گمان به پیشرفت غرب در همه علوم
ما از اروپاییان چنان وحشت کردیم که یکسره خود را باخته و علومی که خود در او تخصص داریم و اروپاییان تا هزار سال دیگر نیز به او نرسند به سستی تلقی می کنیم کسی که منطق الشفا و حکمة الاشراق و حکمت متعالیه صدرای شیرازی دارد به منطق و حکمت اروپاییان که باز در کلاس تهیه است چه احتیاج دارد اینها گمان کرده اند که اگر مملکتی در سیر طبیعی پیشرفت کرد در سیر حکمت الهی نیز پیشقدم است و این از اشتباهات بزرگ ماست و یکی از تبهکاریهای نویسندگان مشرق اسلامی باید دانست.(1)
* * *
خیانت زمامداران
همینکه اسم مستشار امریکایی روی یک کسی آمد دیگر برای او این زمامداران بیهوش و خودسر ما خطا و اشتباه یا خیانت و دزدی قائل نمی شوند این بیدادگران خود پسند لغت عربی را که از فرهنگ خدا و دین اخذ شده و در عین حال با بهترین اسلوب و زیبایی توسعه ای بی پایان به فرهنگ ما داده به جرم آنکه به گفتۀ اینان لغت اجنبی است از کشور می خواهند بیرون کنند لکن اختیار
[[page 3]]
یک کشور را به دست مشتی اجانب می گذارند و آن را با کمال بی شرمی قدم اصلاحی می دانند این را جز بی هوشی یا خیانتکاری می توان نامید؟ (2)
* * *
مرعوب شدن در مقابل پیشرفتهای غرب
وقتی کشورهای استعمارگر با پیشرفت علمی و صنعتی یا به حساب استعمار و غارت ملل آسیا و آفریقا، ثروت و تجملاتی فراهم آوردند، اینها خود را باختند. فکر کردند راه پیشرفت صنعتی این است که قوانین و عقاید خود را کنار بگذارند! همین که آنها مثلاً به کرۀ ماه رفتند، اینها خیال می کنند باید قوانین خود را کنار بگذارند! رفتن به کرۀ ماه چه ربطی دارد به قوانین اسلامی؟ مگر نمی بینند که کشورهایی با قوانین و نظامات اجتماعی متضاد توانسته اند در پیشرفت صنعتی و علمی و تسخیر فضا با هم رقابت کنند، و با هم پیش بروند.(3)
* * *
اسرائیل دشمن استقلال کشور
اسرائیل نمی خواهد در این مملکت دانشمند باشد؛ اسرائیل نمی خواهد در این مملکت قرآن باشد؛ اسرائیل نمی خواهد در این مملکت علمای دین باشند؛ اسرائیل نمی خواهد در این مملکت احکام اسلام باشد. اسرائیل به دست عمال سیاه خود، مدرسه را کوبید. ما را می کوبند؛ شما ملت را می کوبند. می خواهد اقتصاد شما را قبضه کند؛ می خواهد زراعت و تجارت شما را از بین ببرد؛ می خواهد در این مملکت، دارای
[[page 4]]
ثروتی نباشد، ثروتها را تصاحب کند به دست عمال خود. این چیزهایی که مانع هستند، چیزهایی که سد راه هستند، این سدها را می شکند.(4)
13 / 3 / 42
* * *
شاه عامل نفی استقلال کشور
این شخص شاه است که اجانب بویژه امریکا را مسلط بر تمام شئون کشور کرده و مخازن آن را بیدریغ تقدیم آنان نموده و به آنها مصونیت داده و آنان را، حتی بر ارتش حکمفرما کرده است و ایران را مصرف کننده ای خاضع در برابر امریکا نموده است.(5)
20 / 3 / 57
* * *
اصلاحات ارضی، ضد خودکفایی
[با] اصلاحات ارضی به هم خورد اوضاع دهقانها. و وقتی که به هم خورد اوضاع آنها، چاره نداشتند که رو بیاورند به شهرستانها. آمدند شهرستانهاپ و این شد. وضع بیچاره ها اینطور شد. از آن طرف وضع زراعت ما به هم خورد. ایرانی که مرکز زراعت بود، شاید آذربایجان ایران بس بود برای ایران [و] باقی آن را باید صادر کنند، الآن به اندازۀ یک ماه، سی روز یا سی و سه روز، آنهایی که اطلاعات دارند و حساب کردند می گویند ایران به اندازۀ سی و سه روزش برای خودش چیز دارد، باقی آن را باید از خارج بیاورند!(6)
21 / 7 / 57
* * *
[[page 5]]
استعمار، مانع خودکفایی
ما یک دسته اشخاص رعیتی هستیم که می خواهیم خودمان روی زمین خودمان گندم یا جو بکاریم، و خودمان بخوریم. شمایی که آقای امریکا هستی و از آن طرف دنیا آمدی این طرف، دستت را گذاشته ای و همۀ مخازن ایران، مخازن نفت و مس و همه چیز، فولاد و همه چیز ایران را دارید می برید؛ شما دستت را بردار، ما خودمان اینها را هرجور دلمان می خواهد چه [اداره ]می کنیم. می گوید: نمی توانید! خوب به تو چه؟ من عبایم را نمی توانم درست بپوشم، به شما چه ربط دارد؟ حالا شما بیایید عبای من را بگیرید، چون من نمی توانم عبایم را بپوشم؟ و حال آنکه دروغ می گویید؛ شما نمی گذارید.(7)
29 / 7 / 57
* * *
محتوای تمدن بزرگ شاه، وابستگی همه جانبه
محتوای این «تمدن بزرگ» در ایران عبارت است از یک دسته عمله، یا به شکل عمله، به شکلِ ـ فرض کنید که ـ فرهنگی و عمال برای این اربابها، نفت را حمل کنند و بدهند به حلقوم آقای کارتر و رفقای او! عملگی کنند اینها با یک قیمت کمی، یک اجر کمی و نفتها را حمل کنند برای آنها. سد هم می خواهند بسازند باید کارشناس بیاید، اوامر کند و نقشه به قول خودشان بکشد؛ برای نقشه کشیدنش چند میلیون دلار می گیرد که یک نقشه بدهد. یک شب بنشیند، یک نقشه ای می دهد ـ یا دو شب ـ آن وقت چند میلیون دلار او می گیرد! خوب ما چی؟ شما عملگی باید بکنید! ماها عملگی باید بکنیم، ما آجر باید حمل بکنیم! کاری دیگر از ما نمی آید. چرا نمی آید؟ برای اینکه ما فرهنگ نداشتیم، ما نتوانستیم که خودمان سد خودمان
[[page 6]]
را بسازیم.(8)
11 / 8 / 57
* * *
غارت و وابستگی همه جانبه
ما ارتشمان که با مستشارهای امریکا دارد اداره می شود، پایگاههایی که در چندین جای مملکت ما درست شده است که امریکایی ها درست کرده اند، نفتمان هم که دارند آنها می خورند، گازمان هم که دارند شوروی ها می برند، ما الآن همۀ چیزهایمان مستقل و آزاد؟! و خود ایشان گفتند که لیست می فرستادند امریکایی ها، از سفارتها لیست وکلا می آمد که شما اینها را باید وکیل کنید! و چاره ای هم جز این نبود.(9)
17 / 8 / 57
* * *
ارتش وابسته، مانعی علیه استقلال
ارتش ما را در تحت حمایت خودشان قرار دادند که بر ضد ملت ما قیام کند... . در ایران، پایگاههایی درست کردند که مخالف با استقلال ما بوده است.(10)
10 / 9 / 57
* * *
گمان کرده اند گرایش به قدرتها عامل ترقی است
در سالهای طولانی، تبلیغات دامنه دار دولتهای شرق و غرب موجب این شد که ملتهای مسْلم از آنان بازی بخورند و گمان کنند که ترقیات این کشورهای ضعیف در گرایش به یکی از این دو ابرقدرت است؛ لکن به هر طرف که تمایل پیدا کردند بعد از مدتی فهمیدند که آنها جز اسیر کردن اینها و بردن خزاین و غارت کردن
[[page 7]]
مخازن آنها کار دیگری نمی کنند.(11)
19 / 10 / 57
* * *
اصلاحات ارضی زمینه ساز وابستگی کشاورزی
شما ملاحظه می کنید که وضع زراعت ما، که یکی از چیزهای بزرگ مملکت است و اقتصاد مملکت ما بسته به اوست، اینها به اسم «اصلاحات ارضی» از بین بردند و الآن کشاورزی شما ورشکسته است و شما محتاجید به اینکه از خارج همۀ چیزها را بیاورید.(12)
20 / 11 / 57
* * *
ضعف نفس در مقابل غرب
اینها همه متعهدند، همه مسلمانند، لکن ضعیف النفسند! می ترسند که مبادا یک وقت میهمانی از اجانب بیاید در کاخ دادگستری یا در کاخ نخست وزیری و آنجا ببیند که یک [محیط] محقری است؛ باید حتماً به فرم غرب باشد؟!(13)
15 / 12 / 57
* * *
آشوب و اغتشاش، تهدیدی علیه استقلال کشور
مسئله این است که اینها می خواهند که آرامش در ایران پیدا نشود، کاری انجام گرفته نشود. وقتی آرامش نشد و کار برای مردم انجام گرفته نشد، شلوغ می شود. وقتی شلوغ شد، آنها به مقاصد خودشان می رسند؛ آنهایی که اینها را مأمور کردند برای اینکه آن
[[page 8]]
کارها را بکنند به مقصد خودشان می رسند. والاّ خانه سازی برای مستضعفین و برای مردم کارمند و کارگر و سایر مردم یک چیز بدی هست؟! یک چیزی مخالف با ـ مثلاً ـ مصلحت ملت است یا نه، این موافق مصلحت ملت است؟! این را می خواهند جلوگیری بکنند. یا کشاورزی؛ آیا کشاورزی برای مملکت ما یک چیزی مضرّی است که اینها می روند نمی گذارند بشود؟ یا کار کردن در کارخانه ها؛ راه افتادن کارخانه ها، این مضر است به حال ملت؟! اینها می خواهند آشوب کنند و دنبال این آشوب ـ شاید ـ به فکر این باشند که اگر آشوب کردند، در خارج دولتهایی که می خواهند ما را بچاپند، در خارج منعکس کنند که ایران خودش را نمی تواند اداره کند، یکی باید برود اداره اش کند! یک کودتا بکنند و همان مسائل را با یک وضع بدتر از سابق پیش بیاورند و ما باز در سالهای طولانی دیگر ـ تا خدا می داند چه وقت ـ باز زیر همان چیزهایی که پیشتر بوده، باشیم.(14)
31 / 2 / 58
* * *
سنجش احکام اسلام با ملاک های غرب
هی دم از غرب چقدر می زنید! چقدر میان تهی شدید! باید احکام اسلام را با احکام غرب بسنجیم! چه غلطی است!(15)
15 / 3 / 58
* * *
کم کاری، مقدمه نفی خودکفایی
حالا باید با همت شماها، با همت همه، من که طلبه ای هستم آنقدری که می توانم، شماها که بحمدالله قدرتمند هستید، آنقدری که در قدرتتان هست، کم کاری نکنید. بی کار نباشید، کار بکنید
[[page 9]]
که مملکتتان که الآن برای خودتان است و از دست غیر نجات پیدا کرده است، مبادا یکوقتی کم کاری بشود و ما نتوانیم، شما نتوانید مملکتتان را اداره بکنید. بعد بگویند اینها احتیاج به قیّم دارند؛ احتیاج به این دارند که یک کسی دیگر بیاید اداره کند مملکتشان را.(16)
4 / 4 / 58
* * *
مواد مخدر، برنامه ای حساب شده علیه استقلال کشور
به هر حال از چیزهای مهمی که در این باب بوده همین قضیۀ مواد مخدر بود که با حساب مواد مخدره می آید، نه این است که یک قاچاقچی این کار را می کند، یا قاچاقچیهایی؛ خیر، اینها حساب دارد، اینها روی حساب فهمیدند دانشگاه را باید چه طوری نگذارند عمل بکند؛ مدارس علمی را باید چه جوری نگذارند کار بکند ـ عرض می کنم که ـ جوانها را چه جوری باید نگذارند که مفید برای جامعه باشند نگذارند رشد بکنند. یک قسمش هم همین است که با اعتیاد، با هروئین و با تریاک و با امثال ذلک این کارها را رواج بدهند. اینها یک مسائل حساب شده است؛ شما اینها را پای چهار تا قاچاقچی حساب نکنید. این «قاچاقچی بزرگها» این کارها را می کنند؛ این دستهای خارجی دارد این کارها را می کند. اینطور نیست که این مفسده هایی که الآن در ایران دارد می شود مثلاً شما این را پای یک جمعیتی حساب بکنید که شلوغکارند؛ نخیر این روی حسابِ صحیح [و ]دقیقِ پیشِ خودشان حساب شده است که باید این مملکت که بناست اسلامی بشود، و اگر ان شاءالله اسلامی بشود، دست اینها دیگر تا آخر کوتاه است، نه به نفتش می توانند دست بزنند و نه به مس اش
[[page 10]]
می توانند و نه به سایر چیزهایش.
اینها می خواهند که نگذارند این نهضت به آخر برسد.(17)
12 / 4 / 58
* * *
ایجاد بدبینی و خودباختگی در نیروی انسانی
در طول پنجاه و چند سال رژیم پهلوی کوشش شده است که مملکت ما را از هر جهت عقب بزنند.
از جهت نیروی انسانی که از همه بالاتر است که الآن باید بگردید شما، در سی و پنج میلیون جمعیت بگردید، این طرف و آن طرف، چند نفر پیدا کنید که دولت تشکیل بدهند. یک نفر بخواهید پیدا کنید رئیس جمهور بشود، باید شمع بردارید و دور همه جا بگردید و آیا چه بکنید. اینها نیروی انسانی را بکلی نه به باد دادند، منحرف کردند. یک وقت این است که نیروی انسانی به باد داده شده، یک وقت یک نیروی مقابل با نیروی انسانی درست کرده اند! یعنی انسانی که باید متکی به خودش باشد، متکی به ملتش باشد، متکی به عقایدش باشد، این را متحول کردند به یک نیرویی که متکی به غرب است؛ به یک نیرویی که خودش را از دست داده، به خیال خودش، خودش هیچ نیست؛ هر چه هست خارجی ها هستند. نه اینکه نیرو را ما از دست داده ایم، نیروی مضادّ با نیرویی که ما باید داشته باشیم به جای آن نیرو نشسته. درست یک انسانی که باید متکی به خودش باشد و به فرهنگ خودش باشد و به رژیم خودش، این را متحولش کردند به یک آدمی که بدبین شده است راجع به فرهنگ خودش؛ راجع به نیروی ملت خودش؛ راجع به همۀ اینها بدبین شده است؛ خودش را از دست داده و به جای یک انسان شرقی، یک آدم
[[page 11]]
غربی است.(18)
21 / 4 / 58
* * *
فرهنگ وابسته، ضداستقلال و خودکفایی
این مصیبت بزرگی که بر ایران و ممالک شرقی، مطلقاً، وارد شده است که گوششان به این است که غربیها چه می کنند و چه می گویند و چه عمل می کنند، و خودشان را از دست بکلی داده اند. استقلال فکری خودشان را، محتوای خودشان را، از دست داده اند. این ضرری است که بالاتر از ضرر نفت ـ و نمی دانم امثال این ـ است. این را باید فرهنگ جبران بکند که فرهنگ ما طوری باشد که بعد از ان شاءالله چند سال دیگر افرادی که از فرهنگ بیرون می آیند یک افرادی متکی به نفس که خودشان را ببینند؛ نه تبع ببینند؛ نه دنباله ببینند؛ و گمان کنند که هر چه آنها کردند، ما باید دنبال آنها باشیم. باید مملکت خودشان را و خودشان را مستقل ببینند، و خودشان اداره بکنند مملکتشان را. خودشان با استقلال فکری خودشان، دنبال مملکت و مصالح مملکت باشند.(19)
23 / 4 / 58
* * *
اسلام شناسی به سبک غربی
اسلام هم وقتی می خواهند بشناسند، با حرفهای اروپاییها می شناسند. حرفهای غربیها را می آورند. فلان غربی اسلامشناس! اسلامی که غربی ها برای ما معرفی می کنند! این برای این است که ما خودمان را باخته ایم در مقابل غرب، شرق خودش را باخته است. تا از این باختگی بیرون نیاید، تا محتوای خودش را پیدا
[[page 12]]
نکند، نمی تواند مستقل باشد.
استقلال نظامی یک مسئله است؛ استقلال فکری، استقلال روحی، مغز خود آدم مال خودش باشد، همه اش توی آن غرب نباشد، هر چه می خواهد بگوید: غرب، کی گفته، فلان فیلسوف گفته، فلان چه گفته، این تا شرقیها آن حیثیتی که خودشان داشتند ـ و یک وقتی قبلۀ همه جا بودند. آن وقتی که آنها وحشی بودند، اینها قبله بودند برای آنها.(20)
10 / 6 / 58
* * *
ما خودمان را گم کرده ایم
دردی که برای ملت ما پیش آمد و الآن به حال یک مرض، یک مرض مُزْمِن،تقریباً هست، این است که کوشش کرده اند غربیها که ما را از خودمان بی خود کنند؛ ما را میان تهی کنند؛ به ما این طور بفهمانند، و فهماندند، که خودتان هیچ نیستید، و هر چه هست غرب است و باید رو به غرب بایستید. آتاتورک ـ در ترکیه من مجسمه او را دیدم ـ دستش این طور بالا بود. گفتند او دست را بالا گرفته رو به غرب که باید همه چیز ما غربی بشود! یکی از اشخاصی که در زمان رضاشاه و بعد از رضاشاه هم بود و معروف هم بود ـ حالا من میل ندارم اسمش را ببرم ـ اولش هم معمّم بود، و بعد هم مُکَلاّ، و بعد هم در «سنا» و اینها راه داشت آن هم گفته بود که همه چیز ما باید انگلیسی بشود! این طور نقشه بوده است، این طور طرح بوده است، که ما را از خودمان بی خبر کنند و تهی کنند و به جای او یک موجود غربی درست کنند. طوری باشد که ما اسم مدرسه هم وقتی بگذاریم یکی از اسمایی که غربی ها دارند بگذاریم. اسم خیابانهایمان هم به اسماء غربی ها نامگذاری
[[page 13]]بشود. دواخانه ها و مؤسساتمان هم با آن اسماء. اگر بخواهند خیلی برایش احترام قائل بشوند، آن اسماء را داشته باشد! کتابهایی که در این نیم قرن نوشته شده است، استشهاد صاحب کتابها همه به حرفهای غربی ها هست. اگر یک مطلبی را می خواهند بگویند، دنبالش می گویند این را هم گفته است، و یکی از فلاسفۀ غرب را اسم می برند. هم آنهایی که کتاب می نویسند از خودشان بی خبر شده اند، و هم ماها و مردم از خودمان تهی شده ایم و به جای یک موجود شرقی اسلامی، یک موجود غربی بر ما تحمیل شد خودمان را گم کرده ایم؛ و به جای مغز شرقی، مغز غربی نشسته است. تا استشهاد به آنها نباشد، مشتری کم می شود. کتابها بخواهند مشتری زیاد داشته باشند، مؤسسه ها بخواهند زیاد مشتری داشته باشند، دواخانه ها بخواهند که زیاد به آنها توجه بشود، اسماء غرب را باید بگذارند رویش تا اینکه مشتری پیدا بکنند. استشهاد به کلام غربی ها بشود تا اینکه مردم توجه به کتاب پیدا کنند. این یک مرضی است در شرق، یک مرضی است. که تا این مرض هست شرق نمی تواند صحیح باشد. تا این مرض هست، شرق؛ انگل است؛ تَبَع است. تا ما یکیمان مریض می شود، فوراً راه می افتد به انگلستان، به فرانسه، به امریکا.
در زمان محمدرضا، در ذهنم این است که یک لُوزه ای می خواستند، یکی از این بچه های آنها بود ـ حالا درست یادم نیست ـ لُوزَتَیْن را می خواست عمل کند. می گفتند از خارج باید بیاید. نه اینکه اینجا طبیب نبود؛ طبیب بود؛ لکن هم طبیب و هم آن که محتاج به طبیب است از خودشان بی خبر بودند؛ خودشان را نمی شناختند؛ هر چه می شناختند غرب را می شناختند. الآن هم
[[page 14]]
هر که مریض می شود، در عین حالی که در اینجا طبیب متخصص هم هست، همان طبیب متخصص هم که این معنا را می تواند عمل بکند، لکن از باب اینکه مغزش غربی شده است، می گوید ببرید او را انگلستان.
چند روز، چند وقت پیش از این، چند تا از اطبا اینجا بودند و من راجع به همین مسائل که خوب، چه شده است که ـ من این طور می گفتم ـ نگذاشتند طبیب پیدا بشود در ایران و از این جهت است که می برند به خارج. او می گفت که نه، ما طبیب هستیم. اینها را هم که به خارج می برند، در خارج هم اطبای ایرانی زیاد هستند و بسیاری از اینها را هم، همان اطبای ایرانی معالجه می کنند! گفتم خوب، بدتر! برای اینکه شما حالا طوری شده اید که دیگر خودتان هم نمی توانید خودتان را بفهمید؛ خودتان را گم کردید؛ به جای خودتان یک موجود غربی نشسته است. فلاسفۀ غرب الآن هم محتاج به این هستند که از فلاسفۀ شرق یاد بگیرند. کتابهای ابوعلی الآن هم، من گمان می کنم تا چند وقت پیش از این و الآن هم همین طور، مورد استفادۀ اطبای غرب است. قانون بوعلی رسماً تدریس می شده آنجا؛ استفاده از آن می شده. لکن این تحفۀ شرقی رفته غرب، غرب از آن استفاده کرد و ما خودمان گم کرده ایم خودمان را، بوعلی را نمی شناسیم.(21)
12 / 6 / 58
* * *
ظلمت بودن غربزدگی
تمام توجه های به عالم طبیعت ظلمت است. همۀ غربزدگیها ظلمت است. اینهایی که توجهشان به غرب است، توجهشان به اجانب است، قبله شان غرب است، رو به غرب توجه دارند، اینها
[[page 15]]در ظلمات فرو رفته اند؛ اولیایشان هم طاغوت است.
ملتهای شرقی که به واسطۀ تبلیغات داخل و خارج، به واسطۀ تعلیمات عمّال داخلی و خارجی، رو به غرب آورده اند و قبلۀ آمالشان غرب است و خودشان را باخته اند و نمی شناسند خودشان را، مَآثِر و مَفاخِر خودشان را گم کرده اند و خودشان را باخته اند و گم کرده اند و به جای آنها یک مغز غربی نشسته است، اینها اولیایشان طاغوت است؛ و از نور به ظلمات وارد شده اند. و همۀ بدبختیهای شرقیها هم، از آن جمله ماها، همۀ گرفتاریهای ما و بدبختیهای ما هم، همین است که خودمان را گم کردیم، یک کس دیگر به جای ما نشسته است ولهذا می بینید که هر چیزی که در ایران هست تا یک اسم غربی نداشته باشد رواج ندارد. داروخانه هم باید اسم غربی داشته باشد. کارخانه های ما هم که پارچه می بافند باید آن حاشیه اش خط غربی باشد؛ اسم غربی هم رویش بگذارند. خیابانهایمان هم باید یک اسم غربی داشته باشد. همه چیزمان باید رنگ غربی داشته باشد. کتاب هم که می نویسند همین کتاب نویسها، همین روشنفکرها، بعضیشان کتاب هم که می نویسند، یا یک اسم غربی روی آن می گذارند؛ یا مطالب را وقتی ذکر می کنند، استشهاد می کنند به قول یک نفر غربی. عیب هم این است که هم آنها غربزده هستند، و هم ماها! اگر کتابها آن اسمها را نداشته باشد، اگر فاستونی آن اسم را نداشته باشد، اگر دواخانه آن اسم را نداشته باشد، کمتر به آن توجه می شود. وقتی به کتاب زیاد توجه می شود که از اول که انسان وارد می شود هی اصطلاح غربی ببیند؛ هی الفاظ غربی ببیند. الفاظ خودشان را فراموش کنند؛ لغت خودشان را فراموش کنند؛ مفاخر خودشان را بکلی فراموش کرده اند؛ دفن کرده اند؛ و به جای آن دیگران را
[[page 16]]
نشانده اند. اینها همه ظلمتهایی است که طاغوت ما را از نور به این ظلمتها وارد کرده است.
همین طاغوت زمانهای اخیر، زمانهای ما، همینها، دامن زدند به این غربزدگی. هر چیزی را به غرب نسبت داده اند. هر مطلبی را از غرب گرفته اند. هر مَفْخَری را از غرب گرفتند و به خورد ما دادند. دانشگاههای ما هم در آن زمان دانشگاههای غربی بود. اقتصادمان هم غربی؛ فرهنگمان هم غربی. اصل خودمان را بکلی از یاد بردیم؛ و به جای خودمان یک موجود غربی نشاندیم. به مجرد اینکه یک کسی مریض می شود، می گویند باید برود انگلستان، باید برود اروپا، با اینکه اطبا اینجا هم هست.(22)
17 / 6 / 58
* * *
هیچ انگاشتن خود
در آن زمانِ جوانی، من یادم هست که چشم من ضعیف شد، که الآن هم ضعیف هست. و در آن وقت امین الملک ـ خداوند رحمتش کند ـ طبیب چشم بود. من رفتم تهران برای اینکه چشمم را معالجه کنم. یک کسی که با ما آشنا و با او آشنا بود گفت برویم پیش امین الملک. و ایشان نقل کرد ـ آن آقا نقل کرد ـ که فلان الدوله چشمش [ضعیف ]شده بود، رفته بود اروپا پیش اطبای آنجا. آنجا پیش آن طبیبی که رفته بود، پروفسوری که رفته بود، گفته بود که اهل کجا هستی؟ اهل ایران، تهران. گفته بود مگر امین الملک نیست آنجا؟ گفته بود یا هست، یا نمی شناسیم. آن طور که آن آقا نقل می کرد، گفته بود امین الملک از ـ مثل اینکه همچو چیزی از ما بهتر است. طبیب خوب داریم، لکن مغزهایمان مغزهای غربی شده است، خود طبیبها هم همین طورند. خودشان هم وقتی پیش
[[page 17]]خودشان بروید می گویند دیگر باید بروی اروپا. برای اینکه خودشان هم مغزشان این طوری شده، خودشان را گم کرده اند. قدرت را از دست داده اند. حیثیت [و ]ملیت خودشان را از دست داده اند؛ و [از] دست داده ایم همه مان.
تا این ملت از این غربزدگی بیرون نیاید استقلال پیدا نمی کند. تا این نویسنده های ما کتابهایشان به این وضع است که هر مطلبی که مال خود ما هم هست وقتی بخواهند بیان بکنند استشهاد به قول فلان خارجی می کنند، فلان غربی می کنند، تا از این وابستگی شماها در نیایید، استقلال پیدا نمی کنید. تا این خانمها ـ شما را نمی گویم. شما توده هستید، آن خانمها را می گویم ـ تا اینها توجهشان به این است که فلان چیز باید، فلان مد [باید ]از غرب به اینجا بیاید، فلان زینت باید از آنجا به اینجا سرایت بکند، تا یک چیزی آنجا پیدا می شود اینجا هم تقلید می کنند، تا از این تقلید بیرون نیایید، نه می توانید آدم باشید؛ و نه می توانید مستقل باشید. اگر بخواهید مستقل باشید، اگر بخواهید شما را به اینکه یک ملتی هستید بشناسند و بشوید یک ملت، از این تقلید غرب باید دست بردارید. تا در این تقلید هستید، آرزوی استقلال را نکنید. تا این نویسنده های ما، نویسندگان ما، همۀ حرفهایشان غربی است، این را دست از آن برندارند، امید نداشته باشند که ملتشان مستقل بشود. تا این اسمهایی که در خیابانها و در داروخانه ها و در کتابها و در پارچه ها و در همه چیزتان، فقط مساجد است که اسماء خارجی را ندارند! آن هم برای اینکه روحانیون تا حالا به حسب نوعشان آن جور نشده اند؛ و الاّ همه چیز باید یک اسم غربی داشته باشد. هم آنهایی که می نویسند اسم غربی می گذارند؛ هم شما که می خواهید بخوانید. اینهایی که می خواهند بخوانند تا یک
[[page 18]]
اسم آن طور نباشد به آن اقبال نمی کنند. وَالَّذینَ کَفَرُوا أَوْلِیٰاؤُهُمُ الطّٰاغُوتِ آنهایی که کافر هستند، کفران نعمت خدا را می کنند؛ مستور است واقعیات پیش آنها، در سطح و در تیرگی هستند، که اینها اولیایشان طاغوت است. کار طاغوت چیست؟ یُخْرِجُهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمٰاتِ از نور، از نور مطلق، از هدایت، از استقلال، از ملیت، از اسلامیت، اینها را بیرون می کند و وارد می کند در ظلمتها. در این ظلمات اینها را وارد می کنند.
ماها الآن خودمان را گم کردیم، مفاخر خودمان را الآن گم کردیم. مَآثِر خودمان را گم کردیم. تا این گم شده پیدا نشود، شما مستقل نمی شوید، بگردید پیدایش کنید، بگردید شرق را پیدا کنید. تا ما این طور هستیم، تا نویسنده های ما آن طور است، تا روشنفکرهای ما آن طور فکر می کنند، تا آزادیخواهان ما آن طور آزادی غربی را می خواهند، همین است که هست.(23)
17 / 6 / 58
* * *
غربزدگی مانع استقلال کشور
اگر ما این وابستگیهای معنوی را، این وابستگیهایی که جوانهای ما را و دانشگاه ما را و همه چیز ما را به صورت غربی درآورده بود، اینها را اگر برگرداندیم به حال خودش، و پیدا کردیم خودمان را، می توانیم یک ملت مستقل باشیم و یک ملت آزاد باشیم، پیوند به غیر نداشته باشیم، و خودمان سرپای خودمان بایستیم و کارهای خودمان را خودمان انجام بدهیم، و اما اگر چنانچه از این معنا
[[page 19]]
غفلت بشود و باز همان خیالات و همان بساط غرب در اینجا باشد، امید اینکه بتوانیم ما مستقل باشیم و بتوانیم آزاد باشیم، آزاد فکر بکنیم، آزاد عمل بکنیم، این امید دیگر نیست.
بر همۀ ماست که از این غربزدگی بیرون بیاییم؛ افکارمان را عوض بکنیم، اعمالمان را عوض بکنیم، وضعیت فرهنگمان عوض بشود.(24)
22 / 6 / 58
* * *
غربیها مطلب مفید به ما نمی دهند
آقایان در محیط خودشان، شما در محیط خودتان، این شغلی که آدمسازی است، آدمسازی کنید.
متبدل کنید این جوانهایی که متوجه شدند که هر چه هست از بیرون می آید برای ما. از بیرون می آید، اما آنهایی می آید که تباه می کند ما را. آنها هیچ وقت یک مطلبی که برای ما فایده داشته باشد، هیچ وقت این را به ما نمی دهند. آنها هر کاری بکنند یک کاری انجام می دهند که برای ما مفید نباشد، یا مضر باشد. باید در فرهنگ توجه به آن داشته باشید، و کوشش بشود که خودتان را پیدا کنید. ما گم کردیم خودمان را. ما تمام مفاخر شرقی را کنار گذاشتیم، و هِی رفتیم سراغ مَفاخر غرب. آن هم نه آنی که آنها دارند؛ آنی که به ما می دهند. اگر آنی بود که آنها داشتند، بسیار خوب، آنها هم در جهات طبیعی جلو هستند. اما آنی که به ما تحویل می دهند، آن مستشاری که می آید اینجا می خواهد فرض کنید فرهنگ ما را درست کند، این نمی خواهد برای ما فرهنگ درست کند؛ این می خواهد یک فرهنگ غربی برای ما درست کند که در خدمت غرب باشد و آن هم مستشاری که می آید نظامی را
[[page 20]]
می خواهد درست کند آن هم نه یک نظامی می خواهد درست کند که در خدمت اسلام باشد، در خدمت مسلمین، در خدمت ملت باشد. آن می خواهد یک چیزی درست بکند که اگر همه چیز ما را هم بردند، یا مؤیِّد باشد، یا کار نداشته باشد. هر چه از غرب برای ما می آید، یا از شرق می آید که سوغات برای ما می آورند، آنهایی است که ما را تباه کرده است و می کند.(25)
28 / 6 / 58
* * *
تعلیم و تربیت ما، وابسته بوده است
این معنا، که با تبلیغات به ما تحمیل شده ـ تبلیغات دامنه داری که در چند قرن کردند و اخیراً زیاد شده است ـ که خودتان هیچ چیز نیستید، و هر چه هست آن شرق و غرب است. به جوانهای ما این را تحمیل کردند.
این جوانهای ما، این جوانهای گول خوردۀ ما، خودشان را گم کردند. الآن خودشان، خودشان نیستند. مغز اینها شده یک مغز شرقی یا یک مغز غربی. بیش از این نمی توانند ادراک کنند، نمی توانند بفهمند، که ما هم خودمان کشوری هستیم؛ و ما هم خودمان باید استقلالی داشته باشیم؛ و ما خودمان هم فرهنگی باید داشته باشیم؛ و فرهنگ ما فرهنگ غنی است، نمی توانند اینها ادراک کنند. و این برای این است که این قدر از بچۀ این قدری که توی جامعه آمده است، در ظرف این 50 سال پنجاه و چند سالی که ما شاهدش بودیم، این بچۀ کوچک تا آن آخر، تمام تعلیم و تربیتش، تعلیم و تربیت فرهنگ خارجی بوده. فرهنگ از خودمان نبوده، تعلیم و تربیت این بوده، وابستگی بوده. مغزهای این بچه های ما را از کوچکی وابسته تربیت کرده اند، تا رسیده اند به
[[page 21]]
جوانها که حالا می بینید که همین جوانها نمی توانند تفکر کنند که ما خودمان آدمیم. می گویند حتماً باید یا وابسته به مثلاً فلان مملکت باشیم، یا وابسته به فلان مملکت.(26)
28 / 6 / 58
* * *
خود کم بینی و عدم باور خود
بالاتر فاجعه ای که برای این ملت اتفاق افتاده است در این ظرفهای طولانی، این است که فکرشان عوض شده است. یک فکر غربی شده است فکرشان، توجهشان، همه به این است که ما خودمان چیزی نداریم، از خارج باید بیاید. اینها باید علاج بشود، به آنها فهمانده بشود که ما خودمان همه چیز داریم، غرب به ما محتاج است، نه ما به او. این احتیاج است که آنها را وادار می کند که با همۀ قوا طرفداری از محمدرضا بکنند، برای اینکه می بینند محتاج به او هستند، محتاج به این هستند که به این مملکت تسلط پیدا بکنند و از ذخایر این مملکت ببرند. مملکت ما یک مملکت غنی ای است، یک مملکتی است که همه چیز خودش را می تواند اداره بکند. وسعتش وسعتی است که برای ـ از قراری که احتمال می دهند ـ برای صد و پنجاه میلیون جمعیت کافی است و ذخایرش ذخایر بسیار ارزنده است و امیدوارم که ذخایر انسانی اش هم رشد پیدا بکند و انسانها انسانهای رشید بشوند. آنهایی که، خواهرهایی که تاکنون داخل در مسائل روز نبودند داخل بشوند، قشرهایی که فکر نمی کردند در این امور به فکر بیفتند. اشخاصی که با قلم و قدم خودشان غربی فکر می کردند و دعوت به غرب می کردند به خود بیایند و دعوت بکنند به آن چیزهایی که ما داریم. ما همه چیز داریم. فرهنگ ما فرهنگ غنی است. مملکت ما مملکت غنی
[[page 22]]
است. مُنتها نگذاشتند که این امور تحقق پیدا بکند.(27)
29 / 6 / 58
* * *
وابستگی سیاسی، نتیجه عدم خودکفایی
اگر چنانچه ما احتیاج داشته باشیم در ارزاقمان به خارج، این وابستگی برای ما اسباب این می شود که در امور سیاسی هم وابسته باشیم. و ما باید وابستگیمان را از اجانب و غرب و شرق قطع کنیم. اگر ما بخواهیم که مملکتمان یک مملکت مستقلِ آزادِ مال خودمان باشد، باید در این اموری که مربوط به اقتصاد است، مربوط به فرهنگ است، مربوط به امور دیگرِ کشور است، خودمان فعالیت کنیم، و ننشینیم دیگران انجام بدهند.(28)
6 / 8 / 58
* * *
دیگران به ما فرهنگ نمی دهند
حالا چه شده است که ما حالا باید بعد از اینکه تمدن از شرق طرف غرب رفته، شرق تمدن را صادر کرده به غرب، حالا ما به واسطۀ یک کارهای ناشایسته ای باید عقب افتاده باشیم و دستمان را طرف غرب دراز کنیم.
باید شرق سر جای خودش بایستد و خودش را بیابد. تبلیغات زیاد، اسباب این شده است که شرق خودش را گم کرده، ما خودمان را گم کردیم. هر چیز را صحبت می شود، می گوید باید شما ببینید. اسمائی که در اینجا متعارف بود، می گذاشتند، داروخانه باید اسمش اروپایی باشد؛ خیابان هم باید اسم یکی از اروپاییها یا امریکاییها تویش باشد. هر جا می رفتی باید این باشد. اجناس هم که درست می کردند، خود ایران جنس می بافت، بعد
[[page 23]]
آن کنارش باید خط انگلیسی باشد، یا خط لاتین باشد، تا بگویند از انگلستان آمده است این! گم کردیم ما خودمان را. باید پیدا کنیم خودمان را، باید از همۀ این خیابانها، از همۀ این داروخانه ها، از همۀ این مؤسسات، این اسماء نحس ِ خارجیها زدوده بشود. چیزهایی که مربوط به رژیم خارج است، طاغوتی است، تمام اینها باید زدوده بشود. تا اینکه کم کم افکار متوجه خودمان بشود که ما خودمان دارا هستیم؛ و فرهنگ دارد شرق؛ فرهنگ غنی دارد. کسی که فرهنگ غنی دارد چرا برود سراغ دیگران و از دیگران بخواهد فرهنگ را بگیرد؟ و دیگران هم به ما فرهنگ نمی دهند. نافرهنگی می دهند! دیگران به ما نخواهند یک مطلبی که به درد ما بخورد به ما بدهند. آنها چیزهایی که به درد خودشان نمی خورد به ما می دهند. شواهد زیاد است در اینکه هر چه به درد خودشان نمی خورده است اینجا فرستادند، در صورتی که آن چیزها ممکن است تباه کند ما را. (29)
6 / 8 / 58
* * *
خیال می کنیم همه چیز از غرب است
باید ما، نه ما تنها، شرق باید، شرق که خودش را که گم کرده پیدا کند. اینها با تبلیغات خودشان ما را همچو به غرب برگرداندند و غربزده کردند که همه چیز خودمان، همۀ مفاخر خودمان، یادمان رفت، برای خودمان دیگر چیزی قائل نیستیم. همین چند روز پیش از این یک آقایی ـ که من نمی شناسمش ـ آمد اینجا نشست همچو تُند تُند هِی شروع کرد گفتن که آقا ما محتاجیم به آنها، ما محتاجیم به آنها، ما از آنها همه چیز باید بگیریم! من اصلاً جوابش را ندادم. یک همچو مغزهایی است! ما تا نفهمیم که محتاج به آنها نیستیم،
[[page 24]]
نفهمیم که آنها محتاج به ما هستند نه ما محتاج به آنها، نمی توانیم اصلاح بشویم. شرق همه چیز دارد. فرهنگش از فرهنگ غرب بهتر است، فرهنگ غرب از شرق رفته است، همه چیزش از غرب بهتر است، فقط تُهیش کردند از خودش. فقط تبلیغات دامنه داری که به وسیلۀ نوکرهای اینها ـ که الآن هم موجودند در مملکت ما، الآن هم با صورتهای مختلف در مملکت ما موجودند، و مع الأسف اشخاصی دامن می زنند به اینکه اینها را بزرگ کنند ما را از خودمان تهی کردند به طوری که ما خیال می کنیم هر چیز که هست از آنجاست. ما تا خودمان را پیدا نکنیم، تا شرق خودش را پیدا نکند، تا این گمشده پیدا نشود، نمی توانیم سر پای خودمان بایستیم. باید از مغزهای ما اسم «غرب» زدوده بشود.(30)
7 / 8 / 58
* * *
غیر مفید بودن مرسولات غربی
شرق باید درِ غرب را ببندد؛ در غرب را به روی خودش ببندد. تا غرب راه به اینجا دارد، شما به استقلال خودتان نمی رسید. و تا این غربزده هایی که در همه جا موجودند از این مملکت نروند یا اصلاح نشوند، شما به استقلال نخواهید رسید. اینها نمی گذارند، ما باید خودمان را پیدا کنیم تا بتوانیم سرِ پای خودمان بایستیم و بفهمیم ما هم موجودی هستیم.
غرب به ما یک چیزی که مفید به حال ما باشد نخواهد داد و نداده است. غرب هر چه به این طرف فرستاده آنهایی بوده که برای خودش مفید نبوده است؛ حالا مُضرِّ به حال ما باشد یا نباشد مطرح نیست.
من این را مکرر گفته ام، و از بس متأثر شده ام این را باز مکرر
[[page 25]]
می کنم، که در چند روز پیش از این، چند وقت پیش از این، در مجله، در روزنامه، خواندم که دواهایی که در امریکا قدغن شده است که استعمال بکنند آنجا لکن مجازند که به دنیای ثالث بفرستند! شما ببینید با ما اینها چه نظری به ما می کنند! ما را مثل یک موجود زنده شاید فرض نمی کنند! والله برای هر موجود زنده، انسان اینطور حاضر نیست که یک دوایی که مُضر است بفرستد و به حیوان بدهد. شما ببینید که ما با چه موجوداتی مقابل هستیم! با چه موجودات کثیفی در امریکا ما مواجه هستیم. امریکا و ـ ملت را نمی گویم، دولت را می گویم ـ دولتهای ابرقدرت با ما چه معامله می کنند. و ما باز خاضع آنها هستیم! باز برای آنها کار می کنیم.(31)
7 / 8 / 58
* * *
تبلیغات دشمنان علیه خودکفایی
خوب پیش هم هِی می گفتند نمی شود با این قدرتها، نمی شود با این قدرتها درافتاد، بیایید بسازیم، بیایید بسازیم. لکن شما دیدید وقتی ملت خواست، شد. وقتی یک ملتی یک چیزی را می خواهد، می شود، خدا همراهش است. همان طوری که آنوقت می گفتند نمی شود این قدرت را به هم زد، و شما عمل کردید و شد، حالا هم که می گویند ما نمی توانیم مثلاً خودکفا بشویم راجع به چیزها. نخیر، می توانیم، و باید همت کنیم و بشویم.(32)
11 / 8 / 58
* * *
اسلام را گم کرده ایم
مع الأسف در بین خود جمعیتهای اسلامی، جمعیت شرقی، در مملکت ما، در مملکت شما، موجودهایی هستند که یا باورشان
[[page 26]]آمده است حرفهای اینها را، که [باید ]آدم بگوید اینها بسیار عقب مانده اند از حیث افکار. یا باورشان نیست، لکن برای آنها کار می کنند که باید بگوییم خیانتکارند. در بین ما هست در بین شما هم هست افرادی که همان مسائلی که آنها می خواهند، همان مسائلی که در غرب گفته می شود، آنها در بطن جامعۀ خودشان طرح می کنند و می گویند، همان طوری که مطبوعات امریکا مطبوعاتی [است] که تحت نظر مستقیم صهیونیسم هستند، همان مطالبی را که آنها می نویسند، نویسنده های ما بعضیشان، و گوینده های ما بعضیشان همان مسائل [را می نویسند.] در ممالک شما هم هست.
ممالک شرق، ممالک اسلامی، تا اسلام را نیابند، نمی توانند زندگی شرافتمندانه بکنند. مسلمین باید اسلام را پیدا کنند. اسلام از دستشان فرار کرده بود. ما الآن اسلام را نمی دانیم چیست. این قدر به مغز ما خوانده است این غرب و این جنایتکارها، که اسلام را ما گُمَش کردیم. تا اسلام را پیدا نکنید نمی توانید اصلاح بشوید. از آن مرکز، که کعبۀ معظّمه است و مرکز اجتماع مسلمین است در هر سال، گرفته تا آخر بلاد مسلمین، اسلام گُم است پیششان، نمی دانند چیست. و لهذا مسلمین جمع می شوند در مکۀ معظّمه، در یک محلی که خدای تبارک و تعالی آن محل را قرار داده برای اجتماع مسلمین، اجتماع معنوی مسلمین جمع می شوند و نمی دانند چه می کنند؛ استفادۀ اسلامی از آن نمی کنند. یک همچو مرکز سیاسی را متبدلش کردند به یک اموری که اصلاً غفلت از همۀ مسائل مسلمین [است. ]باید اسلام را پیدایش کنند. مسلمین اگر حج را پیدا کنند، اگر آن سیاستی که در حج به کار رفته است از طرف اسلام، همان را پیدا کنند، کافی است برای اینکه استقلال
[[page 27]]
خودشان را پیدا بکنند، ولی مع الأسف ما گم کردیم اسلام را. آن اسلامی که الآن دست ماست که بکُلّی از سیاست جدایش کردند؛ سرش را بریدند. آن چیزی که اصل مطلب است از آن بریدند و جدا کردند، و مابَقیش را دست ما دادند. همان ما را به این روز نشانده است که ما نمی شناسیم سَرِ اسلام را، ما نمی شناسیم. ما تا پیدا نکنیم اسلام را، تا همۀ مسلمین پیدا نکنند اسلام را، نمی توانند به مَجْد خودشان برسند.(33)
11 / 8 / 58
* * *
خواست غرب در بی هویت کردن ما
این آقایانی که هی می روند سراغ اینکه ببینیم چطور یک [قانونی] باشد، پسند غرب باشد، پسند غرب آن است که ما همه چیزمان را تقدیمشان بکنیم و بیچون و چرا، این پسند غرب است. اگر آقایان این را می خواهند، این پسند ملت ما نیست. و اگر آقایان یک چیزی خیال می کنند که در غرب خبری است، بدانند که در غرب خبری نیست جز جنایت، جز خیانت. من ملتشان را نمی گویم، ـ این ... «دولتهایشان».(34)
24 / 8 / 58
* * *
توطئه ها تهدیدی علیه استقلال کشور
توطئه ها در کار است که نگذارند شما جوانها به رشد انسانی خودتان برسید و این کشور، یک کشور مستقل آزاد باشد.
آنهایی که از این مملکت، از این کشور استفاده می بردند و همۀ منافع شما را می بردند و می خوردند و خرج عیاشیها می کردند، آنها باز مشغول توطئه هستند که نگذارند این کشور حال آرامش
[[page 28]]
پیدا کند. و وقتی که آرامش پیدا نکند، نمی شود که اصلاحش کرد. و اگر اصلاح نشود ممکن است که باز به حالهای سابق برگردد. از این جهت باید با بیداری، همه جوانهای محترم عزیز با بیداری توجه داشته باشند که اینهایی که در بین جمعیتها می آیند و می خواهند با اظهار اسلامیت، با اظهار اینکه ما برای کشورمان دلسوز هستیم، مانع بشوند از اینکه مردم کار بکنند، کشاورزها کشاورزی بکنند، کارخانه ها کار بکنند، اینها دوستان شما نیستند. اینها همانهایی هستند که می خواهند نگذارند مملکت شما، کشور شما مستقل بشود.(35)
7 / 10 / 58
* * *
قبـله ما، غرب شده بود
می خواهند وابسته به غیر باشند. ما را وابسته کردند. از همه بالاتر این است که فرهنگ ما را وابسته به غیر کردند. مغزهای ما را وابسته کردند به غیر. ما عقیده مان این شده است که غیر از غرب دیگر کسی نیست. جایی نیست که بشود [به آن اعتماد کرد] ما باید وابسته باشیم یا به شرق و یا به غرب. آدم خوبهای ما می گفتند به غرب وابسته باشیم. برای اینکه این مقدار ادراکشان نبود که نه، ما می توانیم خودمان بایستیم کار بکنیم. خودمان می توانیم سرپا بایستیم. ما ترجیح می دهیم به اینکه از این تمدنی که ما را فاسد دارد می کند دست برداریم و برسیم به یک زندگی بسیط انسانی.
اگر ما یک همچو [استقلال فکری] پیدا بکنیم، و از این تمدن مفسد و فاسد پشت بکنیم به آن، خودمان کم کم خودکفا خواهیم شد. آنچه که ما را نمی گذارد به اینکه در هر قشری که داریم خودکفا باشیم، بستگی، وابستگی است که ما به آنها داریم. وقتی
[[page 29]]بنا شد که قبلۀ یک ملتی غرب شد، رو به آنجا می ایستد و حرف می زند. آتاتورک عکسش را، عکسش را من در آن وقت که در ترکیه بودم، من مجسمه اش را دیدم که مجسمه اش این بود، دستش را اینطور دراز کرده بود. گفتند آنهایی که آنجا بودند، که دستش را طرف غرب دراز کرده است و می گوید که همه چیز از آنجا باید باشد. و یکی از به اصطلاح دانشمندان ما که در زمان سابق بود و بعد هم فوت شد، او در ایران گفته بود که ما تا همه چیزمان انگلیسی نشود نمی توانیم درست کنیم خودمان را. یک همچو مغزهایی که همه چیز را از آنجا می دانند. و مع الأسف دامن زدند تمام تبلیغاتی که بوده است در عرض این سالهای طولانی، دامن زدند به اینکه به ما باور بدهند ـ به ما ـ و تحمیل کنند به ما که خودمان آدم نیستیم. تحمیل کردند به ما، تا یکی دلش درد می گیرد برود اروپا. یکی می خواهد چند تا کلمه چیزی یاد بگیرد برو اروپا. شما اگر اینهایی که رفتند اروپا و تحصیل به خیال خودشان کردند بیاورید با آن کسی که صحیح در اینجا تحصیل کرده باشد، البته اینجا هم تحصیل صحیحی برای ما درست نکردند، اگر مقایسه کنید می بینید که اینکه رفته اروپا، رفته تفریح بکند، رفته کاغذ بگیرد بیاید اینجا، تحمیل مردم بشود، اجازه بگیرد؛ اجازۀ تحمیل به مردم. این دیپلمی را که به جوانهای ما می دهند خیلی آسانتر و زودتر است از آنکه به خودشان می دهند. برای اینکه خودشان می خواهند دانشمند بشوند، ما را می خواهند نگذارند. ما را همچو کردند که هرچه هست از آنجاست و خودتان هیچ چیز نیستید.
این را باید به خودمان اثبات کنیم که ما هم آدمیم. که ما هم هستیم در دنیا. که شرق هم یک جایی است. همه اش غرب نیست.
[[page 30]]
شرق هم یک جایی است که خزائنش بیشتر از همه جا و متفکرینش بیشتر از همه جا بوده است. تا آن وقتی که ما را اسیر کردند، طب از شرق رفته به غرب، تمدن از شرق رفته به غرب، لکن مع الأسف قضایا چه شده است، و دسته بندیها چه جور بوده، و تبلیغات چه بوده است که ما را به عقب زدند، به طوری که ما دیگر خودمان را هیچ می دانیم. این را کراراً من گفتم. فاستونی را در کارخانۀ اصفهان می بافند، پشتش می زنند انگلیسی! برای اینکه تا انگلیسی نباشد بازار هم نمی خرد آن را. من و شما هم نمی خریم. باید انگلیسی باشد تا بخرید. خیابانهای ما اگر بخواهد [رونق داشته ]باشد، خیابان روزولت؛ آن روزولتی که ما را به این مصیبت نشاند و آمدند این مرد را، به قولی که خودش گفت: «صلاح دیدند که من باشم اینجا». و خدا لعنتشان کند که همچو صلاحدیدی را کردند. باز خیابان باید خیابان روزولت، خیابان چرچیل، خیابان کذا. شما بروید بگردید در همۀ خیابانهای غرب. من که نمی دانم، اما من گمان ندارم که اسم یکی از سلاطین ما مثلاً ... در آنجا باشد، مگر اینکه بخواهند بازی بدهند ما را.(36)
14 / 10 / 58
* * *
شرق مکتبش را گم کرده است
باید عرض کنم که تا ملت شرق خودش نفهمد این معنا را که خودش هم یک موجودی است، خودش هم یک ملتی است، شرق هم یک جایی است، نمی تواند استقلال خودش را به دست بیاورد. اینها در طول زمانهای بسیار طولانی با تبلیغات بسیار زیاد، حتی به دست خود قشرهای ملتها، خود حکومتها، طوری کردند که ملت شرق خودش را بکلی در مقابل غرب و در مقابل
[[page 31]]
ابرقدرتها باخته است و گم کرده خودش را، مکتبش را گم کرده.
مکتب بزرگ اسلام که رأس همۀ مکاتب است، و در شرق است، شرق او را گم کرده است. تا این مکتب را پیدا نکند شرق و نفهمد مکتبش چه است و خودش چه است و خودش هم یک موجودی است و کشورش هم یک کشوری است، نمی تواند مقابله کند با غرب. برای اینکه هر جور مقابله ای که بکند، آنها روی آن تبلیغاتی که دارند این مقابله را خنثی می کنند. شماها فکر این بکنید که مملکت خودتان را هر کدام در هر جا که هستید بیدار کنید ملت خودتان را. ملت خودتان را بفهمانید که شما هم یک موجودی هستید. شما هم مکتب دارید. شما هم ذخایر دارید. شما هم همه چیز دارید. و آنها از دست شما همه چیز را گرفته اند. و از همه بالاتر اینکه انحراف در ملتها پیش آوردند. جوانها را منحرف کردند. یک انحراف، انحراف مکتبی است که مکتبهای خود شرق را، مکتب بزرگ اسلام را منحرفاً به مردم تحویل دادند. عرضه کردند. آنکه اسلام است نبود و چیز دیگری مبتذل در دست مردم دادند. و آن مکتبهای مبتذلی که در خود آنجاها هم که این مکتبها بوده است شکست خورده اند. در اینجاها او را ترویج کردند. به طوری که جوانهای ما شیفتۀ آن مکتبها شدند.(37)
20 / 10 / 58
* * *
مسلمین را از خود مأیوس کردند
الحمدلله مسلمین هم عده شان قریب یک میلیارد هست، و هم ممالکشان یک ممالکی است غنی، ثروتمند و هم افرادشان افراد لایق؛ لکن آنهایی که می خواهند در این ممالک حکومت کنند به واسطۀ تبلیغات سوئی که در طول چند صدسال تقریباً کرده اند و
[[page 32]]
نفوذی که در دانشگاهها، در جاهایی که مراکز تربیت ابنای مسلمین است کرده اند، مسلمین را طوری کردند که از خودشان مأیوس شدند؛ یعنی خودشان را گم کردند. باید مسلمین جدیت کنند مجد خودشان را پیدا کنند.(38)
30 / 2 / 59
* * *
ملت را خواب کرده بودند
یک کشوری وقتی آسیب می بیند که ملتش بی تفاوت باشد راجع به آسیبها. آن وقت که مملکت شما را، آنها می آمدند و همۀ آن کارهای خلاف مصالح شما را می کردند، برای اینکه ملت یک ملتی بود که خوابش کرده بودند، مخمورش کرده بودند، تهی کرده بودند ملت را از خودش. خودش را، اصلش نمی شناخت. هر چه می دید غرب می دید، هر چه می دید مراکزی که مراکز قدرت بود می دید، قدرت خودش را فراموش کرده بود.(39)
5 / 6 / 59
* * *
از غرب برای ما تحفه نمی آورند
شما گمان نکنید که از غرب برای ما یک تحفه ای می آورند. شما گمان نکنید که از غرب برای ما چیزی می آورند که ما را مترقی کنند، ترقی به ما بدهند. غرب تا ما را در سطح پایین نگه ندارد، نمی تواند از ما استفاده کند. کوشش آنها این است که ماها، این ممالک اسلامی، این ممالک مستضعف در یک سطح پایینی از همه امور باشیم. هر امری را که آنها برای ما بیاورند؛ یک امر استعماری است؛ یعنی اگر طب را برای ما بیاورند طب استعماری است. اگر دارو برای ما صادر کنند آن هم استعماری است. اگر
[[page 33]]
دانشگاه برای ما بخواهند درست کنند آن هم دانشگاه استعماری است. همه چیز را آنها می خواهند به طوری درست کنند که برای خودشان نافع باشد. و ما چشم و گوش بسته تسلیم آنها باشیم.(40)
28 / 8 / 59
* * *
دانشگاه وابسته، منشأ وابستگی
آن که می تواند ما را وابسته و در دامن امریکا یا شوروی بِکِشد، دانشگاه است، برای اینکه همه چیز ما در دانشگاه است. همت کنید با هم دانشگاه را اصلاح کنید. هی ننویسید که چرا دانشگاه باز نمی شود. آن دانشگاه نباید باز بشود. دانشگاهی که امثال «شریف امامی» را تربیت می کند نباید هم باز بشود.(41)
27 / 9 / 59
* * *
مُد گرایی
آن ارزشی که امروز در کشورهای اسلامی و خصوصاً در کشور ایران پیدا شده است، این است که در رژیم سابق شأن و مرتبت؛ عبارت از آرایش مهوِّع و لباسهای کذا و منزلگاههای کذا بود؛ و امروز ارزش، ارزش انسانی است، ارزش اخلاقی است، ارزش انسانی است به واسطۀ همین تحول در قشر بانوان، دیگر آنهایی که با آرایشهای فاسد و لباسهای فاخر می خواستند فخرفروشی کنند در بین جامعۀ نسوان ما محکوم اند و خجالت زده اند. آن روز، بانوان اسلامی ما خجلت می کشیدند که با لباس اسلامی و لباسی که در آن مراعات شده باشد [ظاهر بشوند] طبقات ضعیف هم اگر این کار را می کردند، خجالت می کشیدند در بین قشرهای فاسد و
[[page 34]]
مرفَّه بروند، امروز امر به عکس است؛ آن اشخاصی که دارای آن طور کارهای فاسد و آرایش فاسد و خودنماییهای مُفْسِد بودند، آنها احساس شرم می کنند در بین شما. این تحول یک تحولی است که بالاترین تحول است در جامعه. جامعۀ ما از بانوان ـ یعنی بعضی بانوان ـ زمان محمدرضا و رضاخان برگشتند به یک بانوانی که زینب گونه شدند و تابع فاطمه. آن روز تابع آرایش اروپایی بودند و اینکه باید از اروپا طرح لباس بیاید. امروز تابع مکتب هستند و آنچه اسلام بپسندد مقبول است. این یک تحولی است که بالاترین تحولات است در جامعۀ ما. نگه دارید این تحول را. توجه کنید به اینکه دستهای فاسد و قلمهای فاسد و گفتارهای فاسد شما را به اغفال نکشاند و شما را برنگرداند به حال سابق.(42)
25 / 12 / 59
* * *
نفی خودباوری، نفی استقلال کشور
گرایش به غرب به خاطر القائات غلط
اساس همۀ شکستها و پیروزیها از خود آدم شروع می شود. انسان اساس پیروزی است و اساس شکست است. باور انسان اساس تمام امور است. غربیان و در سابق انگلستان و بعد از او امریکا و سایر کشورهای قدرتمند دنبال این بودند که با تبلیغات دامنه دار خودشان به ممالک ضعیف بباورانند که ناتوان اند، بباورانند که اینها نمی توانند هیچ کاری انجام بدهند؛ اینها باید در صنعت، در نظام، در ادارۀ کشورها، دستشان به طرف قدرتهای بزرگ از شرق و غرب دراز باشد. آنهایی که می خواستند مخازن این کشورهای ضعیف را ببرند، نقشه های درست فکر کردۀ آنها این بود که مردم این کشور را، ملت این کشورها را، باورشان بیاورند که خودشان ناتوانند؛ ناتوانی را به خورد کشورهای مستضعف بدهند و خود مردم باور [کنند ]که ما
[[page 35]]نمی توانیم صنعتی را خودمان ایجاد کنیم و نمی توانیم لشکری را خودمان اداره کنیم و نمی توانیم ادارۀ مملکت خودمان را بکنیم. این باور که به وسیلۀ تبلیغات غربزدگان در این ممالک پیاده شد، این کشورها را به تباهی و عقب ماندگی کشاند. هر کاری را که انسان باورش این است که ضعیف است نسبت به آن کار، نمی تواند آن کار را انجام بدهد. هر قدر، قدرت ارتشی زیاد باشد، لکن قدرت روحی نداشته باشد و باورش آمده باشد که در مقابل فلان قدرت و فلان قدرت نمی تواند ایستادگی کند، این ارتش محکوم به شکست است و هر کشوری که اعتقادش این باشد که نمی تواند خودش صنعتی را ایجاد کند این ملت محکوم به این است که تا آخر نتواند و این اساس نقشه هایی بوده است که برای ملل ضعیف دنیا قدرتهای بزرگ کشیده اند و قلمفرسایانی که در راه آنها قلمفرسایی می کردند و غربزدگانی که وابسته به آنها بودند، این مطلب را به طور وسیع تبلیغ کردند، به طوری که این ممالک باورشان آمده بود که هیچ کاری از آنها ساخته نیست و هیچ امری از امور کشوری و لشکری و صنعت و سایر اموری که در تمدن بشر دخالت دارد از عهدۀ اینها ساخته نیست و باید از غرب و از قدرتهای بزرگ اینها تبعیت کنند، لشکرشان مستشار لازم دارد و کشورشان مدبّر. این باور مادامی که در کشورهای جهان و کشورهای مستضعف هست، برای خاطر همین باور تا آخر مبتلا و وابسته هستند.
شما چنانچه باورتان آمده باشد که نمی توانید صنعت درست بکنید و نمی توانید صنایع بزرگ و کوچک را و چیزهایی که احتیاج به غرب بوده است خودتان آنها را درست بکنید، تا این باور هست، نمی توانید که انجام بدهید.(43)
* * * 31 / 1 / 60
[[page 36]]
کسانی که از آنها هستند یا افکارشان آن نحو افکار است یا ـ به اصطلاح ـ خودشان صلاح ملت را می دانند، که وابسته باشد. خوب، هستند اشخاصی که متدین هم هستند، نمازخوان هم هستند، شاید نماز شب هم می خوانند، اما افکارشان این طوری پرورش یافته؛ یعنی، از بچگی به گوش اینها خوانده اند که این کشورهای ضعیف بدون وابستگی یا به این طرف یا به آن طرف، بدون این، برایشان امکان استمرار حیات نیست! وقتی هم وارد شدند در مدرسه، توی مدرسه این را به گوششان خوانده اند. وقتی هم وارد شدند در جامعه، هی این در گوششان خوانده شده است، در روزنامه ها تبلیغ شده است، در مجلات تبلیغ شده است، همه جا این مطلب پیش آمده است که شما خودتان نمی توانید خودتان را اداره کنید. اگر از دامن شرق فرار کنید، به دامن غرب باید پناهنده بشوید! این اشخاص متدینی هم که نمازخوان هم هستند، متدین هم هستند، لکن این معنا در ذهنشان هست که چون شوروی الحاد ذاتی دارد و اصلاً مبدأی قبول ندارد، ما اگر از او فرار کنیم و ناچاریم [با] یک جایی پیوند حاصل کنیم، باید به طرف غرب برویم، و حالا امریکاست. اینها نه اینکه غرضشان این است که ـ مثلاً ـ یک صدمه ای به اسلام وارد بشود، نه، اصلاً این طوری پرورش پیدا کرده اند؛ فکرشان این طوری است؛ صلاح را این می دانند.(44)
24 / 3 / 60
* * *
وابستگی فرهنگی،نفی استقلال در تمام ابعاد
استقلال و موجودیت هر جامعه از استقلال فرهنگ آن نشأت می گیرد، و ساده اندیشی است که گمان شود با وابستگی فرهنگی،
[[page 37]]
استقلال در ابعاد دیگر یا یکی از آنها امکانپذیر است. بی جهت و من باب اتفاق نیست که هدف اصلی استعمارگران که در رأس تمام اهداف آنان است، هجوم به فرهنگ جوامع زیرسلطه است.(45)
31 / 6 / 60
* * *
مغزهایی که در خدمت اجانب بودند
آن مغز متفکرهایی که از ایران فرار کردند، آنها بودند که تفکرشان را برای آنها داشتند، برای خارجیها به کار می انداختند و اگر یک نفر متفکری که وطن خودش را می خواهد، اسلام را می خواهد، کشور خودش را می خواهد، این معنا ندارد که فرار کند. کجا فرار کند و لهذا بهتر این بود که این مغزهایی که برای خارجه و برای امریکا و برای شوروی در ایران کار می کردند، اینها بروند و مغزهای متفکری که برای خود کشور عمل می کنند، آنها باشند.(46)
17 / 12 / 60
* * *
مستشاران خارجی مانع استقلال و خودکفایی
فرنگی شدن، نشانه مقام بود
کشور مال خودمان است، وقتی مال خودمان است، معنا ندارد که یکی دیگر بیاید اداره اش کند، باید خودمان اداره اش کنیم. آن جور نباشد که سر هر کارخانه ای باید کسان دیگری بیایند و بیایند که نگذارند اینجا پیشرفت کند. آمدن، برای این بود که کارها را آنها تکفل کنند، پادویی را به اینها بدهند. شما، ایرانیها بیش از اینکه پادو باشند، بیش از اینکه در یک اداره ای پادو باشند، در یک جایی که صنعت است کاری به آن نداشته باشند.(47)
* * * 17 / 12 / 60
[[page 38]]
یکی از امور دیگری هم که باز من گفته ام این است که ما را جوری بار آورده بودند که یا باید فرنگی مآب باشیم یا هیچی. یک نفر جوان، یک نفر خانم اگر سرتاپایش فرنگی مآب است، این معلوم می شود خیلی عالی مقام است و چنانچه مثل سایر مسلمانهاست، این خیلی عقب افتاده است. عقب افتادگی و جلو رفتن را به این می دانستند که فرنگی مآب باشد؛ یعنی، فرض کنید فرم لباسش چه جور باشد. فرم کفشش چه جور باشد، یا ـ مثلاً ـ هرچه که از خارج می آید صرف بکند. مصرفی بار آوردند ما را، برای همین جهت، ما را مصرفی بار آورده اند. امثال «تقی زاده» که در این ایران یک وقتی قدرت داشته اند، تقی زاده گفته بود که ما باید سرتاپامان انگلیسی باشد یا فرنگی باشد و باید اینطور باشیم تا اینکه آدم بشویم. آدم بودن را به کلاه و کفش و لباس و بزک و امثال ذلک می دانستند. و آن چیزی که تعلیمات انبیا بود که انسان را باتقوا، قدرت تقوا، قدرت انسانیت، با علم، با عمل، آنها را اینطور می دانستند. میزان انسانیت را تقوا و علم می دانستند. اینها به جوری کرده بودند که بین ماها اینطور ـ بین خودشان اینجور نیست ـ بین ماها اینطور جلوه داده بودند که آدم اگر بخواهد پیشرفته باشد، حرف وقتی می زند به حرف خود مادری اش نزند، وقتی صحبت می کند در هر چند کلمه، دو ـ سه تا کلمه انگلیسی هم باشد، دو ـ سه تا کلمه ـ فرض کنید ـ که اروپایی هم باشد. تمام اینها چیزهایی بود که به ما تزریق کرده بودند، خائنهای داخلی زیادتر و الهام هم می گرفتند از آن خائنهای خارجی و ما را اینطوری داشتند بزرگ می کردند. اگر یک مدت دیگری این ایران ـ خدای نخواسته ـ به دست این رژیم فاسد باقی مانده بود، ما دیگر هیچ باید باشیم، از بین تمام رفته باشیم.(48)
* * * 17 / 12 / 60
[[page 39]]
تضعیف متخصصین داخلی برای نفی استقلال کشور
ما باید روحیۀ خود را تقویت کرده و با تمام وجود این را بپذیریم که می توانیم روی پای خودمان بایستیم. این خیلی مهم است که متخصصین ما اتکا به تخصص خود کرده اند. شما ببینید که محمدرضا چه ضربه ای به روحیۀ پزشکان ما زده، او با طبیبان به گونه ای برخورد کرده بود که ـ مثلاً ـ برای یک عمل جزئی باید روانه خارج شد. این خود نقشه ای بود برای تضعیف روحیۀ متخصصین ما تا خیال کنند در تمام زمینه ها عقب افتاده هستند. ما امروز باید مصمم باشیم تا در تمام رشته ها جلو بیفتیم.(49)
* * * 25 / 12 / 60
اشراف در مقابل بیگانگان خاضعند
وقتی که اشراف ـ به قول خودشان ـ و اعیان و متمکنین و یال و کوپالدارها متصدی امور یک کشور شدند، قهراً اینها مردم را به حساب نمی آورند. این یک امر قهری است و در مقابل یک قدرتمند بزرگتر، از خودشان خاضع اند و در مقابل ضعفا و ملت خودشان، جابر و ستمگر. شما اگر ملاحظه فرموده باشید، معاملۀ این دولتهایی [را] که ما داشتیم سابق، با مردم مقایسه کنید و معامله شان را با سفارتخانه های خارجی، اینها شخصیت خودشان را ـ شخصیت هم نداشتند ـ بکلی از دست می دادند. و به آن چیزی که در ذهن من است، یکی از سفرا ـ حالا یا سفیر انگلیس بود، یا یک جای دیگر ـ آن صدر اعظم وقت را پاشد گلویش را گرفت توی اتاق و زد او را به دیوار. در مقابل او، آنها سپر می انداختند، لکن در مقابل مردم، آن قدر به مردم ظلم می کردند و آن قدر به خیال خودشان به بزرگی و امثال ذلک رفتار می کردند که همه می دانید.(50)
7 / 6 / 61
* * *
[[page 40]]
دانشمندان ما تو سری می خوردند
اتکال به نفس، بعد از اعتماد به خداوند منشأ خیرات است. و اگر کشورها ما را آرام بگذارند، مردم همۀ امور را اصلاح می کنند. مهم این است که شما خودتان را بیابید؛ زیرا در رژیم گذشته، ما خودمان را گم کرده بودیم و آنها هر کاری که می خواستند کردند و به ما تزریق کردند که شما توانایی انجام کارها را ندارید و دانشمندان ما از آنها توسری می خورند. و این بود وضع ما، و مردم ما هم می گفتند: برای چه کسی کار بکنیم؛ چون همه چیز ما وابسته است. و مصیبت بالاتر این بود که جوانان ما با دستور مستشاران خارجی عمل می کردند و منافعشان به جیب اجانب می رفت. و قهراً هر کسی که می خواست در چنین محیطی انسان مستقلی باشد، توسری می خورد و از مسائل مأیوس و افسرده می شد.(51)
26 / 7 / 61
* * *
کارشناس می آمد تا خود ما نفهمیم
یکی از امور بسیار مهم که آنها کارهای خودشان را با آن انجام می دهند مأیوس کردن قشرهای مختلف کشور است. مأیوسشان بکنند از اینکه ما کار ازمان می آید. کوشش داشتند در رژیم سابق به اینکه مردم را از همه چیز مأیوس کنند، «ما نمی توانیم، باید از غرب درست بشود، ما همسایه کذا داریم». کوشش می کردند در این معنا و کسانی که در مجلس پیدا می شد احیاناً که مقابل بایستد، آنها یا همان ایادی خود آنها در مجلس می کوبیدند آنها را، و یا اگر نمی شد آنها را از بین می بردند. مأیوس می کردند مردم را از اینکه بتوانند خودشان یک کاری انجام بدهند، طبیب بتواند آپاندیس را معالجه کند. این دردآور بود هر وقت من فکرش را می کنم متأثر می شوم از اینکه در زمان محمدرضا برای یک آپاندیس از خارج
[[page 41]]
طبیب آوردند، و این سرکوبی اطبا محترم ما بود. کارشناس از خارج می آوردند، ارتش حتماً باید کارشناس اش از امریکا بیاید. یا اگر آن وقت بود از جای دیگر بیاید. برای ما کارشناس می آوردند. برای کارخانه های ما کارشناس می آمد. می آمد که نگذارد خود شما بفهمید. کارشناس ارتشی می آمد که نگذارد ارتش چیز بفهمند. نه این که می آمد به آنها تعلیم کند، می آمد که جلوی تعلم را بگیرد.(52)
13 / 10 / 62
* * *
دانشگاه استعماری، موجب خود کم بینی
شما می دانید بیشتر کسانی که در دانشگاه بزرگ شده اند در عین حال که بعضی از آنان نماز هم می خوانند ولی معتقدند ایران باید زیر نظر کشورهای بیگانه باشد. می گویند ایران نمی تواند خودش را اداره کند. آیا ایرانی که با تمام فشارها خودش را حفظ کرده و انقلابش را به کشورهای دیگر صادر و ملتهای دیگر را بیدار نموده است، نمی تواند خودش را اداره کند؟(53)
27 / 1 / 64
* * *
تفرقه، حربۀ استعمار علیه استقلال
اینجانب به همۀ نسلهای حاضر و آینده وصیت می کنم که اگر بخواهید اسلام و حکومت الله برقرار باشد و دست استعمار و استثمارگرانِ خارج و داخل از کشورتان قطع شود، این انگیزۀ الهی را که خداوند تعالی در قرآن کریم بر آن سفارش فرموده است از دست ندهید؛ و در مقابل این انگیزه که رمز پیروزی و بقای آن است، فراموشی هدف و تفرقه و اختلاف است. بی جهت نیست
[[page 42]]که بوقهای تبلیغاتی در سراسر جهان و ولیده های بومی آنان تمام توان خود را صرف شایعه ها و دروغهای تفرقه افکن نموده اند و میلیاردها دلار برای آن صرف می کنند. (54)
15 / 3 / 68
* * *
[[page 43]]
[[page 44]]