شرایطی مناسب و دور از هرگونه دغدغه ای نیازمند است.

راهکارهای اساسی

1) به کارگیری نیروهای خلاق و صاحب اندیشه در امور فرهنگی.

2) زدودن گرد و غبار حاشیه های سیاسی و سیاست زدگی از امور فرهنگی.

3) بسیج عمومی کلیه سازمانها و ادارات دولتی جهت تقویت نواندیشی های فرهنگی.

4) احیا و بازنگری پدیده ها و محصولات فرهنگ خودی.

5) گسترش حوزه های فرهنگی و هنری در کلیه شهرها و روستاها و احیا و تقویت ارزشهای فرهنگی.

6) تدوین اطلس های فرهنگی به صورت های متنوع و نشرشان در کشور.

7) تقویت عناصر انگیزشی نواندیشیدن در امور فرهنگی.

8) تقویت و تشویق افراد نواندیش.

9) تقویت روحیه تحقیق و پژوهش در قشر تحصیل کرده.

10) فراهم سازی زمینه های تقویت انگیزش نواندیشی.

11) ایجاد جوی سالم و آزاد و مبرا از هرگونه خودسانسوری.

12) استفاده از دستاوردهای محققین و پژوهشگران امور فرهنگی و تشویش آنها.

13) ایجاد ساختار انعطاف پذیر در امور فرهنگی و پذیرش ایده های جوانان در امور فرهنگی.

 

منابع

  1. ابوالقاسمی، محمد جواد؛ شناخت فرهنگ، تهران، عرش پروژه، 1384.
  2. الیوت، تی.اس.؛ درباره فرهنگ، ترجمه: حمید شاهرخ، تهران: نشر مرکز، 1369 .
  3. بدیع، برتران، فرهنگ و سیاست، ترجمه: دکتر احمد نقیب زاده، تهران: نشر دادگستر، 1376.
  4. توحید فام، محمد، موانع توسعه فرهنگی در ایران، مرکز بازشناسی اسلام و ایران، تهران، 1381.
  5. تیلیش(تیلیخ)، پل، الهیات فرهنگ، ترجمه: مراد فرهاد پور و فضل الله پاکزاد، تهران: طرح نو، 1376.
  6. دهخدا، علی اکبر؛ لغت نامه، تهران: مؤسسه لغت نامه دهخدا، 1341.
  7. روح الامینی، محمود؛ گرد شهر با چراغ: در مبانی انسان شناسی، تهران: عطار، 1382.
  8. روح الامینی، محمود؛ زمینه فرهنگ شناسی، تهران، انتشارات عطار، 1377.
  9. فاضلی، محمد، راهبردهای علمی توسعه فرهنگی، تهران معاونت پژوهشی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1378.
  10. فرسار، احمد؛ جامعه شناسی: اصول، مبانی و نظریه پردازان، تهران: اوحدی،1377.
  11. قرایی مقدم، دکتر امان الله؛ انسان شناسی فرهنگی (مردم شناسی فرهنگی)، تهران: ابجد، 1382.
  12. کاتک، کنرادفیلیپ؛ انسان شناسی: کشف و تفاوتهای انسانی، ترجمه: محسن ثلاثی، تهران: علمی، 1386.
  13. گیدنز، آنتونی؛ جامعه شناسی، ترجمه: منوچهر صبوری، تهران: نشر نی، 1384.
  14. مالینوفسکی، برانیسلاو؛ نظریه علمی فرهنگ و چند مقاله دیگر، ترجمه: منوچهر فرهومند، تهران: دفتر پژوهشهای فرهنگی؛ مرکز بین المللی گفتگوی تمدنها، 1383.
  15. منصور نژاد، محمد، دین توسعه فرهنگی، تهران، مؤسسه نشر علوم نوین، 1379.

 

[1] -Edward B. Tylor

[2] - Bronislaw Malinoweski

[3] - Durkheim

[4]- Cultural Innovation 

[5] -Culturol Diffusion

انتهای پیام /*