ایثار و شهادت
شما چه چیزتان شباهت به آنها دارد؟ آنها با عقیدۀ به آنکه در کشتن و کشته شدن سعادت است و شهیدان در زندگی ابدی نزد پروردگار عالم در ناز و نعمت هستند آن همه فتوحات را کردند. جمله کلام آنکه آنها از دینداری و ایمان به غیب و علاقه مندی به روحانیت آنهمه نصیب بردند.(384)
* * *
اصحاب پیغمبر ... استقبال شهادت می کردند، برای شهادت از هم پیشی می گرفتند.(385)
23 / 2 / 58
* * *
مسلمین صدر اسلام می گفتند اگر بکشیم بهشت است، و اگر کشته شویم بهشت است.(386)
21 / 2 / 58
* * *
[[page 149]] شهادت است که این پیروزی را حاصل کرده شهادت هم حفظ اسلام است. از اول، اسلام با شهادت پیش برده.(387)
11 / 3 / 58
* * *
در صدر اسلام افرادی که با رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ بیعت کرده اند و افراد کمی بوده اند، لکن متعهد به مسلک خودشان و معتقد به اسلام و برای آنها مطرح نبود اینکه زندگی بکنند، ولو با هر ذلت و زحمت، اینها شهادت را برای خودشان سعادت می دانستند، و این روحیه که در آنها بود آنها را غلبه داد بر روم و ایران، دو امپراتوری بسیار بزرگ ـ که آن دو امپراتوری روم و ایران هر دو قویتر از حالای این دو معموره است.(388)
19 / 4 / 58
* * *
اشخاصی که در صدر اسلام، سی هزارتاشان یک روم و یک ایران را به هم کوبید و ـ عرض می کنم که ـ فتح کرد. آنها هم برای همین بود که اسلام را سعادت می دانستند؛ چه زنده باشند چه نباشند. شهادت را برای خودشان زندگی ابدی می دانستند.(389)
24 / 4 / 58
* * *
صدر اسلام سربازهای اسلامی برای اسلام جانشان را به خطر می انداختند یعنی خطر نمی دیدند، خطر برای خودشان نمی دیدند برای اینکه مردن را خطر نمی دانستند.(390)
3 / 5 / 58
* * *
[[page 150]] صدر اسلام با یک همچو روحیه ای که شهادت را می خواستند. آن طور پیشرفت کردند در نیم قرن تقریباً معمورۀ دنیا را، دنیای متمدن آن وقت را، فتح کردند. و الاّ عددشان، یک عده ای بودند حجازی و نه فنون جنگی به آن معنای مدرنش را که روم و ایران می دانستند، می دانستند؛ نه ابزارش را داشتند. ابزار که هیچ نداشتند؛ یعنی هر چند نفرشان یک شتر؛ هر چند نفرشان یک شمشیر، یک بندی از لیف خرما درست کرده بودند، شمشیر را با آن بند بسته بودند اینجا! لکن روح، روح الهی بزرگ بود. آن روحی بود که وقتی نیزه را ـ آن در یک جنگی بود ـ آن مخالف گذاشت به شکم آن و فشار داد؛ این دید که خواهد مرد، با این فشار داد خودش را از توی نیزه، یک نیزه توی شکمش رساند؛ خودش را، او را هم کشت، خودش هم مرد! یک همچو روحیه، یک همچو روحی، یا مثلاً به قلعه های بزرگ وقتی که می رسیدند، کشته می دادند برای بالا رفتن، نیزه ها را زیر یک سپر می گذاشتند، سپر رویش، یکی رویش می نشست می رفت بالا؛ اگر کشته هم می شد ـ که می شد ـ تا در را باز می کرد[ند]. این روحیه، یک روحیه ای است که روحیۀ الهی است.(391)
13 / 6 / 58
* * *
در صدر اسلام، پیغمبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ و اولیای اسلام همه چیزشان را فدای اسلام می کردند، برای اینکه در این فداکاری باخت نیست.(392)
17 / 6 / 58
* * *
اسلام آن قدر عزیز است، آن قدر بزرگ است، که پیغمبر اسلام و اهل بیت آن بزرگوار هستی خودشان را، همه چیز خودشان را، در راه اسلام فدا کردند.(393)
9 / 7 / 58
* * *
[[page 151]] در اسلام اگر ملاحظه کرده باشید، در بعضی از جنگها که پیش آمد برای مسلمین و مسلمین یک عدۀ کمی بودند، تمام قوایشان ـ به حسب آنطوری که در تاریخ هست ـ ظاهراً سی هزار بود و پیشقراول لشکر روم ظاهراً بود، پیشقراولشان شصت هزار بود، و دنبالش هشتصد یا هفتصد هزار جمعیت با ساز و برگهایی که آن وقت روم و ایران داشتند. این کتیبۀ آنها یعنی پیشقراولهای آنها وقتی که رو آوردند که شصت هزار ظاهراً بود، یکی از سردارهای [اسلام] گفت که من با سی نفر می روم با اینها مقابله می کنم، با سی عدد. و ما اگر اینها را ترساندیم و سی نفرمان رفت و شصت هزار نفر را عقب نشاند، این چشم زخم اسباب این می شود که اینها آن لشکر بزرگشان هم شکست بخورد. خوب، اشخاصی که آنجا بودند گفتند سی تا آخر نمی شود. شصت هزار نفر با سی نفر؟ بالاخره قرار شد که شصت نفر آدم برود. و اینها مهیا شدند و شصت نفر از جوانها مهیا شدند و شب شبیخون زدند به این اردوی شصت هزار نفری. هر نفر مقابل هزار نفر و شکست دادند آنها را، و این اسباب این شد که لشکر روم که تهیه دیده بود، و هشتصدهزار هم دنبالش بود، آنها هم شکست بخورند و بروند سراغ کارشان. این قوۀ ایمان است. یعنی یک مؤمنی که اگر بکُشد، بهشت می رود و از اینجا بهتر است، و اگر کشته بشود، بهشت می رود و از اینجا بهتر است، با یک همچو حربه ای که حربۀ ایمان است، این دیگر ترس از این ندارد که کشته بشود. این شهادت را برای خودش یک سعادت می داند.(394)
28 / 1 / 59
* * *
با این روحیه، که ما اگر هم کشته بشویم شهید هستیم و پیش خدا می رویم و آبرومندیم، اقدام می کردند و آنها به این مبانی اعتقاد نداشتند و با زور آورده بودند آنها را برای جنگ و با فشار آنها آمده بودند برای جنگ و وقتی که وضع اسلام را می دیدند، ایرانی ها وقتی دیدند که لشکر اسلام وقتی آمد اینجا، یک وضع دیگری دارد، غیر امپراتوری ایران است، مردم اقبال کردند به آنها. این سرّ پیروزی مسلمین شد بر آن لشکر
[[page 152]]مجهّز ایران و همین طور در روم.(395)
15 / 3 / 59
* * *
مگر ما از پیغمبر بالاتریم؟ مگر ما از حسین بن علی بالاتر هستیم؟ آنها هم همه چیزشان را دادند در راه هدفشان.(396)
12 / 8 / 59
* * *
ما باید در این امور از پیغمبر اکرم و از ائمۀ هدیٰ که در طول مدتشان یا در جنگ بودند با کفار و یا در حبس بودند به دست اشخاصی که با اسم اسلام آنها را به حبس و زجر می کشیدند، سرمشق بگیریم و به آنها اقتدا بکنیم. اسلام عزیز چیزی است که پیغمبر اکرم در راه او جانفشانی کرد و ائمۀ هدیٰ در راه او جانفشانی کردند و یاران پایدار پیغمبر در راه او جانفشانی کردند. و ما نیز باید به آنها اقتدا کنیم.(397)
26 / 1 / 60
* * *
در صدر اسلام اگر آن اشخاص متعهد کشته می شدند، مردم و لشکر اسلام قویتر می شدند و به پیش می رفتند.(398)
10 / 6 / 60
* * *
پیغمبر اکرم هم اینطور بوده، دنبال این بوده که اسلام تقویت بشود، حالا خودم کشته شدم، بچه ام کشته شد، از بین رفتند، سید الشهدا؛ بچه هایم اسیر شدند. ... خوب! می بینید که در روایات هست که هر چه به ظهر عاشورا نزدیک می شد، حضرت سید الشهدا صورتش شکفته تر می شد. برای چی؟ برای اینکه می دید که دارد می رود پیش
[[page 153]]خدا. او نظر به «او» داشت، نه نظر به اینها داشت.(399)
1 / 1 / 64
* * *
در صدر اسلام خود پیغمبر و ائمه آن طور فداکاری کردند و مسلمین صدر اسلام با آن که عددشان کم بود آن گونه فعالیت کرده و جنگ کردند.(400)
25 / 1 / 64
* * *
[[page 154]]