دکتر گرجی

مصاحبه با دکتر گرجی، دیدگاه و روش مطلوب در تبیین نهضت عاشورا

کد : 172833 | تاریخ : 08/07/1397

دکتر گرجی

دیدگاه و روش مطلوب در تبیین نهضت عاشورا

چه تحولاتی در حوزه فهم دینی باید رخ دهد تا متناسب با نیازها و پرسشهای جامعه امروز مطرح شود و از جمله نهضت عاشورا چگونه باید تبیین گردد و چه تصویری از آن باید ارائه شود تا به عنوان یک پدیده عظیم انسانی پاسخگوی مسائل و معضلات جامعه امروز باشد؟

بدیهی است جامعه می خواهد بداند از چه کسی و چه چیزی باید پیروی کند؛ حقوق و وظایف جامعه نسبت به آن کس یا آن چیز چیست؛ او چه حقی نسبت به جامعه دارد و در حق جامعه چه باید بکند؛ مفاهیمی که در اسلام بویژه در واقعه عاشورا پدید آمده و می تواند در جامعۀ اسلامی و بالأخص در عالم تشیع دگرگونی هایی را به وجود آورد، چرا و چگونه پدید آمده و تاکنون چه تأثیراتی را پدید آورده است از قبیل: بعثت و هجرت پیامبر گرامی، غزوات و سرایای عهد پیامبر، امامت و خلافت جانشینان او، سایر جنگها و وقایعی که از آنها نشأت گرفته و مسائل دیگری که تاکنون پدید آمده است.

تحول در رویکرد به نهضت عاشورا

یکی از شاخصه های عمده نوپردازان فکر دینی و اسلام شناسان نواندیش در چند دهه اخیر این است که رخداد عاشورا به عنوان یک رخداد اجتماعی برای آنان مطرح شده و در بینش اجتماعی آنان مؤثر افتاده است. در این زمینه اگر مطلبی دارید بیان فرمایید.

حرکت امام(ع) دارای دو بعد ظاهری و واقعی

قیام حضرت سیدالشهداء دارای دو جنبه و به تعبیری دارای دو بعد است: یکی بعد واقعی آن که هدف آن حضرت و به تعبیر صحیح تر به طور کلی هدف امامت بوده است؛ یعنی از میان برداشتن باطل و ریشه کن کردن حکومت جور و فساد بنی امیه- مخصوصاً یزید- و جایگزینی حکومت حق و عدل به جای آن. دیگر بعد ظاهری آن که حرکت حضرت از مدینه به مکه و سپس ناتمام گذاشتن مراسم حج و تبدیل آن به عمره و عزیمت به سمت کوفه بود و بالاخره سایر وقایعی که اتفاق افتاد و عکس العمل هایی که در برابر آن انجام گرفت. امام نهایت کوشش خود را در تحقق و تداوم همان بعد معنوی و هدف واقعی قیام به کار برد. هم چنین سایر امامان و تعداد دیگری از وابستگان ایشان که در برابر آنان خلفا اعم از بنی امیه و بنی مروان و بنی عباس و غیر هم قرار داشتند و هدف اصلی آنان قلع و قمع و ریشه کن کردن قیام ها و حرکات دسته اول بود.

غفلت از بعد واقعی و روی آوردن به وجهه ظاهری قیام امام(ع)

خشونت و سختگیری خلفا و یاران آنان به حدی رسید که به طور کلی طرفداران امامان هدف اصلی را فراموش کردند و در عوض هر چه بیشتر به بعد ظاهری قیام روی آوردند. دشمنان دانا هم دوستان نادان را در این تغییر مسیر یاری دادند و طرفین به جعل اکاذیب و احیاناً روایاتی در مورد اجر عکس العمل نشان دادن در مقابل ذکر مصائبی که بر آن حضرت و نزدیکان و یاران او وارد شد دست زدند. به تدریج تنور ذکر مصائب آن حضرت، تعزیه، روضه خوانی، زنجیر زنی و حتی سنگ زنی و قمه زنی و غیر آن داغ شد. بدیهی است اقتصار بر بعد ظاهری قیام نتایج شوم و نامطلوبی در بردارد که چه بسا اهم آنها همان حالت تخدیری است.

غلبه جنبه سلبی در گرایشهای اصلاح طلبانه اخیر

در سده اخیر کسانی در مقام اصلاح برآمدند ولی چون اولاً کمتر با حسن نیت توام بود و ثانیاً بیشتر جنبۀ سلبی داشت؛ یعنی پیوسته می گفتند باید فلان و بهمان نباشد، اما از اینکه چه باید به جای آن باشد بحثی به میان نمی آوردند، لذا نمی توانست توفیقی به دست آورد.

رویکرد جامع امام خمینی(س) به مسأله عاشورا

سرانجام در این دهه های اخیر مردی از سلالۀ امامان معصوم قیام کرد. قیام او هم با حسن نیت کامل توام بود و هم علاوه بر جنبۀ سلبی جنبۀ ایجابی نیز داشت و بالاخره از هیچ کدام از دو بعد قیام حضرت سیدالشهداء هم غفلت نورزید و لذا در 22 بهمن 57 به بار نشست و بحمدالله تاکنون هر چه قدرتهای بزرگ توطئه کرده اند و دست پروردگان داخلی آنان هم به ایشان یاری داده اند، نتوانسته اند به این نهضت گزندی برسانند.

علل عدم بهره گیری بایسته از فرهنگ عاشورا

زمینه های نظری و اجتماعی این نحوه رویکرد و برخورد، یعنی عدم بهره گیری از فرهنگ عاشورا به عنوان یک اهرم اجتماعی را چه می دانید؟

دنیاگرایی و روحیه محافظه کارانه

علاوه بر آنچه در پاسخ سؤال قبل و برخی از سؤال های دیگر بدان اشاره شد یعنی فشارهای غیرقابل تحمل بالاخره همین عشق به بقاء و علاقه شدید به زن و زندگی و توالد و تناسل و سایر امور دنیوی کافی است که افراد ضعیف النفس را از دست زدن به اینگونه امور و با اصطلاح از ورود در این مهالک باز دارد. متأسفانه غالب شخصیتهای ما در طول تاریخ از همین قبیل افراد بودند و تاب تحمل اینگونه امور را نداشتند؛ البته خود در این باب توجیهاتی داشتند از قبیل: حفظ نفس از اوجب واجبات است، التقیة دینی و دین آبائی، با حمایت بی دریغ قدرت های بزرگ چه می توانیم بکنیم، دست خالی چگونه می توان با کسانی که تا بن دندان مسلح اند جنگید و عذرهایی از این قبیل. اگر به آنان گفته می شد پس چگونه حضرت اباعبدالله به این عمل اقدام نمود، در پاسخ اولاً به سیره برخی از امامان دیگر تمسک می کردند. ثانیاً می گفتند قیاس ما بر آن حضرت صحیح نیست؛ ایشان به حکم واقعی آگاه بود؛ ما مکلفیم به همین ادله استناد کنیم و... تنها کسی که بدون درنگ و تأمل همان هدف اصیل حضرت سیدالشهداء را مورد توجه قرار داد و به مبارزه قاطع، مداوم و بی امان خود بر ضد طاغوت و حامیان خارجی قدرتمند او دست زد، امام امت خمینی کبیر بود. اگر می گویم تنها کسی که...، با اعتقاد می گویم؛ بر حسب آنچه دیده و شنیده و با اطلاعات مختصر که از تاریخ خوانده ام الحق به نظیر آن برخورد نکرده ام.

شاخصه های فهم فقهی و تفکر دینی برای توانمندی در رویکرد اجتماعی

چه شاخصه هایی برای اینکه فهم فقهی ما به طور خاص و فهم دینی ما به طور عام بتواند آن عناصر اجتماعی یا جامعه شناختی فرهنگ عاشورا را در خود جای دهد و از توان اجتماعی افزون تری برخوردار شود مدّ نظر دارید؟

بنده در این باب اعتقادم این است که علت اینکه فقها نتوانستند موفق باشند، یعنی نتوانستند که نظراتشان را در جامعه پیاده کنند این است که به آن اموری که باید توجه کنند توجه نداشتند. بدون تردید اگر به آن امور توجه می کردند استنباط آنان به صورت دیگری در می آمد. می توانستند استنباطات خود را در جامعه پیاده کنند؛ می توانستند استنباطات خود را به دنیا عرضه کنند؛ می توانستند نه تنها توجه حقوقدانان خودی بلکه حقوقدانان دنیا را به احکام فقهی جلب کنند.

لزوم همراهی ادله با شناخت واقعیات عصر در استنباط احکام

از مهمترین اموری که فقها باید مورد توجه قرار دهند درک واقعیات جامعه است. اگر این واقعیات را در کنار ادله قرار دهند به یقین استنباطات آنان با آنچه تا به حال بوده متفاوت می شود. برای مثال مسائلی را که اخیراً اتفاق افتاد در نظر بگیرید: در باب موسیقی، در باب بازی با آنچه ما آنها را وسایل قمار می نامیم، خرید و فروش و یا بازی آنچه آن را آلات لهو و لعب می نامیم. در گذشته صرفاً به صورت تئوری و فرض با اینگونه مسائل برخورد می شد؛ حتی خود امام(س) هم همینطور با این مسائل و سایر مسائل برخورد می نمود ولی هنگامی که با واقعیات روز روبرو شد فتوا متفاوت گردید. آلات موسیقی امروز منحصراً آلات لهو و لعب نیست، بلکه می توان بوسیله آنها مسائلی را که چه بسا با زبان عادی قابل تفهیم و تفهّم نباشد بیان نمود. آیا می توان چنین چیزی را حرام دانست؟ آیا این غناست؟ آنچه ما آن را وسائل قمار می نامیم، امروز منحصراً وسایل قمار نیستند، چه بسا ورزش فکری هستند. در گذشته مسائل به این صورت نبوده اما امروز بدین گونه است؛ بنابراین نه خود این امور مطلقاً حرام است، نه معاملۀ آنها در صورتی که بین حرام و حلال مشترک اند مانعی دارد. بنابراین حتی با استناد به تصریحاتی که در ادله به نرد و شطرنج شده نمی توان به حرمت بازی با این وسائل حکم کرد چه رسد به اطلاقات ادله زیرا این ادله به کاربرد آنها در آن زمانها انصراف دارد. همچنین به اطلاقات و تصریحات ادله غنا- اگر اطلاقات و تصریحاتی وجود داشته باشد- و همینطور در نقاشی و مجسمه سازی و... . چنانکه آلات موسیقی زبانی گویا هستند، مجسمه سازی، نقاشی یا وسایل دیگر نیز زبان گویایی هستند برای کسانی که می توانند از طریق آنها مطالبی را بیان کنند که با زبان عادی نمی شود آن مسائل را بیان کرد و چنین چیزی به یقین در شرع ممنوع نیست. آنچه در شرع ممنوع است همان غناست به معنای صوت لهوی و یا مثلاً به کاربردن آلات موسیقی به نحوی که انسان را از خود بی خود کند و اما در صورتی که اینها همان زبان باشند و بتوانند مطالبی را ارائه کنند که از غیر آن راه نمی توان آنها را بیان کرد، هیچ وجهی برای حرمت اینها وجود ندارد. بنابراین هیچ دلیلی وجود ندارد که به صرف اینکه در ادلّه چیزهایی منع شده است و ما تصور می کنیم این ادله بر این موضوعات قابل تطبیق اند، پس آنها حرام هستند چنانکه این نوع استنباط طرز تفکر فقها از قدیم تا این اواخر بود یا حتی متاسفانه هنوز نیز هست. به نظر من علت عدم توفیق فقها و علت عدم استفاده از فرهنگ عاشورا این است و لذا فقه آنان در این دوران کاربرد ندارد. اما اگر در کنار ادلّه این مسائل را هم قرار دهیم، بیقین نظر ما متفاوت می شود، استنباط ما دگرگون می شود و قابلیت پیاده شدن در هر عرصه و زمانی را پیدا می کند. به خاطر دارم اوایل انقلاب مسأله ای برای خودم اتفاق افتاد که به یکی از آقایان و دوستان جلیل مراجعه کردم. ایشان می فرمود که در رسالۀ امام حق تألیف یا حقوقی نظیر اینها- همان چیزی که امروز به آن حق معنوی می گویند- حقی از حقوق شمرده نمی شود؛ در حالی که تألیف صرفاً این نیست که انسان نظرات خود و یا نظرات دیگران را روی کاغذ بیاورد بلکه متضمن به کارگرفتن ابتکار و خلق نظریاتی است و به نظر من بسیار واضح و روشن است که ارائه کردن این نظرات حقی است و اختصاص به ارائه کنندۀ آن دارد. در نتیجه می تواند دیگری را از اینکه بدون رضایت او از این حق استفاده کند، منع نماید.

عدم توجه بایسته فقیهان به فرهنگ عاشورا

به نظر بنده فرهنگ عاشورا تا عصر اخیر در بین علما و دانشمندان بویژه فقها به هیچ نحو مورد توجه قرار نگرفته و بنده نمی توانم این مسأله را حمل به صحت کنم، چون در مورد کسانی که در زمان خودم بودند مسأله طوری نبود که قابل توجیه باشد. امام هم چه در خصوص حق معنوی و چه در سایر موارد مانند دیگران فکر می کردند، اما وقتی وارد مسائل حکومتی شدند در مواردی نظرات خود را تغییر دادند. بنده به یاد دارم اوایل انقلاب اساتید و دانشجویان دانشکده هنرهای زیبا خیلی مضطرب بودند چون رشته های آنها بکلی زیر سؤال رفته بود، لذا جلساتی تشکیل می دادند و از بنده دعوت می کردند و حتی بنده می گفتم که من در این مسائل خبره نیستم. می گفتند شما باید اظهار نظر کنید و من آنجا اظهار نظری مشابه همین مطالبی که عرض شد کردم. یکی از آقایان اساتید دانشکده گفت که ما به چه نحو می توانیم حرف شما را به کرسی بنشانیم؟ گفتم اگر پیش شخص امام بروید و با ایشان صحبت کنید من احتمال موفقیت شما را می دهم و تدریجاً گره باز شد.

آیا می توان با توجه به مطالبی که بیان کردید چنین نتیجه گرفت که یکی از علل عمده اختلاف در نظریات موجود نسبت به حادثه عاشورا و تبیین آن، همین تفاوت در نوع بینش و رویکرد اجتماعی به نهضت عاشورا و نبود چنین بینش و رویکردی نزد بسیاری از عالمان دینی و فقیهان ما بوده است؟

مغفول ماندن ابعاد اجتماعی اسلام در نزد عالمان و فقیهان شیعی و تأثیر آن بر فقه

البته این می تواند وجهی و محملی برای جمع بین نظریات مختلف باشد، اما حال آیا واقعیت این بوده نمی دانم. به هر حال از صدر انعقاد و تأسیس تشیع تاکنون چون عالمان و فقیهان از مسائل اجتماعی بر کنار بودند و به آنها اجازه داده نمی شد که متصدی مسائل اجتماعی باشند در نتیجه بتدریج فراموش کردند که در دین و مذهب ادارۀ جامعه هم وجود دارد و چه بسا اعتقاد برخی این بوده که اصلاً وجود ندارد. از این رو صرفاً برای فرضیات بیان احکام می کردند، مثلاً ملاحظه می کنید در کتاب ارث اجداد ثمانیه تصور کرده اند. چون راهی در اداره امور جامعه نداشتند به طرح چنین فرض هایی می پرداختند و با آب و تاب درباره آنها استدلال می کردند و نتیجه آن چنین فقهی شد، در حالی که فقه این نیست.

ضرورت تدوین فقه اجتماعی اسلام

ادارۀ جامعه هم یکی از بخشهای فقه اسلام بلکه بخش بسیار مهم آن هم می باشد. به هرحال فقهای ما اینک که وارد میدان شده اند کاملاً درک می کنند که به چیزهای دیگری هم باید فکر کرد. اگر آن چیزهای دیگر را هم با ادله جمع کنند نتیجه اش فقهی می شود که خیلی بیش از فقه موجود است، بیش از آن چهل و سه جواهر است، چند برابر است. اکنون مسائل بسیاری در بین حقوقدانان و دیگران مطرح است. اینها همه باید در فقه وارد شود؛ یعنی فقه است منتهی نه فقه خصوصی که مستقیماً از ادله استنباط می شود بلکه همان فقه اجتماعی که بسیار هم مؤثر و مهم است. اگر اینها به فقه موجود به ترتیبی بهتر از اینکه هست ضمیمه شود به یقین می تواند به جهان عرضه شود و هم فرد و هم جامعه را اداره کند. به عقیده من به علت اینکه تاکنون به علما مجال داده نمی شده که وارد این مسائل شوند، آقایان اصلاً فراموش کرده اند که این مسائل هم جزء دین و فقه است و باید روی اینها هم فکر کنند؛ لذا مسائل بسیاری هست که هیچ در حوزه فکری آنها وارد نشده و توجهی به آن نداشته اند و لذا همان مسائلی را که از قدیم بوده تکرار و بازگو کرده اند. امیدواریم که انقلاب موجب شود که فقها وارد این مسائل شوند و فقه تحولی وسیع و عمیق پیدا کند.

تحولات بایسته در «علم اصول» برای دستیابی به «فقه مطلوب»

از نظر شما توجه به واقعیتهای اجتماعی باید به عنوان پارامتری در فهم فقهی شرکت کند. با توجه به این نکته، آن علم اصول مطلوب که بتواند چنین فهمی را تأمین کند چه ساختار کلی ای باید داشته باشد و برای نزدیک شدن به آن چه تحولاتی در علم اصول موجود باید رخ دهد؟

تناسب علم اصول موجود با فقه موجود

بنده بر این اعتقادم که بر سر علم اصول هم همان آمده که بر سر فقه آمده است؛ یعنی به علت همان انزوایی که علمای ما داشته اند متأسفانه تصور کرده اند فقه، همین فقه موجود است و غیر از این خارج از فقه است. در نتیجه اصولی که برای فقه تأسیس کرده اند متناسب با این فقه است. بنده اثری دارم که در آن نظرات خویش را در باب تحول علم اصول آورده ام و برای آن دوره هایی تصور کرده ام که درخشان ترین آن را از شیخ انصاری به بعد دانسته ام، ولی در عین حال این دوره نیز همان خصوصیات را دارد. یکی از آقایان در این خصوص از نظر بنده چنین برداشت کرده بود که من معتقدم دوره ای بالاتر از این برای علم اصول متصور نیست، در حالی که مراد من این نبوده است؛ بلکه منظور این بوده که اصولی که به وجود آمده به درد این فقه می خورد، ولی در عین حال قسمتی از علم اصول نقایصی داشته که آن نقایص را مرحوم شیخ و شاگردانش تکمیل کرده اند، اما این منافات ندارد با اینکه برای علم اصول یک دورۀ بسیار عمیق تر، وسیع تر و ضروری تر تصور کنیم که امیدوارم آن دوره تحقق پیدا کند.

برخی از موضوعات قابل تأمل برای دستیابی به علم اصول مطلوب

در آن دوره باید مسائلی که اهل سنت به آن فکر کرده اند از قبیل مصالح، قیاس- همان قیاسی که ما خیلی آن را طرد می کنیم و چه بسا همه جا غیر حجت نیست و در مواردی حجت است- مورد بررسی و تأمل قرار گیرد؛ البته نمی خواهم بگویم که فکر آنها کامل بوده است بلکه منظور اندیشیدن به چنین مسائلی است. مصلحت را مالک در قرن دوم مطرح کرد. ما به علت انزوای خود آن را مطرح نکردیم و تصور می کردیم ضد اسلام است، در حالی که اینطور نیست؛ در بخشی از فقه که مهمترین بخش آن هم است- همان فقه اجتماعی- ادله مستقیمش همان مصالح است، ظواهر آیات و سنت نیست، اخبار نیست، بله از مجموع آیات و اخبار باید انسان یک برداشت کلی داشته باشد و آن را الگو قرار دهد.

به هرحال منظور این است که مسائلی از این قبیل باید وارد علم اصول شود بویژه در حوزه فقه اجتماعی که ادله مستقیم آن همان مصالح و قیاس است و اینکه معروف است که می گویند قیاس اگر منصوص العلة باشد اشکالی ندارد، مستنبط العلةاش ایراد دارد، اولویتش ایراد ندارد، آن روایتی که مستند ماست، صحیح هم است همان قیاس قطعی را، همان قیاس اولویت را منع کرده است. قیاس مذکور در روایت ابان بن تغلب همان قیاس اولویت است. اگر این روایت نبود ما نیز همان طور که ابان تصور کرده می گفتیم به قیاس اولویت حکم چنین است. حضرت همین قیاس را نهی کرده و درباره آن فرموده است: اذا قیست محق الدین. باید دید حضرت این را در کجا بیان کرده است.

ضرورت تنقیح و تکمیل علم اصول

به هرحال منظور بنده این است که علم اصول باید تکمیل شود و حتی بعضی از مسائل باید از آن حذف شود. بنده اعتقاد ندارم که علم اصول باید تنها در فقه کاربرد داشته باشد. وجود علم اصول برای تفکر بخصوص تفکر مسائل حقوقی که من آن را جزء فقه می دانم بسیار ضرورت دارد. این علم اصول به وسیلۀ وارد کردن مسائلی که در فقه اجتماعی کاربرد دارد و حتی مسائل دیگری که احیاناً تصور شود، باید تکمیل گردد. دوره ای درخشان تر از دوره قبل که از شیخ شروع شده باید با تحولی در علم اصول به وجود آید که منابع استنباط آن نوع احکام هم در آن باشد و احیاناً مسائلی که در آن افراط شده مانند بعضی از مسائلی که در مباحث ظن و در سایر مباحث هست قدری از آن افراط بیرون آورده باشد.

 

 

منبع: اولین کنگره عاشورا ـ دفتر دوم ـ مصاحبه ها، ص 195.

انتهای پیام /*