فصل چهارم: بستر تاریخی ایثار و شهادت

علل و عوامل قیام عاشورا

کد : 173028 | تاریخ : 04/07/1385

علل و عوامل قیام عاشورا

‏ ‏

مقابله با سلطان جائر

‏ ‏

‏ ‏

‏سیدالشهداء ـ سلام الله علیه ـ وقتی می بیند که یک حاکم ظالمی،‏‎ ‎‏جائری، در بین مردم دارد حکومت می کند، تصریح می کند‏‎ ‎‏حضرت که اگر کسی ببیند که یک حاکم جائری در بین مردم‏‎ ‎‏حکومت می کند، ظلم دارد به مردم می کند، باید مقابلش بایستد و‏‎ ‎‏جلوگیری کند هر قدر که می تواند؛ با چند نفر، با چندین نفر، که در‏‎ ‎‏مقابل آن لشکر و بساط، هیچ نبود.(414)‏

3 / 8 / 57

*  *  *

‏ ‏

یزید ملت را استثمار می‌کرد

‏ ‏

‏ ‏

‏یزید هم یک قدرتمند بود و یک سلطان بود و ـ عرض می کنم که ـ‏‎ ‎‏همۀ بساط سلطنت را یزید داشت. بعد از معاویه او بود دیگر.‏‎ ‎‏حضرت سیدالشهداء به چه حجت با سلطان عصرش طرف شد؟‏‎ ‎‏با «ظل الله » طرف شد؟! «سلطان را نباید دست زد»! به چه حجت با‏‎ ‎‏سلطان عصرش طرف شد؟ سلطان عصری که شهادتیْن را می داد‏‎ ‎‏و می گفت من خلیفۀ پیغمبر هستم! برای اینکه یک آدم قاچاق بود!‏‎ ‎‏برای اینکه یک آدمی بود که می خواست این ملت را استثمار کند،‏‎ ‎‏می خواست بخورد این ملت را، منافع ملت را می خواست خودش‏‎ ‎‏بخورد و اتباعش بخورند.(415)‏

14 / 8 / 57

*  *  *

‏ ‏

یزید حاکم ظالم بود

‏ ‏

‏حضرت سیدالشهداء عدد کمی، با یک عدد کمی حرکت کردند و‏
‎[[page 229]]‎

‏ ‏

یزید حاکم ظالم بود

‏ ‏

‏ ‏

‏مقابل یزید که خوب یک حکومت قلدری بود، یک حکومت‏‎ ‎‏مقتدری بود و اظهار اسلام هم می کرد، اظهار اسلام هم می کرد و‏‎ ‎‏از قوم و خویشهای خود اینها هم بود؛ در عین حالی که اظهار‏‎ ‎‏اسلام می کرد و حکومتش ـ به خیال خودش ـ حکومت اسلامی‏‎ ‎‏بود و خلیفۀ رسول الله ـ به خیال خودش ـ بود لکن اشکال این بود که‏‎ ‎‏یک آدم ظالمی است که بر مقدرات یک مملکت، بدون حقْ تسلط‏‎ ‎‏پیدا کرده است. اینکه حضرت ابی عبدالله ـ علیه السلام ـ نهضت‏‎ ‎‏کرد و قیام کرد با عدد کم در مقابل این، برای این ‏‏[‏‏بود‏‏]‏‏ که گفتند‏‎ ‎‏تکلیف من این است که استنکار کنم از این، نهی از منکر کنم.(416)‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

11 / 9 / 57

*  *  *

‏ ‏

یزید عهد خدا را شکسته است

‏ ‏

‏ ‏

‏ایشان در یکوقتی این مطلب را فرموده اند که وقتی که قیام کرده اند‏‎ ‎‏و نهضت کرده اند در مقابل یزید و این سلطان جائر، با یک عدد‏‎ ‎‏کمی در مقابل یک عدۀ کثیری و در مقابل ابرقدرتی، که در آن وقت‏‎ ‎‏همۀ مواضع قدرت دستش بوده است، که عذر را از ما ساقط کند‏‎ ‎‏که ما بگوییم که مثلاً ما عددمان کم بود؛ ما زورمان کم بود. این را‏‎ ‎‏در وقتی ایشان فرموده اند که می خواستند قیام کنند بر ضد سلطان‏‎ ‎‏جائرِ وقتشان. خطاب کردند به مردم و خطبه خواندند؛ و علتِ قیام‏‎ ‎‏است، اینکه چرا من در مقابل این آدم قیام کردم برای اینکه این،‏‎ ‎‏عهد خدا را شکسته است و سنت پیغمبر را مخالفت کرده است و‏‎ ‎‏حرمات الله تعالی را نَکْث کرده است و نقض کرده است، و پیغمبر‏‎ ‎‏فرموده است هرکس ساکت بنشیند و تغییر ندهد این را، جایش‏‎ ‎‏جای همان یزید است در جهنم. جایی که یزید دارد، کسی که‏
‎[[page 230]]‎‏سکوت کند جایش جای اوست.‏‎[1]‎

‏    ‏‏حالا ما ببینیم چه کرده است که حضرت سیدالشهداء ـ سلام الله ‏‎ ‎‏علیه ـ در مقابلش قیام کردند و همچو مطلبی را فرموده اند و برنامه‏‎ ‎‏داده اند. حضرت سیدالشهداء مطلبی را که فرموده اند، این مال‏‎ ‎‏همه است. یک مطلبی است عمومی: مَنْ رَأیٰ هر که ببیند،‏‎ ‎‏هرکسی ببیند یک سلطان جائری اینطور اتصاف به این امور را‏‎ ‎‏دارد، و در مقابلش ساکت بنشیند، نه حرف بزند و نه عملی انجام‏‎ ‎‏بدهد، این آدم جایش جای همان سلطان جائر است. یزید یک‏‎ ‎‏آدمی بود که به حَسَب ظاهر متشبث به اسلام بود و خودش را‏‎ ‎‏خلیفۀ پیغمبر حساب می کرد و نماز هم می خواند و همۀ این‏‎ ‎‏کارهایی که ماها می کنیم آن هم می کرد؛ اما چه می کرد؟ اما از آن‏‎ ‎‏طرف معصیتْ کار بود؛ مخالف سنت رسول الله می کرد. رسول الله ‏‎ ‎‏سنتش این است که باید با مردم چه جور عمل بکنند، او خلافش‏‎ ‎‏عمل می کرد؛ باید حفظ دِماء مسلمین بشود، او دماء مسلمین را‏‎ ‎‏می ریخت؛ باید مال مسلمین هدر نرود، او هدر می داد مال‏‎ ‎‏مسلمین را. همین شیوه ای که پدرش معاویه هم داشت و‏‎ ‎‏امیرالمؤمنین هم قیام کرد در مقابل او. منتها حضرت امیر لشکر‏‎ ‎‏هم داشت ولی سیدالشهداء عدد خیلی کمی ‏‏[‏‏داشت‏‏]‏‏ در‏
‎[[page 231]]‎

‏مقابل یک ابرقدرت.(417)‏

18 / 9 / 57

*  *  *

‏ ‏

عدالت زیر پای تبهکاران بود

‏ ‏

‏ ‏

‏در صدر اسلام پس از رحلت پیمبرِ ختمی ـ پایه گذار عدالت و‏‎ ‎‏آزادی ـ می رفت که با کجرویهای بنی امیه اسلام در حلقوم‏‎ ‎‏ستمکاران فرو رود و عدالت در زیر پای تبهکاران نابود شود که‏‎ ‎‏سیدالشهداء نهضت عظیم عاشورا را برپا نمود.(418)‏

6 / 10 / 57

*  *  *

‏ ‏

خطر برای وجهۀ اسلام بود

‏ ‏

‏ ‏

‏آن روزی که وجهۀ اسلام بخواهد درش خدشه وارد بشود، آن روز‏‎ ‎‏است که بزرگان اسلام جانشان را دادند برای آن. در زمان معاویه و‏‎ ‎‏در زمان پسر خلف معاویه مسأله اینطور بود که چهرۀ اسلام را اینها‏‎ ‎‏داشتند قبیح می کردند. به عنوان خلیفة المسلمین، به عنوان خلیفۀ‏‎ ‎‏رسول الله آن جنایات را می کردند. مجالسشان، مجالس چه بود.‏‎ ‎‏اینجا بود که تکلیف اقتضا می کرد برای بزرگان اسلام که مبارزه‏‎ ‎‏کنند و معارضه کنند؛ و این چهرۀ قبیحی که اینها دارند از اسلام‏‎ ‎‏نشان می دهند و اشخاص غافل ممکن است که خیال کنند که‏‎ ‎‏اسلام خلافتش همین است که معاویه دارد و یزید دارد، این است‏‎ ‎‏که خطر می اندازد اسلام را و این است که مجاهده برایش باید‏‎ ‎‏کرد، ولو انسان به کشتن برود.(419)‏

8 / 3 / 58

*  *  *

‏ ‏


[[page 232]]

‏ ‏

اسلام به صورت سلطنت درآمده بود

‏ ‏

‏ ‏

‏خطری که معاویه و یزید برای اسلام داشتند این نبود که غصب‏‎ ‎‏خلافت کردند؛ این یک خطر، کمتر از آن بود؛ خطری که اینها‏‎ ‎‏داشتند این بود که اسلام را به صورت سلطنت در می خواستند‏‎ ‎‏بیاورند، می خواستند معنویت را به صورت طاغوت درآورند، به‏‎ ‎‏اسم اینکه «ما خلیفۀ رسول الله هستیم» اسلام را منقلب کنند به یک‏‎ ‎‏رژیم طاغوتی. این مهم بود. آنقدری که این دو نفر ضرر به اسلام‏‎ ‎‏می خواستند بزنند یا زدند جلوتری ها آنطور نزدند. اینها اصل‏‎ ‎‏اساس اسلام را وارونه می خواستند بکنند. سلطنت بود، شرب‏‎ ‎‏خمر بود، قمار بود در مجالسشان. «خلیفۀ رسول الله » و در مجلسِ‏‎ ‎‏شرب خمر؟! و در مجلس قمار؟! و باز «خلیفۀ رسول الله » نماز هم‏‎ ‎‏می رود در جماعت می خواند! این خطر از برای اسلام خطر بزرگ‏‎ ‎‏بود. این خطر را سیدالشهداء رفع کرد. قضیه قضیۀ غصب خلافت‏‎ ‎‏فقط نبود. قیام سیدالشهداء ـ سلام الله علیه ـ قیام بر ضد سلطنت‏‎ ‎‏طاغوتی بود. آن سلطنت طاغوتی که اسلام را می خواست به آن‏‎ ‎‏رنگ درآورد که اگر توفیق پیدا می کردند، اسلام یک چیز دیگری‏‎ ‎‏می شد. اسلام می شد مثل رژیم 2500 سالۀ سلطنت. اسلامی که‏‎ ‎‏آمده بود و می خواست رژیم سلطنتی را و امثال این رژیمها را به‏‎ ‎‏هم بزند و یک سلطنت الهی در دنیا ایجاد کند، می خواست‏‎ ‎‏«طاغوت» را بشکند و «الله » را جای او بنشاند، اینها می خواستند‏‎ ‎‏که «الله » را بردارند، «طاغوت» را جایش بنشانند. همان مسائل‏‎ ‎‏جاهلیت و همان مسائل سابق. کشته شدن سیدالشهداء ـ سلام الله ‏‎ ‎‏علیه ـ شکست نبود چون قیامْ لله بود، قیامِ لله شکست ندارد.(420)‏

8 / 3 / 58

*  *  *

‏ ‏


[[page 233]]

‏ ‏

اسلام را وارونه جلوه می دادند

‏ ‏

‏ ‏

‏حضرت سیدالشهداء ـ سلام الله علیه ـ دیدند که معاویه و پسرش،‏‎ ‎‏خداوند لعنتشان کند، اینها دارند مکتب را از بین می برند؛ دارند‏‎ ‎‏اسلام را وارونه جلوه می دهند. اسلامی که آمده است برای اینکه‏‎ ‎‏انسان درست کند، نیامده است قدرت برای خودش درست کند،‏‎ ‎‏آمده انسان درست کند، اینها، این پدر و پسر ـ مثل این پدر و پسر‏‎[2]‎‏ ـ‏‎ ‎‏اسلام را وارونه داشتند نشان می دادند. شرب خمر می کردند، امام‏‎ ‎‏جماعت هم بودند! مجالسشان مجالس لهو و لعب بود، همه چیز‏‎ ‎‏تویش بود، دنبالش هم جماعت بود، امام جماعت هم می شدند.‏‎ ‎‏امام جماعت قمارباز! امام جمعه هم بودند و منبر هم می رفتند و‏‎ ‎‏اهل منبر هم بودند. منبر هم می رفتند! به اسم خلافت رسول الله بر‏‎ ‎‏ضد رسول الله قیام کرده بودند. فریادشان «لا اله الا الله » بود، و بر‏‎ ‎‏ضد الوهیت قیام کرده بودند. اعمالشان، رفتارشان رفتار شیطانی،‏‎ ‎‏لکن فریادشان فریاد خلیفۀ رسول الله !(421)‏

7 / 4 / 58

*  *  *

‏ ‏

به اسم خلیفه رسول الله مثل چنگیز رفتار کردند

‏ ‏

‏ ‏

‏رژیم منحط بنی امیه می رفت تا اسلام را رژیم طاغوتی، و بنیانگذار‏‎ ‎‏اسلام را بر خلاف آنچه بوده معرفی کند. معاویه و فرزند‏‎ ‎‏ستمکارش به اسم خلیفۀ رسول الله با اسلام آن کرد که چنگیز با‏‎ ‎‏ایران؛ و اساس مکتب وحی را تبدیل به رژیم شیطانی نمود.(422)‏

6 / 4 / 58

*  *  *

‏ ‏

اسلام را آلوده می کردند

‏ ‏

‏ ‏

‏سیدالشهداء هم چون دید اینها دارند مکتب اسلام را آلوده‏‎ ‎
‎[[page 234]]‎

‏می کنند، با اسم خلافت اسلام خلافکاری می کنند و ظلم می کنند‏‎ ‎‏و این منعکس می شود در دنیا که خلیفۀ رسول الله دارد این کارها را‏‎ ‎‏می کند، حضرت سیدالشهداء تکلیف برای خودشان دانستند که‏‎ ‎‏بروند و کشته هم بشوند؛ و محو کنند آثار معاویه و پسرش را.(423)‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

13 / 4 / 58

*  *  *

‏ ‏

تبدیل حکومت عدل اسلامی به رژیم شاهنشاهی

‏ ‏

‏ ‏

‏مکتبی که می رفت با کجرویهای تفالۀ جاهلیت و برنامه های‏‎ ‎‏حساب شدۀ احیای ملیگرایی و عروبت با شعار «لا خَبَرٌ جاءَ وَلا‏‎ ‎‏وَحْیٌ نَزَلْ»‏‎[3]‎‏ محو و نابود شود، و از حکومت عدل اسلامی یک‏‎ ‎‏رژیم شاهنشاهی بسازد و اسلام و وحی را به انزوا کشاند؛ که‏‎ ‎‏ناگهان شخصیت عظیمی که از عصارۀ وحی الهی تغذیه و در‏‎ ‎‏خاندان سید رُسل محمد مصطفی و سید اولیا علی مرتضی،‏‎ ‎‏تربیت و در دامن صدیقۀ طاهره، بزرگ شده بود قیام کرد و با‏‎ ‎‏فداکاری بی نظیر و نهضت الهی خود، واقعۀ بزرگی را به وجود‏‎ ‎‏آورد.(424)‏

26 / 3 / 59

*  *  *

‏ ‏

زنده کردن تعصب عربی جاهلیت

‏ ‏

‏ ‏

‏آنها می خواستند اصل اسلام را ببرند و یک مملکت عربی درست‏
‎[[page 235]]‎

‏کنند و این کارشان اسباب این شد که عرب و عجم و همه، همۀ‏‎ ‎‏مسلمین توجه پیدا کردند که نه، قضیه، قضیۀ عربیّت و عجمیّت و‏‎ ‎‏فارسیّت و اینها نیست، قضیۀ خدا و اسلام است.(425)‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

14 / 8 / 59

*  *  *

‏ ‏

هدر دادن زحمات پیامبر اسلام

‏ ‏

‏ ‏

‏حکومت جائرانۀ یزیدیان که می رفت تا قلم سرخ بر چهرۀ نورانی‏‎ ‎‏اسلام کشد و زحمات طاقتفرسای پیامبر بزرگ اسلام ـ صلی الله ‏‎ ‎‏علیه و آله و سلم ـ و مسلمانان صدر اسلام و خون شهدای فداکار‏‎ ‎‏را به طاق نسیان سپارد و به هدر دهد.(426)‏

6 / 3 / 61

*  *  *

‏ ‏

نابود کردن اسلام

‏ ‏

‏ ‏

‏بنی امیه قصد داشتند که اسلام را از بین ببرند.(427)‏

26 / 2 / 62

*  *  *

‏ ‏

ولایتعهدی و سلطنت به نام اسلام

‏ ‏

‏ ‏

‏سلطنت و ولایتعهدی همان طرز حکومت شوم و باطلی است که‏‎ ‎‏حضرت سیدالشهداء(ع) برای جلوگیری از برقراری آن قیام فرمود‏‎ ‎‏و شهید شد. برای اینکه زیر بار ولایتعهدی یزید نرود و سلطنت او‏‎ ‎‏را به رسمیت نشناسد قیام فرمود، و همۀ مسلمانان را به قیام‏‎ ‎‏دعوت کرد. اینها از اسلام نیست. اسلام سلطنت و ولایتعهدی‏‎ ‎‏ندارد.(428)‏

*  *  *

‏ ‏

‎ ‎

‎[[page 236]]‎

  • )) «قال ابو مِخْنَفٍ عن عَقَبَة بن أبِی العَیْزارِ: اِنّ الحسیْنَ خَطَبَ اصحابَه و اصحابَ الْحُرِّ بالبَیْضَة فَحَمدالله و أثنٰی علیه. ثم قالَ: ایُّها الناسُ اِنَّ رسولَ الله ـ صلَّی الله ُ علیه و آله و سَلَّم ـ قالَ: مَنْ رأیٰ سُلْطاناً جائِراً مُسْتَحِلاًّ لِحُرُم الله ، ناکِثاً لِعَهْدالله ، مُخالِفاً لِسُنَّةِ رسولِ الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ یَعمَلُ فی عِبادِالله بِالإِثمِ و العُدْوانِ؛ فَلَمْ یُغَیَّرْ علیه بِفعْلٍ و لا قَوْل کانَ حقّاً علی الله ِ أنْ یُدخِلَه مدْخَلَه؛ ابو مِخْنَف از ابوالعیزار نقل کرد که حسینع در منطقه «بیضه» برای همراهان خود و حر خطبه خواند. پس خداوند را شکر گزارد و او را ستود. سپس گفت: ای مردم همانا پیامبر خدا(ص) گفت هر کس سلطان ستمگری را ببیند که حرامهای خدا را حلال می شمرد و پیمان خدا را می شکند و با سنت پیامبر خدا(ص) مخالفت می ورزد و با گناه و دشمنی در میان بندگان خدا حکم می راند، پس او را با کردار و گفتار انکار نکند، بر خدا لازم است که او را به جایی که آن سلطان را برده است ببرد»؛ تاریخ طبری؛ ج 4، ص 304.
  • )) رضاخان پهلوی و پسرش محمدرضا.
  • )) پاره ای است از این بیت شعر عبدالله بن زَبْعَری:               لَعِبَتْ هاشِمُ بِالمُلْکِ فَلاٰ          خَبَرٌ جاءَ و لاٰ وَحْیٌ نَزَل     (قبیلۀ بنی هاشم با سلطنت بازی کردند. پس نه خبری آمد و نه وحی ای نازل گشت). آمده است که یزید (لعنت خدا بر او باد) آنگاه که اهل بیت عصمت(ع) را در شام بر وی وارد کردند با چوب بر دندانهای سر مطهر اباعبدالله (ع) می زد و این شعر را بر زبان می راند. مع السجوم فی ترجمة نفس المهموم؛ علامه شعرانی؛ ص 252.

انتهای پیام /*